.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

در مشكلات از چه آیه‌ای كمك می‌گیرید؟


 

همه ما روزانه با مشكلات فراوانی دست و پنجه نرم می كنیم و برای اینكه مشكلمون حل بشه دست به كارهای مختلفی میزنیم كه یكی از اون كارها اینه كه یكی از امامان را صدا می زنیم و گاهی هم یك آیه از قرآن می خونیم .


 

سختی

 

یكی از آیاتی كه در سختی ها و مشكلات در بین مردم و در مجالس و محافل از شهرت زیادی برخورداره این آیه است كه می فرماید:

(أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَكَّرُونَ : یا [كیست‏] آن كس كه درمانده را- چون وى را بخواند- اجابت مى‏كند، و گرفتارى را برطرف مى‏گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏دهد؟ آیا معبودى با خداست؟ چه كم پند مى‏پذیرید.)(النمل : 62)

معمولا دیده میشه كسانی كه حاجتی دارند و یا در سختی و مشكلات دست و پنجه نرم می كنند ، به این آیه متوسل می شوند كه با توجه به كلمه مضطر در آیه به یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه ؛

دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد.

 

توبه و استغفار ؛ حلّال مشکلات است

یكی دیگر از آیاتی كه به ما كمك می كند كه با عملی كردن آن در زندگی از بسیاری از مشكلات رهایی پیدا كنیم این آیه شریفه است:

وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْكُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ : «و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه كنید [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهكارانه روى بر مگردانید.»( هود : 52)

این آیه شریفه روی گردانی از خداوند و همچنین گناه و معصیت را رمز گرفتار شدن انسان در مشكلات بیان می كند و در مقابل، استغفار و توبه از گناهان را سبب جلب نعمت و بهره مندی انسان از رحمت خداوند متعال معرفی می كند .

این آیه با مضامین متعدد بارها و بارها در آیات الهی تكرار شده است و نشان از اهمیت استغفار و توبه برای رهایی از مشكلات دارد.

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید

 

به خدا توکل کن

توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما مگر نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...

 

چگونه به خدا توکل کنیم؟

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید.

قرآن همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده‏ اند، را مثال می آورد که آنها به مردمی که با آنها مخالفت می ‏کردند و سد راه آنها می ‏شدند، می‏گفتند: «وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»( ابراهیم: 12) ؛ «و چرا بر خدا توكل نكنیم و حال آنكه ما را به راه‏هایمان رهبرى كرده است؟ و البته ما بر آزارى كه به ما رساندید شكیبایى خواهیم كرد، و توكل كنندگان باید تنها بر خدا توكل كنند.» این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می ‏کند.

خداوند در آیه دیگری می ‏فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ »( آل عمران: 159 )؛ «و چون تصمیم گرفتى بر خدا توكل كن.»

قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن.

یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد

 

همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابراین پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت.

این، آن چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است که به آن تصمیم قاطع نیز می گویند.

جمله فوق بیانگر آن است که به هنگام تصمیم نهایى باید بر خدا توکل داشت؛ یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش نکرد.

توکل

 

خداوند در آیه دیگری نیز درباره توکل می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُواْ إِلَیْكُمْ أَیْدِیَهُمْ فَكَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُۆْمِنُونَ»(مائده: 11)؛ «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، نعمت خدا را بر خود، یاد كنید: آن گاه كه قومى آهنگ آن داشتند كه بر شما دست یازند، و [خدا] دستشان را از شما كوتاه داشت. و از خدا پروا دارید، و مۆمنان باید تنها بر خدا توكل كنند.» توکل بر خداوند برنامه همیشگی زندگی یک انسان باایمان است.

در همه کارهایت واقعا به خدا توکل کن ... وظیفه خودت را با اعتماد به خدا انجام بده، آن وقت ‏ببین چطور دست خدا به همراهت می ‏آید ... «فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» ... خدا غالب و قاهر است، اگر بخواهد، هیچ قدرتی در مقابل او نیست و حکیم است و کارهایش‏ حکیمانه و بر اساس مصلحت است، بی جهت کسی را تأیید نمی ‏کند.

یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد

 

آیت الکرسی دوایی برای مشکلات

در کتاب امالی از شیخ صدوق علیه الرحمه آمده: امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) فرمود: اگر بدانید آیة الکرسی چه اندازه با اهمیت و با ارزش است در هیچ حالی آن را ترک نمی کنید. برای رفع و از بین بردن مشکلات خود به آیة الکرسی پناه ببرید، اگر مشکلی دارید و یا اگر گرفتارید، اگر بیمارید، اگر تمام درهای این عالم به روی شما بسته شده است ، چرا از آیة الکرسی غافلید ؟!

با ایمان کامل و اعتقاد به اثر بخوانید و نتیجه بگیرید ؛ کما اینکه خواندن و نتیجه گرفتند.

 

این آیات را فراموش نکن

این آیات هم در مقام پیروزی بر مشکلات معنوی به انسان امید و روحیه زیادی می دهد.

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (سوره الزمر،آیه 53)

 

بگو: «اى بندگان من- كه بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.

 

وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، آیه 216)

و بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید .

 

 

 

فرآوری: زهرا اجلال

 

 

بخش قرآن تبیان  



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

به شیوه حضرت یوسف(علیه‌السلام) دعا کنیم!

دعا، نیایش، طلب،

 

 

جزء سیزدهم قرآن کریم که از آیه 53 سوره یوسف علیه السلام آغاز و به پایان سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام ختم می شود ، در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.


 

جمال یوسف علیه السلام

در اینکه چهره یوسف علیه السلام زیبا بود حرفی نیست؛ همان چهره ای که وقتی زنان دیدند ، دست خود را به جای میوه بریدند و گفتند:

حَاشَ لِلّهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِیمٌ ؛منزه است خداوند، این بشر نیست، این جز فرشته‏اى بزرگوار نیست.[1] اما آنچه او را یوسف قرآن کرد صفات اخلاقی فوق العاده او بود؛ نه چهره دلربایش.

جمال یوسف علیه السلام در این است که در تمام این آمد و شدها هیچ گاه آن ظلمی را که برادران جفاکار در حقش کردند ، به رویشان نیاورد و همواره از خدا و لطف و رحمت بی انتهایش سخن گفت.

در جریان کشف جام سلطان از بار بنیامین، در حضورش به او تهمت دزدی زدند و گفتند: اگر این پسر، دزدى كرده چیز عجیبى نیست؛ چرا كه برادرش (یوسف) نیز قبلاً مرتكب چنین كارى شده بود (قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ).

اما یوسف علیه السلام در چنین فضای سخت و جانسوز هم ، لب به توبیخ برادران نگشود و تنها در دل، آنها را سرزنش کرد (فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا) و با خود گفت: منزلت شما بدتر است [كه ظاهرتان نشان مى‏دهد] و خدا به آنچه بیان مى‏كنید، داناتر است (أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ). (آیه 77)

آنجا هم که برادران، او را می شناسند و ابراز شرمندگی می کنند، او نه تنها حرفی که بوی طعن و سرزنش بدهد بر زبان جاری نمی کند؛ به گونه ای با آنان سخن می گوید که گویا ایشان اصلاً خطایی نکرده اند؛ به آنها می گوید: هیچ ملامتی بر شما نیست (لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْكُمُ). (آیه 92)

هنگامی هم که در محضر پدر شروع به تشریح جریانات گذشته می کند از زندان شروع می کند؛ سپس اشاره ای به بیابان کرده و شیطان را متهم می کند.

در این صحنه هم صحبتی از چاه و ظلم برادران به میان نمی آورد (إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی). (آیه 100)

جمال یوسف علیه السلام در این است که در تمام این آمد و شدها هیچ گاه آن ظلمی را که برادران جفاکار در حقش کردند ، به رویشان نیاورد و همواره از خدا و لطف و رحمت بی انتهایش سخن گفت.

وعده استغفار

بعد از آشکار شدن آن خیانتی که برادران یوسف علیه السلام در سالهای دور مرتکب شدند ، نزد پدر آمدند و ضمن خطاکار خواندن خود از او خواستند تا برایشان از خدا، طلب آمرزش کند (یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ). (آیه 92)

پدر كه روحى همچون اقیانوس وسیع و پرظرفیت داشت ،بى آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند به آنها وعده داد كه من به زودى براى شما از پروردگارم طلب آمرزش می کنم (قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّیَ ) و امیدوارم او توبه شما را بپذیرد و از گناهانتان صرف نظر كند؛ چرا كه او غفور و رحیم است (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

اینکه فرمود من به زودی برای شما طلب آمرزش می کنم بر اساس روایت امام صادق علیه السلام برای آن بود که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه[2] كه وقت مناسب ترى براى اجابت دعا و پذیرش توبه است، به تاخیر اندازد.

این نکته هم از این آیات شریفه قابل استفاده است که تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلكه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار و گرنه چگونه ممكن بود یعقوب پیامبر علیه السلام ، تقاضاى فرزندان درباره استغفار براى آنان را بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد. این نشان مى دهد كه توسل به اولیاى الهى، اجمالا امرى جائز است و آنها كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحید مى شمرند ، با معارف قرآن بیگانه اند و یا تعصب هاى غلط مانع دید آنها مى شود.[3]

تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلكه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار و گرنه چگونه ممكن بود یعقوب پیامبر علیه السلام ، تقاضاى فرزندان درباره استغفار براى آنان را بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.

دعای یوسف علیه السلام

آیه 101 که مربوط به بخش های پایانی داستان یوسف علیه السلام است ، مناجات آن حضرت با خدای متعال را بیان می کند. ابتدا خداوند را برای نعمتهایی که به او ارزانی داشته شکرگزاری می کند: پروردگارا! بخشى از یك حكومت وسیع را به من مرحمت فرمودى (رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْكِ) و از علم تعبیر خواب به من آموختى (وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ).

بعد به تعریف و تمجید از خداوند متعال می پردازد:

تویى كه آسمانها و زمین را ایجاد نمودى (فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ).

بعد از آن به ارتباط خود با او و اینکه تو همه کاره من هستی ، اعتراف می کند (أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَالآخِرَةِ) که این اعتراف به عظمت خدا و ذلت خود است.

دست آخر خواسته خود را عرض می کند: مرا مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت از این جهان ببر (تَوَفَّنِی مُسْلِمًا) و مرا به صالحان ملحق كن (وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).

اینگونه دعا کردن که قرآن کریم از یک پیامبر الهی نقل می کند دربردارنده نکاتی است که به دونکته آن اشاره می کنیم:

1. در دعا شایسته است به همین ترتیب که آن حضرت دعا کرد و قرآن کریم نقل کرد عمل شود:

الف) برشمردن نعمتهایی که خدا به ما ارزانی داشته است.

ب) توسل به نام هایی از اسماء الهی که بیانگر کمالات بی نهایت خداوند متعال است.

ج) اعتراف به عظمت و قدرت الهی از طرفی و ضعف و ناتوانی خود از طرف دیگر.

د) بیان درخواست خود.

2. با ایمان از دنیا رفتن و ملحق شدن به نیکان در سرای دیگر و در یک کلام عاقبت به خیری از بهترین دعاهاست که در عین کوتاهی، بسیار عمیق و وسیع است که هم دنیای انسان را تنظیم می کند و هم آخرت او را تأمین.

کسی که به دنبال این خواسته است خود را موظف می داند در راه رسیدن به آن تلاش کند که همین سبب می شود توفیق عاقبت به خیری نصیبش شود.

بنابراین شایسته است دعا به گونه ای باشد که در عین جامعیت دنیا و آخرت، در نوع رفتار عملی انسان نیز تأثیرگذار باشد.

 

شایسته است دعا به گونه ای باشد که در عین جامعیت دنیا و آخرت، در نوع رفتار عملی انسان نیز تأثیرگذار باشد.

اکثر مردم ایمان بیار نیستند

آیه 103 اعلام می کند که اکثر مردم ایمان بیار نیستند (وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُۆْمِنِینَ) و آیه 106 مومنین را مشرک می خواند (وَمَا یُۆْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ)

هر چند معنای این دو آیه در نگاه اول عجیب و فهم آن دشوار به نظر می آید؛ اما باید دانست که مراد از ایمان در این آیات آن ایمان خالص و تهی از هر گونه شرک بین خالق و مخلوق است.[4] 

کسانی که مومن هستند و با آگاهی و از روی عمد، گناه می کنند ، آلوده به شرکند[5]؛ زیرا نظر خود بر انجام آن کار را در عرض نظر خدا بر ترک آن می دانند و این یعنی شرک؛ منتهی شرک در طاعت و عمل و نه شرک در عبادت و اعتقاد.[6]

و یا کسانی که خدا را اول و دیگران را که لطفی در حقشان کرده یا قرار است کنند را دوم قرار می دهند ، نیز مومنین مشرکند که در عمل و نه در عبادت برای خدا شریک و دومی قرار داده اند و می گویند اول خدا دوم شما؛ یا اگر فلانی نبود من می مُردم و یا مشکلم حل نمی شد و مانند آن.[7]

به جای این تعابیر باید گفت: خدایا شکر که به واسطه فلانی خطر را از ما دفع و یا مشکل ما را برطرف کرد.

مۆمن وظیفه دارد هم در اعتقاد و هم در عمل و هم در سخن گفتن به گونه ای باشد که منافاتی با توحید ناب نداشته باشد ، که اگر به چنین توفیقی دست پیدا کرد جزء آن اندکی خواهد شد که آیه 103 و 106 به آنها اشاره دارند.

 

خداوند محتاج عبادت خلق نیست 

آیه 8 سوره ابراهیم علیه السلام پاسخ روشن به کسانی است که خدا را محتاج عبادت هایی می دانند که به آن امر کرده است و گمان می کنند اگر ایمان نیاوردند و او را عبادت نکنند و بی مهابا گناه کنند ، خداوند دچار کمبود می شود و آسیبی می بیند. بی خبر از آنکه خداوند، بی نیاز محض است و نیازمند به هیچ چیز نیست تا چه رسد به ایمان و عبادت بندگانش.

کسانی که خدا را اول و دیگران را که لطفی در حقشان کرده یا قرار است کنند را دوم قرار می دهند ، نیز مومنین مشرکند که در عمل و نه در عبادت برای خدا شریک و دومی قرار داده اند و می گویند اول خدا دوم شما؛ یا اگر فلانی نبود من می مُردم و یا مشکلم حل نمی شد و مانند آن.

از این رو با صراحت تمام می فرماید حتی اگر تمام مردم روی زمین کافر شوند خداوند دچار ذره ای کمبود مشکل نمی شود چرا که از هر کس و هر چیز بی نیاز است (إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ)

و اگر امر و نهی هست ، برای پرورش خود انسان و رعایت آن به نفع خود اوست. قرآن کریم می فرماید: كسى كه كار شایسته انجام دهد، به سود خود اوست و كسى كه مرتكب زشتى شود ، به زیان خود اوست و پروردگارت ستمكار به بندگان نیست (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).[8]



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1090
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

کیفیت نزول کتب آسمانی در ماه رمضان


 

کل قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) .

صحف ابراهیم در شب اول این ماه و تورات در روز ششم آن، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم این ماه نازل شده است.


 

نزول

 

خداوند برای هدایت نوع بشر کتاب های آسمانی متعددی ، از جمله «صحف» ابراهیم و نوح، و «تورات» و «انجیل» بر پیامبران خود فرستاده كه از همه آن ها جامع‌تر «قرآن مجید» است .

اگر این کتاب ها نازل نمی شد، انسان در مسیر خداشناسی و عبادت پروردگار گرفتار خطا می شد و از اصول تقوا و اخلاق و تربیت، و قوانین اجتماعی مورد نیازش دور می ماند.

این کتب آسمانی همچون باران رحمتی بر صفحه دل‌ها فرو ریخت و بذرهای تقوا و اخلاق و معرفة الله و علم و حکمت را در نهاد انسانها پرورش داد و شکوفا ساخت.

«قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِینٌ *یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ : حقّا كه براى شما از جانب خداوند نور و كتابى روشن و روشنگر آمده است * خدا هر كه را از خشنودى او پیروى كند، به وسیله آن [كتاب‏] به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود .»

 

ماه رمضان و نزول كتاب های آسمانی

ماه رمضان نهمین ماه از ماه های سال قمری و عربی است، که بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن کریم از ماه های دوازده گانه، غیر از ماه رمضان، نام هیچ ماه دیگری نیامده است.

ماه رمضان به خاطر نزول قرآن در آن ، برتری یافته است. خداوند متعال در آیه 185 سوره بقره می فرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ...» ماه رمضان ماهى است كه قرآن در آن فرو فرستاده شده كه راهنماى مردم و دلایلى روشن از هدایت و جدایى (بین حق و باطل) است. پس كسى كه در این ماه حاضر باشد (در وطن باشد) باید آن را روزه بدارد، ...

نه تنها قرآن در ماه رمضان فرو فرستاده شده است، بلكه كتب دیگر آسمانی نیز در این ماه نازل شده اند.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید :« نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان ...»

در ششم ماه رمضان كتاب مقدس تورات بر موسی(علیه السلام) و در روز دوازدهم كتاب آسمانی انجیل بر عیسی (علیه السلام) و در هیجدهمین روز از ماه رمضان زبور بر داوود نازل گشت و قرآن نیز در شب قدر فرو فرستاده شد.

علاوه بر آن از واثله بن اسقع روایت شده است، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: صحف حضرت ابراهیم (علیه السلام) در نخستین شب ماه رمضان نازل گردید.

در بیست و ششم ماه رمضان نیز نزول صحف بر حضرت ادریس (علیه السلام) را ذكر كرده اند. پس می توان گفت كه ماه رمضان، ماه نزول كتب آسمانی است كه خود رحمتی است از طرف خداوند بر بندگان كه با ماه رحمت خدا نیز سازگاری دارد.

خداوند متعال قرآن را یكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل كرد، و سپس جبرائیل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی بصورت یك آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردانید و یكباره بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل نشد، بلكه آیات و سور آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی گاهی بصورت یك آیه نازل می‌گردید

 

بر اثر گذشت زمان و دخالت جاهلان و نااهلان، بسیاری از کتب آسمانی، در معرض تحریف قرار گرفتند و با افکار نادرستی آمیخته شدند، ولی قرآن مجید با دلایلی که در بحث های اعتقادی بیان شده ،دست نخورده باقی مانده است و همچون آفتابی در همه اعصار و قرون می درخشد و دل‌ها را روشن می سازد.

 

كیفیت نزول قران مجید در ماه رمضان

قرآن در ماه رمضان آن هم در شب قدر نازل شده است، و جا دارد كه قرآن، كه یك كتاب سرنوشت ساز و هدایتگر است در شب قدر، در شب تعیین سرنوشت‌ها نازل گردد، و چه زیبا است رابطه میان «قرآن» و «شب قدر» و چه پر معنی است پیوند این دو با یكدیگر.

 

كیفیت نزول كتب

كیفیت نزول كتب آسمانی بر انبیاء گذشته، مطالبی به اختصار ذكر می نماییم:

محققان اسلامی به اتفاق نظر می‌گویند كه كتاب‌های آسمانی پیغمبران گذشته ، به‌طور دفعی و یكباره بر آنها نازل ‌شده است.

اگرچه سیوطی می‌نویسد : یكی از علماء معاصر ما مخالف با این رأی و عقیده است، لیكن خود او موافق عقیده جمهور علماء بوده و می نویسد: كتب انبیاء گذشته یكباره بر آنها نازل شده است و می‌گوید: آیه:«وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُۆَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا» (فرقان، 32) ؛ و كسانى كه كفر ورزیدند گفتند: چرا قرآن (اگر از علم الهى سرچشمه گرفته) یك جا بر او فرو فرستاده نشده؟ این چنین است، تا قلب تو را بدان ثبات و استحكام بخشیم و (لذا) آن را پى در پى به آرامى (در مدت بیست و سه سال در احوالى با كمّیّت مختلف) برخواندیم.

نزول کتاب آسمانی زبور

 

از ابن عباس روایت شده است كه یهود یا مشركان از پیغمبر سئوال كردند چرا قرآن مانند تورات یكباره نازل نگردید؟

درپاسخ به این اعتراض، قرآن صریحاً آنرا رد نمی‌كند، بلكه در این مورد سكوت نموده، و صرفاً به بیان نزول تدریجی قرآن می‌پردازد، و چنانكه آیه فوق‌الذكر بیان می‌كند: خداوند متعال در پاسخ با آنها فرمود: ما قرآن را به تدریج فرو فرستادیم تا قلب تو را استوار نگاهداریم، و این خود تأیید ضمنی نزول دفعی كتب آسمانی انبیاء سلف می‌باشد.

اگر كتب آسمانی انبیاء گذشته تدریجاً نازل شده بود ، لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض یهودیان بگوید: نزول تدریجی قرآن، مانند روشی است كه در مورد نزول دیگر كتب آسمانی اعمال شده است ، ولی قرآن در بیان این جهت، ساكت است، در حالیكه قرآن معمولاً به اعتراض های نابجا و سئوال های بی مورد پاسخ صریح می‌دهد چنانكه به اعتراض مردم در مورد پیغمبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ صریح می‌دهد كه گفته بودند:«…مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»(فرقان، 7) این چه فرستاده‏اى است كه طعام مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟! (در صورتى كه رسول باید فرشته باشد، حدّ اقل) چرا به سوى او فرشته‏اى فرستاده نشده تا همراه او بیم‏دهنده (و مۆید رسالت او) باشد؟!

خداوند متعال در پاسخ به این اعتراض می‌گوید: «وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ» (فرقان،20: و

و ما پیش از تو از فرستادگان خود نفرستادیم مگر اینكه آنها هم طعام مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند.

یا در آیه «أَبعَثَ اللهُ بَشَرأ رِسولاً» (بنی اسرائیل 94: آیا خداوند، بشری را بعنوان فرستاده خود مبعوث كرد؟)

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید : « نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان ...» در ششم ماه رمضان كتاب مقدس تورات بر موسی(علیه السلام) و در روز دوازدهم كتاب آسمانی انجیل بر عیسی (علیه السلام) و در هیجدهمین روز از ماه رمضان زبور بر داوود نازل گشت و قرآن نیز در شب قدر فرو فرستاده شد

 

می‌بینیم كه مردم می‌پرسند آیا ممكن است خداوند، بشری را بعنوان رسول و فرستاده خود برانگیزد؟

خداوند متعال پاسخ صریح این اعتراض را در آیه «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ» (انبیاء، 7) : و ما پیش از تو (براى مردم به عنوان پیامبر و رسول) نفرستادیم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى‏كردیم (نه فرشتگان و نه زنان و نه اجنّه را) صریحاً اظهار می‌نماید و به همین گونه قرآن به هر سئوال و اعتراضی كه از ناحیه مشركان یا اهل كتاب مطرح می‌شد جواب صریح داده،درحالیكه درمورد نزول دفعی كتب آسمانی انبیاء گذشته ـ كه مدَّعای اهل كتاب را تشكیل می‌داد ـ سكوت می‌كند، و این خود تأیید ضمنی قسمتی ازمحتوای سئوال مشركان و‌ یا یهودیان است.

البته باید كه ادله دیگری برای اثبات نزول دفعی كتب انبیاء گذشته وجود داشته باشد كه سیوطی و دیگران در كتابهای خود از آنها یاد كرده‌اند (الاتقان ج 1 ص 73).

و نیز می‌دانیم كه قرآن بطور پراكنده و تدریجاً در مدتی حدود بیست یا بیست و سه سال بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نازل گردید و این كتاب آسمانی به‌گونه‌ ای مدون و مرتب در دسترس ما است .

به همین صورت خداوند متعال قرآن را یكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل كرد، و سپس جبرائیل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی به‌صورت یك آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردانید و یكباره بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل نشد، بلكه آیات و سور آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات به‌صورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی گاهی به‌صورت یك آیه نازل می‌گردید.

ستایش مخصوص خداوندی است که بر ما، با هدایت به شاه راه ستایشش، منت نهاد و ما را اهل ستایش قرار داد که از سپاس گزاران احسان او باشیم .

سپاس خداوند را که دین آسمانی اسلام را برای ما مختص ساخت تا در سایه سار آن، به سر منزل سعادت و خرسندی اش روان گردیم و حمد بی حد و ثنای بی عدد، خدای احد را که ماه خود، ماه اسلام، تزکیه و تصفیه و نزول کتاب وحی- رمضان- را یکی از راه های احسان بر بندگان قرار داد.

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1009
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

بهترین نصیحت دنیا از زبان دکتر الهی قمشه‌ای


 

بهترین نصیحت دنیا این است که زندگیتان را به عشق بفروشید نه به مال دنیا و چهار روز آسایش و جاه و مقام.

«همه صفات بد ما به‌خاطر این است که حضور خداوند را در اطرافمان حس نمی‌کنیم و اصلاً یادمان رفته که او هست»


 

الهی قمشه‌ای

 

ذیل آیه 52 سوره آل عمران

«شما هرگز به مقام نیکویی و مرتبت نیکوکاری نخواهید رسید ، مگر از آنچه خود دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید و آنچه در راه خدا انفاق کنید خداوند البته بدان آگاه است...» می خوانیم:

در داستان های صوفیان آمده است که بت پرستی از جماعت هندوان پیوسته در کنار دریا می رفت و برای ماهیان و پرندگانی که در ساحل بودند خوراک و غذا می برد.

او را گفتند که تو وقت خود بیهوده تلف می کنی زیرا خداوند به سبب بت پرستی آن هدایای تو را نخواهد پذیرفت.

پرسید اگر خداوند از من نمی پذیرد آیا کار مرا می بیند یا نمی بیند؟ گفتند می بیند. گفت همان برای رضایت خاطر من کافی است.

در این آیه نفرموده است که آنچه انفاق کنید خداوند می پذیرد ، بلکه خبر می دهد که خداوند برآنچه انفاق کنید داناست و همین که آدمی امیدوار باشد که کار او را در عرصه عالم پروردگاری می بیند و به آن نظر می کند ، در تحکیم شوق به نیکویی کافی است.

 

مصداق اعلای مماتحبون

عارفان گفته اند چون عزیزترین چیز نزد آدمیان جان است پس مصداق اعلای «مما تحبون» ایثار جان در راه خداست:

ندا آمد امشب که جان کیست فدا

بجست جان من از جا که نقد بستانید

 

 

دیوان شمس

گر برود جان ما در طلب وصال دوست

حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست

سعدی

و مقصود از ایثار و فداکردن جان تنها این نیست که شخص زندگی دنیا را به خاطر معشوق ترک گوید ،بلکه بیشتر بدین معناست که جان خود را در راه معشوق خرج کند و هیچ چیزی حتی جان را بر معشوق مقدم نداند:

چه باشد دل چه باشد جان چه باشد لوءلوء و مرجان

                          چو نبود صرف دلداری فدای قامت یاری

 

 

دیوان شمس

مقصود از ایثار و فداکردن جان تنها این نیست که شخص زندگی دنیا را به خاطر معشوق ترک گوید بلکه بیشتر بدین معناست که جان خود را در راه معشوق خرج کند و هیچ چیزی حتی جان را بر معشوق مقدم نداند

 

تمثیل کافران

در ذیل آیه 171 سوره بقره «و تمثیل کافران(که از خدایان باطل و اسم های بی مسمی مدد می گیرند) همانند کسی است که آواز دهد جانداری را که از آن آواز هیچ چیز جز صدایی و ندایی نمی شوند. چنین است که کافران کر و گنگ و کورند از آنکه عقل خود را (در فهم معانی) به کار نمی گیرند...»می خوانیم:

* چه بسیارند مردمی که از قرآن جز صدایی و صوتی و تجویدی و قرائتی در نمی یابند و به همان صدا دلخوش اند.

ایشان در بیان حقیقت قرآن لال و در مشاهده اسرار آن نابینا و در فهم حقایق آن لایعقلند، نه از آن جهت که عقل ندارند بلکه از آن رو که عقل خود را به کار نمی گیرند و علت این تمثیل آن است که منکران و غافلان که اغلب همان ظالمان و خودپرستانند ، هرچند از صورت ظاهر انسانی برخوردارند اما در عمل به چهارپایان نزدیک ترند و رفتار و بازتاب های آنان به حیوانات بیشتر شبیه است از آنکه ایشان ایمان آورده اند به عالم حیوانی و اهریمنی و کافر شده اند به گوهر انسانیت.

جامی می گوید:

حد انسان به مذهب عامه

                     حیوانی ست مستوی القامه

پهن ناخن برهنه پوست ز موی

                   به دو پا راهبر به خانه و کوی

هر که را بنگرند کانسان است

                      می برندش گمان که انسان است

 

 

 

 

*

نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمی است

 

 

 

 

بس دیو را که صورت فرزند آدم است

 

 

 

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1099
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (عج)

نام: محمد بن الحسن .

كنيه: ابوالقاسم.

امام زمان(ع) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب: مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.

شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.

منصب: معصوم چهاردهم، امام دوازدهم شيعيان و بر پاكننده اولين حكومت واحده جهانى در دوره آخر الزمان.

تاريخ ولادت: نيمه شعبان سال 255 هجرى.

برخى روز تولد آن حضرت را هشتم شعبان و برخى ديگر 23 رمضان دانسته‏اند. سال تولد آن حضرت را نيز برخى 256 و برخى 258 دانسته‏اند.

محل تولد: سامرا (در سرزمين عراق كنونى).

نسب پدرى: ابو محمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: نرجس. نام اصلىِ وى مليكه، دختر يشوعاى، فرزند قيصر روم است. برخى گفته‏اند كه نام وى صيقل مى‏باشد.

مدت امامت: امامت آن حضرت در دو مرحله است كه به «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى» شهرت يافته است.

مدت «غيبت صغرى» از هنگام ولادت آن حضرت، در سال 255 تا سال 329 هجرى، به مدت 74 سال بوده است. و «غيبت كبرى» از سال 329 هجرى آغاز و تاكنون ادامه يافته است. اين غيبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد. در آن زمان، غيبتش به پايان مى‏رسد وحكومت اسلامى، در سراسر جهان، به رهبرى آن حضرت محقق مى‏گردد.

تاريخ و سبب شهادت :

امام زمان(عج) هم اكنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى كه قيام كند و جهان را از عدالت بهره‏مند سازد، زنده‏خواهد بود. سپس چند سال حاكم على‏الاطلاق روى زمين خواهد گرديد كه مدت آن، در روايات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعيين شده است كه هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراين اگر حكومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.

پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاكم مى‏گردد و سپس عمر اين جهان به پايان مى‏رسد و عالم قيامت آغاز مى‏گردد.

اصحاب و ياران : 1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 257ق.). 2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.). 3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.). 4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان(ع) بودند كه در ايام غيبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام(ع) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام(ع) را تشكيل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده‏اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره‏مند شده‏اند كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى‏گردد:

1. اسماعيل بن حسن هرقلى. 2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى. 3. سيد عطوه علوى حسنى. 4. اميراسحاق استرآبادى. 5. ابوالحسين بن ابى بغل. 6. شريف عمر بن حمزه. 7. ابوراجح حمامى. 8. شيخ حر عاملى. 9. مقدس اردبيلى. 10. محمد تقى مجلسى.

11. ميرزا محمد استرآبادى. 12. علامه بحر العلوم. 13. شيخ حسين آل رحيم. 14. ابوالقاسم بن ابى جليس. 15. ابو عبداللَّه كندى. 16. ابو عبداللَّه جنيدى. 17. محمد بن محمد كلينى. 18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار. 19. محمد بن اسحاق قمى. 20. محمد بن شاذان نيشابورى.

 

زمامداران معاصر :

امام زمان(ع) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكيل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از: 1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 2. معتمد عباسى (256 - 279ق.). 3. معتضد عباسى (279 - 289ق.). 4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.). 5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.). 6. قاهر عباسى (320 - 322ق.). 7. راضى عباسى (322 - 329ق.). 8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه حضرت مهدى(ع) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود، برخى از سلاطين و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرود مى‏آورند و برخى ديگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خيزند و پس از درگيرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت. در اين باره، روايات فراوانى از معصومين(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حديثى را از امام محمد باقر(ع) بيان مى‏كنيم:

عَن أبي جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ويبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ويُظِهرُ اللَّهُ دينهُ على الدّينِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا يَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وينزلُ روحُ‏اللَّهِ عيسى بن مريم فيُصلّي خلفه.(1)

قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيّد به نصر است. زمين از براى او در نورديده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دين خود را بر همه دين‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمين هيچ خرابى باقى نماند، مگر اين كه آبادش كند و روح اللَّه، عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.

رويدادهاى مهم :

از آغاز تولد نويد بخش حضرت مهدى(ع) (در سال 255 هجرى) تا زمان قيام آن حضرت و تشكيل حكومت جهانى، رويدادهاى مهم و فراوانى رخ داده و خواهد داد كه قابل شمارش نيستند و هيچ دفتر و ديوانى گنجايش ثبت و ضبط آنها را ندارد؛ اما در اين جا به برخى از رويدادهاى مهمى كه در زمان ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد و در روايات و منابع اسلامى به عنوان علامات ظهور حضرت مهدى(ع) از آنها ياد شده است، اشاره مى‏شود:

1. خروج دجّالِ يك چشم و ادعاى الوهيت و خون ريزى و فتنه‏هاى فراوان او در زمين و جنگ با حضرت مهدى(ع) و شكست و نابودى‏اش به دست امام زمان(ع) يا حضرت عيسى(ع).

2. نداى آسمانى براى معرفىِ حضرت مهدى(ع) و شنيدن همه مردم، آن را به زبان رايج خودشان و استقبال آنان از امام زمان(ع).

3. خروج سفيانى (عثمان بن عنبسه از اولاد يزيد بن معاويه) از وادىِ يابس، در سرزمين ميان مكه و شام، و تصرف بسيارى از شهرها و خون ريزى و فتنه در بين مردم، و نبرد او با لشكريان امام زمان(ع) و كشته شدنش در صخره بيت المقدس به دست ياران حضرت مهدى(ع).

4. خروج سيّد حسنى از شمال ايران (حدود ديلم و قزوين) و دعوت او به مذهب اماميه، و رفع ظلم از مردم و نبردهاى پيروزمندانه او با ستمكاران و فاسقان و پيوستن او به حضرت مهدى(ع) در كوفه.

5. خروج شصت كذّاب كه به دروغ ادعاى پيامبرى مى‏كنند.

6. ادعاى دروغين مقام امامت توسط دوازده نفر از آل ابى‏طالب(ع).

7. كشته شدن نفس زكيّه، پسرى از آل محمد(ص)، در مسجد الحرام، ما بين ركن و مقام.

8. ظاهر شدن صورت و سينه و ياكف دست، در چشمه خورشيد.

9. وقوع كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر رمضان.

10. برخاستن نداهاى متعدد از آسمان در ماه رجب و شنيدن همه مردم.

11. گسترش سياهىِ كفر، فسق و معصيت در سراسر جهان.

12. ظهور حضرت مهدى(ع) (به هيأت مردى سى‏سال) از كنار كعبه، در مكه معظّمه، و دعوت مردم به اسلام راستين.

صلوات بر پيامبر و آل پيامبر (ص) 

درپايان زندگي نامه معصومين (ع) شايسته است صلوات ويژه آنان را از يكي از امامان معصوم (ع) دراين جا بيان كرده واز اين طريق ارادت مخصوص خود را به سرور و سالارمان حضرت حجت بن الحسن (ع) ابراز و اظهار نماييم:

از امام زين العابدين(ع) روايت شده است كه در صلوات بر پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت آن حضرت، خوانده شود:

اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمدٍّ وَالِ مُحمّدٍ، شَجرَةِ النّبوّةِ ، وَموضِع الرِّسالةِ ، ومختلفِ الملائِكةِ ، ومعدِنِ العِلمِ، واهلِ بيتِ الوَحي ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ محمّدٍ وَآلِ محمّدٍ، الفُلكِ الجاريةِ في اللُّجَجِ الغامِرةِ ، يأمَنُ من رَكِبها ويغرقُ من تركَها، المُتقدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، والمتأخّرُ عنهم زاهقٌ ، وَاللازِمُ لهُم لاحقٌ ،اللّهُمَّ صَلِّ على محمّدٍ وآلِ محمّدٍ ، اَلْكَهفِ الحصين ، وغياثِ المُضطرِّ المُستكين ، وَمَلْجَأِ الهاربين ، وَعِصمة الْمُعْتَصِمين....

خدايا! بر محمد وآلش درود فرست كه درخت نبوّتند و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت و خاندان وحى. خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه آنان كِشتى درياى معرفتند و روان در اَعماق آن دريا، هر كس بر آن كِشتى در آيد از غرق ايمن است، و هركس در نيايد به درياى هلاكت غرق خواهد شد. هركس بر آنان پيشى گيرد از دين خارج گردد، و هر كس از آنان عقب ماند سعى‏اش باطل و نابود گردد، و هر كس همراه آنان باشد ملحق به آنان خواهد شد. خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه حصار محكم امتند و فريادرس بيچارگان و نگهبان عصمت طلبان..(3)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام حسن عسگري (ع)

نام: حسن بن علي.

كنيه: ابومحمد.

القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته مى‏شد.)

منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.

تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال 232هجرى.

همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته‏اند كه 231 هجرى بوده است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حُديث، كه او را جدّه مى‏گفتند.

برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده‏اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزديك به شش سال.

تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (يا 29) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.

محل‏دفن: سامرا (درسرزمين عراق‏كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صيقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏بيت(ع) و مزدوران خليفه‏آسيبى به وى نرسد.

اصحاب وياران: 1. احمد بن اسحاق اشعرى. 2. احمد بن محمد بن مطهر. 3. اسماعيل بن على نوبختى. 4. محمد بن صالح همدانى. 5. عثمان بن سعيد عمروى. 6. محمد بن عثمان عمروى. 7. حفص بن عمرو عمروى. 8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى. 9. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل. 10. احمد بن ادريس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است.

زمامداران معاصر: 1. متوكل عباسى (232 - 247ق.). 2. منتصر عباسى (247 - 248ق.). 3. مستعين عباسى (248 - 252ق.). 4. معتز عباسى (252 - 255ق.). 5. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 6. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

از ميان خلفاى مذكور، تنها منتصر عباسى، فرزند متوكل به امام هادى(ع)، امام‏حسن عسكرى(ع) وعلويان و شيعيان آزارى نرساند و در ايام خلافت كوتاه مدت خويش احسان و خدمات شايانى به آنان نمود كه در مقايسه با ستمكارى‏ها و تعديات ساير خلفاى عباسى ناچيز است.

رويدادهاى مهم:

1. وفات ابوجعفر، محمد بن على، برادر امام حسن عسكرى(ع) در سنين جوانى و تألّم شديد امام(ع) در مرگ او.

2. مسموميت و شهادت امام على النقى(ع)، پدر امام حسن عسكرى(ع)، در سال 254 هجرى، به دست معتمد عباسى.

3. بازداشت و زندانى شدن مكرر امام حسن عسكرى(ع)، در دوران حكومت مستعين، معتز، مهتدى و معتمد عباسى.

4. نفرين امام(ع) بر معتز عباسى، در زندان، و تأثير آن در خلع معتز و كشته شدنش به دست سرداران ترك.

5. حساسيت خلفاى بنى‏عباس، معاصر امام‏حسن عسكرى(ع)، درباره‏تولد و زندگانىِ حضرت‏مهدى منتظر(عج) و تلاش براى پيدا كردن و از بين‏بردن آن‏حضرت.

6. مسموميت و شهادت امام حسن عسكرى(ع)، توسط معتمد عباسى، در سال 260 هجرى. (1)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1223
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام علي النقي(ع)

نام: على بن محمد.

القاب: نقى، هادى، نجيب، مرتضى، عالم، فقيه، ناصح، امين، مؤتمن، طيّب، فتّاح ومتوكل.

واژه «متوكل» لقب «متوكل على اللَّه»، خليفه عباسى نيز بود كه در عصر امام‏هادى(ع) مى‏زيست. به همين دليل، امام هادى(ع) اين لقب را براى خويش نمى‏پسنديد وبه اصحابش دستور مى‏داد كه از به‏كاربردن آن اعراض كنند.

كنيه: ابوالحسن.

چون كنيه امام موسى كاظم(ع) وامام رضا(ع) نيز ابوالحسن بود، به امام هادى(ع) ابوالحسن ثالث گفته مى‏شود.

منصب: معصوم دوازدهم و امام دهم شيعيان.

نسب پدرى: ابوجعفر، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: سمانه مغربيه كه كنيه وى ام الفضل بود.

امام هادى(ع) در شأن مادرش فرمود:

مادرم به حق من عارف و از اهل بهشت است. شيطان سركش به او نزديك نمى‏شود و مكر جباران به وى نمى‏رسد. او در پناه خدايى است كه نمى‏خوابد و مادران صديقان و صالحان را به خود وا نمى‏گذارد.

تاريخ ولادت: نيمه ذى حجه سال 212 هجرى.

برخى مورخان تولد آن حضرت را دوم يا پنجم رجب همين سال و برخى ديگر رجب سال 214 دانسته‏اند. يكى از ادله‏اى كه زمان تولد آن حضرت را ماه رجب مى‏داند، دعاى ناحيه مقدسه است:

«اللّهُمَّ اِنّي أسئلكَ بالمَولوُدَينِ في رَجبٍ، مُحمّدِ بنِ عَليٍ الثّاني وَابنه عليّ بنِ محمّدٍ المُنتَجب».(1)

محل تولد: «صُريا» در حوالى شهر مدينه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى). صريا قريه‏اى بود كه امام موسى بن جعفر(ع) آن را بنا نهاد و سال هاى طولانى، موطن اولاد و احفاد آن حضرت بود. فاصله آن با مدينه حدود سه ميل است.

مدت امامت: از ذى قعده سال 220 هجرى تا رجب 254 هجرى، به مدت 33سال. زمانى كه آن حضرت به امامت رسيد، هشت سال و پنج ماه بيشتر نداشت.

تاريخ و سبب شهادت: سوم ماه رجب (و به قولى 25 جمادى الاخر) سال 254 هجرى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى، برادر معتز (خليفه وقت) به آن حضرت خورانيد. سن آن حضرت در هنگام شهادت، 40 يا 42 سال بود.

محل دفن: سامرا، كه در سابق به آن «سرّ مَن رَأى‏» گفته مى‏شد (دركشور عراق كنونى).

همسر: حديث (يا سليل) كه به او جده مى‏گفتند.

فرزندان: 1. ابا محمد حسن عسكرى(ع). 2. حسين. 3. محمد. 4. جعفر(معروف به جعفر كذّاب). 5. عليّه يا عايشه.

اصحاب: 1. على بن مهزيار اهوازى. 2. خيران خادم. 3. ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى. 4. عبدالعظيم بن عبداللَّه حسنى. 5. على بن جعفر هميناوى(همانى). 6. ابن سكيت بن يعقوب اهوازى. 7. احمد بن اسحاق اشعرى. 8. ابراهيم بن مهزيار اهوازى. 9. ايوب بن نوح. 10. ابو على حسن بن راشد.

تعداد اصحاب و ياران امام هادى(ع) بيش از اين است و در برخى منابع، نام نزديك به دويست نفر از آنان ذكر شده است.

زمامداران معاصر: 1. مأمون عباسى (196 - 218ق.). 2. معتصم عباسى (218 - 227ق.). 3. واثق عباسى (227 - 232ق.). 4. متوكل عباسى (232 - 247ق.). 5. منتصر عباسى (247 - 248ق.). 6. مستعين عباسى (248 - 252ق.). 7. معتز عباسى (252 - 255ق.).

خلفاى نامبرده، كه همگى از سلسله بنى عباس هستند، در غصب خلافت و ناديده گرفتن حقوق امام معصوم(ع) متفق و هم رأى بودند؛ اما از ميان آنان، متوكل عباسى جنايات و جسارت‏هاى فراوانى در مورد امام معصوم(ع) روا داشته است و دشمنى‏هاى وى به اهل بيت(ع) زبانزد است.

رويدادهاى مهم:

1. از دست دادن پدرش، امام جواد(ع)، در سن هشت سالگى.

2. سعايت بريحه عباسى، امام جماعت حرمين، عبداللَّه بن محمد، والىِ مدينه و جماعتى ديگر، از امام هادى(ع) نزد متوكل عباسى و خشم گرفتن وى بر امام(ع).

32. نامه امام هادى(ع) به متوكل عباسى درباره اذيت و آزار والى مدينه به آن حضرت.

4. عزل محمد بن عبداللَّه از حكومت مدينه به خاطر بد رفتارى با امام هادى(ع) و نصب محمد بن فضل به جاى وى توسط متوكل عباسى، و دستور خليفه مبنى بر اكرام و اعزاز امام(ع).

5. تبعيد امام هادى(ع) از مدينه به سامرا به دستور متوكل عباسى و رفتار نيكوى او با آن حضرت در آغاز اقامت امام(ع) در سامرا، به سال 243 هجرى.

لازم به يادآورى است كه شهر سامرا در سال 220 هجرى به دستور معتصم عباسى بناگرديد و از آن زمان، پايتخت عباسيان به شمار مى‏آمد.

6. بد رفتارىِ تدريجىِ متوكل عباسى و آزارهاى جسمى و روحى او به امام(ع).

7. عداوت متوكل عباسى با اهل بيت(ع) در تخريب بارگاه ابا عبداللَّه الحسين(ع) و مشاهد مشرفه اهل بيت(ع) و خانه‏هاى اطراف آنها و جارى كردن آب بر روى قبر امام حسين(ع) وكشت نمودن بر روى آن.

8. سختگيرىِ واليان مدينه و مكه با آل ابى‏طالب و علويان، به دستور متوكل عباسى.

9. كودتاى منتصر، عليه پدرش، متوكل، در سال 247 هجرى و خشنودى علويان از موفقيت منتصر.

اين واقعه مهم، پس از يك‏سال و چند ماه از اقامت اجبارىِ امام(ع) در سامرا اتفاق افتاد.

10. مسموم و شهيد شدن امام هادى(ع) در تبعيد گاهش(سامرا)، به دستور معتمد عباسى، برادر معتز، خليفه وقت.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام محمد تقي (ع)

نام: محمد بن علي .

كنيه: ابو جعفر ثانى.

القاب: تقى، جواد، مرتضى منتجب، مختار، قانع و عالِم.

منصب: معصوم يازدهم و امام نهم شيعيان.

تاريخ ولادت: نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 195 هجرى.

همچنين هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نيز نقل شده است؛ اما مشهور بين شيعيان، دهم رجب سال 195 هجرى مى‏باشد. در دعاى ناحيه مقدسه نيز آمده است: «اللَّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى‏ رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ» .

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام رضا، على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: سبيكه، يا سكينه مرسيه و يا درّه كه حضرت رضا(ع) او را خيزران ناميد.

وى از اهالى «نوبه» و از خاندان ماريه قبطيه، مادر ابراهيم، پسر پيامبر اكرم (ص) و از زنان بزرگوار زمان خويش بود.

مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا (ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجرى تا ذى قعده سال 220 هجرى، به مدت شانزده سال و نه ماه.

تاريخ و سبب شهادت: آخر ذى قعده سال 220 هجرى، در سن 25 سالگى، به وسيله زهرى كه همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحريك برادرش، جعفر بن مأمون و عمويش، معتصم عباسى، به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: مقابر قريش بغداد، در جوار قبر شريف جدش، امام موسى كاظم(ع) كه هم اكنون به كاظمين معروف است.

همسران: 1. سمانه مغربيه. 2. ام الفضل، دختر مأمون. 3. زنى از خاندان عمّار ياسر.

فرزندان: 1. ابوالحسن امام على النّقى (ع). 2. ابو احمد موسى مبرقع. 3. ابو احمد حسين. 4. ابو موسى عمران. 5. فاطمه. 6. خديجه. 7. ام كلثوم. 8. حكيمه.

همچنين گفته شده كه زينب، ام محمد، ميمونه و امامه نيز از فرزندان آن حضرت بوده‏اند.

اصحاب : 1. ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر، معروف به بزنطى كوفى. 2. ابومحمد، فضل بن شاذان بن خليل ازدى نيشابورى. 3. ابو تمّام، حبيب بن اوس طايى. 4. ابوالحسن، على بن مهزيار اهوازى. 5. ابو احمد، محمد بن ابى عمير. 6. محمد بن سنان زاهرى. 7. على بن عاصم كوفى. 8. على بن جعفر الصادق (ع). 9. اسماعيل بن موسى كاظم (ع). 10. ابراهيم بن محمد همدانى.

اصحاب و ياران امام جواد(ع) بيش از تعدادى است كه در اين جا به آنان اشاره شد. در برخى منابع اسلامى نام بيش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است.

زمامداران معاصر : 1. مأمون (218-196 ق.). 2. معتصم (227-218 ق.).

پس از شهادت امام رضا (ع) مأمون با امام محمدتقى (ع) رفتار نيكويى را در پيش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و آن حضرت را بر همه اطرافيان خويش اعم از عباسيان و علويان ترجيح وبرترى داد؛ اما معتصم عباسى با اين كه در ظاهر با آن حضرت، با اكرام و اعزاز رفتار مى‏كرد، ولى در واقع دشمنى آن حضرت و آل على (ع) را در سينه داشت و در صدد تحقير و نابودى آنان بر مى‏آمد.

رويدادهاى مهم :

1. عزيمت امام رضا (ع)، پدر بزرگوار امام جواد (ع)، از مدينه به خراسان به اجبار مأمون عباسى، در سال 200 هجرى.

2. شهادت امام رضا (ع)، در خراسان، به دست مأمون عباس در سال 203 هجرى.

3. فراخوانى امام محمد تقى (ع) به بغداد، توسط مأمون عباسى.

4. تزويج ام الفضل، دختر مأمون به امام محمد تقى (ع)، توسط مأمون و اظهار نگرانىِ عباسيان از اين مسأله.

5. بازگشت امام جواد (ع) از بغداد (پايتخت عباسيان) به حجاز به بهانه انجام مراسم حجّ بيت اللّه الحرام.

6. وفات مأمون عباسى، در سال 218هجرى.

7. به خلافت رسيدن معتصم عباسى پس از وفات مأمون.

8. فراخوانىِ مجدد امام محمدتقى (ع) به بغداد، از سوى معتصم عباسى، در اوائل سال 220 هجرى.

9. توطئه‏هاى معتصم عباسى، ام الفضل و جعفر بن مأمون عليه امام جواد (ع).

10. مسموم شدن امام جواد (ع)، توسط همسرش، ام الفضل و به شهادت رسيدن آن حضرت، در اواخر سال 220 هجرى.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1116
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام رضا (ع)

نام: على بن موسي .

كنيه: ابوالحسن (چون كنيه امام موسى كاظم (ع) نيز ابوالحسن است، به امام رضا(ع) ابوالحسن ثانى نيز گفته مى‏شود).

القاب: رضا، صابر، رضى، وفى، فاضل و صديق.

از ميان لقب‏هاى فوق، «رضا» شهرت بيشترى دارد. علت اين كه آن حضرت را «رضا» ناميده‏اند، اين است كه پسنديده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) در زمين بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنود و راضى بودند.

منصب: معصوم دهم و امام هشتم شيعيان.

همچنين به مدت سه سال وليعهد مأمون عباسى بود.

تاريخ تولد: يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى.

برخى مورخان تاريخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى ديگر سال 153 هجرى، پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق(ع) دانسته‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على‏بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: نجمه. نام‏هاى ديگرى نيز براى او نقل شده است؛ مانند: تكتم، اروى، سكن، ام البنين، شقرا، خيزران، سمانه، صقر و طاهره.

اين بانوى فاضله كه با تربيت حميده -مادر امام موسى كاظم(ع)- به كمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست يافته بود، بهترين زنان عصر خويش در تعقل، ديندارى و حيا بود.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام موسى كاظم (ع)، در رجب سال 183، تا سال 203 هجرى، به مدت بيست سال. آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسيد.

تاريخ و سبب شهادت: آخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسيله زهرى كه مأمون عباسى در خراسان به آن‏حضرت خورانيد. حضرت رضا (ع) در هنگام شهادتش، 55 ساله بود. برخى سال شهادت آن حضرت رإ؛ ح‏ح سال 205 و برخى 201 هجرى دانسته‏اند.

محل دفن: مشهد مقدس (در استان خراسان، در كشور ايران).

همسران: 1. سبيكه يا خيزران، مادر امام محمد تقى (ع). 2. ام حبيبه (دختر مأمون). و چند ام ولد.

فرزندان: 1. امام محمد تقى (ع) كه پس از شهادت پدرش، در سن هفت سالگى به امامت رسيد.

علماى شيعه ايشان را تنها فرزند امام رضا (ع) دانسته‏اند؛ اما در برخى منابع، فرزندان ديگرى نيز براى آن حضرت ذكر شده است كه عبارتند از: 2. ابو محمد حسن. 3. جعفر. 4. ابراهيم. 5. حسن. 6. عايشه. 7. فاطمه.

اصحاب:

1. دعبل بن على خزاعى. 2. حسن بن على وشّاء بجلى. 3. حسن بن على بن فضال. 4. حسن بن محبوب. 5. زكريا بن آدم اشعرى قمى. 6. صفوان بن يحيى بجلى. 7. محمد بن اسماعيل بن بزيع. 8. نصر بن قابوس.

9. ريّان بن صلت. 10. محمد بن سليمان ديلمى. 11. على بن حكم انبارى. 12. عبداللّه بن مبارك نهاوندى. 13. حمّاد بن عثمان. 14. حسن بن سعيد اهوازى. 15. محمد بن سنان.

 

گفتنى است كه ،تعداد ياران و اصحاب آن حضرت، بيش از اين است و در اين جا تنها نام تعداد اندكى از آنان آورده شد.

زمامداران معاصر: 1. منصور عباسى (158-136 ق.). 2. مهدى عباسى (169-158 ق.). 3. هادى عباسى (170-169 ق.). 4. هارون الرشيد (193-170 ق.). 5. محمد امين (198-193 ق.). 6. مأمون عباسى (218-196 ق.).

پس از نبرد ميان امين و مأمون، فرزندان هارون الرشيد، براى به دست آوردن منصب خلافت و پيروزى نهايىِ مأمون بر امين، در سال 201 هجرى امام رضا (ع) به اجبار و اكراه مأمون به ولايت‏عهدى وى برگزيده شد. مأمون با اين كه در ظاهر براى امام رضا (ع) احترام ويژه‏اى قائل بود و ايشان را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان، مقدم مى‏داشت، اما در ضمير خود، به مقام علمى و اجتماعى آن حضرت حسد مى‏برد و كينه ايشان را در دل داشت. سرانجام نيز با توطئه‏اى پنهان، آن حضرت را به شهادت رساند.

رويدادهاى مهم :

1. زندانى و مسموم شدن امام‏كاظم(ع)، پدر امام‏رضا(ع)، به‏دستور هارون‏الرشيد.

2. جنگ خونين ميان مأمون و امين، فرزندان هارون الرشيد، و نذر مأمون مبنى بر واگذارىِ أمر خلافت به افضل آل ابى‏طالب (ع) در صورت پيروزى بر امين.

3. پيروزىِ مأمون بر امين و گسترش سيطره مأمون بر آفاق اسلامى و قصد ظاهرى او بر وفاى به نذر.

4. درخواست مأمون از امام رضا(ع) براى رفتن از مدينه به خراسان، درسال 200 هجرى.

5. حركت امام رضا (ع) از مدينه و گذشتن از شهرهاى بصره، بغداد، قم و نيشابور و رسيدن به مرو (مقر حكومت مأمون).

6. استقبال بى‏نظير مسلمانان شهرهاى بين راه (مانند قم و نيشابور) از امام‏رضا(ع) و ظهور كرامات و معجزات فراوان از آن حضرت.

7. استقبال مأمون از امام رضا (ع) و مراعات احترام آن حضرت و مقدم داشتن ايشان بر علويان و عباسيان.

8. وادار كردن امام رضا (ع)، توسط مأمون براى پذيرش ولايت‏عهدى.

9. پذيرفتن امام رضا (ع)، ولايت‏عهدىِ مأمون را مشروط بر عدم دخالت در امور كشوردارى، در سال 201 هجرى.

10. ضرب سكه به‏نام امام‏رضا(ع) و خواندن خطبه به‏نام آن‏حضرت، در منابر و محافل، و بزرگ آوازه نمودن مقام ايشان در شهرهاى مختلف اسلامى به‏دستور مأمون.

11. تزويج ام حبيبه، دختر مأمون به امام رضا (ع) و نامزدىِ ام الفضل براى امام‏محمد تقى (ع)، توسط مأمون عباسى.

12. دستور مأمون به مردم مبنى بر كنار گذاشتن بدعت عباسيان در پوشيدن لباس سياه و تغيير آن به جامه سبز.

13. تشكيل جلسه‏هاى مناظره امام رضا (ع) با رؤساى مذاهب واديان (مسيحيت، يهوديت، صابئين، زرتشتى و...) درباره مسائل كلامى، به دستور مأمون.

14. انتقال مقر خلافت و تشكيلات حكومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا (ع).

15. خروج امام رضا (ع) به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر كاران حكومتى از مرو.

16. سوءقصد به فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به توطئه مأمون، در سال 203 هجرى.

17. نصيحت امام رضا (ع) به مأمون در مراعات شؤونات دينى و مردمى.

18. حسد وكينه تدريجىِ مأمون به امام رضا (ع) و پنهان نگه داشتن آن.

19. مسموميت و شهادت امام رضا (ع) به دستور پنهانىِ مأمون، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.

20. سوگوارى و غمگين شدن ظاهرىِ مأمون در شهادت امام رضا (ع) و به خاك‏سپارى آن حضرت در كنار قبر هارون الرشيد، در قريه سناباد، از دهستان نوقان (مشهد كنونى).

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1389
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام موسي كاظم (ع)

نام: موسى‏ بن جعفر.

كنيه: ابو ابراهيم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعيل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امين و عبدالصالح.

آن حضرت در ميان شيعيان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شيعيان.

تاريخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نيز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در ميان مكه و مدينه) در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حميده مصفّاة. نام‏هاى ديگرى نيز مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براى او نقل شده است. اين بانو از زنان بزرگ زمان خويش بود و چندان فقيه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق(ع) زنان را در يادگيرى مسائل و احكام دينى به ايشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حميده، تصفيه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پيوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسيده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بيست سالگى به امامت رسيد.

تاريخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏وسيله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون‏الرشيد به آن حضرت خورانيده شد.

محل دفن: مقابر قريش بغداد (در سرزمين عراق) كه هم اكنون به «كاظمين» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه. و چند ام ولد ديگر.

فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل يكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف) پسران‏

1. امام على بن موسى الرضا(ع). 2. ابراهيم. 3. عباس. 4. قاسم. 5. اسماعيل. 6. جعفر. 7. هارون. 8. حسن. 9. احمد.

10. محمد. 11. حمزه. 12. عبد اللّه. 13. اسحاق. 14. عبيداللّه. 15. زيد. 16. حسين. 17. فضل. 18. سليمان.

 

ب) دختران

1. فاطمه كبرى. 2. فاطمه صغرى. 3. رقيّه. 4. حكيمه. 5. ام ابيها. 6. رقيّه صغرى. 7. كلثوم. 8. ام جعفر. 9. لبابه. 10. زينب.

11. خديجه. 12. عليّه. 13. آمنه. 14. حسنه. 15. بريهه. 16. عائشه. 17. ام سلمه. 18. ميمونه. 19. ام كلثوم.

 

يكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه (س) كه براى ديدار برادرش امام رضا (ع) عازم ايران شده بود، در شهر قم بيمار شد و پس از چند روز بيمارى، وفات يافت و در اين شهر مدفون گرديد. هم اكنون مقبره ايشان زيارتگاه شيعيان سراسر جهان و مَدْرس عالمان و مجتهدان شيعى است.

اصحاب وياران :

تعداد ياران، اصحاب و راويان امام موسى كاظم (ع) بسيار است. در اين جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد: 1. على بن يقطين. 2. ابوصلت بن صالح هروى . 3. اسماعيل بن مهران. 4. حمّاد بن عيسى. 5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى. 6. عبداللّه بن جندب بجلى. 7. عبداللّه بن مغيره بجلى. 8. عبداللّه بن يحيى كاهلى. 9. مفضّل بن عمر كوفى. 10. هشام بن حكم. 11. يونس بن عبدالرحمن. 12. يونس بن يعقوب.

زمامداران معاصر: 1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.). 2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.). 3. منصور عباسى (136 - 158 ق.). 4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.). 5. هادى عباسى (169 - 170 ق.). 6. هارون الرشيد (170 - 193 ق.).

امام موسى كاظم (ع) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نايل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندين بار توسط خلفاى عباسى دستگير و زندانى گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسيد.

رويدادهاى مهم :

1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع)، به دست منصور دوانيقى، در سال 148 هجرى.

2. پيدايش انشعاباتى در مذهب شيعه، مانند: اسماعيليه، اَفْطَحيه و ناووسيه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع) در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه.

4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرايش آنان به امام‏موسى كاظم (ع).

5. مرگ منصور دوانيقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسيدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى كاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع) در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم (ع) با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشيد، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. سعايت على بن اسماعيل، برادرزاده امام موسى كاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشيد با توطئه‏چينى يحيى برمكى، وزيراعظم هارون.

10. دستگيرى امام كاظم (ع) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشيد، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.

12. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى.

13. مراعات كردن حال امام (ع) در زندان، توسط فضل بن يحيى و عكس‏العمل شديد هارون به اين قضيه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام (ع) در زندان.

15. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك.

16. مسموم كردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهك در زندان. 17. شهادت امام كاظم (ع) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى ديدن آن توسط مأموران هارون‏الرشيد.

19. انزجار سليمان بن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم(ع)، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شأن پيكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1154
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام جعفر صادق (ع)

نام: جعفر بن محمد .

كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.

القاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.

مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.

منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.

تاريخ ولادت: هفدهم ربيع‏الاول سال 80 هجرى.

برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانسته‏اند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).

نام مادر: فاطمه، مكنّى به‏ام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.

ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.

اين زن از تربيت‏شدگان مكتب امام زين‏العابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذى‏حجه سال‏114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى، به مدت 34 سال.

تاريخ و سبب شهادت: 25 شوال سال 148 هجرى، در سن 65 سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.

برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته‏اند.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام‏حسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).

همسران: 1. فاطمه بنت حسين. 2. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.

فرزندان: 1. امام موسى كاظم (ع). 2. اسماعيل. 3. عبدالله. 4. محمد ديباج. 5. اسحاق. 6. على عريضى. 7.عباس. 8. ام فروه. 9. فاطمه. 10. اسماء.

اصحاب وياران : تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهره‏مند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى‏گردد:

1. جميل بن درّاج. 2. عبدالله بن مسكان. 3. عبدالله بن بكير. 4. حمّاد بن عيسى. 5. حمّاد بن عثمان. 6. ابان بن عثمان. اين شش نفر به «اصحاب اجماع» معروف شده‏اند. 7. أبان بن تغلب. 8. اسحاق بن عمّار صيرفى. 9. ابو حمزه ثمالى. 10. بريد بن معاويه عجلى. 11. حريز بن عبدالله سجستانى. 12. حمران بن اعين شيبانى. 13. زرارة بن اعين شيبانى. 14. صفوان بن مهران اسدى. 15. عبدالله بن ابى يعفور. 16. عمران بن عبدالله اشعرى. 17. عيسى بن عبدالله اشعرى.

18. فضيل بن يسار بصرى. 19. فيض بن مختار كوفى. 20. ابو بصير مرادى. 21. مؤمن الطاق محمد بن على. 22. محمد بن مسلم كوفى. 23. معاذبن كثير كسايى. 24. مُعَلىّ بن خُنَيس كوفى. 25. هشام بن محمد. 26. يونس بن ظبيان كوفى. 27. معاوية بن عمّار. 28. زيد شحام. 29. سُدير بن حكيم. 30. عبد السلام بن عبدالرحمن. 31. جابربن يزيد جُعفى. 32. ثابت بن دينار. 33. مفضل بن قيس. 34. مفضل بن عمر جُعفى. 35. سفيان بن عيينه.

 

زمامداران معاصر:  1. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.). 2. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.). 3. سليمان بن عبدالملك (99-96 ق.). 4. عمر بن عبدالعزير (101-99 ق.). 5. يزيد بن عبدالملك (105-101 ق.). 6. هشام بن عبدالملك (125-105 ق.). 7. وليد بن يزيد (126-125 ق.). 8. يزيد بن وليد (126-126 ق.). 9. مروان بن محمد (132-126 ق.). تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنى‏مروان بودند. 10. ابوالعباس سفاح (136-132 ق.). 11.منصور دوانيقى (158-136 ق.). اين دو نفر از سلسله بنى‏عباس بودند.

امام صادق (ع) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود، از هر دوى آنها سختى‏ها و آزارها و بى‏مهرى‏هاى فراوانى ديد؛ اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عباسيان مى‏زيست، از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غاصب ديگر، زمينه ترويج و تبليغ مكتب اهل بيت(ع) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.

آن حضرت، با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت به شيعيانِ امامىِ اثنا عشرى، شيعه جعفرى نيز گفته مى‏شود.

رويدادهاى مهم:

1. شهادت امام محمد باقر (ع)، پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع)، در سال 114 هجرى.

2. قيام زيد بن على (ع)، عموى امام جعفر صادق (ع) بر ضد امويان و شهادت او در اين واقعه، در سال 121 هجرى.

3. گسترش نهضت بنى‏هاشم (علويان و عباسيان)، در سراسر قلمرو حكمرانى امويان.

4. سرنگونىِ سلسله امويان و پيروزىِ عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسط ابوالعباس سفاح، در سال 133 هجرى.

5. قيام علويان بنى‏الحسن (ع) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى.

6. بهره‏جويىِ امام صادق (ع) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان و امويان، براى تشكيل حوزه علمىِ اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشته‏ هاى فقه، تفسير و علوم قرآن، كلام، شيمى، تاريخ و غيره، در مدينه مشرفه.

7. فراخوانىِ امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط سفاح عباسى و زير نظر قرارگرفتن آن حضرت.

8. فراخوانىِ مجدد امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط منصور دوانيقى و اذيت و آزار آن حضرت.

9. وفات اسماعيل، پسر امام صادق (ع)، در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت.

10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى، در مدينه، با امام صادق (ع) و بسيارى از علويان.

11. مبارزه علمى و فرهنگىِ امام صادق (ع) و ياران ايشان با مخالفان، ملحدان و مدعيان دروغين.

12. مسموميت امام صادق (ع) و شهادت آن حضرت، در سال 148 هجرى، به دستور منصور دوانيقى.

13. به خاك‏سپارى پيكر مطهر امام صادق (ع)، در قبرستان بقيع، در كنار قبر پدر، جد و عمويشان، امام حسن مجتبى (ع).

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1156
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام محمد باقر(ع)

نام: محمد بن علي .

كنيه: ابو جعفر و ابوجعفر اول.

القاب: باقر، شاكر، هادى، امين، شبيه - به خاطر شباهت ايشان به پيامبر اكرم(ص) -.

مشهورترين لقب آن حضرت، «باقر» است. پيامبر اكرم (ص) به واسطه جابربن عبدالله انصارى، آن حضرت را به اين لقب، ملقب كرد و به ايشان سلام رساند.

منصب: معصوم هفتم و امام پنجم شيعيان.

تاريخ ولادت: اول رجب سال 57 هجرى.

برخى از مورخان، ولادت ايشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام زين‏العابدين، على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) كه مكنّى به ام‏عبدالله بود.

اين بانوى ارجمند، از زنان بزرگ عصر خويش بود كه امام صادق (ع) درباره شأن و منزلت او، فرمود: جده‏ام، فاطمه بنت حسن، صديقه بود و در آل امام حسن (ع) زنى به درجه و مرتبه او نرسيد.

چون نسب امام محمد باقر(ع)، هم از پدر و هم از مادر، به امام اميرالمؤمنين(ع) و فاطمه زهرا(س) مى‏رسد، به ‏ايشان علوى بين علويين و فاطمى بين فاطميين گفته مى‏شود.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام زين العابدين (ع) در سال 95 تا سال 114 هجرى، به مدت 20 سال.

تاريخ و سبب شهادت: هفتم ذى حجه سال 114 هجرى، در سن 57 سالگى (و به قولى ربيع‏الاول يا ربيع‏الآخر سال 114 هجرى) به وسيله زهرى كه ابراهيم بن وليد عبدالملك، در ايام خلافت هشام بن عبدالملك، به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدرش، امام زين‏العابدين (ع) و عمويش، امام حسن مجتبى (ع) و فرزندش، امام صادق (ع).

همسران: 1. ام فروه بنت قاسم. 2. ام حكيم و چند ام ولد.

فرزندان: 1. امام جعفر صادق (ع). 2. عبدالله. 3. ابراهيم. 4. عبيدالله. 5. على. 6. زينب. 7. ام سلمه.

اصحاب و ياران : تعداد اصحاب، ياران و راويان آن حضرت، بيش از آن است كه بتوان نام همه آنان را در اين جا آورد، به ناچار نام برخى از بزرگان آنان را ذكر مى‏كنيم: 1. زرارة بن أعين. 2. معروف بن خربوذمكى. 3. ابو بصير اسدى. 4. فضيل بن يسار. 5. محمدبن مسلم. 6. يزيد بن معاويه عجلى.

اين شش نفر، در علم رجال، به «اصحاب اجماع اولى‏» شهرت يافته‏اند كه فقها و حديث‏شناسان شيعه، اتفاق‏ نظر و اجماع دارند بر صحت نقل روايت آنان از امام معصوم(ع). 7. حمران بن أعين. 8. بكير بن أعين. 9. عبدالملك بن أعين. 10. عبدالرحمن بن أعين. 11. محمد بن اسماعيل بن بزيع. 12. عبدالله بن ميمون. 13. محمد بن مروان. 14. اسماعيل بن فضل هاشمى. 15. ابو هارون مكفوف. 16. ظريف بن ناصح. 17. سعيد بن ظريف. 18. اسماعيل بن جابر خثعمى. 19. عقبة بن بشير اسدى. 20. كميت بن زيد اسدى. 21. جابر بن يزيد جعفى.

زمامداران معاصر: 1. معاوية بن ابى سفيان (35- 60ق.). 2. يزيد بن معاويه (60- 64ق.). 3. معاوية بن يزيد (64- 64ق.). 4. عبدالله بن زبير (64- 73ق.). 5. مروان بن حكم (64- 65ق.). 6. عبدالملك بن مروان(65- 86ق.). 7. وليد بن عبدالملك (86- 96ق.). 8. سليمان بن عبدالملك (99-96ق.). 9. عمربن عبدالعزيز (99- 101ق.). 10. يزيد بن عبد الملك (101- 105ق.). 11. هشام بن عبدالملك (105- 125ق.).

از ميان خلفاى مذكور، تنها عبدالله بن زبير، كه به مدت ده سال بر حجاز و عراق حكومت كرد، از غير بنى اميه بود و بقيه، همگى از سلسله بنى اميه و از دو تيره فرزندان ابوسفيان و فرزندان حكم بن عاص بودند و تمامى آنان جز معاوية بن يزيد (معروف به معاويه ثانى) و عمربن عبدالعزيز در اذيت و آزار اهل بيت پيامبر اكرم(ص) و امامان شيعه اتفاق داشتند.

رويدادهاى مهم:

1. حضور امام محمد باقر (ع) در واقعه كربلا، در سن چهار سالگى، به همراه پدرش، امام زين العابدين (ع) در محرم سال 61 هجرى.

2. شهادت امام زين العابدين (ع)، پدر ارجمند امام محمد باقر (ع)، در سال 95 هجرى.

3. مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر (ع) با بزرگان مذاهب و اديان، درباره اثبات حقانيت اهل بيت (ع).

4. ضرب سكه اسلامى، براى پول رايج خلافت اسلامى، و اسقاط سكه رومى توسط عبدالملك بن مروان، در سال 76 هجرى، با مشورت و يارى امام محمد باقر(ع). (1)

5. احضار امام محمد باقر (ع) و فرزندش، امام جعفر صادق (ع) به شام از سوى هشام بن عبدالملك.

6. تأسيس پايه‏هاى اصلى حوزه علوم اهل بيت (ع) در مدينه، و تربيت شاگردان مبرز توسط امام محمد باقر(ع).

7. مسموميت و شهادت امام محمد باقر (ع)، درسال 114 هجرى، به دست ابراهيم بن وليد بن عبدالملك، والى مدينه، به دستور خليفه وقت، هشام بن عبدالملك.

8. به خاك سپارى بدن مطهر امام محمد باقر (ع) در قبرستان بقيع، در مدينه، در كنار قبر پدرش، امام زين العابدين (ع) و عمويش، امام حسن مجتبى (ع)، توسط امام‏جعفر صادق (ع) و ساير بازماندگان.


1. سيرة الأئمة الإثنى عشر، ج‏2، ص‏221. لازم به ذكر است گرچه سال ضرب سكه اسلامى، معاصر با دوران امامت حضرت امام زين العابدين (ع) بوده است، اما در همان ايام، امام محمد باقر(ع) نيز همچون پدر گرامى‏اش ملجأ علمى و دينى امت بود. به‏همين دليل، كمك رسانى به خليفه وقت و تشويق او در يك أمر مهم اسلامى و سياسى و اقتصادى، توسط آن حضرت، استبعادى ندارد و يا ممكن است عمل امام محمد باقر (ع) به اشاره پدر گرامى وى امام زين‏العابدين (ع) انجام يافته باشد.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1196
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام زين العابدين (ع)

نام: على بن الحسين .

كنيه: ابوالحسن و ابومحمد.

القاب: زين العابدين، سيد الساجدين، سجّاد، زكىّ، امين و ذوالثفنات.

به خاطر عبادت زياد و سجده‏هاى طولانىِ امام زين العابدين (ع)، پينه‏اى در پيشانى‏اش بسته بود. از اين رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند.

منصب: معصوم ششم و امام چهارم شيعيان.

تاريخ ولادت: نيمه جمادى الثانى سال 38.

در مورد تاريخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غير از تاريخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان يا نيمه جمادى الاولى يا هفتم شعبان و يا نهم شعبان ذكر كرده‏اند. در مورد سال ولادت آن حضرت نيز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت كرده‏اند.

امام زين العابدين (ع) دو سال پيش از شهادت امير المؤمنين، على بن ابى‏طالب(ع) چشم به جهان گشود.

محل تولد:مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى). برخى مورّخان گفته‏ اند كه محل تولد آن حضرت در كوفه بوده است؛ زيرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در كوفه به سر مى‏بردند.

نسب پدرى: امام حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).

نام مادر: شهربانو، يا شاه زنان، دختر يزدگرد سوم، آخرين پادشاه از سلسله‏ساسانيان در ايران كه در زمان خلافت امام على (ع) (و به قولى در عصر خلافت عمر يا عثمان) به اسارت مسلمانان در آمده و با اختيار خويش، همسرىِ امام‏حسين (ع) را پذيرفت. اين بانوى بزرگ در ايام نوزادى امام زين العابدين(ع) درگذشت.

مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسين (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.

تاريخ و سبب شهادت: دوازدهم (يا هيجدهم يا بيست و پنجم) محرم سال 95 (يا 94) هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى كه وليد بن عبدالملك به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر عمويش، امام حسن مجتبى (ع).

هم اكنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زين‏العابدين(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در كنار هم مى‏باشد.

همسران: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى و چند ام ولد.

فرزندان:

الف) پسران: 1. امام محمد باقر (ع). 2. زيد شهيد. 3. عبدالله باهر. 4. عمر أشرف. 5. حسين اكبر. 6. عبدالرحمن. 7. عبيد الله. 8. سليمان. 9. حسن. 10. حسين اصغر. 11. على‏اصغر. 12. محمد اصغر.

ب) دختران 1. خديجه. 2. فاطمه. 3. عليّه. 4. ام كلثوم.

اصحاب و ياران :

اسامى تعداد زيادى از مؤمنان، شيعيان و محبان اهل بيت(ع) در زمره اصحاب و ياران امام زين العابدين (ع) آمده است كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى‏گردد:

1. جابربن عبدالله انصارى. 2. عامر بن واثله كنانى. 3. سعيد بن مسيّب. 4. سعيد بن جهان كنانى. 5. سعيد بن جبير. 6. محمد بن جبير. 7. ابو خالد كابلى. 8. قاسم بن عوف. 9. اسماعيل بن عبدالله بن جعفر.

10. ابراهيم بن محمد حنفيه. 11. حسن بن محمد حنفيه. 12. حبيب بن ابى ثابت. 13. ابو حمزه ثمالى. 14. فرات بن أحنف. 15. جابر بن محمد بن ابى بكر. 16. ايوب بن حسن. 17. على بن رافع. 18. ابو محمد قرشى.

19. ضحاك بن مزاحم. 20. طاوس بن كيسان. 21. حميد بن موسى. 22. أبان بن تغلب. 23. سدير بن حكيم. 24. قيس بن رمانه. 25. همام‏بن غالب (مشهور به فرزدق شاعر). 26. عبدالله برقى. 27. يحيى بن ام طويل.

 

زمامداران معاصر: 1. امير المؤمنين على بن ابى‏طالب (ع) (40-35 ق.). 2. امام حسن‏مجتبى (ع) (41-40 ق.). 3. معاوية بن ابى سفيان (60-35 ق.). 4. يزيد بن معاوية (64-60 ق.). 5. معاوية بن يزيد (64-64 ق.). 6. عبدالله بن زبير (73-64 ق.). 7. مروان بن حكم (65-64 ق.). 8. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.). 9. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.).

از ميان زمامداران فوق، رديف‏هاى اول و دوم از خاندان بنى هاشم، سوم، چهارم و پنجم از خاندان بنى‏اميه و از تيره ابوسفيان، ششم از آل زبير و هفتم، هشتم و نهم از خاندان بنى‏اميه و از تيره حكم بن عاص هستند.از ميان آنان امام على بن ابى‏طالب(ع) دادگرترين و شايسته‏ترين فردى بود كه پس از پيامبر اكرم (ص) به زمامدارى مردم رسيد. زمامدارىِ كوتاه مدت وى الگو و سرمشق همه حكومت‏هاى صالحى است كه پس از او پديد آمده و يا در آينده محقق مى‏گردند.

رويدادهاى مهم:

1. وفات شهربانو، مادر امام زين العابدين (ع) به هنگام تولد آن حضرت، در سال 38 هجرى.

2. شهادت امام على (ع) در دو سالگى و شهادت امام حسن مجتبى (ع) در سيزده سالگىِ امام زين العابدين (ع).

3. همراهىِ امام زين العابدين (ع) با پدرش، امام حسين (ع)، در عدم بيعت با يزيدبن معاويه و حركت اعتراض‏آميز از مدينه به مكه، در رجب سال 60 هجرى.

4. همراهىِ امام سجاد (ع) با كاروان حسينى در حركت از مكه به كربلا، درذى‏حجه سال 60 هجرى.

5. حضور امام زين العابدين در نهضت خونين كربلا، در سن 23 سالگى.

6. ابتلاى امام زين العابدين (ع) به بيمارىِ شديد، در روز عاشورا، و عدم توانايىِ جهاد در راه خدا.

7. تحمل مصيبت شهادت امام حسين (ع) و ياران و اصحاب آن حضرت، از سوى امام زين العابدين(ع) در روز عاشورا.

8. جنايت‏هاى لشكريان يزيد در جدا كردن سرها از بدن شهدا و بر نيزه كردن آنها، اسب دوانى بر بدن‏هاى شهدا و غارت و آتش زدن خيمه‏ها پس از شهادت امام‏حسين (ع)، در عصر عاشورا.

9. آغاز اسارت امام زين العابدين (ع) و ساير بازماندگان قافله حسينى به دست لشكريان عمر بن سعد از عصر روز عاشورا.

10. تحمل سختى‏ها و مشقت‏هاى امام زين العابدين(ع) و ديگر بازماندگان در اسارت، كوفه و شام.

11. خطبه خواندن امام سجاد(ع) براى اهالى كوفه، در حالى كه در غل و زنجير و اسارت دشمنان بود.

12. خطبه خواندن امام سجاد(ع)، در مجلس بزرگ مسجد اموىِ شام، در حضور يزيد و تأثير شگفت آن بر شاميان.

13. بازگشت امام زين العابدين(ع) به همراه ساير بازماندگان نهضت كربلا از اسارت كوفه و شام به مدينة الرسول(ص).

14. حزن شديد و گريه‏هاى طولانىِ امام سجاد(ع) در مصيبت شهادت امام حسين(ع) و اهل بيت آن حضرت.

15. قيام مردم مدينه بر ضد يزيد بن معاويه و اخراج بنى اميه از اين شهر و وقوع نبردى خونين در اين واقعه (معروف به واقعه حره)، در سال 63 هجرى.

16. شكست مقاومت اهالىِ مدينه در برابر لشكريان شام، و كشتار فجيع سپاهيان يزيد به سركردگىِ مسلم بن عقبه، در مدينه، و محفوظ و مصون ماندن امام زين‏العابدين(ع) و خانواده او از اين كشتار.

17. قيام عبدالله بن زبير در مكه بر ضد بنى اميه و تصرف حجاز (مكه و مدينه) و برخى از سرزمين‏هاى اسلامى، در سال 64 هجرى.

18. فشار و سخت‏گيرىِ آل زبير بر خاندان اميرالمؤمنين و اهل بيت(ع).

19. قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى، در كوفه، بر ضد بنى اميه براى خونخواهى از قاتلان امام حسين (ع).

20. مجازات قاتلان امام حسين (ع) توسط مختار بن ابى عبيده و شادمانىِ امام زين‏العابدين (ع) و ساير اهل بيت(ع) از كردار مختار.

21. شهادت امام زين العابدين (ع)، در دوازدهم (يا 18 و يا 25) محرم سال 95 هجرى، به وسيله زهرى كه وليد بن عبدالملك به آن حضرت خورانيده بود.

22. به خاك سپردن بدن مطهر امام زين العابدين (ع)، در قبرستان بقيع، در جوار قبر عمويش، حضرت امام حسن مجتبى (ع)، زير قبه مقبره عباس بن عبدالمطلب.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1166
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام حسين (ع)

نام: حسين بن علي .

در انجيل مسمى به «طاب» و در تورات به «شبير» است.

كنيه: ابوعبدالله و ابوعلى.

القاب: سيدالشهداء، سبط ثانى، سيّد شباب اهل الجنّة، سبط الأسباط، رشيد، وفىّ، طيّب، سيّد، زكىّ، مبارك و....

منصب: معصوم پنجم و امام سوم شيعيان.

تاريخ ولادت: سوم شعبان سال چهارم هجرى.

برخى مورخان روز تولد آن حضرت را پنجم شعبان دانسته‏اند. و برخى نيز سال تولد ايشان را سوم هجرى ذكر كرده‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى:اميرالمؤمنين، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب (ع).

مادر: فاطمه زهرا(س)، دختر پيامبر اسلام (ص).

مدت امامت: از زمان شهادت برادرش، امام حسن مجتبى (ع)، در صفر سال 50 هجرى تا محرم سال 61، به مدت 10 سال.

تاريخ و سبب شهادت: بعد از ظهر روز دهم (عاشورا) محرم سال 61 هجرى به‏همراه تعدادى از نزديكان، ياران و اصحابش در سرزمين كربلا با شمشيرهاى بران لشكريان عمر بن سعد كه از سوى عبيداللّه بن زياد (والى كوفه) و يزيد بن معاويه (خليفه شام) به جنگ آن حضرت آمده بودند، با وضع فجيعى به شهادت رسيدند. شهادت آن حضرت در سن 57 سالگى بود.

محل دفن: كربلا، در سمت غربى رود فرات (كشور عراق كنونى).

همسران: 1. ليلى، دختر أبى مره ثقفى. 2. شهربانو، دختر يزدگرد سوم. 3. رباب، دختر امرأالقيس. 4. ام اسحاق، دختر طلحه تيمى. 5. قضاعيه (ام جعفر). 6. حفصه، دختر عبدالرحمن بن ابى بكر.

فرزندان: 1. امام زين العابدين (ع). 2. على اكبر، 3. جعفر. 4. عبدالله رضيع. 5.سكينه. 6. فاطمه.

از ميان فرزندان امام حسين (ع)، جعفر در زمان حيات پدرش وفات يافت و على‏اكبر و عبدالله (معروف به على‏اصغر) در كربلا شهيد شدند و نسل آن حضرت تنها از طريق امام زين‏العابدين (ع) زياد گرديد. برخى مورخان تعداد فرزندان امام‏حسين (ع) را با ذكر نام‏هاى على‏اصغر، محمد و زينب، نه نفر دانسته‏اند. همچنين در برخى كتب شيعه، دخترى به نام رقيه نيز براى آن حضرت ذكر شده كه در سن سه سالگى در ايّام اسارت در شام، از اندوه فراق پدرش وفات يافت.

اصحاب وياران :

ياران و اصحاب اباعبدالله الحسين (ع)، چه آنان كه قبل از شهادت آن حضرت وفات يافته‏اند و چه آنان كه پس از شهادت ايشان از دنيا رفته‏اند، بسيار زيادند. در اين جا تنها نام آنانى را كه در واقعه عاشورا به شرف شهادت نايل آمده‏اند، ذكر مى‏كنيم:

الف) بنى هاشم

1. عباس ‏بن على، (‏ابوالفضل العباس "ع"). 2. ابوبكربن على. 3. محمد اصغربن على. 4. عبدالله‏بن على. 5. عبدالله اصغر بن علي . 6. جعفربن على. 7. عمربن على. 8. عثمان بن على. 9. محمدبن عباس بن على. 10. عبدالله‏بن عباس بن على.

11. على بن حسين (على اكبر). 12. عبدالله رضيع (على اصغر). 13. ابراهيم بن حسين. 14. قاسم بن حسن. 15. ابوبكربن حسن. 16. عبدالله بن حسن. 17. بشربن حسن. 18. محمدبن عبدالله بن جعفر. 19. عون بن عبدالله بن جعفر. 20. عبيدالله بن عبدالله بن جعفر.

21. مسلم بن عقيل. 22. جعفربن عقيل. 23. جعفر بن محمد بن عقيل. 24. عبدالرحمان بن عقيل. 25. عبدالله اكبر بن عقيل. 26. عبدالله بن مسلم بن عقيل. 27. عون بن مسلم بن عقيل. 28. محمد بن مسلم بن عقيل. 29. محمدبن ابى سعيد بن عقيل. 30. احمدبن محمد هاشمى.

 

ب) غير بنى هاشم

31. ابراهيم بن حصين اسدى. 32. ابو حتوف بن حارث اسدى. 33. ابو عامر نهشلى. 34. ادهم بن اميه عبدى. 35. اسلم تركى. 36. امية بن سعد طائى. 37. انس بن حارث كاهلى. 38. انيس بن معقل اصبحى. 39. بريد بن خضير همدانى. 40. بشر بن عبدالله خضرمى. 41. بكربن حى تيمى. 42. جابربن حجاج تيمى. 43. جبلة بن حارث سلمانى. 44. جنادة بن حارث سلمانى. 45. جنادة بن كعب انصارى. 46. جون، غلام ابى ذر. 47. جوين بن مالك تميمى. 48. حارث بن امرئ القيس كندى. 49. حارث بن نبهان. 50. حباب بن حارث. 51. حباب بن عامر. 52. حبشى بن قاسم. 53. حبيب بن مظاهر اسدى. 54. حجاج بن بدر سعدى. 55. حجاج بن مسروق جعفى. 56. حرّبن يزيد رياحى. 57. حلاس بن عمرو راسبى. 58. حنظلة بن اسعد شبامى. 59. حنظلة بن عمرو شيبانى. 60. رافع، غلام مسلم ازدى. 61. زاهر بن عمرو كندى. 62. زهير بن بشر خثعمى. 63. زهير بن سليم ازدى. 64. زهير بن قيس بجلى. 65. زيادبن عريب. 66. سالم، غلام بنى مدينه. 67. سالم،غلام عامر عبدى.

68. سعد بن حارث انصارى. 69. سعد، غلام على‏بن ابى‏طالب(ع). 70. سعد، غلام عمروبن خالد. 71. سعيد بن عبدالله حنفى. 72. سلمان بن مضارب بجلى. 73. سليمان، غلام امام حسين(ع). 74. سواربن منعم نهمى. 75. سويد بن عمرو. 76. سيف بن حارث جابرى. 77. سيف بن مالك عبدى. 78. شبيب، غلام حارث جابرى. 79. شوذب، غلام بنى شاكر. 80. ضرغامة بن مالك. 81. عائذ بن مجمع. 82. عابس بن أبى شبيب شاكرى. 83. عامر بن حسان طايى. 84. عامر بن مسلم عبدى. 85. عباد بن مهجر جهنى. 86. عبدالاعلى بن يزيد كلبى. 87. عبدالرحمن ارحبى. 88. عبدالرحمن بن عبد ربّه. 89. عبدالرحمن بن عروه. 90. عبدالرحمن بن مسعود. 91. عبدالله بن ابى بكر. 92. عبدالله بن بشر خثعمى. 93. عبدالله بن عروه. 94. عبدالله بن عمير. 95. عبدالله بن يزيد عبدى. 96. عبيدالله بن يزيد عبدى. 97. عقبة بن سمعان. 98. عقبة بن صلت جهنى. 99. عمارة بن صلخب ازدى. 100. عمران بن كعب اشجعى. 101. عمار بن حسان طائى. 102. عمار بن سلامه دالانى. 103. عمرو بن عبدالله جندعى.

104. عمروبن خالد ازدى. 105. عمرو بن خالد صيداوى. 106. عبدالله بن بقطر. 107. عمرو بن قرظه. 108. عمرو بن مطاع. 109. عمرو بن جناده. 110. عمرو بن ضبيعه. 111. عمروبن كعب (ابوثمامه صائدى). 112. قارب، غلام امام حسين (ع). 113. قاسط بن زهير. 114. قاسم بن حبيب ازدى. 115. كردوس تغلبى. 116. كنانة بن عتيق. 117. مالك بن ذودان. 118. مالك بن عبدالله جابرى. 119. مجمع جهنى. 120. مجمع بن عبيدالله. 121. محمد بن بشير حضرمى. 122. مسعود بن حجاج. 123. مسلم بن عوسجه اسدى. 124. مسلم بن كثير ازدى. 125. مسقط بن زهير تغلبى. 126. منحج، غلام امام حسين (ع). 127. موقع بن ثمامه اسدى. 128. نافع بن هلال جملى. 129. نصر، غلام اميرالمؤمنين، على (ع). 130. نعمان بن عمرو راسبى. 131. نعيم بن عجلان. 132. واضح رومى. 133. وهب بن حباب كلبى. 134. يزيد بن ثبيط كلبى. 135. يزيد بن زياد كندى. 136. يزيد بن مغفل جعفى. 137. قيس بن مسهر صيداوى. 138. هانى بن عروه. 139. عبدالله بن عفيف ازدى.

 

اصحاب امام حسين (ع) بهترين ياران اهل بيت (ع) بودند؛ چه اين كه آنان دست از اهل و عيال خود كشيده و به يارىِ امامشان شتافتند و در معركه نبرد، پيش‏مرگ رهبر خود شدند. با اين كه امام حسين (ع) در شب عاشورا بيعت خويش را از همه بازستاند و آنان را براى بازگشت مخيّر ساخت، اما آنان با نشاط و روحيه‏اى وصف‏ناپذير ايستادگى كرده و گفتند: اگر ما را هفتاد بار بكشند، بدنمان را آتش بزنند و دوباره زنده كنند، دست از يارى تو نكشيده و از تو جدا نمى‏شويم. آرى، همين عشق و ايثار بود كه تعداد اندك آنان را در برابر سپاه مسلح و مجهز سى هزار نفره عمر بن سعد، از بامداد تا عصر روز عاشورا، پايدار نگاه داشت.

زمامداران معاصر: 1. پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، (11-1ق.). 2. ابوبكر بن أبى قحافه (13-11ق.). 3. عمر بن خطاب (23-13ق.). 4. عثمان بن عفان (35-23ق.). 5. اميرالمؤمنين، على بن ابى‏طالب (ع)، (40-35ق.). 6. امام حسن مجتبى (ع)، (41-40ق.). 7. معاوية بن ابى سفيان (60-35ق.). 8. يزيد بن معاويه (64-60ق.).

سه تن از زمامداران فوق، يعنى پيامبر اسلام (ص)، اميرالمؤمنين (ع) و امام حسن مجتبى (ع)، به امام حسين (ع) علاقه و محبّت شديدى داشتند و آن حضرت نزد آنان از جايگاه ويژه‏اى برخوردار بود. امام حسين (ع)، كه دخترزاده و سبط ثانى پيامبر اكرم (ص) بود، به همراه برادرش، امام حسن مجتبى (ع) در دامن پيامبر(ص) رشد و نمو كرد و هر دو از آغاز زندگانى خويش از سرچشمه وحى و رسالت سيراب شدند. آنان به دلالت آيه مباهله، از فرزندان پيامبر(ص) محسوب مى‏گردند.

پيامبر اكرم (ص) بارها با گفتار و كردار خويش، شدت محبت خود به امام حسن(ع) و امام حسين (ع) را به صحابه گوشزد نمود و آنان را به دوستى اين دو ريحانه بهشت فراخواند. از آن حضرت نقل شده است كه درباره امام حسن و امام حسين (ع) فرمود:

اَللَّهُمَ اِنّى اَحَبُّهُما فَاَحِبِّهُما وَاَحِّبَ مَنْ يُحِبِّهُما. (1)

بارخدايا! من آن دو را دوست دارم، پس تو هم آنان را دوست بدار و با كسى كه با آنان دوستى كند، دوست باش.

اما خلفاى بنى‏اميه (معاويه و فرزندش‏يزيد) به‏مقام معنوىِ امام حسين(ع) و نزديكى‏اش به پيامبراسلام(ص) رشك برده و در پنهان و آشكار با وى دشمنى مى‏كردند و سرانجام نيز آن‏حضرت را در سرزمين كربلا با وضع فجيعى به‏شهادت رساندند.

رويدادهاى مهم:

1. تحمل مصيبت رحلت جدّش، پيامبر اسلام(ص)، در سال يازدهم هجرى.

2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پيامبر اسلام (ص).

3. تحمل مصيبت شهادت مادرش، فاطمه زهرا(س)، در سال يازدهم هجرى.

4. همراهى با پدرش، امام على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى و حضور در جنگ‏هاى جمل، صفين و نهروان.

5. تحمل مصيبت شهادت پدرش، امام على (ع)، در محراب مسجد كوفه، در 21رمضان سال چهلم هجرى.

6. انتخاب برادرش، امام حسن مجتبى(ع) به خلافت امت اسلامى، پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع).

7. خيانت سران نظامى و قومى و سپاهيان به امام حسن مجتبى (ع) و صلح اجبارى آن حضرت با معاويةبن ابى سفيان، در جمادى الاول سال 41 هجرى.

8. تحمل مصيبت شهادت برادرش، امام حسن مجتبى(ع)، در سال 50 هجرى.

9. نامه شيعيان بصره و كوفه به امام حسين (ع) پس از شهادت امام حسن مجتبى(ع) براى دعوت به رهبرى قيام عليه معاوية بن ابى سفيان و عدم پذيرش امام حسين(ع) به خاطر پايبندى به صلحنامه امام حسن مجتبى (ع).

10. هلاكت معاويةبن ابى سفيان و جانشينى فرزندش، يزيد بر منصب خلافت، در رجب سال شصت هجرى.

11. نامه شديد اللحن يزيد به والىِ مدينه، وليد بن عتبه، مبنى بر گرفتن بيعت از مردم، به ويژه ابا عبدالله الحسين(ع).

12. امتناع امام حسين(ع) از بيعت با يزيد بن معاويه و خروج از مدينه به همراه خاندن خود، در آخرين روزهاى رجب سال شصت هجرى.

13. ورود امام حسين (ع) به مكه معظمه، در سوم شعبان سال شصت هجرى، و اقامت در آن‏جا تا هشتم ذى حجه همان سال (به مدت چهار ماه و پنج روز).

14. جنبش سران و بزرگان شيعه در كوفه و دعوت آنان از امام حسين(ع) براى ورود به كوفه و رهبرىِ قيام عليه يزيد.

15. فرستادن مسلم بن عقيل به كوفه از سوى امام حسين(ع)، براى فراهم آوردن زمينه قيام بر ضد امويان.

16. ورود مسلم بن عقيل به كوفه، در پنجم شوال سال شصت هجرى، و بيعت بيش از هجده هزار نفر از شيعيان با او.

17. نامه طرفداران بنى اميه در كوفه به يزيد بن معاويه و آگاهى او از ورود مسلم‏بن عقيل و قيام شيعيان.

18. فرستادن يزيدبن معاويه عبيدالله بن زياد را به كوفه، براى نابودىِ قيام شيعيان.

19. نامه امام حسين(ع) به رؤساى پنج قبيله بزرگ بصره و دعوت آنان به قيام عليه امويان.

20. استجابت چهار قبيله بصره از قبايل بصره از دعوت اباعبدالله الحسين(ع) و اعلام يارى آن حضرت.

21. خروج امام حسين (ع) از مكه معظّمه به عزم كوفه، در هشتم ذى حجه سال شصت هجرى.

22. نبرد مسلم بن عقيل با لشكريان عبيدالله بن زياد در كوفه و شهادت وى و هانى بن عروه در اين واقعه، در نهم ذى حجه سال شصت هجرى (روز عرفه).

23. برخورد قافله امام حسين (ع) با لشكريان حربن يزيد تميمى، در حوالىِ كوه «ذوحسم» و رفتار نيكوى اباعبدالله الحسين(ع) با لشكريان حر.

24. رسيدن نامه عبيدالله بن زياد، حاكم كوفه به دست حربن يزيد، مبنى بر سخت‏گيرى بر امام حسين(ع) و استقرار آن حضرت در بيابان خشك و بى آب.

25. ورود قافله امام حسين (ع) به كربلا و نزول در آن مكان، در تاريخ دوم محرم سال 61 هجرى، و استقرار لشكريان حربن يزيد در برابر آنان.

26. واگذارى فرماندهى سپاه كوفه به عمربن سعد، توسط عبيدالله بن زياد، والى كوفه.

27. ورود عمر بن سعد به همراهى چهار هزار مرد جنگى به كربلا براى مبارزه با امام حسين(ع).

28. تجمع بيش از سى هزار مرد جنگى در كربلا براى نبرد با لشكريان امام حسين(ع).

29. آمادگى لشكريان عمر بن سعد براى نبرد با امام حسين(ع)، در روز نهم محرم سال 61 (روز تاسوعا) و درخواست مهلت امام حسين(ع) از عمربن سعد، در شب عاشورا.

30. فرماندهى امام حسين(ع) و آرايش سپاه اندك خويش، در روز عاشورا، به سه بخش ميمنه، به فرماندهىِ زهير بن قين، ميسره، به فرماندهىِ حبيب بن مظاهر، و پرچمدارى در قلب سپاه توسط عباس بن على (ع).

31. پشيمانى حر و خروجش از سپاه عمر بن سعد و پيوستن به سپاه امام حسين(ع) و طلب بخشش از آن حضرت.

32. آغاز نبرد گروهى بين سپاهيان امام حسين (ع) و سپاهيان عمر بن سعد، و كشته شدن قريب پنجاه نفر از ياران امام حسين (ع)، در ميدان نبرد.

33. خطبه‏هاى مكرر امام حسين (ع) براى سپاهيان عمر بن سعد، براى پيش‏گيرى از جنگ و خون‏ريزى.

34. مبارزه فردىِ ياران و اصحاب امام حسين (ع) با سپاهيان عمر بن سعد، و شهادت مظلومانه و قهرمانانه يكى پس از ديگرىِ آنان.

35. مبارزه امام حسين (ع) با سپاهيان سياه‏دل عمر بن سعد، و كشته شدن آن حضرت در ميدان نبرد، به دست شمر بن ذى الجوشن (لعنة الله عليه).

36. جدا كردن سرهاى شهيدان كربلا و غارت لباس‏ها و ابزارهاىِ شخصىِ آنان به دست سپاهيان عمر بن سعد.

37. اسب دوانى بر بدن‏هاى شهيدان كربلا توسط سپاهيان عمر بن سعد.

38. غارت خيمه‏ها و اسباب و وسايل شخصىِ بازماندگان قافله حسينى و به آتش كشيده شدن خيمه‏هاى آنان به دست لشكريان عمر بن سعد.

39. دفن كشته‏هاى سپاهيان يزيد به دست عمّال عمر بن سعد، و عريان گذاشتن بدن‏هاى شهيدان در سرزمين گرم كربلا.

40. اسير و آواره كردن باز ماندگان قافله حسينى (زنان، كودكان و امام زين‏العابدين(ع)) و حركت دادن آنان از كربلا به كوفه و از كوفه به شام، توسط سپاهيان عمر بن سعد.

41. به خاك سپرده شدن بدن‏هاى شهيدان كربلا به دست گروهى از قبيله بنى اسد، در روز سيزدهم محرم سال 61 هجرى.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1273
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

نام: حسن بن علي .

كنيه: ابو محمد.

نام و كنيه آن حضرت را پيامبر اكرم (ص) تعيين فرمودند.

القاب: مجتبى، سيّد، سبط، زكى، تقى، حجت، برّ، امين، زاهد و طيّب.

منصب: معصوم چهارم، امام دوم شيعيان و پنجمين خليفه اسلامى.

تاريخ ولادت: نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى. برخى نيز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستين فرزند اميرالمؤمنين (ع) و فاطمه زهرا (س) است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى‏كنونى).

نسب پدرى: اميرالمؤمنين، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب.

مادر: فاطمه زهرا، دختر پيامبر (ص).

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، اميرالمؤمنين(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.

از اين مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمين بود و سپس طى صلحى، آن را به معاوية بن ابى سفيان واگذار كرد.

تاريخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسيله زهرى كه همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحريك معاوية بن ابى سفيان، به آن حضرت خورانيده بود، پس از چهل روز مسموميت و بيمارى، به شهادت نايل آمد.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه منوّره، در كنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.

همسران: 1. ام بشير بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القيس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام كلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بكر.

فرزندان:

الف) پسران: 1. زيد. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبكر. 8. حسين اثرم. 9. طلحه.

ب) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسين. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقيه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن (ع) را بيش از اين مى‏دانند؛ اما همگى اتفاق دارند كه نسل آن حضرت، تنها از طريق حسن مثنى و زيد ادامه يافته است. از ميان فرزندان امام حسن (ع) چهار تن در سرزمين كربلا، در ركاب عمويشان، امام حسين(ع) به شهادت رسيده و يكى از آنان (حسن مثنى) نيز در آن معركه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى يافت.

اصحاب و ياران:

1. ابراهيم بن مالك اشتر. 2. عبداللّه بن عباس. 3. ابو ثمامه صيداوى. 4. جابر بن عبدالله انصارى. 5. جارية بن قدامه. 6. جبلة بن على شيبانى. 7. حبيب بن مظاهر اسدى. 8. حذيفة بن اسيد غفارى. 9. رفاعة بن شداد. 10. سعيد بن قيس همدانى. 11. قيس بن سعد انصارى.

12. سعيد بن مسعود ثقفى. 13. سليم بن قيس هلالى. 14. صعصعة بن صوحان عبدى. 15. عامر بن واثله كنانى. 16. عمر بن ابى سلمه. 17. كميل بن زياد نخعى. 18. ابو مخنف، لوط بن يحيى. 19. مسيّب بن نجبه فزارى. 20. ميثم بن يحيى تمّار. 21. سعد بن مسعود ثقفى.

 

زمامداران معاصر:

1. پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص) (11-1 ق.).

2. ابى بكر بن ابى قحافه (13-11 ق.).

3. عمر بن خطاب (23-13 ق.).

4. عثمان بن عفان (35-23 ق.).

5. اميرالمؤمنين، على بن ابى‏طالب (ع) (40-35 ق.).

6. معاوية بن ابى سفيان (60-35 ق.).

از ميان زمامداران فوق، پيامبر اسلام (ص) و اميرالمؤمنين (ع) علاقه و محبّت ويژه اى به امام حسن (ع) داشتند. سخنان و سيره عملىِ پيامبر اسلام(ص) با امام‏حسن و برادرش، امام حسين(ع) گوياى شدت محبّت آن حضرت به اين دو بزرگوار بوده است كه مورخان و محدثان اهل سنّت و شيعه، آنها را به طور متواتر نقل كرده‏اند؛ از جمله، پيامبر اكرم (ص) درباره آنان فرمود:

«اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَيْنُ سِيِّدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ»(1) و «رَيْحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ»(2) و «هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّكَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما»(3).

و در جاى ديگر فرمود:

مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَيْنَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار.(4)

همچنين درباره امام حسن (ع) فرمود: «حَسَنٌ مِنّي وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ».(5)

حضرت على (ع) نيز امام حسن (ع) را در همه امور كمك‏كار و در كنار خود داشت. وصيت‏هاى آن حضرت به امام حسن (ع) معروف و مشهور است و در نهج‏البلاغه به تفصيل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضيلت‏ها و ارزش‏هايى كه در وجود امام حسن(ع) سراغ داشت، وى را وصى و جانشين و امام پس از خود معرفى كرد. در اين باره ادله و حجت‏هاى بسيارى در دست است؛ از جمله، روايتى است از سليم بن قيس هلالى كه گفت:

شَهِدْتُ اَميرَالمُؤمِنينَ(ع) حينَ اَوْصى‏ اِلى‏ اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى‏ وَصيّتِهِ الْحُسَيْنَ وَمُحَمّداً وَجَميعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شيعَتِهِ وَاَهْلَ بَيْتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ اليْهِ الْكِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: يا بُنىّ أمَرَني رَسُولُ اللّه (ص) اَنْ اَوْصى‏ اِلَيْكَ وَاَدْفَعُ اِلَيكَ كُتُبى وَسَلاحي كَما اَوْصى‏ اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ كُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرني اَنْ آمُرَكَ اِذا حَضَرَكَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى‏ اَخيكَ الَحُسَيْنَ....(6)

سليم بن قيس گفت: من شاهد بودم آن زمانى را كه اميرالمؤمنين (ع) به فرزندش، امام حسن (ع) وصيت نمود و بر اين وصيت، تمام فرزندان خويش، از جمله امام حسين، محمد بن حنفيه و رؤساى شيعه و اهل بيت خويش را گواه گرفت. سپس ودايع امامت، مانند كتاب و سلاح، را به امام حسن (ع) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پيامبر گرامى (ص) به من دستور داد تا به تو وصيت كنم، سلاح و كتابم را به تو بدهم، همان طورى كه او به من وصيت كرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمايم به اين كه هرگاه مرگ تو را فرا گيرد، آنها را به برادرت، حسين (ع) تحويل دهى (و امامت را به وى بسپار)

سه خليفه اوّل نيز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با ديده احترام مى‏نگريستند؛ اما معاويه، كه پس از شهادت اميرالمؤمنين، على (ع) خود را خليفه بلامنازع مسلمانان مى‏پنداشت، با مكر و حيله، ياران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن (ع) دور كرده و آن حضرت را در ميدان سياست و حكومت تنها گذاشت.

امام حسن (ع) گرچه تلاش زيادى نمود تا در برابر تهاجم سنگين سياسى و نظامىِ معاويه از خلافت به حق خويش دفاع كند، اما با خيانت بسيارى از سردمداران و كوتاهى سران اقوام و طوايف، آن حضرت با تعداد اندكى از شيعيان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاويه شد. معاويه با اين كه صلح‏نامه را با گواهى برخى از صحابه پيامبر (ص) امضا كرده بود، اما به آن پاى‏بند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن (ع) مكر انديشيد و همسر آن حضرت را به مسموم و شهيد نمودن ايشان وادار ساخت.

رويدادهاى مهم:

1. از دست دادن جدّش، پيامبر اسلام (ص)، در سال يازدهم هجرى.

2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پيامبر اسلام (ص).

3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال يازدهم هجرى.

4. حضور در برخى از جنگ‏هاى مسلمانان عليه مشركان، در عصر خليفه دوم و خليفه سوم.

5. ايجاد مهمان‏پذير (مضيف) براى پذيرايى از مهمانان و مستمندان.

6. آبرسانى به خليفه سوم، عثمان بن عفّان (كه در محاصره انقلابيون مسلمان قرار داشت).

7. همراهى با پدرش، حضرت على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى، پس از كشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابيون.

8. فرماندهىِ لشكر در جنگ‏هاى جمل، صفين و نهروان، در ركاب حضرت على(ع).

9. از دست دادن پدرش، حضرت على (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجرى.

10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پيكر امام على (ع) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم.

11. بيعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد كوفه، پس از شهادت اميرالمؤمنين، على (ع).

12. تصدىِ خلافت اسلامى، در 21 رمضان سال 40 هجرى.

13. مكاتبات و ارسال پيام‏ها ميان امام حسن (ع) و معاويه.

14. اعدام شدن دو جاسوس معاويه، در كوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع).

15. اعلان جنگ معاويه عليه امام‏حسن(ع) و حركت لشكريان شام به سوى كوفه.

16. اعلان آماده‏باش سپاهيان امام حسن (ع) و تهيه مقدمات جنگ در شهرها.

17. خيانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پيوستن به سپاه معاويه.

18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (يكى از منافقان فرقه خوارج).

19. افزايش توان نظامى و روحى سپاه معاويه و كاهش تدريجىِ سپاهيان امام‏حسن(ع).

20. پذيرش صلح تحميلى با معاويه و واگذارى خلافت اسلامى به وى در جمادى الاوّل (يا ربيع الأول) سال 41 هجرى.

21. تعهد معاويه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سيطره كامل بر شهرهاى اسلامى.

22. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان اميرالمؤمنين(ع) از كوفه به مدينه مشرفه.

23. دسيسه معاويه در بيعت گرفتن از مردم براى ولايت عهدىِ فرزندش، يزيد و واهمه او از امام حسن (ع).

24. تحريك و فريب جعده بنت اشعث كندى، همسر امام حسن (ع)، توسط معاويه براى كشتن امام حسن (ع) به طور پنهانى.

25. مسموميت امام حسن (ع) به دست همسرش، جعده بنت اشعث كندى و شهادت آن حضرت پس از چهل روز بيمارى، در 28 صفر سال پنجاه هجرى، در مدينه مشرفه.

26. ممانعت عايشه، همسر پيامبر (ص)، مروان و هواداران بنى‏اميّه از دفن پيكر امام حسن (ع) در كنار مرقد مطهر پيامبر اكرم (ص).

27. دفن امام حسن(ع) درقبرستان بقيع، در جوار مرقد جده‏اش، فاطمه بنت‏اسد(س).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام علي بن ابي طالب (ع(

نام: على بن ابي طالب.

كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين.

ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و... .

منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان و خليفه چهارم مسلمانان.

تاريخ ولادت: سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص)

محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعودى)

تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش

از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنين فضيلتى محقق نشده است.

نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف.

حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام

كمك‏هاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايت كرد.

مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم.

حضرت على (ع) و برادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولد يافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ

صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كه پس از خديجه كبرى (س) به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشت

سالگى در دامن پرمهر اين بانوى مجلّله تربيت يافت و بيش از چهل سال از خدمات و حمايت‏هاى او بهره‏مند بود. وى در اين مدت نقش

مادر پيامبر (ص) را بر عهده داشت.

فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت كرد و در همان جا وفات يافت. پيامبر اكرم (ص) در وفات او اندوهگين

شده و با دست خود و با پيراهن خود، او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش، على (ع( را بر وى

تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود:

اللّهُ الَّذى يُحْيي وَيُميتُ وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّي فاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها، بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَاِنَّكَ اَرْحَمُ الرَّاحمينَ.(1)

مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در

پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.

تاريخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج

نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود.

محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.

نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود، سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد

اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به همين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام

جعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.

همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس،

6. ليلى بنت مسعود، 7. ام‏سعيد بنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.

اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرى برنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت،

پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع)

نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود.

به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ايشان (به نام‏هاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء،

ليلى) در قيد حيات بودند.

فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسن‏مجتبى، 2. امام‏حسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7.

عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان،

پيش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(.

ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. ام‏كلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. ام الحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9.

فاطمه، 10. زينب صغرى، 11. ام‏كلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.

ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى

كمتر از اينان نقل كرده‏اند؛ اما همگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امام حسن (ع)، امام

حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندان ذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.

اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را

كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند، جزخداى دانا كسى نمى‏داند.

در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى‏كنيم:

1. اصبغ بن نباته. 2. اويس قرنى. 3. حارث بن عبدالله همدانى. 4. حجر بن عدى. 5. رشيد هجرى. 6. زيد بن صوحان عبدى. 7. سليمان بن صرد خزاعى. 8. سهل بن حنيف. 9. صعصعة بن صوحان عبدى. 10. ابوالأسود دوئلى. 11. عبدالله بن عباس. 12. عبدالله بن بديل. 13. عبدالله بن جعفر. 14. عبدالله بن خبّاب. 15. عبدالله بن أبى طلحه. 16. عثمان بن حنيف. 17. عدى بن حاتم. 18. عقيل بن ابى طالب.

19. عمروبن حمق خزاعى. 20. قنبر. 21. كميل بن زياد. 22. مالك بن حارث نخعى. 23. محمد بن ابى بكر. 24. محمد بن أبى حذيفه. 25. ميثم بن يحيى تمار. 26. هاشم مرقال. 27. ابو ايّوب انصارى. 28. عبيدالله بن ابى رافع. 29. مقدادبن عمرو. 30. قيس بن سعد. 31. شريح بن هانى. 32. احنف بن قيس. 33. سعيد بن قيس. 34. مغيرة بن نوفل. 35. جعدة بن هبيره. 36. ابراهيم بن مالك اشتر.

37. هرم بن حيان. 38. ابوطفيل كنانى. 39. ابو هيثم بن تيهان. 40. ابو ثمامه صيداوى. 41. ابوذر غفارى. 42. ابو رافع. 43. ابو سعيد سعد بن مالك. 44. ابو عمره انصارى. 45. جابربن عبدالله انصارى. 46. جارية بن قدامه تميمى. 47. جندب بن عبدالله ازدى. 48. حبيب بن مظاهر. 49. حذيفة بن يمان. 50. رفاعة بن شداد. 51. سلمان فارسى. 52. سليم بن قيس. 53. محمد بن جعفر طيار. 54. خبّاب بن اَرَت.

 

زمامداران معاصر: 1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق). 2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13 ق.(. 3. عمربن خطاب (13- 23ق.(. 4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.(. 5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق.(.

پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع) و ساير مسلمانان از مكه به مدينه، در شهر مكه و نواحى حجاز، حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى أعراب، به قبيله و طايفه محدود مى‏شد. به همين دليل، نمى‏توان حاكم نام دارى را پيش از تشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول، معرفى كرد. زمامداران ياد شده، همگى پس از هجرت پيامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند.

روابط پيامبر اسلام (ص) با امير المؤمنين، على (ع)

ميان پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار، روابط ويژه‏اى برقرار بود كه در اين‏جا به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم:

پس از وفات عبدالمطلب، قيمومت حضرت محمد(ص) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، كه از كودكى به ترتيب، پدر، مادر و جد خويش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خويش آورده و از او به سان فرزندانشان، بلكه بهتر از آنان، نگه‏دارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پايان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى كه حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س) ازدواج كرد، زندگى مستقل و مشتركى ر اآغاز نمود؛ اما پيوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت.

در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرين فرزند ابوطالب به دنيا آمد. و ابوطالب وى را «على» نام نهاد. تولد على، در خانه كعبه، رويدادى معجزه آسا و بى‏سابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنين نوزادى مراقبت مى‏كرد، به‏هنگام خواب، گهواره‏اش را حركت مى‏داد، شير در كامش مى‏ريخت و در برخى مواقع بدنش را مى‏شست و او را در آغوش مى‏گرفت. و به اين صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانى‏هاى خويش آشنا كرد.

هنگامى كه در مكه خشكسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزينه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خويش برد و به اتفاق خديجه از او نگه‏دارى كند. از آن زمان به بعد، هميشه على به‏همراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جايى كه او بود، على نيز بود.

آن حضرت، در هر سال، حدود يك ماه در غار حرا به عبادت و نيايش مى‏پرداخت. رابط بين آن حضرت و خديجه، على بود و بسا تنها انيس او در آن غار نيز على بود و بس. حضرت محمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستين زنى كه به وى ايمان آورد، خديجه و نخستين مردى كه ايمان آورد، على (ع) بود. بيشتر اوقات، اين سه نفر در كنار كعبه، به عبادت و خواندن نماز جمعى مى‏پرداختند كه براى ديگران شگفت‏انگيز بود. هنگامى كه حضرت محمد (ص) از جانب خدا با پيام «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَك الاقرَبينَ»(2) مأموريت يافت كه طايفه و عشيره خويش را پيش از ديگران ارشاد نمايد و آنان را به اسلام دعوت كند، هيچ كس دعوت آن حضرت را لبيك نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ايشان را به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پيامبر (ص) را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصيّى وَ خَليفَتى؛(3) اين، برادر، وصى و خليفه من است.».

از اين زمان، كه جز خديجه (س) و على (ع) كسى به پيامبر (ص) ايمان نياورد، على(ع) به عنوان وصى و خليفه آن حضرت معرفى مى‏شد. اين مسئله، يك أمر عاطفى نيست، بلكه فرمان الهى است كه از طريق پيامبر خدا ابلاغ گرديد. از اين تاريخ، مسؤوليت على (ع) نسبت به اسلام و پيامبر خدا (ص) سنگين‏تر شده و احساس وظيفه بيشترى مى‏كرد. هر چه از عمرش مى‏گذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مى‏گذارد و به مرحله جوانى مى‏رسيد، عشق و علاقه او به پيامبر اكرم(ص) افزون‏تر شده و دفاعش از محمد (ص) جدى‏تر و شديدتر مى‏گرديد.

اوج ايثارگرى‏هاى على (ع) براى پيامبر اكرم (ص)، در مكه معظمه، در ليلةالمبيت است، هنگامى كه سران قريش پس از مشورت‏هاى بسيار، در دارالنّدوه، به اين نتيجه رسيدند كه چهل نفر از طوايف وقبايل گوناگون مكه، شبانه به خانه پيامبر اكرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشيرهاى خويش قطعه قطعه كنند و براى هميشه، صداى اسلام را خاموش كنند. پيامبر اكرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فريب دشمن، داوطلب شده و در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا دشمنان از گريز پيامبر (ص) مطلع نشوند.

در اواخر شب، مأموران قريش با شمشيرهاى برهنه وارد اتاق پيامبر شده و به خيال خود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پيامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان كه سراسر وجودشان را خشم فرا گرفته بود، على (ع) را رها كرده و براى يافتن پيامبر (ص) به راه افتادند تا شايد او را بيابند و به قتل رسانند. قرآن مجيد درباره فداكارى على(ع) در ليلة المبيت مى‏فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(4).

و هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموريت يافت كارهاى برزمين مانده پيامبر(ص) را در مكه سامان بخشد، بدهكارى‏هاى ايشان را بپردازد و خاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مكه به مدينه كوچ دهد.

در مدينة الرسول، كه نخستين پايه‏هاى حكومت اسلامى به دست تواناى پيامبر اكرم (ص) و مجاهدت‏هاى وصف‏ناپذير صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعيين كننده‏اى بود، به ويژه پس از آن‏كه على (ع) به دامادىِ پيامبر اكرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد.

دفاع على (ع) از پيامبر اسلام (ص) در جنگ‏ها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنان كينه توز اسلام، حقيقت انكار ناپذيرى است كه در تاريخ شيعه و اهل سنّت ثبت و درج گرديده است.

رشادت‏هاى على (ع) در جنگ‏هاى بدر، احد، خندق، خيبر، حنين و ساير غزوات و سريه‏ها، اسلام را بيمه نمود و از گزند مشركان و بدخواهان رهايى بخشيد. اين گونه فداكارى و رشادت‏ها در اعتلاى پرچم اسلام و برپايىِ نظام توحيدىِ اسلامى، علاقه متقابل پيامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مى‏كرد. تعابيرى كه از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گوياى شخصيت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنوان نمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى كه على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت، پيامبر اكرم (ص) فرمود:

بَرَزَ الْايمانُ كُلُّهُ اِلىَ الشِّركِ كُلِّه‏(5)؛ تمام ايمان در برابر تمام شرك به مبارزه برخاسته است.

پس از آن كه على(ع) با پيروزى و كشتن دشمن خيره سر، از ميدان نبرد بيرون آمد و صداى تكبير مسلمانان فضاى مدينه را معطر ساخت، پيامبر اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود:

ضَرْبَةُ عَلىٍ‏ّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن؛(6)ارزش شمشيرى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانيان بيشتر است.

سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پايان يافتن مراسم فريضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خويش، پيامبر اكرم (ص) پيش از رسيدن به وطن، مأموريت يافت على(ع) را به عنوان جانشين و خليفه پس از خويش معرفى كند:

يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛(7)

اى پيامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولايت على) به تو رسيده است، به مردم ابلاغ نما.

سپس در خطاب به پيامبر (ص)، آمده است:

وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛(8)

اگر آن را انجام ندهى (على را به ولايت برنگزينى) رسالت خويش را به پايان نرسانده‏اى. و خداوند تو را از مردم (آنانى كه با ولايت على مخالفند) ايمن خواهد داشت.

به همين منظور، پيامبر اسلام در ميانه راه مكه و مدينه، در موضعى به نام «غديرخم» كه در سه ميلى «جحفه» قرار دارد، حاجيان و همراهان خويش را گرد آورده و با اين عبارت، على (ع) را به ولايت و جانشينى خويش معرفى كرد:

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛(9)

هر كس كه من مولاى او و أولى به نفس او هستم، اين على مولاى او و أولى به نفس او است. بار خدايا! دوست باش با هر كسى كه با على دوست باشد، و دشمن باش با هر كسى كه با او دشمن باشد! يارى كن كسى را كه او را يارى دهد و واگذار كسى را كه او را واگذارد!

به اين صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشين پيامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص) مردم مأمور شدند در خيمه حضرت على (ع) گرد آمده و اين منصب را به وى تبريك و تهنيت گويند. از ميان مردم، بيش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبريك و تهنيت مبالغه مى‏كرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍ‏لَكَ يا عَليّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلى‏ كَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».(10)

پس از بازگشت به مدينه، چند ماهى نگذشته بود كه رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سياه فقدان پيامبر (ص) بر سر مسلمانان سايه افكند. در هنگامى كه حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خويشاوندان خود و بنا به سفارش پيامبر اكرم (ص) به كار غسل و كفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى از صحابه در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشينىِ پيامبر اكرم (ص) به رايزنى و مجادله پرداختند و سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان نخستين خليفه برگزيدند و حق على (ع) را كه از جانب پيامبر اكرم(ص) به آن تصريح شده بود، ناديده گرفتند. پيامبر اكرم (ص) در حيات با بركت خويش بارها اين موضوع را پيش بينى كرده و براى پيش‏گيرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مى‏داد. روايت ذيل نمونه‏اى از سخنان پيامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است كه ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) و ايشان از پدر و اجدادش نقل مى‏كند:

عَنْ عَليّ‏بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: يا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدي، فَوَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَكَ وَاعْتَدى‏ عَلَيْكَ وَطُوبى‏ لِمَنْ تَبَعَكَ وَلَمْ يَخْتَرْ عَلَيْكَ...(11)؛

اما زين العابدين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) خطاب به امام على بن ابى‏طالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال كسى كه به تو ستم و تعدى نمايد و خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كرده و عليه تو اختيار نكند.

اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال كسى كه باتو نبرد كند و خوشا به حال كسى كه در ركاب تو بجنگد.

اى على! تو همانى كه به كلام من سخن مى‏گويى و با زبان من تكلّم مى‏كنى. پس واى به حال كسى كه كلام تو را رد كند و خوشا به حال كسى كه سخن تو را بپذيرد.

اى على! تو پس از من سرور اين امتى و پيشواى آنان و جانشين من در بين آنان هستى. كسى كه از تو جدا شود، روز قيامت از من جدا خواهد شد. كسى كه با تو باشد، روز قيامت با من خواهد بود.

اى على! تو نخستين ايمان آورنده به من و تصديق كننده‏ام هستى. و تو اولين كسى هستى كه در كارم به من كمك كردى و همراه من با دشمنم جنگيدى. و تو نخستين نمازگزار با من بودى در حالى كه مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.

اى على! تو اولين كسى هستى كه با من از زمين برانگيخته مى‏شوى و نخستين كسى كه با من از صراط مى‏گذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند ياد كرده است كه از صراط نمى‏گذرد مگر كسى كه برات ولايت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستين فردى هستى كه بر حوض من (كوثر) وارد مى‏شوى كه دوستانت را از آن سيراب و دشمنانت را از آن باز مى‏دارى.

و هنگامى كه در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشين من هستى كه از دوستان ما شفاعت كنى و تو از آنان شفاعت مى‏كنى. و تو نخستين كسى هستى كه در بهشت داخل مى‏شوى و پرچم من، كه لواى حمد است، بر دست تو است. و اين پرچم، هفتاد شقّه است كه هر شقّه آن وسيع‏تر از خورشيد و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه ريشه‏اش در خانه تو و شاخه هايش در خانه‏هاى شيعيان و دوستداران تو است.

روابط امام على (ع) با خلفا

پس از رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در حالى كه حضرت (ع) با تعدادى از خواص به تجهيز جنازه آن حضرت مشغول بودند، گروهى از انصار و مهاجران، در سقيفه بنى ساعده تجمع كرده و درباره زمامدار پس از پيامبر (ص) به گفتگو پرداختند. گروه مهاجر با تمسك به مسئله سبقت در اسلام و نزديكى به پيامبر (ص)، خلافت را از آن خود دانسته و ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان خليفه رسول اللّه(ص) انتخاب كردند.

مهاجران و انصار، كه فرمان خدا و رسولش (ص) درباره ولايت و حكومت امام على (ع) (در غدير خم) را ناديده گرفته بودند، در تحكيم پايه‏هاى حكومت خليفه اوّل كوشيدند و همگان را به بيعت با وى ترغيب نمودند و مخالفان سقيفه بنى ساعده را با تهديد وادار به انقياد و تسليم كردند. در اين ميان، حضرت على (ع) و بزرگان بنى‏هاشم و برخى از صحابه پيامبر (ص) كه يقين به رهبرى و ولايت امام على (ع) داشتند، از بيعت با ابوبكر امتناع كرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س) مخالفت خود را با خلافت ابوبكر اعلام نمودند؛ اما رفتار حكومت با آنان خشونت‏آميز بود، به طورى كه براى بيرون بردن حضرت على (ع) و طرفداران ولايت ايشان، درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند و به خانه‏اى كه پيامبر (ص) بدون اجازه وارد آن نمى‏شد، هجوم آورده و با بى‏حرمتىِ تمام، حضرت على (ع) و يارانش را به مسجد برده و مجبور به بيعت ساختند. در اين هجوم وحشيانه، حضرت فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آسيب فراوانى ديد و بر اثر آن، حملش سقط گرديد.

حضرت على (ع) پس از تثبيت حكومت ابوبكر، چاره‏اى جز سكوت و كناره‏گيرى از سياست نديد. به همين دليل، حدود 25 سال، در عين راهنمايى و يارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سه‏گانه، خانه‏نشينى را اختيار و با كرامت نفس، از گرفتن حق مسلّم خويش چشم‏پوشى كرد. خلفاى سه‏گانه (ابوبكر، عمر و عثمان) كه امام على (ع) را آينه تمام نماى پيامبر (ص) دانسته و رقيب خويش مى‏پنداشتند، از گوشه‏گيرى و خانه‏نشينى آن حضرت استقبال كرده و او را با ترفندهاى گوناگون، از صحنه سياست و حكومت خارج نمودند.

رويدادهاى مهم

1. تولد حضرت على(ع) در خانه خدا(كعبه)، در سيزده رجب سال سى‏ام عام‏الفيل.

2. درخواست حضرت محمد (ص) از عمويش، ابوطالب براى بردن فرزند كوچكش، على (ع) به خانه خويش، و تلاش آن حضرت و همسرش خديجه كبرى براى تربيت و پرورش حضرت على (ع).

3. گرويدن همزمان خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به اسلام و پيامبر اكرم(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.

4. همراهى حضرت على (ع) با پيامبر (ص) در غار حرا.

5. اقتداى خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به نماز پيامبر اسلام (ص) در مسجد الحرام.

6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابى‏طالب، به مدت سه سال، به جرم پشتيبانى از حضرت محمد (ص).

7. درگذشت ابوطالب، پدر حضرت على (ع) در مكه معظمه، پس از رهايى از محاصره در شعب ابى‏طالب، و اندوه پيامبر (ص) در وفات او.

8. خوابيدن على (ع) در بستر پيامبر اسلام (ص)، در ليلة المبيت.

9. ديدار على(ع) با پيامبراكرم(ص) در غار ثور(پنهان‏گاه پيامبر(ص) در شب هجرت).

10. دستور پيامبر(ص) به على(ع) در بازگرداندن امانت‏هاى مردم كه نزد پيامبر(ص) بود، اداى ديون آن حضرت و آوردن خاندان پيامبر(ص) از مكه به مدينه (در ايّام هجرت).

11. ايجاد پيمان برادرى بين هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقد اخوت ميان پيامبر اسلام (ص) و على (ع) در مدينه.

12. ازدواج على (ع) با فاطمه زهرا (س)، دختر رسول خدا (ص)، در سال دوم هجرى در مدينه.

13. وقوع جنگ بدر ميان مسلمانان و قريش، در سال دوم هجرى و رشادت‏هاى على (ع) و حمزه سيدالشهداء در اين نبرد.

14. فداكارى‏هاى على (ع) در جنگ احد و محافظت از پيامبر اكرم (ص) در صحنه‏هاى خطير اين جنگ در شوال سال سوم هجرى.

15. وفات فاطمه بنت اسد، مادر على (ع) در مدينه، در سال چهارم هجرى.

16. وقوع جنگ بنى مصطلق ميان مسلمانان و مشركان طايفه بنى مصطلق و دلاورى‏هاى على (ع) براى پيروزى پيامبر (ص) در اين نبرد، در شعبان سال پنجم هجرى.

17. محاصره مدينه توسط مشركان قريش و طايفه‏هاى هم پيمان آنها و وقوع جنگ خندق (احزاب)، در شوال سال پنجم هجرى، و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع) در اين نبرد.

18. وقوع جنگ‏خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در سال هفتم هجرى، و كشته شدن مرحب و برادرش حارث و تعدادى از دلاوران يهود به دست على (ع) و كندن درِ دژ قموص (از دژهاى هفت‏گانه خيبر) توسط آن حضرت و پيروزى مسلمانان.

19. مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى نبرد با مشركان وادىِ‏يابس، در سال هشتم هجرى، و پيروزى تحسين برانگيز حضرت على (ع) در اين نبرد (جنگ ذات السَلاسل).

20. اعطاى پرچم اسلام به على (ع) توسط پيامبر اكرم (ص)، در هنگام فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و همراهى على (ع) با پيامبر اكرم (ص) در فرو ريختن بت‏ها و مجسمه‏ها از ديوار كعبه.

21. وقوع جنگ ميان مسلمانان و دو قبيله هوازن و ثقيف در وادىِ حنين، پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و رشادت‏هاى على (ع) در اين نبرد و كشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرك به دست آن حضرت.

22. وقوع جنگ تبوك ميان مسلمانان و وابستگان حكومت روم، در سال نهم هجرى، و باقى ماندن على (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) در مدينه، در غياب رسول خدا(ص).

23. نازل شدن سوره برائت، در سال نهم هجرى، و مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى ابلاغ اين سوره به مردم مكه.

24. همراهىِ حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين(ع) با پيامبر اكرم (ص)، در جريان مباهله نصاراى نجران، در سال دهم هجرى.

25. اعزام حضرت على(ع) به يمن از سوى پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى.

26. مسافرت پيامبر اكرم (ص) و خاندان او و مسلمانان به مكه معظمه، براى انجام فريضه حج، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع)، و پيوستن على (ع) به آنان پس از مراجعت از يمن.

27. انتصاب على(ع) به ولايت و خلافت مسلمين به دست پيامبر(ص) در مكانى به نام «غديرخم»، ميان مكه و مدينه، در بازگشت از سفر حجّةالوداع، در سال دهم هجرى.

28. رحلت جانگداز پيامبر خدا(ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و تغسيل، تكفين و تدفين بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع) و طايفه بنى‏هاشم، در مدينه طيّبه.

29. ناديده گرفتن حق امام على(ع) از سوى مهاجران و انصار در گزينش خليفه مسلمين، پس از رحلت پيامبر (ص).

30. امتناع امام على(ع)، فاطمه زهرا(س)، بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پيامبر اكرم(ص) با خلافت ابى بكر و اجتماع اعتراض‏آميز آنان در خانه فاطمه(س).

31. هجوم مأموران خليفه به دستور عمربن‏خطاب به خانه فاطمه (س) و سوزاندن درِ خانه و دستگير نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بيعت اجبارى با ابوبكر.

32. مصدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س)، همسر امام على (ع)، در هجوم مأموران خليفه به خانه آن حضرت.

33. گرفتن باغ فدك از فاطمه زهرا (س) و على (ع) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س).

34. اندوه شديد على (ع) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س) پس از 45 روز بيمارى ممتد.

35. تلاش على(ع) در جمع‏آورىِ قرآن و تنظيم و تفسير آن، در ايّام خانه‏نشينى آن حضرت.

36. يارى رسانى امام على (ع) به خلفاى وقت، در حل معضلات اجتماعى و مسائل شرعى.

37. حضور على (ع) در شوراى شش نفره‏اى كه عمر بن خطاب براى تعيين خليفه پس از خود برگزيد.

38. محروميت على (ع) براى بار سوم از رسيدن به خلافت اسلامى و واگذارىِ آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب.

39. اعتراض برخى از صحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمّال عثمان بن عفان و پشتيبانى حضرت على (ع) از خواسته‏هاى به حق آنان.

40. تحريك مردم از سوى عايشه، مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت و كشتن وى.

41. اعتراض گروهى مسلمانان عليه عثمان و كشته شدن او در اين ماجرا،در سال 35 هجرى.

42. انتخاب على(ع) به‏خلافت اسلامى با اصرار صحابه پيامبر(ص) و مسلمانان انقلابى، در تاريخ جمعه 25 ذى حجّه سال‏35هجرى، پس از كشته شدن عثمان‏بن عفان.

43. عزل حاكمان نالايق ولايات و جايگزينى حاكمان جديد توسط امام على (ع).

44. درخواست واگذارىِ حكومت عراق و يمن از امام على (ع) توسط طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حكومت.

45. تمرّد معاويةبن ابى سفيان از فرمان امام على(ع) و باقى ماندن او بر حكومت شام.

46. ناخشنودى عايشه، (همسر پيامبر اكرم (ص))، از انتخاب امام على (ع) به خلافت اسلامى.

47. عدم تحمل برخى شخصيت‏هاى مقيم مدينه از اعلام سياست حكومتىِ امام على (ع) در اجراى عدالت اجتماعى.

48. پيوستن طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام، (از صحابه مشهور پيامبر (ص) و پيش‏كسوتان بيعت با امام على (ع))، و هواداران عثمان مقتول و ناراضيان حكومت امام على (ع) به عايشه و تجمع فتنه‏انگيز آنان در مكه.

49. اعلان جنگ عليه امام على (ع) توسط عايشه، طلحه، زبير و برخى از سرشناسان حجاز، و حركت آنان از مكه به سوى بصره.

50. اشغال بصره و عزل و شكنجه عثمان بن حنيف، عامل امام على (ع) در اين شهر، توسط سپاهيان عايشه (اصحاب جمل).

51. پشتيبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار كوفه) از اصحاب جمل، و مخالفت با امام على (ع) در اعزام نيروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل.

52. اعلام بسيج عمومى براى پشتيبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوب‏هاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان، توسط امام على (ع).

53. اعزام سپاهيان و هواداران امام على (ع) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره، براى مبارزه با اصحاب جمل.

54. فراخوانى زبير به امر امام على(ع) و يادآورى سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او، پيش از شعله‏ور شدن آتش جنگ جمل.

55. تأثر شديد زبير از يادآورىِ خاطره‏ها و سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او درباره على (ع)، و پشيمانى او از راه‏اندازى جنگ جمل، و كناره‏گيرى از سپاهيان.

56. كشته شدن زبير در خارج از معركه جنگ، به دست عمر بن جرموز، و تأثّر امام على (ع) از مرگ ذلّت‏بار وى.

57. نامه‏ها و خطبه‏هاى مكرر امام على (ع) به منظور ايجاد صلح و آرامش بين دو سپاه، و تلاش آن حضرت براى از بين بردن عصبيت‏هاى جاهلى و قومى، و عدم وقوع جنگ و خونريزى.

58. پاسخ منفى به امام على (ع) و اصرار بر خونخواهىِ عثمان و اعلام جنگ تمام عيار توسط اصحاب جمل عليه سپاهيان امام على (ع).

59. وقوع نبرد خونين جمل در بصره، در تاريخ جمادى الثانى سال 36 هجرى، و پيروزى سپاهيان امام على (ع) در اين نبرد با دلاورى‏هاى آن حضرت و امام حسن، امام حسين، محمد حنفيه، مالك اشتر، عمار ياسر و حدود 20 هزار مرد جنگى.

60. بخشودگى و آزادسازىِ اسيران اصحاب جمل پس از جنگ، و بازگرداندن عايشه به مدينه به فرمان امام على(ع).

61. انتقال مقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع) به كوفه، در سال 36 هجرى، پس از پايان جنگ جمل.

62. پيوستن برخى از اسيران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاوية بن ابى سفيان در شام.

63. تبادل نامه‏ها و پيام‏ها ميان امام على (ع) و معاوية بن ابى سفيان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان، حكومت شام، شكاف در امّت اسلامى و غيره.

64. نبرد مالك اشتر نخعى (عامل امام على (ع) در نصيبين) با ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن خالد، فرماندهان سپاه معاويه و آزاد سازى حرّان، رقّه و جزيره به دست مالك اشتر.

65. اعلان جنگ معاويه (فرماندار شام) عليه اميرالمؤمنين على (ع) و اعزام نيروهاى جنگى از شام به عراق، در سال 36 هجرى، پس از خاتمه جنگ جمل.

66. خروج امام على(ع) از كوفه، براى مبارزه با سپاهيان معاويه، در شوال سال 36 هجرى.

67. تصرف نهر فرات به دست سپاهيان معاويه در صفين، پيش از ورود سپاهيان امام على (ع).

68. نبرد مالك اشتر نخعى، فرمانده سپاه امام على (ع)، با سپاهيان معاويه براى بازپس‏گيرىِ نهر فرات و پيروزى او در اين جنگ.

69. آغاز نبرد صفين ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، از ذى حجّه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى، به مدت يك سال و چند ماه.

70. شهادت عمار بن ياسر، اويس قرنى و چند تن از صحابه معروف پيامبر (ص) در نبرد صفين، به دست سپاهيان معاويه.

71. تهاجم عمومىِ سپاهيان امام على (ع) به سپاهيان معاويه، در يكى از شب‏ها (معروف به ليلة الهرير) و تلفات سنگين شاميان در اين نبرد شبانه.

72. نيرنگ معاويه در لحظات حساس جنگ صفين به پيشنهاد عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن بر سر نيزه‏ها توسط پانصد نفر از سپاهيان شام، و درخواست پايان جنگ و دعوت سپاهيان عراق به حكميت قرآن.

73. فريب خوردن برخى از سرداران سپاه كوفه (مانند اشعث بن قيس و خالد بن معمر) در برابر دسيسه‏هاى عمرو بن عاص، و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام على (ع) براى خاتمه جنگ.

74. فرمان مالك اشتر به سپاهيان خويش براى استمرار جنگ و نابودىِ سپاهيان شام و اعتنا نكردن به نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص.

75. تجمع اعتراض‏آميز فريب خوردگان نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در سراپرده امام على (ع)، و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالك اشتر و اعلام پايان جنگ بين دو سپاه.

76. اعلام آتش‏بس ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، و تعيين ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حَكَميت، در صفر سال 38 هجرى.

77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در مذاكرات دو جانبه، در دومة الجندل (يكى از شهرهاى آباد آن زمان عراق).

78. اعلام نتيجه مذاكرات دو جانبه حَكَمين، و فريب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خيانت به اميرالمؤمنين على (ع).

79. پناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مكه به دليل خيانتش به امير المؤمنين على(ع) در جريان حكميت.

80. پايان نبرد صفين، در شعبان سال 38 هجرى، با كشته شدن 45 هزار (و به روايتى نود هزار) نفر از سپاهيان معاويه و 25 هزار نفر از سپاهيان امام على (ع).

81. اعتراض گروهى از لشكريان امام على (ع) به جريان حكميت، و امتناع آنان از ورود به كوفه.

82. تجمع دوازده هزار نفر از معترضان (كه بعدها به خوارج شهرت پيدا كردند) در حرورا (دهكده‏اى در دو ميلى كوفه) و نخيله (پادگان نظامىِ كوفه)، و نسبت شرك دادن به ساحت مقدس امام على (ع) و پيروان او.

83. عدم سختگيرىِ امام على (ع) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراض‏آميز خوارج در كوفه.

84. تلاش‏هاى امام على (ع) در ارسال پيام و سفير نزد خوارج، براى هدايت و روشنگرىِ آنان.

85. مناظره حضورى امام على (ع) با سران و فريب خوردگان خوارج، براى هدايت آنان.

86. ايجاد فتنه و فساد و كشتار مؤمنان، توسط خوارج، در عراق.

87. آغاز نبرد ميان سپاهيان وفادار به امام على (ع) و خوارج نهروان، در صفر سال 39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پيروزىِ بزرگ امام على (ع) در اين نبرد.

88. كشته شدن ده نفر از ياران امام على (ع) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبرد نهروان.

89. سوء استفاده معاويه از اختلاف ميان پيروان على (ع) و از جنگ نهروان، براى ايجاد ناامنى، كشتار و يغماگرى در شهرهاى اسلامىِ تحت حكومت امام على (ع).

90. اعزام ضحاك بن قيس توسط معاويه، به سرزمين عراق براى كشتار و ايجاد وحشت در ميان مردم.

91. اعزام بُسر بن ارطاة از سوى معاويه به سرزمين حجاز و يمن، براى ايجاد ناامنى، وحشت، و كشتار بى‏رحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بى‏گناه، و تأثّر شديد امام على (ع) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جارية بن قدامه، براى مقابله با خونريزان شامى.

92. اعزام سفيان بن عوف، از سوى معاويه به شهرهاى هيت، انبار و مدائن، براى قتل و غارت و ايجاد ناامنى در ميان مردم، و اظهار نگرانىِ امام على (ع) از سستى و بى‏تحركى لشكريان خويش.

93. ايجاد اغتشاش و عصيانگرى در ميان برخى از قبايل مصر، و سختى كار بر محمد بن ابى بكر، عامل امام على (ع).

94. اعزام مالك اشتر نخعى از سوى امام على (ع) به مصر، براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجىِ معاويه و لشكريان شامى.

95. شهادت مالك اشتر در قلزم، پيش از رسيدن به سرزمين مصر، به دست عوامل معاويه، در سال 38 هجرى.

96. يورش سپاهيان معاويه به فرماندهىِ عمرو بن عاص به مصر و نبرد شديد ميان آنان و هواداران امام على (ع) به فرماندهىِ محمد بن ابى بكر، و كشته شدن محمد در اين نبرد و استيلاى شاميان بر مصر.

97. خطبه‏هاى آتشين امام على (ع) براى تحريك كوفيان جهت مقابله با دسيسه‏ها و فتنه‏هاى شاميان.

98. اعلام بسيج عمومى توسط امام على (ع) و تجمع حدود چهل هزار نفر در پادگان كوفه، براى اعزام به جبهه‏هاى جنگ عليه شاميان.

99. تجمع برخى از بازمانگان خوارج در مكه و پيمان سه تن از آنان (به نام‏هاى عبدالرحمن بن ملجم مرادى، برك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بكر تميمى) براى ترور امام على (ع)، معاويه و عمرو بن عاص.

100. پيش‏گويى امام على(ع) از مرگ زودهنگام خويش، در ماه رمضان سال 40 هجرى.

101. زخمى شدن امام على (ع) در محراب مسجد كوفه، در نوزدهم رمضان سال 40 هجرى، با ضربه شمشير زهرآلودى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.

102. بى‏نتيجه بودن تلاش‏هاى پزشكان براى معالجه زخم سر امام على (ع) و شهادت آن حضرت، در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى).

103. به خاك سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع) در نيزارهاى بيرون شهر كوفه (كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است) توسط فرزندان و خواص آن حضرت، و پنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سايران.

104. انتخاب امام حسن مجتبى (ع)، فرزند امام على (ع) به خلافت اسلامى و بيعت مردم كوفه با ايشان، در رمضان سال 40 هجرى.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1363
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه حضرت فاطمه زهرا(س(

نام: فاطمه بنت محمد.

پيامبر اكرم (ص) فرمود: دخترم از اين جهت «فاطمه» ناميده شده كه خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم رهايى بخشيده است.

كنيه: ام‏ابيها وام‏النّبى (ص)

القاب: صديقه، مباركه، طاهره، راضيه، مرضيه، زكيّه، محدّثه و بتول.

مشهورترين لقب آن حضرت «زهرا» است.

منصب: معصوم سوم و يكى از پنج بانوى قدسى. همچنين آن حضرت، دختر معصوم، همسر معصوم و مادر معصوم نيز هست.

تاريخ ولادت: بيستم جمادى الآخره سال پنجم بعثت.

برخى سال تولد آن حضرت را، دوم بعثت و برخى ديگر پنج سال قبل از بعثت پيامبر)ص)، سالى كه قريش، كعبه را تجديد بنا كرد، مى‏دانند. آن حضرت، آخرين دختر پيامبر اكرم (ص) و محبوب‏ترين آنان نزد رسول خدا (ص) بود.

محل تولد: مكه معظّمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى)

نسب پدرى: رسول خدا محمد مصطفى (ص) بن عبدالله بن عبد المطلب(ع)

مادر: خديجه بنت خويلد. اين بانوى مكرّمه كه ام‏المؤمنين و جدّه ائمه‏معصومين (ع) است، نخستين همسر و ياور پيامبر اكرم (ص)

بود كه با جان و مال خويش در خدمت آن حضرت بوده و نهال اسلام را آبيارى و بارور كرد. به همين دليل خداوند متعال وى را در

رديف زنان مقدس و عرشى قرار داده است. پيامبر اكرم(ص) درباره شخصيت خديجه و خدماتش فرمود:

وَاللّهِ ما أبدَلَنى اللّهُ خَيْراً مِنْها، امَنَتْ بى حينَ كَفَرَ النّاسُ وَ صَدَقَتْنى اِذْ كَذَبَنى النّاسُ وَ واسَتْنى بِمالِها اِذ حَرَمنى النّاسُ وَرَزَقَنى مِنْهاَ اللّهُ

الْوَلَدَ دُونَ غَيْرِها مِنَ النِّساءِ.(1)

سوگند به خدا بهتر از او را خداوند براى من جايگزين نكرده است. او به من ايمان آورده بود در حالى كه مردم كفر ورزيده بودند؛ و

مرا تصديق كرده، در حالى كه مردم تكذيبم كرده بودند؛ و با اموالش با من مواسات كرده، در حالى كه مردم محرومم كرده بودند؛ و

خداوند از او به من فرزندانى روزى كرد و از ساير زنان چنين موهبتى نصيبم نشد.

مدت همسرى با امام على(ع): از سال دوم هجرى در سن نه سالگى تا سال يازدهم، به مدت نه سال.

تاريخ و علت شهادت: سوم جمادى الآخر سال 11 هجرى، 95 روز پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) به خاطر تألمات و رنج‏هايى كه

پس از وفات رسول خدا(ص) و غصب خلافت اميرالمؤمنين على (ع) متحمل شده بود و پس از چهل (يا45) روز بيمارى به شهادت

رسيد.

محل دفن: نامعلوم است. ممكن است مزار آن حضرت، در قبرستان بقيع يا در روضه پيامبر اكرم (ص) يا در منزل آن حضرت (ص) و يا در مكان ديگرى باشد كه بنا به وصيت آن حضرت، محل دفن ايشان از چشم ديگران پنهان مانده است.

همسرارجمند: اميرالمؤمنين، امام على‏بن ابى طالب(ع)

فرزندان: 1. امام حسن مجتبى (ع). 2. امام حسين (ع). 3. زينب كبرى (س). 4. ام‏كلثوم (س)

همچنين حضرت فاطمه (س) فرزندى را حامله بود كه پيامبر اكرم (ص) وى را «محسن» ناميده بود و پس از رحلت رسول خدا

(ص) بر اثر فشارهاى روحى و قرارگرفتن حضرت فاطمه ) س) بين در و ديوار خانه، توسط مهاجمان، سقط شد.

اصحاب و ياران: 1. ام ‏هانى بنت أبى طالب. 2. أمامه بنت ابى العاص. 3. أسماء بنت عميس. 4. ام ‏سلمه. 5. ام ‏ايمن. 6. فضّه.

7. سلمى بنت عميس (همسر حمزه سيّدالشهداء) و ...

زمامداران معاصر: 1. پيامبر اكرم، حضرت محمد (ص) (11-1ق.). 2. ابوبكربن ابى قحافه (13-11ق).

به خاطر مقام معنوى و عرفانى حضرت فاطمه زهرا (س) پدرش، حضرت محمد (ص) او را بسيار گرامى مى‏داشت و بر همگان

برترى مى‏داد. در اين ‏باره، روايات فراوانى است كه به نقل چند روايت از آن ها بسنده مى‏كنيم:

1. قالَ رسول اللّه (ص): يا فاطِمَة! ألاتَرْضِينَ أن تَكُوني سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمينَ وَسَيِّدَةُ نِساءِ هذِهِ الاُمّةِ وَ سيِّدَةُ نِساءِ الْمُؤمِنينَ.(2)

اى فاطمه! آيا خوشحال نيستى از اين‏كه سيّده بانوان دو جهان (دنيا و آخرت) و سيده زنان اين امت (اسلام) و سيّده بانوان مؤمنان هستى؟

2. خَرَجَ النَّبِيُ (ص) وَهُوَ آخِذُ بَيَدِ فاطِمةَ، فَقالَ: مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها وَمْنَ لَمْ يَعْرِفْها فَهِىَ فاطِمَةُ بِنْتَ محُمَّدٍ وَ هِىَ بَضْعَةُ مِنّى، وَ هِىَ

قَلْبى، وَ رُوحى اَلّتى بَيْنَ جَنْبى، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانى وَ مَنْ آذانى فَقَد آذى اللّه تَعالى‏.(3)

پيامبر اكرم (ص) در حالى كه دست فاطمه را گرفته بود، ز منزل بيرون آمد و فرمود:هر كسى اين شخص را مى‏شناسد، كه

مى‏شناسد، و هر كسى او را نمى‏شناسد، بداند كه او فاطمه، دختر محمد مصطفى (ص) است. او نورديده من، قلب من و روح من در

كالبد من است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است، و هر كس مرا آزار دهد، خداى سبحان را آزرده است.

3. قال رَسُولُ اللّهِ (ص): يا فاطِمَة! اَنَ‏اللّه عزَّوَجَلَّ يَغْضِبُ لِغَضَبِكَ وَ يَرْضى لِرَضاكَ.(4)

اى فاطمه! خداى عزّوجلّ با خشم تو به خشم خواهد آمدو با رضايت تو راضى خواهد شد.

بدين گونه، پيامبر اكرم(ص) فضيلت و برترى فاطمه زهرا (س) را بر اطرافيان و مسلمانان عصر خويش اعلام نمود؛ اما پس از

رحلت پيامبر گرامى (ص) و در عصر خليفه اوّل (ابى بكربن ابى قحافه) فاطمه زهرا (س) در حالى كه در فراق پدرش شديداً

اندوهگين بود، مورد بى‏مهرى و حتى اسائه ادب متوليان امور قرار گرفت. آنان هم از جهت سياسى، هم از جهت اقتصادى و هم از

جهت عاطفى صدمات شكننده‏اى بر آن حضرت روا داشتند، به گونه ‏اى كه اين الگوى بانوان عالم پس از رحلت پدرش بيش از 95 يا

75 روز زنده نماند و از اين مدت نيز حدود 45 روز را در بستر بيمارى به سر برد.

داستان ذيل كه از منابع اهل سنّت نقل شده است، نشان دهنده حرمان و آزارهايى است كه فاطمه زهرا (س) از سوى زمامداران عصر خويش ديده و نيز نشانى است از عدم رضايت آن حضرت از آنان.

اِنَّ فاطِمَةَ تَمسَّكَتْ بِحَقِّها بِالْكامِل، وَ عَلِمَتْ بِالْمُناقِشاتِ الَّتى دارَتْ بَيْنَ زَوجِها وَ الصّديق وَ عُمَرِ، فَاعْتَكَفَتْ فى مَنْزِلِها وَ امْتَنَعَتْ عَنْ

مُقابِلَةِ الصِدّيق، اِلى‏ أنَ قالَ عُمَر لاَبى بَكر: اِنْطَلِقْ بنا اِلى‏ فاطِمَة فَإنّا قَدْ اَغْضَبْناها وَ اسْتَأذَنا عَلى فاطِمَة فَلَمْ تَأذَنْ لَهُما. فَأِتيا عَلِيّاً فَكَلَّماهُ....(5)

فاطمه (س) خواهان تمام حقش بود و از مناقشاتى كه بين همسرش، على(ع) (درباره خلافت) و ابوبكر و عمر جريان داشت،با خبر

بود. آن حضرت، معتكف خانه خويش شده و از روبه‏رو شدن با خليفه امتناع مى‏ورزيد تا اين‏كه روزى عمر به ابى بكر گفت: بامن بيا

تا نزد فاطمه (س) برويم؛ چه اين‏كه ما او را به خشم آورده‏ايم. به درِ خانه فاطمه (س) آمدند و از او تفاضاى ملاقات نمودند. آن

حضرت به آنها اجازه ملاقات نداد. آنان نزد على (ع) آمدند و با او سخن گفتند (و از وى درخواست ملاقات با فاطمه (س) را نمودند).

با وساطت على (ع) آنان اجازه ملاقات يافته و بر حضرت فاطمه(س) وارد شدند و روبه‏روى آن حضرت نشستند. حضرت فاطمه

(س) چهره از آنها به سوى ديوار برگرداند. آنان به فاطمه (س) سلام گفتند. فاطمه (س) با صداى ضعيفى جواب سلام داد.

ابوبكر آغاز سخن كرد و گفت: اى دخت رسول خدا! سوگند به خدا، براى من قرابت پيامبراكرم (ص) دوست داشتنى‏تر است از

قرابت با خود من، و تو نزد من، محبوب‏تر از دخترم، عايشه هستى. سوگند به خدا دوست داشتم روزى را كه پدرت رسول خدا (ص)

وفات يافت، من هم مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم.

آيا تو گمان دارى كه من تو را بشناسم و فضل و شرفت را بدانم، در عين حال از حقت و از ميراث پدرت رسول خدا(ص) تو را باز

دارم؟ آيا تو از پدرت، پيامبر اكرم (ص) نشنيدى كه فرموده بود: «آنچه از ما به جاى مانده است، ارث برده نمى‏شود. آنها صدقه است؟»

در اين هنگام، فاطمه (س) گفت: آيا مى‏خواهيد حديثى را از رسول خدا(ص) براى شما روايت كنم تا شما آن را بدانيد و به آن عمل

نماييد؟ آنها گفتند: بلى، مى‏خواهيم بشنويم.

فاطمه (س) گفت: آيا از پيامبر اكرم (ص) نشنيده بوديد كه فرمود: «رضايت فاطمه، رضايت من است و خشم فاطمه، خشم من است.

پس هر كس كه فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كسى فاطمه را خشنود كند، مرا خشنود كرده است و هر كس

فاطمه را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».

آن دو گفتند: بلى اين حديث را از پيامبر (ص) شنيده بوديم.

فاطمه (س) گفت: پس من خدا و فرشتگانش را گواه مى‏گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و خشنودى مرا فراهم نكرديد. هر آينه من در

حالى پيامبراكرم (ص) را ديدار مى‏كنم كه از شما در نزد او شكوه‏مندم.

ابوبكر گفت:اى فاطمه! من از خشم پدرت و از خشم تو به خدا پناه مى‏برم.

در اين هنگام ابوبكر به شدت گريست. او به قدرى گريه كرد كه نزديك بود جان به لب شود.

باز فاطمه (س) به آنها گفت: به خدا سوگند در هر نمازى كه بر پاى دارم، شما را نفرين مى‏كنم.

آنان از نزد فاطمه (س) بيرون رفتند. ابوبكر در حالى كه مردم، اطرافش را گرفته بودند و او گريه مى‏كرد، گفت: هر يك از شما با

محرم خويش شب را به صبح مى‏رسانيد و به خانواده خود شادمان هستيد، مرا ترك كرديد. من در شادى شما نيستم. مرا به بيعت شما

نيازى نيست، بيعت مرا پس گيريد و....

آرى، اين چنين بود وضعيت حضرت فاطمه (س) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) و متوليان امور. آنان در خصوص سفارش قرآن

نسبت به اقربا و اهل بيت پيامبر(ص) (قُلْ لا اَسْئَلُكُم عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى القُربى‏) اين گونه عمل كرده و مزد رسالت را دادند!

رويدادهاى مهم:

1.  سهيم بودن حضرت فاطمه(س) در تحمل رنج و آزار مسلمانان و تبعيد و محاصره خاندان پيامبر اكرم (ص) در شعب ابوطالب، به

2.  مدت سه سال، توسط قريش.

2. درگذشت مادرش، خديجه كبرى (س) در سال دهم بعثت، سه سال پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص)، پس از رهايى از محاصره شعب ابوطالب.

3. هجرت از مكه معظّمه به مدينه مشرّفه، در ربيع الاول سال سيزدهم بعثت، به‏همراه خاندان پيامبر اكرم (ص) و ساير مسلمانان.

4. تسكين آلام و رنج‏هاى پيامبر اكرم (ص) در مسافرت‏ها و غزوات آن حضرت.

5. خواستگارى على بن ابى‏طالب (ع) از حضرت زهرا (س) و موافقت پيامبراكرم (ص) و حضرت زهرا (س) با آن.

6. برگزارىِ مراسم عقد ازدواج حضرت زهرا (س) با امام على (ع) در سال دوم هجرى.

7. تولد امام حسن مجتبى (ع)، نخستين فرزند خانواده، در نيمه رمضان سال سوم (يا دوم) هجرى.

8. تولد امام حسين(ع) در شعبان سال چهارم (يا سوم) هجرى، زينب كبرى، در سال پنجم هجرى و ام كلثوم، در هفتم هجرى.

9. وقوع جنگ احد و كشته شدن برخى از ياران نزديك پيامبر (ص) از جمله، حمزه، عموى آن حضرت، در شوال سال سوم هجرى،

و اندوه و گريه فاطمه زهرا(س) در شهادت حمزه )ره)

10. وقوع نبرد خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، و پيروزى پيامبر اكرم (ص) در اين جنگ، و اعطاى باغ فدك (از اراضى خيبر) به

دخترش فاطمه زهرا (س)، در سال هفتم هجرى.

11. وقوع مباهله ميان پيامبر اكرم (ص) و مسيحيان نجران، و حضور حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س) و حسنين (ع) به همراه

پيامبر (ص) در اين مباهله.

12. رحلت جانسوز پدرش، حضرت محمد (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و اندوه شديد و سوگوارى حضرت فاطمه (س) در اين مصيبت.

13. انتخاب ابى‏بكر بن ابى قحافه به خلافت، توسط گروهى از مهاجران و انصار مدينه، پس از رحلت پيامبر اسلام (ص)، در سال يازدهم هجرى.

14. اعتراض امام على (ع) و طرفداران اهل بيت (ع) به انتخاب ابى بكر و تحصن گروهى از صحابه پيامبر (ص) در خانه فاطمه زهرا (س)

15. حمله مأموران خليفه اوّل به دستور عمر بن خطاب به خانه فاطمه زهرا(س) جهت شكستن تحصن طرفداران اهل بيت (ع) و

اخراج اجبارى امام على (ع) و بيعت ايشان با ابوبكر.

16. امتناع فاطمه (س) از اخراج اجبارى همسرش على (ع) و بستن درِ خانه بر روى مأموران حكومتى.

17. شكستن حرمت خاندان پيامبر اكرم (ص) از سوى مأموران خليفه، در سوزاندن درِ خانه فاطمه (س) و تخريب درِ نيم‏سوز بر

روى فاطمه(س)، و شكستن پهلوى آن حضرت، در هنگام ورود اجبارى به خانه و بردن حضرت على (ع) به مسجد النبى (ص).

18. سقط جنين فاطمه (س) در پى تهاجم وحشيانه مأموران خليفه و فشار فاطمه‏زهرا(س) بين ديوار و در نيم‏سوز خانه آن حضرت.

19. غصب باغ فدك فاطمه زهرا (س) توسط حكومت وقت و اسائه ادب عمر بن خطاب به آن حضرت در پاره كردن سند ملكيت فدك.

20. رفتن فاطمه زهرا(س) به مسجدالنبى (ص) و سخنرانى مستدل و اعتراض‏آميز آن حضرت به رفتارهاى نارواى خليفه و اطرافيان وى.

21. آغاز بيمارىِ دراز مدت فاطمه زهرا (س) و عزلت‏گزينى و دورى جستن آن حضرت از مردم.

22. عدم اجازه فاطمه زهرا (س) به ابوبكر بن أبى قحافه و عمر بن خطاب براى ملاقات با آن حضرت.

23. ملاقات ابوبكر و عمر با فاطمه زهرا (س) با وساطت امام على (ع) و اظهار صريح فاطمه زهرا (س) از عدم رضايت ازآن دو.

24. وصيت فاطمه زهرا (س) به همسرش، امام على (ع)، در واپسين روزهاى زندگى خويش.

25. شهادت فاطمه زهرا (س)، دختر جوان پيامبر اكرم (ص)، تنها پس از گذشت 95 روز از رحلت آن حضرت، در سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرى.

26. غسل و كفن نمودن بدن مطهر فاطمه زهرا (س) به دست امام على (ع) با كمك اسماء بنت عميس، و تشييع جنازه وى توسط چند نفر از خواص شيعه، و دفن شبانه آن حضرت به دور از چشم ديگران با سفارش خود فاطمه زهرا (س)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1089
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص)

نام: محمد بن عبد الله

در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود.

كنيه: ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه‏ و... .

منصب: آخرين پيامبر الهى، بنيان‏گذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.

تاريخ ولادت: روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته‏اند.

عام الفيل، همان سالى است كه ابرهه، با چندين هزار مرد جنگى از يمن به مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ويران سازد و همگان را به مذهب مسيحيت وادار سازد؛ اما او و سپاهيانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابيل مواجه شده، به هلاكت رسيدند و به اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چون سوار بر فيل بودند، آن سال به سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.

محل تولد: مكه معظمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

از پيامبر اسلام(ص) روايت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسيد، همان جا نگاه داريد و از آن بالاتر نرويد. اما در كتاب‏هاى تاريخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بين عدنان تا حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر: آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.

اين بانوى جليل القدر، در طهارت و تقوا در ميان بانوان قريشى، كم‏نظير و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روايتى شش سال زندگى كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ايمن جهت ديدار با اقوام خويش عازم يثرب (مدينه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حيات گفت و در همان جا مدفون گشت.

و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روايتى هفت ماه) پيش از ولادت فرزندش از دنيا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثويبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شير دهد و از او نگه‏دارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حليمه، دختر عبدالله بن حارث سعديه واگذار كرد. حليمه گرچه دايه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.

مدت رسالت و زمامدارى: از 27 رجب سال چهلم عام الفيل (610 ميلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال يازدهم هجرى، كه رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدينه طيبه بر عهده داشت.

تاريخ و سبب رحلت: دوشنبه 28 صفر، بنا به روايت بيشتر علماى شيعه و دوازدهم ربيع الاول بنا به قول اكثر علماى اهل سنّت، در سال يازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدينه بر اثر زهرى كه زنى يهودى به نام زينب در جريان نبرد خيبر به آن حضرت خورانيده بود. معروف است كه پيامبر اسلام(ص) در بيمارىِ وفاتش مى‏فرمود: اين بيمارى از آثار غذاى مسمومى است كه آن زن يهودى پس از فتح خيبر براى من آورده بود.

محل دفن: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانه‏اى كه وفات يافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.

همسران:

1. خديجه بنت خويلد. 2. سوده بنت زمعه. 3. عايشه بنت ابى بكر. 4. امّ شريك بنت دودان. 5. حفصه بنت عمر. 6. ام حبيبه بنت ابى سفيان. 7. امّ سلمه بنت عاتكه. 8. زينب بنت جحش. 9. زينب بنت خزيمه. 10. ميمونه بنت حارث. 11. جويريه بنت حارث. 12. صفيّه بنت حىّ بن اخطب.

نخستين زنى كه افتخار همسرى پيامبر اكرم(ص) را يافت، خديجه بنت خويلد بود. حضرت محمّد(ص) پيش از رسيدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با اين بانوى بزرگوار ازدواج نمود. خديجه كبرى (س) با موقعيت و اموال خويش، خدمات شايانى به پيامبر اكرم(ص) در اظهار رسالتش كرد. اين بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در رديف بانوان قدسى، همانند مريم و آسيه، قرار دارد. پيامبر اكرم(ص) به احترام خديجه كبرى (س) تا هنگامى كه وى زنده بود، با هيچ زن ديگرى ازدواج نكرد. همو بود كه دردها و رنج‏هاى پيامبر(ص) را، كه سران شرك و كفر متوجه آن حضرت مى‏كردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش يارى مى‏داد.

خديجه كبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى كه در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنايت مخصوص پروردگار جهانيان قرار گرفت. به همين جهت روزى جبرئيل امين به محضر پيامبر اكرم(ص) شرفياب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خديجه برسان. پيامبر اكرم(ص) به همسرش فرمود: اى خديجه! جبرئيل امين از جانب خداوند متعال به تو سلام مى‏رساند. خديجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئيل السّلام».

حضرت خديجه (س) در ايام همسرى با پيامبر(ص) از احترام ويژه رسول‏خدا(ص) برخوردار بود و پيامبر(ص) نيز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خديجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نيكى ياد مى‏كرد.

از عايشه، سومين همسر رسول خدا(ص)، روايت شده است:

«كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لايَكادُ يَخْرُجُ مِنَ الْبَيْتِ حَتّى يَذْكُرَ خَديجَةَ فَيَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَيْها، فَذَكَرها يَوْماً مِنَ الْاَيّامِ فَادْرَكَتْني الْغَيْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ كانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَكَ اللّهُ خَيْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (1)

پيامبر اكرم (ص) هيچ‏گاه از خانه بيرون نمى‏رفت مگر اين كه يادى از خديجه مى‏كرد و از او به نيكى نام مى‏برد. يك روز كه پيامبر اكرم(ص) از خديجه (س) ياد كرده و خوبى‏هاى او را بيان مى‏كرد، غيرت زنانگى بر من غالب شد و به پيامبر(ص) گفتم: آيا او يك پيرزن بيشتر بود و حال آن كه خداوند بهتر از آن (يعنى عايشه) را به تو داده است؟ پيامبر اكرم(ص) از اين گفتار من، خشمگين شد، به طورى كه موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حركت درآمد.

فرزندان:

الف) پسران: 1. قاسم. او پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) تولد يافت. از اين رو پيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند. 2. عبدالله. اين كودك چون پس از بعثت به دنيا آمده بود، وى را «طيّب» و «طاهر» مى‏گفتند. 3. ابراهيم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات يافت.

عبدالله و قاسم از خديجه كبرى (س) و ابراهيم از ماريه قبطيه متولد شدند. وهرسه آنان در سنين كودكى از دنيا رفتند.

ب) دختران: 1. زينب (س). 2. رقيه (س). 3. ام كلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).

دختران پيامبر اسلام (ص) همگى از حضرت خديجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پيش از رحلت آن حضرت، از دنيا رفته بودند. تنها فرزندى كه از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرين دختر وى بود. اين بانوى مكرّمه، افتخار بانوان عالم، بلكه همه انسان‏ها و مورد تقديس و تكريم فرشتگان عرشى است. همو است كه مادر سبطين و امّ الأئمة المعصومين(ع) است.

گرچه پيامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خويش علاقه‏مند بود، اما در ميان همسرانش بيش از همه، به خديجه كبرى (س) و در ميان فرزندانش بيش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف مى‏فرمود.

اصحاب و ياران:

پيامبر اسلام(ص) چه در مكّه معظمه و چه در مدينه، داراى اصحاب و ياران باوفايى بود كه برخى از آنان پيش از آن حضرت و برخى ديگر پس از ايشان از دنيا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مى‏رسد. در اين جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره مى‏شود:

1. على بن ابى‏طالب(ع). 2. ابوطالب بن عبد المطلب. 3. حمزة بن عبدالمطلب. 4. جعفربن ابى‏طالب. 5. عباس بن عبدالمطلب. 6. عبداللّه بن عباس. 7. فضل بن عباس. 8. معاذبن جبل. 9. سلمان فارسى. 10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده). 11. مقداد بن اسود. 12. بلال حبشى. 13. مصعب بن عمير. 14. زبير بن عوام. 15. سعد بن ابى وقاص. 16. ابو دجانه. 17. سهل بن حنيف. 18. سعد بن معاذ.

19. سعد بن عباده. 20. محمد بن مسلمه. 21. زيد بن ارقم. 22. ابو ايوب انصارى. 23. جابر بن عبدالله انصارى. 24. حذيفة بن يمان عنسى. 25. خالد بن سعيد اموى. 26. خزيمة بن ثابت انصارى. 27. زيد بن حارثه. 28. عبدالله بن مسعود. 29. عمار بن ياسر. 30. قيس بن عاصم. 31. مالك بن نويره. 32. ابوبكر بن ابى قحافه. 33. عثمان بن عفان. 34. عبدالله بن رواحه. 35. عمر بن خطّاب. 36. طلحة بن عبيدالله.

37. عثمان بن مظعون. 38. ابو موسى اشعرى. 39. عاصم بن ثابت. 40. عبدالرحمن بن عوف. 41. ابوعبيده جراح. 42. ابو سلمه. 43. ارقم بن ابى ارقم. 44. قدامة بن مظعون. 45. عبدالله بن مظعون. 46. عبيدة بن حارث. 47. سعيد بن زيد. 48. خَبّاب بن اَرَت. 49. بريده اسلمى. 50. عثمان بن حنيف. 51. ابو هيثم تيهان. 52. ابىّ بن كعب.

 

زمامداران معاصر:

پيامبر اكرم(ص) در عصرى زندگى مى‏كرد كه منطقه حجاز به دليل عدم حاصل‏خيزى و بيابانى بودن زمين و عدم رواج مدنيّت در بين مردم، از چشم‏طمع حكومت‏ها دور مانده و به آن رغبتى نشان نمى‏دادند. به همين دليل، در آن سرزمين، حكومت مركزى و مستقلى وجود نداشت و دايره حكومتى، منحصر در قبيله و طايفه بود و نظام ملوك الطوايفى در آن مناطق حكم‏فرما بود، تا اين كه پيامبر اكرم(ص) به پيامبرى برانگيخته شد و از مكه به مدينه مهاجرت نمود و پايه‏هاى يك حكومت جهانى را در اين شهر بنا نهاد؛ اما در اطراف حجاز حكومت‏هاى مستقل و نيمه‏مستقلى وجود داشت و حاكمانى از سلسله‏ها و تيره‏هاى مختلف حكومت مى‏كردند. اين حكومت‏ها عبارت بودند از: ايران، روم شرقى، حبشه، يمن، حيره، غسّان، يمامه و مصر.

همه حكومت‏هاى اطراف حجاز، تحت نفوذ سه دولت مركزى، يعنى امپراتورى بزرگ ايران، امپراتورى عظيم روم شرقى و حبشه بودند. تعداد زمامداران اين كشورها، كه معاصر با پيامبر اكرم(ص) (632-570 م.) بودند، زياد است. در اين جا تنها نام زمامدارانى را كه با پيامبر اسلام(ص) رابطه داشته و يا پيامبر(ص) آنان را به دين مبين اسلام دعوت كرده بود، ذكر مى‏كنيم: 1. هرقل (هراكليوس) قيصر روم شرقى (641-610 م.). 2. خسرو پرويز، پادشاه ساسانى ايران. (628-590 م.). 3.باذان بن ساسان، زمامدار يمن و دست نشانده امپراتورى ايران (متوفاى سال 10ق.). 4. مقوقس، حاكم مصر و دست نشانده امپراتورى روم. 5. نجاشى، پادشاه حبشه. 6. حارث بن ابى شمر، حاكم غسّان و دست نشانده امپراتورى روم. 7. هوذة بن على حنفى، حاكم يمامه و دست نشانده امپراتورى روم (متوفاى سال 8ق.). 8. نعمان بن منذر، حاكم حيره و دست نشانده امپراتورى ايران (602-580م.).

از ميان سلاطين و حاكمان فوق، تنها نجاشى، پادشاه حبشه و باذان، حاكم يمن رابطه حسنه با پيامبر اسلام(ص) داشته و از دعوت آن حضرت استقبال كردند و دينش را پذيرفتند. نجاشى با پذيرفتن دو گروه مهاجر مسلمان و پناه دادن آنها در حبشه، و باذان با قطع وابستگى به امپراتورى ايران و جنگيدن با دشمنان اسلام، در سرزمين يمن، خدمت‏هايى به حضرت محمّد(ص) انجام دادند؛ اما زمامداران ديگر يا با پيامبر اكرم(ص) از در دشمنى و جنگ وارد شدند و يا سياست بى‏طرفانه‏اى را درپيش گرفتند. البته پس از رحلت نبى گرامى اسلام(ص) همه آنان به دست تواناى مسلمانان و زمامداران اسلامى به سزاى اعمالشان رسيدند.

رويدادهاى مهم:

1. وفات عبدالله بن عبدالمطلب، پدر حضرت محمد(ص)، در يثرب دو ماه پيش از تولد آن حضرت، در هنگام بازگشت از سفر بازرگانى شام.

2. تولد حضرت محمد(ص) در هفدهم (و به روايت اهل سنت در دوازدهم) ربيع‏الاول عام‏الفيل، مطابق با سال 570 ميلادى در مكه معظّمه، و تكفّل آن حضرت از سوى جدّش، عبدالمطلب.

3. نامگذارى نوزاد قريش توسط مادرش آمنه، به «احمد» و سپس توسط جدّش، عبدالمطلب به «محمد».

4. شير خوردن نوزاد عبدالله، از مادرش آمنه، به مدت سه روز و از ثويبه (كنيز ابولهب) به مدت چهار ماه، و شير دادن حليمه سعديه به ايشان و نگهدارى از آن حضرت، در ميان قبيله بنى سعد، به مدت پنج سال.

5. وفات آمنه بنت وهب، مادر حضرت محمد(ص) در بازگشت از مدينه به مكّه، در محلّى به نام «أبواء»، در سن شش سالگىِ حضرت محمد(ص).

6. وفات عبدالمطلب، سرپرست و جدّ حضرت محمد(ص) در مكه، در سن هشت سالگىِ حضرت محمد(ص).

7. واگذارىِ سرپرستى حضرت محمد(ص) به عمويش، ابوطالب از سوى عبدالمطلب.

8. شفيع شدن حضرت محمد(ص) براى طلب باران در ايام قحطى و خشك‏سالىِ مكه توسط عمويش ابوطالب.

9. همراهى حضرت محمد(ص) در سن دوازده سالگى با عمويش، در سفر بازرگانى شام.

10. پيشگويى «بحيرا»، راهب سرزمين بُصرى‏، از پيامبرى حضرت محمد(ص)، در سفر بازرگانىِ آن حضرت به شام، و سفارش به عمويش، ابوطالب در نگه‏دارى او از دشمنى‏هاى يهود.

11. همراهىِ حضرت محمد(ص)، در سن پانزده سالگى با عمويش، ابوطالب، در نبرد قريش با قبيله هوازن (جنگ فجّار).

12. شركت حضرت محمد(ص)، در سن بيست سالگى، در پيمان دفاع از حقوق مظلومان (معروف به حلف الفضول) و تأييد آن پس از بعثت.

13. سفر بازرگانىِ حضرت محمد(ص) به شام از سوى خديجه بنت خويلد (زن سرمايه‏دار مكّه).

14. ازدواج حضرت محمد(ص) در سن 25 سالگى با خديجه بنت خويلد، در مكه.

15. پذيرش حَكَميت حضرت محمد(ص)، در سن 35 سالگى از سوى سران قبيله‏ها و رفع اختلاف آنها در نصب حجرالأسود، در ديواره خانه خدا (كعبه).

16. درخواست حضرت محمد(ص) از عمويش، ابوطالب، براى كفالت و سرپرستىِ فرزند هشت ساله‏اش، على(ع)، و پذيرفتن ابوطالب در فرستادن فرزندش على(ع) به خانه حضرت محمد(ص) و خديجه (س).

17. تردد حضرت محمد(ص) به غارى در كوه «حرا»، در حوالى مكه، براى تفكر و نيايش.

18. برانگيخته شدن حضرت محمد(ص) به پيامبرى اسلام، در سن چهل سالگى، در تاريخ 27 رجب (و به روايت اهل سنت، در ماه رمضان) از سوى پروردگار جهان و نزول وحى و آيات قرآن مجيد بر ايشان.

19. ايمان همزمانِ خديجه كبرى و حضرت على(ع) به حضرت محمد(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.

20. اقتداى خديجه كبرى و حضرت على(ع) به پيامبر(ص)، در نمازهاى يوميه، در كنار خانه خدا و شگفتى قريش از عمل آنان.

21. مأموريت پيامبر(ص) از جانب خداوند منان، براى دعوت اقوام خويش (بنى‏هاشم) به پذيرش اسلام، و عدم اعتناى آنان، غير از على بن ابى‏طالب(ع) به خواسته‏هاى پيامبر(ص).

22. معرفى حضرت على(ع) به جانشينىِ خويش توسط پيامبر(ص) در جريان دعوت بنى هاشم به دين اسلام.

23. دعوت‏هاى پنهانى و تربيت افراد، توسط پيامبر اسلام(ص) در سه سال اوّل بعثت.

24. پذيرش دين اسلام، در سه سال اول بعثت از سوى افراد ذيل:

الف) مردان: على بن ابى‏طالب، جعفر بن ابى‏طالب، زيد بن حارثه، زبير بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى وقاص، طلحة بن عبيدالله، ابو عبيده جراح، ابوسلمه، ارقم بن ابى ارقم، قدامة بن مظعون، عبدالله بن مظعون، عبيدة بن حارث، سعيدبن زيد، خبّاب بن ارت، ابوبكر بن ابى قحافه، عثمان بن عفان، عمّار بن ياسر، صهيب بن سنان، ابوذر غفارى، ياسر (پدر عمّار)، عبدالله بن مسعود، بلال بن رياح حبشى و... .

ب) زنان: خديجه بنت خويلد، فاطمه بنت اسد، سميّه مادر عمّار، امّ الفضل بنت حارث (همسر عباس) و... .

25. دعوت عمومى و علنى مردم مكه به پذيرش دين اسلام توسط حضرت محمد(ص) پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت.

26. اعتراض مكرر سران قريش به ابوطالب و شِكوه از عملكردهاى او در پشتيبانى از حضرت محمد(ص).

27. اذيت و آزار سران قريش به پيامبر(ص) براى دست كشيدن از عقايد اسلامى.

28. ايمان حمزة بن عبدالمطلب به دين برادرزاده‏اش، محمد(ص) و تأثير ايمان او در تقويت اسلام و مسلمانان.

29. تشديد شكنجه و آزار تازه مسلمانان توسط سران قريش و شهادت برخى از آنان (مانند پدر و مادر عمّار) در زير شكنجه.

30. وعده تطميع سران قريش به پيامبر اكرم(ص) در صورت انصراف از ادعاى نبوّت، و عدم اعتناى آن حضرت به خواسته‏هاى آنان.

31. مهاجرت گروهى از مسلمانان مكه به حبشه و پناه بردن به نجاشى، پادشاه اين كشور، به دستور حضرت محمد(ص)، در رجب سال پنجم بعثت (هشت سال پيش از هجرت به مدينه).

32. پشتيبانى نجاشى، پادشاه حبشه از مسلمانان مهاجر و عدم پذيرش درخواست فرستادگان قريش، مبنى بر باز گرداندن مهاجران به مكه.

33. تولد حضرت فاطمه زهرا (س) در بيستم جمادى الاخر سال پنجم بعثت (و به روايتى سال دوم بعثت).

34. تحريم اقتصادى و قطع روابط اجتماعى قريش با حضرت محمد(ص) و ياران او در سال هفتم بعثت.

35. درخواست ابوطالب از عموم بنى هاشم و خويشاوندان حضرت محمد(ص)، براى اقامت گزيدن در درّه‏اى ميان كوه‏هاى مكه (كه بعدها به شعب ابى‏طالب معروف شد) جهت پشتيبانى و حراست از حضرت محمد(ص)، در سال هفتم بعثت.

36. محاصره شدن بنى هاشم در شعب ابى طالب و دشوارى زندگى آنان در آن درّه خشك، به مدت سه سال (و به روايتى چهار سال).

37. خبر غيبى حضرت محمد(ص) مبنى بر از بين رفتن مندرجات پيمان نامه قريش به وسيله موريانه و آشكار شدن اين أمر بر سران قريش.

38. اعلام برائت برخى از سران قريش از پيمان نامه ظالمانه و اظهار پشيمانى آنان از رفتارهاى نارواى خويش با حضرت محمد(ص) و بنى هاشم، در محاصره شعب ابى‏طالب و اصرار آنها در بازگرداندن بنى هاشم به مكه معظمه.

39. درگذشت ابوطالب، بزرگ حامى پيامبر اسلام(ص) و درگذشت خديجه كبرى(س)، نخستين همسر پيامبر(ص)، در فاصله چند روز از يكديگر، پس از بازگشت از شعب ابى طالب به مكه، در سال دهم بعثت و تأثّر شديد حضرت محمد(ص) در وفات آن دو.

40. سفر حضرت محمد(ص) به طائف، در سال يازدهم بعثت، و دعوت سران قبيله «ثقيف» به دين اسلام و عدم پذيرش آنان و آزار و شكنجه آنان به حضرت محمد(ص).

41. بازگشت حضرت محمد(ص) از طائف به مكه و درخواست ايشان از مطعم بن عدى (يكى از سران قريش) براى قبول پناهندگى و پشتيبانى از آن حضرت.

42. ازدواج حضرت محمد(ص) با سوده دختر زمعه، در مكه، پس از وفات خديجه كبرى (س).

43. معراج پيامبر اسلام(ص) و سفر عرفانى ايشان از خانه خواهر رضاعى‏اش، ام‏هانى (دختر ابى طالب) به مسجد الاقصى، در بيت المقدس و از آن‏جا به عرش الهى و سدرة المنتهى.

44. دعوت پيامبر اكرم(ص) از زايران خانه خدا، در ايّام حج و آشنايى اسعد بن زراره (رئيس قبيله خزرج در يثرب) با آن حضرت و پذيرفتن دين اسلام در سال يازدهم بعثت.

45. عزيمت مصعب بن عمير به يثرب به دستور پيامبراكرم(ص)، براى آشنايى مردم با دين اسلام.

46. ايمان آوردن دوازده نفر از زايران يثربىِ خانه خدا به پيامبر(ص) و پذيرفتن دين اسلام، در سال دوازدهم بعثت و انعقاد نخستين پيمان با رسول خدا(ص) (معروف به اوّلين پيمان عقبه).

47. بيعت و پيمان گروهى از اهالى يثرب (از قبيله خزرج و اوس) با پيامبراكرم(ص)، در موسم حج سال سيزدهم بعثت، در مكه (معروف به دومين پيمان عقبه).

48. عكس‏العمل سران قريش، به بيعت مسلمانان يثرب با پيامبر اسلام(ص) و سختگيرى آنان در آزار و شكنجه مسلمانان مكه.

49. مهاجرت انفرادى مسلمانان تحت فشار مكه به يثرب به دستور پيامبر اسلام(ص) و پشتيبانى مسلمانان يثرب از مهاجران، در اواخر سال سيزدهم و اوائل سال چهاردهم بعثت.

50. انجمن سران قريش، در «دارالنّدوه» و تصميم آنان بر كشتن پيامبر اسلام(ص).

51. حمله پنهانى چهل نفر از طايفه‏ها و قبيله‏هاى مختلف مكه، به خانه پيامبر(ص) براى كشتن آن حضرت، در «ليلة المبيت» و مواجه شدن با على بن ابى‏طالب(ع) در بستر پيامبر(ص).

52. خروج پيامبر اكرم(ص) از خانه خويش و پناه گرفتن در غار ثور، در حوالى مكه، در «ليلة المبيت» و همراهى ابوبكر بن ابى قحافه با آن حضرت، در واپسين روزهاى ماه صفر سال چهاردهم بعثت.

53. آغاز هجرت تاريخ ساز پيامبر اسلام(ص) از غار ثور در مكه معظّمه، به سوى يثرب (كه از آن پس «مدينة الرسول» خوانده شد) در روز اوّل ربيع الاول سال چهاردهم بعثت و ورود به مدينه در دوازدهم همين ماه و استقبال اهالى اين شهر از آن حضرت.

54. بناى مسجد النبى(ص)، در مدينه، به دست پيامبر اسلام(ص)، مهاجران و انصار، در نخستين روزهاى ورود آن حضرت به مدينه.

55. ايجاد پيمان برادرى بين مهاجران و انصار مدينه، به فرمان پيامبر اسلام(ص)، در ماه رمضان سال اوّل هجرى.

56. مانورهاى جنگى و تهديد خطوط بازرگانى قريش توسط سپاهيان اسلام، از هشتمين ماه سال اوّل تا رمضان سال دوم هجرى، به فرمان پيامبر اسلام(ص).

57. تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به مكه، در هفتمين ماه سال دوم هجرى.

58. وقوع جنگ بدر ميان سپاهيان اسلام و سران قريش، در ماه رمضان سال دوم هجرى و پيروزى شكوهمند مسلمانان در اين نبرد (با از دست دادن چهارده شهيد و كشتن هفتاد نفر از مشركان و به اسارت گرفتن هفتاد نفر ديگر از آنان).

59. وفات رقيّه، دختر رسول خدا(ص) (همسر عثمان بن عفّان)، در مدينه، به سال دوم هجرى.

60. پيمان شكنى يهوديان طايفه قينقاع مدينه و وقوع جنگ ميان آنان و سپاهيان اسلام، و تسليم و تبعيد شدن همگى آنان از مدينه به شام، در شوال سال دوم هجرى.

61. وقوع جنگ اُحد ميان سپاهيان اسلام و مشركان قريش، در شوال سال سوم هجرى و پيروزى ابتدايى مسلمانان با دلاورى‏هاى حمزه، حضرت على(ع)، ابودجانه، زبير و ساير صحابه پيامبر(ص)، وشكست نهايى سپاهيان اسلام با از دست دادن هفتاد كشته، از جمله حمزه سيدالشهداء، در اين نبرد، به دليل بى‏انظباطى نگهبانان شكاف ميان كوه احد.

62. كشته شدن دو گروه تبليغى اسلام (ده نفره و چهل نفره) به دست مشركان، در سرزمين رجيع و بئر معونه، در سال چهارم هجرى.

63. توطئه يهوديان بنى نضير، عليه پيامبر اكرم(ص) و وقوع جنگ ميان آنان و مسلمانان، و پيروزى سپاهيان اسلام در بيرون راندن يهوديان از مدينه، در سال چهارم هجرى.

64. همدستى يهوديان و بت پرستان حجاز در هجوم به مدينه و وقوع جنگ احزاب (خندق) ميان مسلمانان و مهاجمان، در سال پنجم هجرى و دلاورى‏هاى حضرت على(ع) در اين نبرد سرنوشت ساز.

65. خيانت يهوديان بنى قريظه به مسلمانان، در جنگ احزاب و كيفر سخت آنان به دست سپاهيان اسلام پس از نبرد احزاب.

66. وقوع غزوه بنى مصطلق، در سال ششم هجرى، و پيروزى درخشان مسلمانان در اين نبرد.

67. آهنگ پيامبر اسلام و1520 نفر از مسلمانان، از مدينه به مكه، براى انجام عمره و جلوگيرى بت پرستان مكه از ورود آنان، در سال ششم هجرى.

68. انعقاد پيمان صلح حديبيه، ميان پيامبر اسلام(ص) و مشركان قريش، در سال ششم هجرى.

69. وقوع جنگ خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در وادى خيبر، در 32 فرسخى شمال مدينه، و دلاورى‏هاى سپاه اسلام، از جمله امام على(ع) در اين نبرد، به سال هفتم هجرى.

70. واگذارى باغ فدك، در سرزمين خيبر، توسط پيامبر اسلام(ص) به دخترش، فاطمه زهرا(س).

71. نامه پيامبر اسلام به پادشاهان ايران، روم، حبشه، مصر، يمامه، بحرين و حيره (اردن)، و دعوت آنان به دين اسلام، در سال هفتم هجرى.

72. سفر عبادى و زيارتى پيامبر اسلام(ص) و دو هزار مسلمان همراه وى از مدينه به مكه معظّمه، براى انجام مراسم عمره قضا، در ذى قعده سال هفتم هجرى (پس از گذشت يك سال از پيمان صلح حديبيه).

73. وقوع جنگ موته در سر حدّات شام، ميان سه هزار سپاهى اسلام و دويست هزار مرد جنگى روم (صد هزار نفر از عرب‏هاى تحت استيلاى روم و صد هزار نفر از سپاهيان رومى)، در سال هشتم هجرى، و به شهادت رسيدن تعداد زيادى از سپاهيان اسلام، از جمله جعفر بن ابى طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه، سه فرمانده منصوب پيامبر اسلام، و عقب نشينى بازماندگان به مدينه.

74. هم پيمانى دوازده هزار مرد جنگى در وادى يابس، براى كشتن پيامبر اسلام(ص) و كوبيدن مسلمانان مدينه، و وقوع جنگ ميان آنان و سپاهيان اسلام به فرماندهى ابوبكر بن ابى قحافه در مرتبه اوّل، عمربن خطاب در مرتبه دوم، و عمروبن عاص در مرتبه سوّم و عقب نشينى مسلمانان در هر سه مرتبه از معركه جنگ، و اعطاى فرماندهى سپاه اسلام به امام على(ع) در مرتبه چهارم و پيروزى سپاهيان اسلام تحت فرماندهى امام على(ع) در اين نبرد، كه به جنگ «ذات سلاسل» معروف شد، در سال هشتم هجرى.

75. نقض پيمان صلح حديبيه توسط بت‏پرستان مكه، با غارت و كشتن قبيله خزاعه، از قبايل هم پيمان مسلمانان، در سال هشتم هجرى.

76.فتح مكه به فرمان پيامبر اسلام (ص)، در سيزدهم رمضان سال هشتم هجرى، و ورود پيروزمند پيامبر(ص) و مسلمانان به مكه معظمه، و عفو اهالى مكه از جانب آن حضرت.

77. هم پيمانى سى هزار مرد جنگى از قبايل هوازن، ثقيف و بنى سعد، در نبرد با پيامبر اسلام(ص) و وقوع جنگ خونين ميان آنان و دوازده هزار مسلمان، در وادىِ «حُنين»، به سال هشتم هجرى، پس از واقعه فتح مكه.

78. تعقيب آتش‏افروزان جنگ حُنين و كيفر آنان به دست سپاهيان اسلام در طائف.

79. منصوب شدن عتاب بن اسيد به فرماندارىِ مكه، و معاذ بن جبل، براى تعليم قرآن و احكام اسلام به اهالى اين شهر توسط پيامبر اسلام(ص)، در سال هشتم هجرى پس از فتح مكه.

80. وفات زينب بزرگ‏ترين دختر رسول خدا(ص) (زوجه ابوالعاص بن ربيع) پس از تحمّل رنج هجرت از مكه و بيمارى‏هاى طولانى در مدينه، در اواخر سال هشتم هجرى.

81. تولد ابراهيم، فرزند پيامبر اسلام(ص) از ماريه قبطيه (كنيزى كه مقوقس، فرمانرواى مصر به پيامبر اسلام هديه كرده بود) در اواخر سال هشتم هجرى.

82. فرمان پيامبر اسلام(ص) مبنى بر گرفتن زكات از مسلمانان.

83. مأموريت على بن ابى طالب(ع) از سوى پيامبر اسلام(ص) با 150 مرد جنگى، در تخريب بت‏خانه و شكستن بت بزرگ قبيله «طىّ»، و پيروزى شكوهمند مسلمانان و شكست مسيحيان اين قبيله، وفرار عدى بن حاتم (فرزند حاتم طايى) از معركه جنگ و پناه بردن به شام، در سال نهم هجرى، و بازگشت او پس از مدتى به مدينه، و مسلمان شدنش به دست پيامبر اسلام (ص).

84. حركت پيامبر اسلام (ص) و سى هزار مرد جنگى مسلمانان از حجاز به سوى تبوك، در مرز شام، براى مبارزه با سپاهيان روم شرقى، در شعبان سال نهم هجرى، و عدم وقوع درگيرى ميان آنان.

85. دستور پيامبر اكرم (ص) به حضرت على (ع) در باقى ماندن در شهر مدينه، درايّام غيبت پيامبر (ص)، هنگام گسيل سپاه اسلام به سرزمين تبوك، جهت خنثى‏سازى توطئه‏هاى منافقان.

86. ايجاد بناى مسجد ضرار به دست منافقان مدينه، و دستور پيامبر اكرم (ص) مبنى بر تخريب آن مسجد و تبديل آن به مركز زباله، پس از بازگشت از غزوه تبوك، در سال نهم هجرى.

87. مأموريت ابوبكر بن ابى قحافه توسط پيامبر اسلام (ص) براى ابلاغ سوره برائت به اهالى مكه و زايران خانه خدا، در ايّام حج، و سپس عزل او پيش از رسيدن به مكه توسط پيامبر (ص) و واگذارى اين مأموريت به على بن ابى طالب (ع)، در ذى‏حجّه سال نهم هجرى.

88.پذيرش دين اسلام از سوى قبايل و طوايف مختلف عرب، از جمله سران قبيله ثقيف، بنى طىّ، بنى تميم و بنى عامر، در سال نهم هجرى.

89. وفات ابراهيم، فرزند پيامبر اسلام (ص) در سن هيجده ماهگى، در سال دهم هجرى.

90. مباهله پيامبر اكرم (ص) به همراهى حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن مجتبى (ع) و امام حسين (ع) با نصاراى «نجران»، و انصراف هيأت نمايندگىِ نجران از ادامه مباهله با خاندان نبوت، در سال دهم هجرى.

91. مأموريت يافتن حضرت على (ع) از سوى پيامبر اسلام (ص) براى دعوت اهالى يمن به اسلام و داورى در بين آنان و جمع‏آورىِ جزيه از اهالى مسيحى نجران، در سال دهم هجرى.

92. آخرين سفر زيارتى و عبادى پيامبراسلام (ص) به مكه معظمه، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع).

93. پيوستن حضرت على (ع) به پيامبر اسلام (ص) در مراسم حج، در بازگشت از مأموريت يمن.

94. منصوب شدن حضرت على (ع) به ولايت و جانشينى پيامبر اسلام (ص) در 18 ذى‏حجّه سال دهم هجرى، در سرزمين «غدير» (بين راه مكه و مدينه)، پس از بازگشت از سفر حجّة الوداع.

95. ادعاى دروغين نبوت از سوى مسيلمه كذّاب و اسود بن كعب عنسى، در يمامه و يمن، در اواخر سال دهم هجرى.

96. تجهيز سپاهى متشكل از مهاجران و انصار به فرماندهى اسامة بن زيد، براى نبرد با سپاهيان روم، توسط پيامبر اسلام (ص) در اوائل سال يازدهم هجرى.

97. بيمارى پيامبراسلام(ص) در اوائل سال يازدهم هجرى و تأكيد و اصرار آن حضرت بر حضور همگان در سپاه اسامه، براى مبارزه با روميان.

98. رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در 28 صفر (و به روايت اهل سنت در 12 ربيع الاول) سال يازدهم هجرى، (632 م.) در مدينه، و سوگوارى بى سابقه مسلمانان.

99. غسل، كفن و دفن پيكر مطهر پيامبر اسلام (ص) در خانه‏اش پس از يك روز به دست امام على (ع) و با كمك عباس و فرزندش، فضل.

100. اندوه شديد فاطمه زهرا(س)، تنها فرزند بازمانده از پيامبر اكرم (ص) در رحلت جانسوز پدر.

101. اجتماع سران انصار و مهاجر در سقيفه بنى ساعده، و انتخاب ابوبكر بن ابى‏قحافه به جانشينى پيامبر اسلام (ص)، على رغم سفارش رسول خدا (ص) درباره جانشينى حضرت على (ع).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1268
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

خلاصه زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام

معصوم اول حضرت محمد(ص)

نام آن حضرت:احمد،محمّد

نام پدر:عبد الله

نام مادر:آمنه

شهرت:خاتم پیامبران،رسول خدا،امین

کُنیه:ابوالقاسم

محل تولد:مکه

زمان تولد:به قول مشهور 17 ربیع الاول سال 571 میلادی

روز مبعث:27 رجب

مدت نبوت:بیست و سه سال

مدت عمر:شصت و سه سال

تاریخ فوت:28 ماه صفر یازدهم هجری

محل فوت:مدینه منوره

محل دفن:جنب مسجد پیامبر

دوران حیات:قبل از نبوت تا چهل سالگی زندگی عادی

از چهل سالگی مبعوث به پیامبری

13 سال بعد از بعثت زندگی در شهر مکه زادگاهش

10 سال بعد از هجرت از مکه به مدینه و آغاز مبارزه و پیروزی و پیشرفت اسلام.

تعداد همسران:از هفده تا بیست و پنج تن

تعداد فرزندان:4دختر به نام های فاطمه،زینب،رقیه،ام کلثوم

و 3 پسر به نام های قاسم،عبد الله،ابراهیم

 

معصوم دوم حضرت فاطمه(س)

نام :فاطمه (س)

نام پدر:محمد رسول الله(ص)

نام مادر:خدیجه کبری(س)

شهرت:زهرا،صدیقه،زهره،بتول و ...

کُنیه:ام الحسنین،ام ابیها،ام الائمه

محل تولد:مکه مکرمه

زمان تولد:جمعه 20 جمادی الثانی 5 بعثت

تاریخ ازدواج:دوم هجرت

نام همسر:علی مرتضی(ع)

نام فرزندان:حسن،حسین،زینب،محسن،ام کلثوم

زمان و محل شهادت:سیزده جمادی الاول یا سوم جمادی الثانی یازدهم هجری در 18 سالگی در شهر مدینه النبی

مزار آن حضرت:به قولی در کنار قبر پیغمبر یا قبرستان بقیع و یا بین منبر و قبر پیامبر در مسجد النبی

دوران حیات:

1- زندگی در کنار پیامبر اکرم(ص) و شوهرش علی(ع)

2- چند ماه بعد از فوت پیامبر(ص)

 

معصوم سوم (امام اول)حضرت علی(ع)

نام آن حضرت :علی (ع)

نام پدر:ابوطالب

نام مادر:فاطمه بنت اسد

شهرت:مرتضی،امیر مؤمنان

کُنیه:ابوالحسن

محل تولد:مکه در کعبه خانه خدا

زمان تولد:۱۳ رجب ۶۰۱ میلادی

مدت خلافت:۵ سال

مدت امامت:قریب به ۳۰ سال

مدت عمر:۶۳ سال

زمان شهادت:۲۱ رمضان ۴۰ هجری

محل شهادت:مسجد کوفه

زیارتگاه آن حضرت:نجف واقع در عراق کنونی

دوران حیات:

ده سال دوران طفولیت

اسلام آوردن در ده سالگی

۲۳ سال یار پیامبر

۲۵ سال دور بودن از خلافت

حدود پنج سال خلافت و رهبری

تعداد همسران:۷ زن

تعداد فرزندان:۲۸نفر،۱۱پسر و ۱۷ دختر

 

معصوم چهارم(امام دوم)حضرت امام حسن(ع)

نام:حسن

نام پدر:علی بن ابیطالب(ع)

نام مادر:فاطمه زهرا(س)

شهرت:مجتبی

کنیه:ابو محمد

محل تولد:مدینه

زمان تولد:نیمه رمضان سال سوم هجری

زمان شهادت:۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در ۴۷ سالگی

محل شهادت:مدینه

دوران حیات:

عصر پیامبر حدود هشت سال

همراهی با پدر حدود سی و هفت سال

عصر امامت حدود ده سال

همسران آن حضرت:۶۴ همسر

فرزندان آن حضرت:۱۹ فرزند شامل ۱۳ پسر و ۶ دختر

 

معصوم پنجم(امام سوم)حضرت امام حسین(ع)

نام:حسین(ع)

نام پدر:امام علی (ع)

نام مادر:فاطمه زهرا(س)

شهرت:سید الشهدا

کنیه:اباعبدالله

محل تولد:مدینه النبی

زمان تولد:سوم شعبان ۴ هجری

زمان شهادت:دهم محرم سال ۶۱ هجری

محل شهادت:کربلای معلی در ۵۷ سالگی

مزار آن حضرت:در عراق کنونی شهر کربلا

سیر حیات:

درک رسول الله حدود شش سال

همراه و همرزم پدر سی سال

ده سال یاری با برادر

مدت امامت ده سال

تعداد همسران امام:۴ همسر

تعداد فرزندان امام:۶ فرزند شامل ۴ پسر و دو دختر

 

معصوم ششم(امام چهارم)امام سجاد(ع)

نام:علی بن حسین(ع)

نام پدر:حسین (ع)

نام مادر:شهر بانو(دختر یزدگرد سوم)

کنیه:زین العابدین،سجاد

محل تولد:مدینة النبی

نحوه شهادت:به تحریک هشام بن عبد الملک مسموم شد

زیارتگاه امام:قبرستان بقیع در مدینه النبی

سیر حیات:

بیش از بیست سال همرزم پدر

سی و پنج سال دوران امامت که با ۹ نفر از خلفای اموی مقارن بود.

تعداد همسران:یک زن عقدی و تعدادی کنیز

نام فرزندان:۱۵ فرزند شامل ۱۱ پسر و ۴ دختر

 

معصوم هفتم(امام پنچم)امام محمد باقر(ع)

نام:محمد بن علی

نام پدر:امام سجاد(ع)

نام مادر:فاطمه دختر امام حسن مجتبی

شهرت:باقر(شکافنده)

کنیه:ابو جعفر

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:اول یا سوم رجب سال ۵۷ هجری

مزار آن امام:قبرستان بقیع در مدینه

سیر حیات:

سه سال و شش ماه همراه با جد بزرگوارش امام حسین(ع)

سی و چهار سال  و ۱۵ روز با پدرش امام سجاد(ع)

نزدیک به بیست سال امامت در حالیکه خلفای بنی امیّه و بنی عباس حکومت می نمودند.

تعداد فرزندان:۷ فرزندان

 

معصوم هشتم(امام ششم)امام جعفر صادق

نام:جعفر

نام پدر:امام باقر(ع)

نام مادر:ام فرَِِِوه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر

شهرت:صادق

کنیه:ابو عبد الله

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:هفدهم ربیع الاول ۸۳ هجری قمری

خلفای زمان امام:یزیدبن عبدالملک تا مروان حمار آخرین خلیفه ی اموی،سفاح و منصور دوانیقی خلفای عباسی

زمان شهادت:۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری

محل شهادت:مدینه منوره به دستور  منصور دوانیقی مسموم شد

مزار امام:قبرستان بقیع در مدینه

سیر حیات:

دوران قبل از امامت ۳۱ سال

دوران امامت تا آخر عمر ۳۴ سال

همسران آن حضرت:۳ نفر

فرزندان آن حضرت:۷ نفر،۶ پسر و یک دختر

 

معصوم نهم(امام هفتم)امام موسی بن جعفر(ع)

نام:موسی

نام پدر:امام صادق(ع)

نام مادر:حمیده(مصفا)

شهرت:کاظم،باب الحوائج

کنیه:ابو ابراهیم،ابو الحسن

محل تولد:روستایی بین مکه و مدینه

زمان تولد:صبح یکشنبه ۷ صفر سال ۱۲۸

زمان شهادت:۲۵ رجب ۱۸۳ هجری قمری

محل شهادت:زندان هارون در بغداد که به دستور هارون الرشید مسموم شد

مزار شریف آن حضرت:شهر کاظمین در نزدیکی بغداد

سیر حیات:

دوران قبل از امامت قریب به بیست سال

دوران امامت سی و پنج سال که با خلفای عباسی:منصور،مهدی،هادی و هارون الرشید هم عصر بوده و در روزگار خلافت هارون سالها در زندان بسر می برده است.

همسران آن حضرت:تعداد نامعلوم

فرزندان آن حضرت:سی و هفت نفر،۱۹ پسر و ۱۸ دختر

همسران آن حضرت:۳ نفر

فرزندان آن حضرت:۷ نفر،۶ پسر و یک دختر

 

معصوم دهم(امام هشتم)امام علی بن موسی الرضا

نام:علی

نام پدر:امام موسی کاظم(ع)

نام پدر:نجمه (اورا بانویی اروپایی نوشته اند)

شهرت:رضا

کنیه:ابو الحسن

محل تولد:مدینه

زمان تولد:یازدهم ذیقعده ۱۴۸ هجری

تعداد زنان:۲ زن،ام حبیبه دختر مامون و زنی دیگر

تعداد فرزندان:یک فرزند(امام جواد)و به قولی پنج پسر و یک دختر(شش فرزند)

زمان شهادت:آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در ست ۵۵ سالگی و به وسیله مامون عباسی مسموم شد.

محل شهادت:سناباد نوقان در مشهد کنونی

زیارتگاه امام:مشهد مقدس

سیر حیات:

۳۵ سال پیش از امامت

۱۷ سال در مدینه بعد از امامت

سه سال ولیعهدی مامون در خراسان،که حساس ترین دوران حیات امام می باشد.

 

معصوم یازدهم(امام نهم)حضرت امام محمد تقی

نام:محمد

نام پدر:امام رضا(ع)

نام مادر:سبیکه(خیزران)

شهرت:جواد،تقی

کنیه:ابو جعفر،مختار

محل تولد:مدینه النبی

زمان تولد:دهم رجب سال ۱۹۵ هجری قمری

زمان شهادت:ذیقعده سال ۲۲۰ هجری قمری در بیست و پنج سالگی

محل شهادت:کاظمین نزدیک بغداد

زیارتگاه امام:شهر کاظمین

سیر حیات:

دوران کودکی تا هفت سالگی

دوران امامت از هفت سالگی تا بیست و پنج سالگی

 

معصوم دوازدهم(امام دهم)امام علی النقی

نام:علی

نام پدر:امام جواد(ع)

نام مادر:سمانه

شهرت:نقی،هادی

کنیه:ابو الحسن سوم

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:۱۵ ذیحجه سال ۲۱۳ هجری قمری

زمان شهادت:سوم رجب سال  ۲۵۴ هجری قمری

محل شهادت:در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی

زیارتگاه امام:شهر سامرا در عراق کنونی

سیر حیات:

هشت سال پیش از امامت و رهبری

دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل

چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسی

همسران آن حضرت:یک زن

فرزندان آن حضرت:۵ فرزند،۴ پسر و یک دختر

 

معصوم سیزدهم(امام یازدهم)امام حسن عسکری

نام:حسن

نام پدر:امام هادی(ع)

نام مادر:سلیل

شهرت:عسکری،زکّی

کنیه:ابو محمد،مشهور به ابن الرضا

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:هشتم ربیع الثانی،۲۴ ربیع الاول سال ۲۳۲ هجری قمری

زمان شهادت:هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری

محل شهادت:سامرا توسط معتمد خلیفه عباسی

زیارتگاه امام:سامرا در عراق

سیر حیات:

۲۲ سال قبل از امامت از سال ۲۳۲ هجری قمری تا ۲۵۴ هجری قمری ۶ سال دوران امامت از سال ۲۵۴ تا ۲۶۰ هجری قمری

تعداد همسران:یک همسر که زنی رومی به نام نرجس بوده است.

تعداد فرزندان:یک فرزند(حضرت مهدی(عج))

 

معصوم چهاردهم(امام دوازدهم)حضرت امام زمان(عج)

نام:هم نام پیامبر(ص)(م-ح-م-د)

نام پدر:امام حسن عسکری(ع)

نام مادر:نرجس

شهرت:مهدی موعود،صاحب الزمان،امام عصر،بقیة الله و قائم و...

محل تولد:سامرا

زمان تولد:۱۵ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶هجری قمری

سیر حیات:

دوران کودکی پنج سال و بعد از اینکه پدرش در سال ۲۶۰ هجری قمری شهید شد به امامت رسید.

غیبت صغری از سال ۲۶۰ شروع و به سال ۳۲۹ هجری قمری یعنی حدود هفتاد سال بعد پایان یافت.

غیبت کبری از سال ۳۲۹ هجری قمری آغاز و همچنان ادامه دارد.                         

                  

منبع:کتاب زندگانی چهارده معصوم(ع) نوشته احمد شهبازی



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1067
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

مدینه یا مدینةالنبی، (به عربی: المدینة المنورة)‏، نام شهری است در کشور پادشاهی عربستان سعودی واقع در شبه جزیره عربستان. این شهر در شمال ریاض و در میانه نجد قرار گرفته و آب‌وهوایی خشک و بیابانی با تابستان‌های داغ و زمستان‌های سرد دارد. این شهر پیش از هجرت پیامبر اسلام به آن، یثرب نام داشت، که با ورود پیامبر، آن‌را مدینة النبی (یعنی: شهر پیامبر) نامیدند.

شهری مدینه در ناحیه تاریخی حجاز در کشور عربستان سعودی، این شهر پس از هجرت پیامبر اسلام، به مدینةالنبی(شهر پیامبر) معروف شد، در اولین شب ربیع الاول سال ۱۴ بعثت، «محمد» به «یثرب» مهاجرت نمود و سرآغاز تاریخ مسلمانان(تاریخ هجری)، از همان سال می‌باشد.

مسجدالنبی، مسجد قباء و مسجد ذوقبلتین در این شهر قرار دارند. مدینه امروزه از شهرهای مقدس مسلمانان به‌شمار می‌آید.

فاصله مدینه تا مکه حدود ۴۲۰ کیلومتر است.

تاریخچه یثرب

یثرب از شهرهای باستانی است که در کتیبه‌های معینی از آن نام برده شده‌است. این شهر از جمله محل‌هایی بود که گروهی از نیروهای معینی در آن اقامت داشتند. پس از آنکه روزگار دولت معینیان سپری گردید، سبائیان حکومت آنجا را در دست گرفتند. معروف است که حکومت‌های معین و سبا همواره در پی بسط سلطه و نفوذ خود در سرزمین‌های شمال عربستان بودند. همچنین در جغرافیای بطلمیوس دوبار از این شهر نام برده شده‌است، یک بار به نام ایاترپه و بار دیگر به نام ایاتریپا. استفان بیزانسی از این شهر به نام ایاتریپاپولیس یاد کرده‌است.[۱] این شهر در نزد راویان اخبار گذشته به نام اثرب و یثرب معروف است. [۲] به نوشته آنان یثرب مرکز مدینه‌است، که از قناه تا جرف و از المال، که بدان برناوی می‌گویند، تا زباله امتداد میابد. برخی از راویان اخبار گمان برده‌اند که این شهر به دلیل انتساب به یثرب بن قانیه بن مهلائیل بن ارم بن عبیل بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، بدین نام خوانده شده‌است و او نخستین کسی بود که هنگام پراکنده شدن خاندان نوح در این سرزمین فرود آمد.[۳]

دیگران گمان کرده‌اند که نام یثرب ماخوذ از ثرب به معنای فساد یا از تثریب یعنی «مواخذه به علت گناه» است و نوشته‌اند که پیامبر به دلیل کراهت از تثیرب، از نامیدن این شهر به اسم یثرب نهی کرد و آن را طیبه و طابه نامید.[۴] بلاذری می‌نویسد که یثرب به نام رئیس گروهی از عمالقه نامیده شده‌است که پس از بیرون راندن بنی عبیل بن عوص بن ارم بن سام، از فرزندام نوح، از آنجا فرود آمدند.

نام مدینه که پس از هجرت پیامبر، به یثرب اطلاق شده‌است ماخوذ از کلمه آرامی مدینتا به معنی قرق و شهر، خلاصه شده مدینه الرسول است.[۵] راویان اخبار نوشته‌اند که یثرب یا مدینه ۲۹ اسم دارد که عبارتند از: طیبه، طابه، مسکینه، عذراء، جابره، محببه، مجبوره، یثرب، ناجیه، موفیه، اکاله البلدان ع محفوفه، مسلمه، مجنه، قدسیه، عاصمه، مرزوقه، شافیه، خیره، محبوبه، مرحومه، جابره، مختاره، محرمه، غلبه، ببره، تندر، حسیبه، دارالبرار، حسنه، دارالخیار، دارالیمان، دارالسنه، دارالهجره، قاصمه، طباطبا.[۶]

نامیدن به نام پیشین

در قرآن آمده است که منافقین مدینه، شهر را به نام قدیمش (یعنی یثرب) می‌نامیدند، و نام جدید آن را پذیرا نبودند. آیات ۱۲ و ۱۳ سوره احزاب بیان می‌دارد که در جنگ احزاب، وقتی منافقان و افراد ضعیف‌الایمان، احزاب و گروه‌های مختلف کفار و جمعیت فراوان آن‌ها را دیدند، گفتند: خدا و رسولش جز وعده‌های فریبنده دروغین به ما نداده‌اند؛ و برخی از آن‌ها می‌گفتند: ای مردم یثرب این میدان جای ماندن شما نیست، پس به خانه‌های خود بازگردید (و گر نه همگی کشته می‌شوید)![۷] این در حالی بود که -طبق آیه ۲۲ سوره احزاب- وقتی مؤمنان احزاب و سپاهیان دشمن را دیدند، گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده دادند و خدا و رسولش راست گفتند؛ و (ديدن آنها) جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود. [۸]

موقعیت جغرافیایی



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 21221
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

«کعبه» بنایی در میان مسجد الحرام در شهر مکه در کشور عربستان سعودی است. کعبه مقدس ترین مکان در دین اسلام است. نام کعبه اشاره‌به چهارگوش بودن این سازه دارد.[۱]. در قرآن، کتاب مذهبی مسلمانان آمده که بنای کعبه توسط یکی از انبیاء خدا بنام ابراهیم و پسرش اسماعیل ساخته شده‌است. [۲] بعضی هم بر این باورند که خانه خدا قبل از ابراهیم ساخته شده بود و نخستین سازنده آن آدم است.[۳]

در اطراف بنای کعبه مسجدی بنام مسجد الحرام ساخته شده‌است. همه مسلمانان جهان در هنگام نماز رو به جهت کعبه می‌ایستند و به این نحو جهت گیری موقع نماز، رو به قبله ایستادن گفته می‌شود.

بر اساس فروع دین در اسلام، هر مسلمانی در صورت برخورداری از استطاعت مالی و بدنی، می‌بایست در دوران زندگی اش لااقل یکبار به حج مشرف شده و مراسم دینی خاصی را به جا بیاورد. یکی از بخشهای اصلی مراسم حج، هفت دور طواف به گرد خانه کعبه است[۴]

نام‌های دیگر کعبه

«بیت العتیق»[۵]، «بیت الحرام»[۶]، «بیت المعمور»[۷] و «بیت المحرّم» [۸]از نام‌های دیگر کعبه‌اند که در قرآن به آن اشاره شده‌است.

تقدس

کعبه ارتباط مستقیم به ارکان اسلام دارد؛ مخصوصاً فریضه حج که زیارت و طواف کعبه از ارکان حج است. همچنین در برپایی نماز نیز کعبه قبلهگاه مسلمانان است.

تاریخ و بنا

عمده اطلاعات ما در مورد کعبه منابع نویسندگان اسلامی است. فارغ از روایات و منابع اسلامی، گزارش و سند تاریخی چندانی مربوط به پیش از اسلام در مورد این بنا در دست نیست.

در قرآن در مورد کعبه گفته شده‌است: «اِنَ أَوَل بَیتٍ وُضِعَ لِلنَاسِ لَلَذی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُداً لٍلعَالَمَینَ» (آل عمران) بنابر گفتار تاریخ‌نگار اسلامی، آزرقی، ساختمان کعبه ۱۰ بار بنیان شده‌است. به این ترتیب:

  1. بنیان الملائکه
  2. بنیان آدم
  3. بنیان شیث
  4. بنیان ابراهیم وپسرش اسماعیل
  5. بنیان العمالقه
  6. بنیان جرهم
  7. بنیان مضر
  8. بنیان قریش
  9. بنیان عبدالله ابن زبیر
  10. بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی

این سازه تا پیش از گشودن شهر مکه به دست محمد و پیروانش، محل نگهداری و پرستش بتها بوده‌است. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات و.... بزرگ این بت‌ها هبل بود.

در دوره بعد از اسلام کعبه چهار بار به کلی ویران شده و از نو بنا شده است. دو بار اول به سده اول هجری بر می گردد. در جریان جنگ هایی که بین امویان و عبدالله بن زبیر فرماندار وقت مکه صورت می گرفت کعبه دو بار ویران شد. بار اول آتش گرفت و بار دوم توسط سپاهیان حجاج بن یوسف با منجنیق سنگ باران شد. سومین تخریب مکه به ۹۳۰ میلادی بر می گردد که قرامطه- که از شیعیان اسماعیلی بودند- به مکه حمله کردند و حجاج را قتل عام کردند و چاه زمزم را با جنازه های کشتگان پر کردند. آنان حجرالاسود را ربودند و با خود به احسا- در شرق عربستان- بردند. تخریب چهارم کعبه در نتیجه سیلی بود که در سال ۱۶۲۹ میلادی رخ داد. پس از آن سلطان مراد چهارم ساختمان کعبه را با سنگ های گرانیتی از نو بنا کرد که این ساختمان تا عصر حاضر به جا مانده است.

ساختمان کنونی کعبه از زمان حجاج بن یوسف ثقفی و بازسازی همان ساختمان در دوران خلافت سلطان مراد چهارم از پادشاهان عثمانی است که در سال ۱۰۴۰ (قمری) در اثر سیل در مسجد الحرام و تخریب آن، از نو بازسازی گردید. این ساختمان استحکام کامل دارد، بطوری که تاکنون به‌همین شکل پابرجا و استوار مانده‌است.

ارکان کعبه

رکن یمانى

ارکان کعبه: به هریک از چهار گوشه کعبه، رکن گویند و کعبه بر چهار رکن بنا گردیده‌است: [۹]

  1. رکن حجر الاسود: سنگ سیاه آسمانی است. به اعتقاد برخی از مسلمانان هنگام بنای کعبه توسط آدم، این سنگ را فرشتگان از بهشت آوردند و آدم آن را در گوشه‌ای از خانه نصب کرد. پس از بازسازی کعبه توسط قریش، این سنگ به دست محمد قبل از درب کعبه در رکن حجر اسود نصب شد و محل شروع طواف حجاج است.
  2. رکن عراقی
  3. رکن شامی
  4. رکن یمانی که قبل از رکن حجر اسود قرار دارد. در اعتقاد مسلمانان (به ویژه شیعیان) محلی است که به اذن خدا شکافته شد تا فاطمه بنت اسد از آن داخل کعبه شود و علی داخل کعبه متولد شود.

هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف، از رکن حجرالاسود آغاز شده، سپس به رکن عراقی می‌رسد و پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود می‌رسد و همین جا یک شوط پایان می‌یابد. برای مطاف حدی وجود ندارد و تا هر جای مسجد الحرام که طواف در آن طواف کعبه صدق کند، طواف مجزی است، ولی مستحب است که اگر اضطرار و ازدحام نباشد در میان کعبه و مقام ابراهیم انجام شود.

مشخصات هندسی

کعبه روی یک قاعده ۲۵ سانتی متری از جنس سنگ مرمر بناشده که به اندازه ۳۵ سانتی متر جلوآمدگی دارد. ارتفاع آن حدود ۱۳٫۱ متر، با طول و عرض ۱۲٫۸۶ در ۱۱٫۳ متر است[۱۰][۱۱] در بعضی منابع جزئیات اضلاع کعبه به این شکل بیان شده‌است:[نیازمند منبع]

  • طول ضلع در کعبه؛ یعنی از رکن حجر اسود تا رکن عراقی: ۱۱٫۶۸ متر
  • طول رکن عراقی تا شامی، سمتی که حجر اسماعیل در آن قرار دارد: ۹٫۹۰ متر
  • طول رکن شامی تا رکن یمانی: ۱۲٫۰۴ متر
  • طول رکن یمانی تا رکن اسود: ۱۰٫۱۸ متر

سنگ بنای کعبه

دیوار کعبه

بنای کعبه از سنگ‌های سیاه و سختی ساخته شده که با کنار زدن پرده از روی آن، آشکار است. این سنگ‌ها که از زمان بنای کعبه از سال ۱۰۴۰ (قمری) تاکنون بر جای مانده، از کوه‌های مکه به ویژه جبل الکعبه (در محله شُبَیکه مکه)، و جبل مزدلفه گرفته شده‌است. سنگ‌ها اندازه‌های گوناگون دارند، به گونه‌ای که بزرگ‌ترین آنان با طول و عرض و بلندی ۱۹۰، ۵۰ و ۲۸ سانتی‌متر و کوچک‌ترین آنان با طول و عرض ۵۰ و ۴۰ سانتی‌متر است. پایه‌های آن از سرب مذاب ساخته شده‌است و بدین ترتیب بنایی نسبتاً استوار است.

درب کعبه

دروازه کعبه

پیش از بنای قریش، کعبه دو در داشته‌است: یکی در ناحیه شرقی (محل در کنونی) و دیگری در ناحیه غربی. که از یکی وارد و از دیگری خارج می‌شدند؛ اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد. بعدها عبدالله ابن زبیر در دیگر را گشود که به وسیله حجاج بن یوسف بسته شد و اکنون همان یک در باقی مانده‌است. این در تا به حال چندین بار عوض شده‌است و در سال ۱۳۹۸ (قمری) به دستور خالد بن عبدالعزیز در جدیدی ساخته و نصب شد. ساختمان کعبه نیز از سال ۱۰۴۰ (قمری) تا سده اخیر تعمیر نشده بود؛ ولی در سال ۱۳۷۷ (قمری) و سپس ۱۴۱۷ (قمری) به دستور سعود بن عبدالعزیز و فهد بن عبدالعزیز در آن تعمیراتی صورت گرفت. سقف کعبه، دو سقفی است که با سه پایه چوبی که در میانه آن در یک ردیف قرار گرفته و نگهداری می‌شود. اطراف آن سنگ‌های مرمر نصب شده و در کنار آن پلکانی قرار دارد که برای رسیدن به سقف بالایی تعبیه شده‌است.[نیازمند منبع]

در حال حاضر درب ورودی کعبه در ارتفاع ۲ متر بالاتر از سطح زمین و در دیواره شمال شرقی کعبه قرار دارد. [۱۲]

آخرین درب کعبه به وزن ۳۰۰ کیوگرم از جنس طلای خالص توسط احمد بن ابراهیم بدر ساخته و در سال ۱۹۷۹ میلادی جایگزین درب قبلی شده‌است.[۱۳]

حجرالاسود

حجرالاسود یا سنگ سیاه، از اجزای بسیار مقدس مسجد الحرام است که به عقیده مسلمانان سنگ مقدسی فرستاده شده از بهشت است و توسط ابراهیم و اسماعیل در کعبه قرار داده شده‌است. [۱۴]. این سنگ در یک قاب ۳۰ سانتیمتری از جنس نقره و در رکن اسود کعبه در ارتفاع ۱٫۵ متری از سطح زمین قرار دارد.

این سنگ مقدس، پیش از اسلام و پس از آن همواره مورد توجه بوده‌است و در شمار عناصر اصلی کعبه‌است. به لحاظ همین تقدس، محمد آن را نگاه داشت و دیگر سنگ‌هایی را که به شکل بت ساخته شده بود دور ریخت.[نیازمند منبع] حجرالاسود در جریان تخریب کعبه، که ۵ سال پیش از بعثت صورت گرفت، در فاصله‌ای دور از مسجد واقع شد. در زمان نصب آن به جای خود، قریش به درگیری پرداختند، اما با درایت محمد، همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست خود او نصب گردید. به مرور زمان و در اثر تحولات، از حجم نخستین این سنگ کاسته شد و حتی به چند پاره تقسیم شد که آخرین بار قسمت‌های آن را به هم وصل کردند و آن را در محفظه‌ای نقره‌ای قرار دادند. در حال حاضر تنها به آن اندازه که برای بوسیدن و سلام‌دادن لازم است، جای گذاشته‌اند.

در سال ۳۱۷ (قمری) یکی از فرقه‌های منسوب به اسماعیلیان به نام «قرامطه»، حجرالاسود را از کنار کعبه برداشت و به احساء (منطقه‌ای در شرق عربستان سعودی) برد. این گروه به مدت ۲۲ سال (چهار روز کم‌تر) تا سال ۳۳۹ (قمری) سنگ را در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان همین سال، آن را به جای نخست بازگرداندند. [۱۵] پس از آن، طی سال‌های پیاپی، حجرالاسود به طور عمد یا غیرعمد از جای خود کنده شد و هر بار اجزایی از آن خرد و جدا گردید. هر بار این اجزا به هم چسبانده شد و همان‌گونه که گذشت، اکنون مجموعه آن در هاله‌ای از نقره قرار داده شده‌است. گفتنی است حجرالاسود آغاز و پایان طواف است و برابر آن، سنگ سیاهی روی زمین (تا انتهای مسجد) کشیده شده‌است. چراغی سبز رنگ نیز بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

ملتزم[ویرایش]

قسمتی از دیوار و پایین دیوار کعبه را که در یک سوی آن حجرالاسود و در سوی دیگرش درب کعبه قرار دارد، «ملتزم» می‌نامند. این محل را از آن روی ملتزم می‌نامند که مردم در آن قسمت می‌ایستند و به دیوار ملتزم شده، می‌چسبند و دعا می‌خوانند. در روایتی آمده‌است که محمدصورت و دست‌های خود را روی این قسمت از دیوار قرار می‌داد. همچنین، از محمد نقل شده‌است که گفت: «ملتزم، محلی است که دعا در آن‌جا پذیرفته می‌شود.»

مستجار

محلی در پشت درب کعبه، کمی مانده به رکن یمانی، مقابل ملتزم و در سوی دیگر کعبه، دیوار کنار رکن یمانی را «مستجار» می‌نامند. «جار» به معنای همسایه و «مستجار» به معنای پناه‌بردن به همجوار و به صورت کلی‌تر «پناه بردن» است. این مکان نیز در اعتقاد مسلمانان از مکان‌های پذیرفته‌شدن دعا است. زمانی که خانه کعبه دو در داشت، در دیگر آن در کنار مستجار بود که بسته شد. [۱۶]

شاذروان

شاذروان همان برآمدگی‌هایی است که در اطراف کعبه قرار دارد و آن بخشی از کعبه‌است که توسط قریش از ساختمان کعبه کاسته شد و اکنون همانند پوششی اطراف خانه را در برگرفته‌است. شاذروانِ کنونی از ساخته‌های سلطان مراد چهارم در هنگام ساختمان کعبه در سال ۱۰۴۰ (قمری) است. زمانی که در بازسازی‌های کعبه، ابعاد خانه قدری کوچک‌تر از بنای ابراهیمی آن شد، برای حفظ ابعاد اصلی، فضای عقب‌نشینی‌شده را با ساخت سکویی کم‌ارتفاع علامت‌گذاری کردند که «شاذَروان» نامیده شد و چون ملاک در طواف، حدّ اصلی کعبه‌است، فقها برای حصول شرط خروج طواف‌گزار از کعبه، طواف بر روی شاذروان را صحیح نمی‌دانند.

بنابراین، شاذروان همان سنگ مایلی است که بخش پایینی دیوار کعبه را تا روی زمین پوشانیده‌است، و همینطور بخشی که در مقابل حجر اسماعیل به صورت پلّهی ساخته شده‌است که بلندی آن از سطح زمین ۲۰ سانتی‌متر و عرض آن ۴۰ سانتی‌متر است. این پله جایگاه مردمی است که برای نیایش و تضرع به درگاه الهی بر روی آن می‌ایستند و سینه و شکم خود را بر کعبه قرار می‌دهند و دستان را بر بالای سر خود و بر دیوار کعبه می‌گذارند. علت آن‌که در این قسمت شاذروان قرار داده نشده این است که در بنای ابراهیم، حجر اسماعیل جزو خانه کعبه بوده‌است که در ساختمان قریش به علّت کمبود مال حلال از خانه کاستند و بر حجر افزودند. همچنین در پایین درِ کعبه، شاذروان قرار داده نشده و به صورت پله‌ای صاف به طول ۳۴۵ سانتی‌متر ساخته شده‌است که مردم در ملتزم بر آن می‌ایستند و دعا و نیایش می‌کنند. در بالای شاذروان حلقه‌های از مس قرار دارد که در هنگام پایین آوردن جامه کعبه (کسوة الکعبه) لب جامه به این حلقه‌ها می‌بندند تا جامه استوار باشد.

حطیم

دیواری است نیم دایره به ارتفاع ۹۰ سانتی متر و عرض ۱٫۵ متر که به دیوار قسمت شمال غربی کعبه وصل نیست. جنس حطیم سنگ مرمر سفید است. برخی نیز مساحت میان حجرالاسود و زمزم و مقام ابراهیم و قسمتی از حجر اسماعیل را «حطیم» می‌گویند. از مکان‌های محترم در مسجدالحرام است و مردم در این قسمت برای دعا جمع می‌شوند و به یکدیگر فشار می‌آورند. این که آیا حطیم تنها همان محدوده کنار حجرالاسود و باب کعبه را شامل می‌شود یا وسعت بیشتری دارد، اختلاف است. در روایتی از امام صادق، تنها همین موضع را حطیم می‌نامند.[۱۷] چنان که شیخ صدوق نیز آورده‌است که حطیم فاصله میان در کعبه و حجرالاسود را گویند، جایی که خداوند توبه آدم را پذیرفت.[۱۸]

حجر اسماعیل

«حجر اسماعیل»، فضایی است میان کعبه و دیواری نیم‌دایره بنام حطیم (به عرض ۱٫۵ متر و بلندی ۹۰ سانتی متر) که از رکن عراقی تا رکن شامی را شامل می‌شود. حجر اسماعیل به عقیده اسلام، یادگار زمان ابراهیم و اسماعیل و مدت زمانی پس از بنای کعبه‌است و قدمت و پیشینه آن به زمان بنای کعبه به دست ابراهیم می‌رسد.

نقل‌های تاریخی تاریخ‌نگاران مسلمان، حکایت از آن دارد که اسماعیل و مادرش هاجر در همین بخش زندگی می‌کردند. از امام صادق نقل شده‌است: «الحِجرُ بَیتُ إِسمَاعِیلَ وَ فِیهِ قَبرُ هَاجَرَ وَ قَبرُ إِسمَاعِیلَ» [۱۹] «حجر، خانه اسماعیل و محل دفن هاجر و اسماعیل است.». این مطلب در منابع دیگری هم بیان شده‌است. [۲۰]

از آنجا که حجر اسماعیل داخل در مطاف است، می‌تواند نشانه‌ای بر بزرگی آن باشد. در اصل، حجراسماعیل جزئی از کعبه‌است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در این فضا می‌ریزد.

گویا برای نخستین بار، منصور عباسی، حجراسماعیل را با سنگ‌های سفید پوشانید. پس از آن در دوره مهدی عباسی و نیز هارون الرشید عباسی این سنگ‌ها تعویض و نو شد.

ناودان رحمت

«ناودان رحمت» (به عربی: میزاب الرحمة)‏ یا «ناودان طلا»، ناودانی از طلاست که بر بام کعبه نصب شده و به سمت حجر اسماعیل است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، آب از ناودان در این فضای حجر اسماعیل می‌ریزد. به اعتقاد مسلمانان، اینجا مدفن اسماعیل و مادرش هاجر و بسیاری از پیامبران است.

گویند آن را نخست حجاج بن یوسف ثقفی نهاد تا آب باران بر بام خانه جمع نشود. در روایت آمده‌است که دعا در زیر ناودان کعبه پذیرفته‌است.

مقام ابراهیم

نوشتار اصلی: مقام ابراهیم

به محل ایستادن ابراهیم می‌گویند و سنگی است به طول و عرض ۴۰ سانتی‌متر و بلندی تقریبی ۵۰ سانتی‌متر که جای پای ابراهیم روی آن است و مقابل درب کعبه قرار دارد. رنگ آن میان زرد و قرمز متمایل به سفید است. طبق اعتقادات مسلمانان این مکان مربوط به زمانی است که ابراهیم دیوارهای کعبه را بالا می‌برد؛ آنگاه که دیوار بالا رفت، به اندازه‌ای که دست بدان نمی‌رسید، سنگی آوردند و ابراهیم بر روی آن ایستاد و سنگ‌ها را از دست اسماعیل گرفت و دیوار کعبه را بالا برد.

بر روی این سنگ، اثر پای ابراهیم مشخص است اما اثری از انگشتان او نیست. از زمان مهدی عباسی بدین سو، این سنگ با طلا پوشانده شد و در محفظه‌ای قرار گرفت تا آسیب نبیند. حج‌گزاران پس از طواف واجب، باید در پشت مقام ابراهیم، ۲ رکعت نماز طواف به جای آورند. نماز طواف نساء نیز پشت مقام ابراهیم خوانده می‌شود.

طبق آیات قرآن این مقام یکی از شعائر الهی است: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵)

براساس عقاید مسلمانان و متن قرآن یکی از بناکنندگان کعبه ابراهیم بوده که به کمک پسرش اسماعیل این کار را انجام داده‌است.

در کتاب مقدس بخش عهد عتیق (که تمام یهودیان و بخش بزرگی از مسیحیان به آن اعتقاد دارند) هیچ اشاره‌ای به اینکه ابراهیم ساختمانی را با این توصیفات و برای خداوند بنا کرده باشد، وجود ندارد. بنا بر متن کتاب مقدس، ابراهیم به دستور خداوند هاجر و اسماعیل را به فاران ((کوهی اطراف مکه) فرستاد و همراه ساره و اسحاق (پسر دومش) به زندگی ادامه داد.

در گذشته، بر روی این محل بنایی بزرگ از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود که اطراف آن را با آیات قرآن مزین کرده بودند. از آنجا که این قبه قسمتی از مسجد را به خود اختصاص داده و از فضای مطاف کاسته بود، کم‌کم از انتقال آن به محلی دیگر در مسجد الحرام سخن به میان آمد.

براساس برخی گفته‌ها مقام ابراهیم تا فتح مکه به دیوار کعبه چسبیده بود و پس از فتح، محمد آن را از دیوار درآورد و کنار کعبه، نزدیک در نصب کرد. زمانی که آیه «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهیمَ مُصَلًّی» را گفت، دستور داد تا مقام را جایی که اکنون قرار گرفته انتقال دهند.[۲۱]

پرده کعبه

نوشتار اصلی: پرده کعبه
 
پرده کعبه

بر روی کعبه پوششی سیاه رنگ وجود دارد که به آن «پرده کعبه» یا «جامه کعبه» (به عربی: کسوة الکعبه)‏ گویند. نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشانید تُبع حمیری پادشاه یمن بود. علی نیز همه ساله از عراق برای کعبه پرده‌ای می‌فرستاد. چون مهدی عباسی به خلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده‌ها بر روی کعبه شکایت کردند و گفتند بیم آن می‌رود که خانه صدمه ببیند. مهدی عباسی خلیفه مسلمین دستور داد پرده‌ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یک بار آن را عوض کنند این سنت تا به امروز ادامه دارد. و بر آن آیه‌هایی از قرآن قلاب دوزی شده‌است.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 627988
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

«کعبه» بنایی در میان مسجد الحرام در شهر مکه در کشور عربستان سعودی است. کعبه مقدس ترین مکان در دین اسلام است. نام کعبه اشاره‌به چهارگوش بودن این سازه دارد.[۱]. در قرآن، کتاب مذهبی مسلمانان آمده که بنای کعبه توسط یکی از انبیاء خدا بنام ابراهیم و پسرش اسماعیل ساخته شده‌است. [۲] بعضی هم بر این باورند که خانه خدا قبل از ابراهیم ساخته شده بود و نخستین سازنده آن آدم است.[۳]

در اطراف بنای کعبه مسجدی بنام مسجد الحرام ساخته شده‌است. همه مسلمانان جهان در هنگام نماز رو به جهت کعبه می‌ایستند و به این نحو جهت گیری موقع نماز، رو به قبله ایستادن گفته می‌شود.

بر اساس فروع دین در اسلام، هر مسلمانی در صورت برخورداری از استطاعت مالی و بدنی، می‌بایست در دوران زندگی اش لااقل یکبار به حج مشرف شده و مراسم دینی خاصی را به جا بیاورد. یکی از بخشهای اصلی مراسم حج، هفت دور طواف به گرد خانه کعبه است[۴]

نام‌های دیگر کعبه

«بیت العتیق»[۵]، «بیت الحرام»[۶]، «بیت المعمور»[۷] و «بیت المحرّم» [۸]از نام‌های دیگر کعبه‌اند که در قرآن به آن اشاره شده‌است.

تقدس

کعبه ارتباط مستقیم به ارکان اسلام دارد؛ مخصوصاً فریضه حج که زیارت و طواف کعبه از ارکان حج است. همچنین در برپایی نماز نیز کعبه قبلهگاه مسلمانان است.

تاریخ و بنا

عمده اطلاعات ما در مورد کعبه منابع نویسندگان اسلامی است. فارغ از روایات و منابع اسلامی، گزارش و سند تاریخی چندانی مربوط به پیش از اسلام در مورد این بنا در دست نیست.

در قرآن در مورد کعبه گفته شده‌است: «اِنَ أَوَل بَیتٍ وُضِعَ لِلنَاسِ لَلَذی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُداً لٍلعَالَمَینَ» (آل عمران) بنابر گفتار تاریخ‌نگار اسلامی، آزرقی، ساختمان کعبه ۱۰ بار بنیان شده‌است. به این ترتیب:

  1. بنیان الملائکه
  2. بنیان آدم
  3. بنیان شیث
  4. بنیان ابراهیم وپسرش اسماعیل
  5. بنیان العمالقه
  6. بنیان جرهم
  7. بنیان مضر
  8. بنیان قریش
  9. بنیان عبدالله ابن زبیر
  10. بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی

این سازه تا پیش از گشودن شهر مکه به دست محمد و پیروانش، محل نگهداری و پرستش بتها بوده‌است. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات و.... بزرگ این بت‌ها هبل بود.

در دوره بعد از اسلام کعبه چهار بار به کلی ویران شده و از نو بنا شده است. دو بار اول به سده اول هجری بر می گردد. در جریان جنگ هایی که بین امویان و عبدالله بن زبیر فرماندار وقت مکه صورت می گرفت کعبه دو بار ویران شد. بار اول آتش گرفت و بار دوم توسط سپاهیان حجاج بن یوسف با منجنیق سنگ باران شد. سومین تخریب مکه به ۹۳۰ میلادی بر می گردد که قرامطه- که از شیعیان اسماعیلی بودند- به مکه حمله کردند و حجاج را قتل عام کردند و چاه زمزم را با جنازه های کشتگان پر کردند. آنان حجرالاسود را ربودند و با خود به احسا- در شرق عربستان- بردند. تخریب چهارم کعبه در نتیجه سیلی بود که در سال ۱۶۲۹ میلادی رخ داد. پس از آن سلطان مراد چهارم ساختمان کعبه را با سنگ های گرانیتی از نو بنا کرد که این ساختمان تا عصر حاضر به جا مانده است.

ساختمان کنونی کعبه از زمان حجاج بن یوسف ثقفی و بازسازی همان ساختمان در دوران خلافت سلطان مراد چهارم از پادشاهان عثمانی است که در سال ۱۰۴۰ (قمری) در اثر سیل در مسجد الحرام و تخریب آن، از نو بازسازی گردید. این ساختمان استحکام کامل دارد، بطوری که تاکنون به‌همین شکل پابرجا و استوار مانده‌است.

ارکان کعبه

رکن یمانى

ارکان کعبه: به هریک از چهار گوشه کعبه، رکن گویند و کعبه بر چهار رکن بنا گردیده‌است: [۹]

  1. رکن حجر الاسود: سنگ سیاه آسمانی است. به اعتقاد برخی از مسلمانان هنگام بنای کعبه توسط آدم، این سنگ را فرشتگان از بهشت آوردند و آدم آن را در گوشه‌ای از خانه نصب کرد. پس از بازسازی کعبه توسط قریش، این سنگ به دست محمد قبل از درب کعبه در رکن حجر اسود نصب شد و محل شروع طواف حجاج است.
  2. رکن عراقی
  3. رکن شامی
  4. رکن یمانی که قبل از رکن حجر اسود قرار دارد. در اعتقاد مسلمانان (به ویژه شیعیان) محلی است که به اذن خدا شکافته شد تا فاطمه بنت اسد از آن داخل کعبه شود و علی داخل کعبه متولد شود.

هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف، از رکن حجرالاسود آغاز شده، سپس به رکن عراقی می‌رسد و پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود می‌رسد و همین جا یک شوط پایان می‌یابد. برای مطاف حدی وجود ندارد و تا هر جای مسجد الحرام که طواف در آن طواف کعبه صدق کند، طواف مجزی است، ولی مستحب است که اگر اضطرار و ازدحام نباشد در میان کعبه و مقام ابراهیم انجام شود.

مشخصات هندسی

کعبه روی یک قاعده ۲۵ سانتی متری از جنس سنگ مرمر بناشده که به اندازه ۳۵ سانتی متر جلوآمدگی دارد. ارتفاع آن حدود ۱۳٫۱ متر، با طول و عرض ۱۲٫۸۶ در ۱۱٫۳ متر است[۱۰][۱۱] در بعضی منابع جزئیات اضلاع کعبه به این شکل بیان شده‌است:[نیازمند منبع]

  • طول ضلع در کعبه؛ یعنی از رکن حجر اسود تا رکن عراقی: ۱۱٫۶۸ متر
  • طول رکن عراقی تا شامی، سمتی که حجر اسماعیل در آن قرار دارد: ۹٫۹۰ متر
  • طول رکن شامی تا رکن یمانی: ۱۲٫۰۴ متر
  • طول رکن یمانی تا رکن اسود: ۱۰٫۱۸ متر

سنگ بنای کعبه

دیوار کعبه

بنای کعبه از سنگ‌های سیاه و سختی ساخته شده که با کنار زدن پرده از روی آن، آشکار است. این سنگ‌ها که از زمان بنای کعبه از سال ۱۰۴۰ (قمری) تاکنون بر جای مانده، از کوه‌های مکه به ویژه جبل الکعبه (در محله شُبَیکه مکه)، و جبل مزدلفه گرفته شده‌است. سنگ‌ها اندازه‌های گوناگون دارند، به گونه‌ای که بزرگ‌ترین آنان با طول و عرض و بلندی ۱۹۰، ۵۰ و ۲۸ سانتی‌متر و کوچک‌ترین آنان با طول و عرض ۵۰ و ۴۰ سانتی‌متر است. پایه‌های آن از سرب مذاب ساخته شده‌است و بدین ترتیب بنایی نسبتاً استوار است.

درب کعبه

دروازه کعبه

پیش از بنای قریش، کعبه دو در داشته‌است: یکی در ناحیه شرقی (محل در کنونی) و دیگری در ناحیه غربی. که از یکی وارد و از دیگری خارج می‌شدند؛ اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد. بعدها عبدالله ابن زبیر در دیگر را گشود که به وسیله حجاج بن یوسف بسته شد و اکنون همان یک در باقی مانده‌است. این در تا به حال چندین بار عوض شده‌است و در سال ۱۳۹۸ (قمری) به دستور خالد بن عبدالعزیز در جدیدی ساخته و نصب شد. ساختمان کعبه نیز از سال ۱۰۴۰ (قمری) تا سده اخیر تعمیر نشده بود؛ ولی در سال ۱۳۷۷ (قمری) و سپس ۱۴۱۷ (قمری) به دستور سعود بن عبدالعزیز و فهد بن عبدالعزیز در آن تعمیراتی صورت گرفت. سقف کعبه، دو سقفی است که با سه پایه چوبی که در میانه آن در یک ردیف قرار گرفته و نگهداری می‌شود. اطراف آن سنگ‌های مرمر نصب شده و در کنار آن پلکانی قرار دارد که برای رسیدن به سقف بالایی تعبیه شده‌است.[نیازمند منبع]

در حال حاضر درب ورودی کعبه در ارتفاع ۲ متر بالاتر از سطح زمین و در دیواره شمال شرقی کعبه قرار دارد. [۱۲]

آخرین درب کعبه به وزن ۳۰۰ کیوگرم از جنس طلای خالص توسط احمد بن ابراهیم بدر ساخته و در سال ۱۹۷۹ میلادی جایگزین درب قبلی شده‌است.[۱۳]

حجرالاسود

حجرالاسود یا سنگ سیاه، از اجزای بسیار مقدس مسجد الحرام است که به عقیده مسلمانان سنگ مقدسی فرستاده شده از بهشت است و توسط ابراهیم و اسماعیل در کعبه قرار داده شده‌است. [۱۴]. این سنگ در یک قاب ۳۰ سانتیمتری از جنس نقره و در رکن اسود کعبه در ارتفاع ۱٫۵ متری از سطح زمین قرار دارد.

این سنگ مقدس، پیش از اسلام و پس از آن همواره مورد توجه بوده‌است و در شمار عناصر اصلی کعبه‌است. به لحاظ همین تقدس، محمد آن را نگاه داشت و دیگر سنگ‌هایی را که به شکل بت ساخته شده بود دور ریخت.[نیازمند منبع] حجرالاسود در جریان تخریب کعبه، که ۵ سال پیش از بعثت صورت گرفت، در فاصله‌ای دور از مسجد واقع شد. در زمان نصب آن به جای خود، قریش به درگیری پرداختند، اما با درایت محمد، همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست خود او نصب گردید. به مرور زمان و در اثر تحولات، از حجم نخستین این سنگ کاسته شد و حتی به چند پاره تقسیم شد که آخرین بار قسمت‌های آن را به هم وصل کردند و آن را در محفظه‌ای نقره‌ای قرار دادند. در حال حاضر تنها به آن اندازه که برای بوسیدن و سلام‌دادن لازم است، جای گذاشته‌اند.

در سال ۳۱۷ (قمری) یکی از فرقه‌های منسوب به اسماعیلیان به نام «قرامطه»، حجرالاسود را از کنار کعبه برداشت و به احساء (منطقه‌ای در شرق عربستان سعودی) برد. این گروه به مدت ۲۲ سال (چهار روز کم‌تر) تا سال ۳۳۹ (قمری) سنگ را در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان همین سال، آن را به جای نخست بازگرداندند. [۱۵] پس از آن، طی سال‌های پیاپی، حجرالاسود به طور عمد یا غیرعمد از جای خود کنده شد و هر بار اجزایی از آن خرد و جدا گردید. هر بار این اجزا به هم چسبانده شد و همان‌گونه که گذشت، اکنون مجموعه آن در هاله‌ای از نقره قرار داده شده‌است. گفتنی است حجرالاسود آغاز و پایان طواف است و برابر آن، سنگ سیاهی روی زمین (تا انتهای مسجد) کشیده شده‌است. چراغی سبز رنگ نیز بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

ملتزم[ویرایش]

قسمتی از دیوار و پایین دیوار کعبه را که در یک سوی آن حجرالاسود و در سوی دیگرش درب کعبه قرار دارد، «ملتزم» می‌نامند. این محل را از آن روی ملتزم می‌نامند که مردم در آن قسمت می‌ایستند و به دیوار ملتزم شده، می‌چسبند و دعا می‌خوانند. در روایتی آمده‌است که محمدصورت و دست‌های خود را روی این قسمت از دیوار قرار می‌داد. همچنین، از محمد نقل شده‌است که گفت: «ملتزم، محلی است که دعا در آن‌جا پذیرفته می‌شود.»

مستجار

محلی در پشت درب کعبه، کمی مانده به رکن یمانی، مقابل ملتزم و در سوی دیگر کعبه، دیوار کنار رکن یمانی را «مستجار» می‌نامند. «جار» به معنای همسایه و «مستجار» به معنای پناه‌بردن به همجوار و به صورت کلی‌تر «پناه بردن» است. این مکان نیز در اعتقاد مسلمانان از مکان‌های پذیرفته‌شدن دعا است. زمانی که خانه کعبه دو در داشت، در دیگر آن در کنار مستجار بود که بسته شد. [۱۶]

شاذروان

شاذروان همان برآمدگی‌هایی است که در اطراف کعبه قرار دارد و آن بخشی از کعبه‌است که توسط قریش از ساختمان کعبه کاسته شد و اکنون همانند پوششی اطراف خانه را در برگرفته‌است. شاذروانِ کنونی از ساخته‌های سلطان مراد چهارم در هنگام ساختمان کعبه در سال ۱۰۴۰ (قمری) است. زمانی که در بازسازی‌های کعبه، ابعاد خانه قدری کوچک‌تر از بنای ابراهیمی آن شد، برای حفظ ابعاد اصلی، فضای عقب‌نشینی‌شده را با ساخت سکویی کم‌ارتفاع علامت‌گذاری کردند که «شاذَروان» نامیده شد و چون ملاک در طواف، حدّ اصلی کعبه‌است، فقها برای حصول شرط خروج طواف‌گزار از کعبه، طواف بر روی شاذروان را صحیح نمی‌دانند.

بنابراین، شاذروان همان سنگ مایلی است که بخش پایینی دیوار کعبه را تا روی زمین پوشانیده‌است، و همینطور بخشی که در مقابل حجر اسماعیل به صورت پلّهی ساخته شده‌است که بلندی آن از سطح زمین ۲۰ سانتی‌متر و عرض آن ۴۰ سانتی‌متر است. این پله جایگاه مردمی است که برای نیایش و تضرع به درگاه الهی بر روی آن می‌ایستند و سینه و شکم خود را بر کعبه قرار می‌دهند و دستان را بر بالای سر خود و بر دیوار کعبه می‌گذارند. علت آن‌که در این قسمت شاذروان قرار داده نشده این است که در بنای ابراهیم، حجر اسماعیل جزو خانه کعبه بوده‌است که در ساختمان قریش به علّت کمبود مال حلال از خانه کاستند و بر حجر افزودند. همچنین در پایین درِ کعبه، شاذروان قرار داده نشده و به صورت پله‌ای صاف به طول ۳۴۵ سانتی‌متر ساخته شده‌است که مردم در ملتزم بر آن می‌ایستند و دعا و نیایش می‌کنند. در بالای شاذروان حلقه‌های از مس قرار دارد که در هنگام پایین آوردن جامه کعبه (کسوة الکعبه) لب جامه به این حلقه‌ها می‌بندند تا جامه استوار باشد.

حطیم

دیواری است نیم دایره به ارتفاع ۹۰ سانتی متر و عرض ۱٫۵ متر که به دیوار قسمت شمال غربی کعبه وصل نیست. جنس حطیم سنگ مرمر سفید است. برخی نیز مساحت میان حجرالاسود و زمزم و مقام ابراهیم و قسمتی از حجر اسماعیل را «حطیم» می‌گویند. از مکان‌های محترم در مسجدالحرام است و مردم در این قسمت برای دعا جمع می‌شوند و به یکدیگر فشار می‌آورند. این که آیا حطیم تنها همان محدوده کنار حجرالاسود و باب کعبه را شامل می‌شود یا وسعت بیشتری دارد، اختلاف است. در روایتی از امام صادق، تنها همین موضع را حطیم می‌نامند.[۱۷] چنان که شیخ صدوق نیز آورده‌است که حطیم فاصله میان در کعبه و حجرالاسود را گویند، جایی که خداوند توبه آدم را پذیرفت.[۱۸]

حجر اسماعیل

«حجر اسماعیل»، فضایی است میان کعبه و دیواری نیم‌دایره بنام حطیم (به عرض ۱٫۵ متر و بلندی ۹۰ سانتی متر) که از رکن عراقی تا رکن شامی را شامل می‌شود. حجر اسماعیل به عقیده اسلام، یادگار زمان ابراهیم و اسماعیل و مدت زمانی پس از بنای کعبه‌است و قدمت و پیشینه آن به زمان بنای کعبه به دست ابراهیم می‌رسد.

نقل‌های تاریخی تاریخ‌نگاران مسلمان، حکایت از آن دارد که اسماعیل و مادرش هاجر در همین بخش زندگی می‌کردند. از امام صادق نقل شده‌است: «الحِجرُ بَیتُ إِسمَاعِیلَ وَ فِیهِ قَبرُ هَاجَرَ وَ قَبرُ إِسمَاعِیلَ» [۱۹] «حجر، خانه اسماعیل و محل دفن هاجر و اسماعیل است.». این مطلب در منابع دیگری هم بیان شده‌است. [۲۰]

از آنجا که حجر اسماعیل داخل در مطاف است، می‌تواند نشانه‌ای بر بزرگی آن باشد. در اصل، حجراسماعیل جزئی از کعبه‌است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در این فضا می‌ریزد.

گویا برای نخستین بار، منصور عباسی، حجراسماعیل را با سنگ‌های سفید پوشانید. پس از آن در دوره مهدی عباسی و نیز هارون الرشید عباسی این سنگ‌ها تعویض و نو شد.

ناودان رحمت

«ناودان رحمت» (به عربی: میزاب الرحمة)‏ یا «ناودان طلا»، ناودانی از طلاست که بر بام کعبه نصب شده و به سمت حجر اسماعیل است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، آب از ناودان در این فضای حجر اسماعیل می‌ریزد. به اعتقاد مسلمانان، اینجا مدفن اسماعیل و مادرش هاجر و بسیاری از پیامبران است.

گویند آن را نخست حجاج بن یوسف ثقفی نهاد تا آب باران بر بام خانه جمع نشود. در روایت آمده‌است که دعا در زیر ناودان کعبه پذیرفته‌است.

مقام ابراهیم

نوشتار اصلی: مقام ابراهیم

به محل ایستادن ابراهیم می‌گویند و سنگی است به طول و عرض ۴۰ سانتی‌متر و بلندی تقریبی ۵۰ سانتی‌متر که جای پای ابراهیم روی آن است و مقابل درب کعبه قرار دارد. رنگ آن میان زرد و قرمز متمایل به سفید است. طبق اعتقادات مسلمانان این مکان مربوط به زمانی است که ابراهیم دیوارهای کعبه را بالا می‌برد؛ آنگاه که دیوار بالا رفت، به اندازه‌ای که دست بدان نمی‌رسید، سنگی آوردند و ابراهیم بر روی آن ایستاد و سنگ‌ها را از دست اسماعیل گرفت و دیوار کعبه را بالا برد.

بر روی این سنگ، اثر پای ابراهیم مشخص است اما اثری از انگشتان او نیست. از زمان مهدی عباسی بدین سو، این سنگ با طلا پوشانده شد و در محفظه‌ای قرار گرفت تا آسیب نبیند. حج‌گزاران پس از طواف واجب، باید در پشت مقام ابراهیم، ۲ رکعت نماز طواف به جای آورند. نماز طواف نساء نیز پشت مقام ابراهیم خوانده می‌شود.

طبق آیات قرآن این مقام یکی از شعائر الهی است: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵)

براساس عقاید مسلمانان و متن قرآن یکی از بناکنندگان کعبه ابراهیم بوده که به کمک پسرش اسماعیل این کار را انجام داده‌است.

در کتاب مقدس بخش عهد عتیق (که تمام یهودیان و بخش بزرگی از مسیحیان به آن اعتقاد دارند) هیچ اشاره‌ای به اینکه ابراهیم ساختمانی را با این توصیفات و برای خداوند بنا کرده باشد، وجود ندارد. بنا بر متن کتاب مقدس، ابراهیم به دستور خداوند هاجر و اسماعیل را به فاران ((کوهی اطراف مکه) فرستاد و همراه ساره و اسحاق (پسر دومش) به زندگی ادامه داد.

در گذشته، بر روی این محل بنایی بزرگ از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود که اطراف آن را با آیات قرآن مزین کرده بودند. از آنجا که این قبه قسمتی از مسجد را به خود اختصاص داده و از فضای مطاف کاسته بود، کم‌کم از انتقال آن به محلی دیگر در مسجد الحرام سخن به میان آمد.

براساس برخی گفته‌ها مقام ابراهیم تا فتح مکه به دیوار کعبه چسبیده بود و پس از فتح، محمد آن را از دیوار درآورد و کنار کعبه، نزدیک در نصب کرد. زمانی که آیه «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهیمَ مُصَلًّی» را گفت، دستور داد تا مقام را جایی که اکنون قرار گرفته انتقال دهند.[۲۱]

پرده کعبه

نوشتار اصلی: پرده کعبه
 
پرده کعبه

بر روی کعبه پوششی سیاه رنگ وجود دارد که به آن «پرده کعبه» یا «جامه کعبه» (به عربی: کسوة الکعبه)‏ گویند. نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشانید تُبع حمیری پادشاه یمن بود. علی نیز همه ساله از عراق برای کعبه پرده‌ای می‌فرستاد. چون مهدی عباسی به خلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده‌ها بر روی کعبه شکایت کردند و گفتند بیم آن می‌رود که خانه صدمه ببیند. مهدی عباسی خلیفه مسلمین دستور داد پرده‌ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یک بار آن را عوض کنند این سنت تا به امروز ادامه دارد. و بر آن آیه‌هایی از قرآن قلاب دوزی شده‌است.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 311928
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

امامت

امامت یکی از اصول باور شیعیان است، که به جهت اهمیت آن شیعیان دوازده‌امامی خود را «امامیّه» می‌خوانند.

اصول تشیع: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت

شیعیان با استناد به حدیث نبوی: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیّة» (هر کس بمیرد درحالیکه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده‌است) شناخت امام را شرط قبول اسلام نزد پروردگار می‌دانند.

امامان

برخی شیعیان با استناد به حدیث جابر و برخی احادیث دیگر معتقدند ائمه ۱۲ فرد کاملاً مشخص هستند، که از جانب خدا و از زمان پیامبر با اسم معرفی شده‌اند. این افراد عبارت‌اند از:

  1. علی بن ابی‌طالب المرتضی ملقب به امیر المومنین، مرتضی و حیدر کرار
  2. حسن بن علی المجتبی
  3. حسین بن علی سیدالشهداء
  4. علی بن حسین السجاد ملقب به زین العابدین
  5. محمد بن علی الباقر
  6. جعفر بن محمد الصادق
  7. موسی بن جعفر الکاظم
  8. علی بن موسی الرضا
  9. محمد بن علی الجواد
  10. علی بن محمد الهادی
  11. حسن بن علی العسکری
  12. حجت بن حسن المهدی ملقب به قائم، به اعتقاد شیعیان او زنده و حاضر است ولی در دوران غیبت ظاهر نیست.

شیعه دارای شاخه‌های دیگری نیز هست؛ مانند اسماعیلیه و زیدیه و فاطمیه که امامان آنان با شیعیان اثنی عشری تفاوت‌هایی دارد.

ویژگی‌ها

از دید شیعیان پیامبر تمام ویژگی‌ها و وظایف امام را دارد و علاوه‌برآن وظیفه تشریع و تبلیغ دین و ویژگی ارتباط با خدا از طریق وحی را نیز دارد. همچنین فاطمه دختر پیامبر تمام ویژگی‌های بالا را دارد و فقط مسئولیت‌های زیر را ندارد.

مسئولیت‌ها

  • ۱- مرجعیت دینی: در دیدگاه شیعیان بعد از تکمیل دین توسط پیامبر، تفسیر آن و پاسخ به مسائل جدید پیش آمده نیازمند ویژگی‌های خاصی است، که شامل علم کامل به دین و عصمت از گناه می‌شود. با توجه مجموعه صفات فوق تنها ائمه این ویژگی را دارند. آنها از جانب خدا مکلف هستند آموزه‌های دین را برای مردم تبیین کنند و مردم باید سؤالات خود را نزد آنها ببرند(سوره نساء، آیه ۸۳). این مرجعیت با مرجعیت مصطلح نزد شیعیان در حال حاضر در ظاهر شبیه و در باطن متفاوت است. اهل سنت اصلاً به چنین جایگاهی در دین اعتقاد ندارند و بر اشخاصی جائزالخطا بر اساس درک خود در امور دین فتوا می‌دهند.
  • ۲- رهبری اجتماع(ولایت امر): این مفهوم بین شیعه و سنی مشترک است. بدین معنا که هر دو ضرورت وجود چنین جایگاهی در جامعه مسلمانان اتفاق نظر دارند. اهل سنت آن را اصطلاحا «خلیفه» می‌خوانند. آنها برای شخص خلیفه صفت و ویژگی خاصی قائل نیستند و راه انتخاب او را «شورا»، «اهل حل و عقد»، «وصایت» و برخی «غلبه»می دانند. در طول تاریخ بسیاری خلفا با شمشیر این مقام را تصاحب کرده‌اند. بسیاری از خلفا را کشته و بسیاری را عزل کرده‌اند. اما نزد شیعه ولی باید عالم، عادل، معصوم و حجت باشد، تا بر طبق دین حکم کند و بر هیچ کس ظلمی روا نکند و مردم مکلف به اطاعت از او هستند.(سوره نساء آیه ۵۹) این مفهوم با ولایت فقیه تشابه ظاهری و تفاوت باطنی دارد. شیعیان معتقدند که شخص ولی امر توسط خدا برگزیده شده و توسط نبی و یا امام قبلی به مردم معرفی می‌شود. خلافت حق اوست و سایرین که این مسند را گرفته‌اند، غاصب هستند. استناد آنها به آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوةوهم راکعون» است.(جز این نیست که سرپرست شمافقط خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده و در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.)(سوره مائده آیه ۵۵) شیعیان مصداق این آیه را علی می‌دانند، که در حال رکوع نماز به فقیری انگشتری خود را بخشید. ضمن آنکه این آیه سیاست اقتصادی- اجتماعی ولایت شیعی را نیز مشخص می‌سازد و بین اصلاح امور مسلمین و دستگیری آنان با عبادت خدا جمع می‌کند.
  • ۳- ولایت باطنی: این مسئولیت به مفهوم باطنی ولایت مرتبط می‌شود و اموری نظیر شفاعت را شامل می‌شود.


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 21010
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

نبوت

اصل نَبُوّت، یعنی باور به اینکه خدا برای رساندن سخن خود به انسان، پیامبرانی را از میان خود آنان برگزیده‌است.

فلسفه تعدد ادیان و شرایع و تجدید نبوتها از دیدگاه قرآن

اصولاً دین خدا واحد و شرایع آن متعدد است؛ چنان که در آیاتی از قرآن کریم مانند «شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحاً و الّذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدّین و لاتتفرّقوا فیه…» دین همان طاعت از خداست، لکن پنج شریعت که نشأت گرفته از دین می باشند گرچه در اصول مبانی عقیدتی و اخلاقی یکسانند، ولی در چهره و زمان حاکمیت دین ویژه، فرقهایی با هم دارند. و این تفاوتها از نظر زمینه فکری و کشش عقلانی نبوده است، بلکه این خود آزمایشی نسبت به مکلفان بوده، چنان که آیاتی مانند «لکلّ جعلنا منکم شرعه و منهاجاً لیبلوکم فی ما آتاکم فاستبقوا الخیرات…» نصی بر این حقیقت است که: اختلاف این پنج شریعت بر مبنای آزمون مکلفان بوده، و چنان که در هر یک از این شرایع ربانی تناسخهایی درونی وجود داشته، نسبت به یکدیگر نیز تناسخهایی داشته اند، تا شریعت قرآن که آخرین و پربارترین شرایع مقدسه الهیه تا پایان زمان تکلیف است، و قرآن که رهبری کل جهانیان را تا پایان جهان به عهده دارد بیانگر کل نیازهـای مکلفـان در طول و عرض جهـان باشد. نخستین شریعت ربانی که در صحف نوح منعکس است با شریعت ابراهیم تفاوتی چندان ندارد و کمتر از آن، تفاوت بسیار کمرنگ شریعت انجیل با تورات است. و در میان این شرایع پنجگانه تنها تورات و قرآن است که بسیار مفصل تر از شرایع دیگر می باشد. و اصولاً تناسخهای درونی و برونی شرایع، چنان که بر مبنای آزمون مکلفان است، دارای سیاست گام به گام تربیتی و تکاملی می باشد که در مرحله پایانی وحی قرآنی وقفه صد درصد و بدون استثنا تا پایان زمان تکلیف داشته است. مثلاً در موارد معدودی از تناسخهای قرآنی مانند حرمت ازدواج مردان مسلمان با زنان کافر در آغاز هجرت به مدینه، می بینیم که در آخرین سوره مدنی، مائده، ازدواج زنان کتابی با مردان مسلمان حلال شده است. و یا ازدواج ناهمسان که در سوره نور کلاً تحریم شده بود در سوره مائده همسان نابسامانش نیز حرام شده است که بر مبنای آیه نور، مرد پاک با زنان ناپاک، و زن پاک با مرد ناپاک نباید ازدواج کنند و تنها ازدواج ناپاکان با یکدیگر حلال بوده است، ولی در سوره مائده با لفظ «محصنین» و «محصنات» این ازدواج نابسامان هم حرام شده که خود مانعی است اکید و تکاملی برای حرمت زنا. و در سوره بقره هم ازدواج مردان مسلمان هر چه باشند با زنان مشرک تحریم گردیده با آن که در سوره نور، ازدواج مردان مسلمان زناکار با زنان مشرک تجویز شده بود. و در جمع چنان که اشاره شد تناسخ در شرایع، چه درونی اش و چه برونی اش، بر مبنای آزمون و تکامل و مانند اینهاست.[۱]

شرایع الهی بر مبنای تناسخ برونی در عرض هم نیستند، بلکه در هر زمانی یکی از شرایع پنجگانه حاکم است. آری اگر از روی قصور و یا تقصیر، کسانی بر شرایع گذشته باقی بمانند، اهل نجاتند، و آیاتی مانند «إنّ الّذین آمنوا والّذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر فلهم أجرهم عند ربّهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» و نیز آیاتی همانندش، محور اصلی را ایمان بالله و الیوم الآخر دانسته، که اگر تقصیری هم خالی از عناد نسبت به عدم پذیرش شریعت پس از خود داشته اند، چون خالی از عناد بوده و بر مبنای عادت بر شریعت خود باقی مانده اند، اگر طبق آن شریعت عمل می کرده اند، بالأخره اهل نجاتند. ٭ در صورتی که بعد از نبوت پیامبراکرم(ص)، تنها اسلام را دین نجات بخش بدانیم و پیروان ادیان دیگر را که عذری در نپذیرفتن اسلام ندارند مستحق عذاب و کیفر اخروی بدانیم، آیات ۶۲ سورهٌ بقره و ۶۹ سورهٌ مائده را که ظهور در نجات پیروان ادیان با فرض ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح دارند، چگونه توجیه کنیم۲؟ استاد صادقی: پاسخ این سؤال مفصلاً داده شد و آیاتی مانند آنچه اشاره کردیم نیز بر این حقیقت گواه است که تنها ایمان بالله و الیوم الآخر و عمل شایسته ایمان است که در کل نجات بخش می باشد، ولی در صورت روشن بودن حقانیت وحیانی شریعت بعدی، به ویژه شریعت اسلام، باقی ماندن بر شریعت قبلی خود کفر و بی ایمانی است که هرگز پذیرفته نیست؛ زیرا همان خدایی که شریعت گذشته را واجب کرده همو آن را نسخ نموده. آری ما منکر تفاوت بین اینان و مشرکان نیستیم که اینان، گر چه بر خلاف حکم خدا شریعت بعدی را نپذیرفته اند، ولی بالأخره به شریعتی ربّانی پایبند بوده اند که طبعاً عذابشان کمتر از مشرکان است؛ گرچه شایسته بهشت نیستند.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

توحید به معنای یکتاپرستی مهم‌ترین اصل از اصول دین اسلام است.

تاریخچه یکتاپرستی

قرآن انسان را به طور ذاتی و از ابتدا یکتاپرست می‌داند:

پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته‌است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند. (روم ۳۰)[۱]

اقسام توحید

  • توحید ذاتی
  • توحید صفاتی
  • توحید افعالی
  • توحید عبادی
  • توحید خالقیت
  • توحید ربوبیت
  • توحید مالکیت
  • توحید حاکمیت
  • توحید در قانون گذاری [۲]

کیفیت یکتاپرستی

آمده‌است گروهی نزد پیامبر اسلام آمدند و از او خواستند خداوند را برای ایشان توصیف نماید. در پاسخ سوال کنندگان سوره توحید نازل شد[۳]:

بگو او خداوند یگانه‌است (۱) خداوند صمد (۲) نه فرزند آرد و نه از کسی زاده‌است (۳) و او را هیچ کس همتا نیست (۴) (توحید) [۴]

وینسنت کرنل، اسلام پژوه، در شرح مفهوم توحید در اسلام جملات زیر را از علی بن ابی‌طالب نقل می‌کند:

این سخن که خداوند یکی است، بر چهار قسم است: دو قسم از آن چهار قسم بر خداوند جایز نیست، دو قسم در مورد خداوند صحیح است.

اما آن دو قسمی که صحیح نیست، سخن کسی است که با گفتن یک، عدد را در نظر گرفته‌است. این جایز نیست زیرا [خداوند] چیزی که یک بوده و دومی ندارد، در مبحث اعداد وارد نمی‌شود. مگر نمی‏بینی که هر کس بگوید: خداوند یکی از سه نفر است کافر است و [نیز] کسی که بگوید: او یکی از مردم است و قصدش نوعی از جنس باشد در مورد خداوند صحیح نیست. زیرا این شباهت دادن است و پروردگار ما، از این سخن بالاتر است.

اما آن دو قسمی که در مورد او صحیح است، سخن کسی است که می‏گوید: او، یگانه‏ای است که در میان اشیا، شبیهی برای او وجود ندارد. پروردگار ما این چنین است و سخن کسی که می‏گوید: او در معنا و حقیقت یگانه‌است به این معنا که در وجود و در عقل و خیال [هیچ‌کس] تقسیم‏پذیر نیست [قابل درک نیست]. پروردگار ما این چنین است.[۵]

اهمیت یکتاپرستی

از دیدگاه قرآن، یکتاپرستی شرط لازم برای بخشیده شدن در روز قیامت است:

مسلماً خدا، این را که به او شرک ورزیده شود نمی‌بخشاید و غیر از آن را برای هر که بخواهد می‌بخشاید، و هر کس به خدا شرک ورزد، به یقین گناهی بزرگ بربافته‌است. (نسا ۴۸)[


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2582
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

ذهن فعال! (2)

ذهن

 


در مقاله ی قبلی به بررسی نقش ذهن انسان در برخورد با اطلاعات و داده های حسی پیرامون آدمی پرداختیم و نشان دادیم که انسان به عنوان موجودی انتخابگر و دارای اختیار نقشی فعال در انتخاب ادراکات خویش دارد! در این نوشتار می کوشیم به بررسی شکل گیری افکار انسان و میزان تأثیر آنها در ثواب و عقاب اخروی انسان بپردازیم. با ما همراه باشید!


 

 

حساب فکرها:

فرض کنید قیامت شده است و شما به عنوان یکی از هزاران نفری که در صف حسابرسی ایستاده اید مضطرب و وحشت زده به عاقبت کارتان می اندیشید! فرض کنید هنگام حسابرسی شما فرا می رسد و نامه ی عمل شما با همه ی اعمال ریز و درشت آن در مقابلتان گشوده شده است! حالا فرض کنید شما مشغول خواندن این نامه ی عمل مفصل هستید! همه چیز از ریز و درشت حرفها و سخن ها کارها و رفتارها و خلاصه چیزی از قلم نیفتاده است! ناگهان متوقف می شوید برروی قسمت حساب و کتابهای فکری تان!! ریز و درشت فکرها و اندیشه هایتان حتی فکرهایی که یک مرتبه آمدند و رفتند! حتی فکرهایی که به خصوص و به طور ویژه سرنماز سراغ شما می آمدند! از خوبها وبدهایشان همه و همه ثبت و ضبط شده اند و شما باید برای همه شان جواب بدهید! خدایا حتی این فکرها حساب داشته اند؟!!

 

پرنده ی ذهن ما!

به راستی چگونه افکار و اندیشه های ما مورد حسابرسی قرار می گیرد؟ آیا فکرهای ما خودشان می آیند و ما کنترلی روی آن ها نداریم؟ یا آن که کاملا در دست ماست به چه بیندیشیم و به چه نیندیشیم؟! فکرهایی که به یکباره می آیند و می روند از چه نوع فکرهایی هستند؟! کنترل ذهن و اندیشه ها و افکارها چگونه میسر است؟!

هر آنچه به عنوان غذای روحی وارد وجود آدمی شود بازده و نتیجه ی مشابهی را از خود نشان خواهد داد! اینجاست که حکمت عمیق کلام نورانی امام مجتبی(علیه السلام) می تواند تا حدودی درک شود که فرمودند تعجب می کنم از کسی که به غذای جسم خود توجه می کند اما در مورد غذای روح خویش اندیشه نمی نماید!

پرواز ذهن:

ذهن انسان در برخورد با داده های حسی و ادراکات پیرامون خویش نقشی فعال دارد! به بیان دیگر این ما هستیم که به طور گزینشی و انتخابی ورودی های ذهن و فکرمان را تنظیم می کنیم. شما می توانید به چیزی نیندیشید و این کاملا در اختیار خود شماست و می توانید در دَم در مورد موضوعی ساعتها اندیشه و تفکر داشته باشید! بنابراین نقش فعال ذهن انسان در برخورد با محیط اطراف غیر قابل انکار است! براین اساس انسان می  تواند داده های خوبی را وارد ذهن خود کند تا بتواند دریافتها و بازده های مفیدی را از آن پس بگیرد!

 

بده و بستان های ذهن:

در توضیح بیشتر آن که اگر انسان ورودی های خود را از افکار و اندیشه ها و دیدنی ها و شنیدنی ها و خلاصه همه ی داده های حسی اش کنترل نماید و بهترین ها را وارد ذهن و اندیشه اش نماید قطعا خروجی های او نیز نه تنها در ساحت حتی بلکه حتی در ساحت فکر و اندیشه نیز خروجی های خوب و مطلوبی خواهند بود! به بیان دیگر هر آنچه به عنوان غذای روحی وارد وجود آدمی شود بازده و نتیجه ی مشابهی را از خود نشان خواهد داد! اینجاست که حکمت عمیق کلام نورانی امام مجتبی (علیه السلام) می تواند تا حدودی درک شود که فرمودند تعجب می کنم از کسی که به غذای جسم خود توجه می کند اما در مورد غذای روح خویش اندیشه نمی نماید!

اختیار

 

افکار بی اختیار نداریم!

براین اساس به طور قطع و یقین بایستی گفت که ما افکار بی اختیار نداریم! نمی شود اندیشه ها و فکرهایی که به ذهنمان ظهور نموده اند به طور یکباره آمده باشند. اگر در هنگام نماز تمرکز ذهنی نداریم و انواع و اقسام فکرها و اندیشه ها در ذهنمان جولان می دهند و یا اگر هنگامی که قصد داریم به موضوع خاص بیندیشیم تمرکز ذهنی برایمان حاصل نمی شود تنها یک جواب وجود دارد و آن اینکه ، پیش از آن ورودی های ذهنی مان را کنترل ننموده ایم که خروجی های آن قابل کنترل نیستند!

به راستی چگونه افکار و اندیشه های ما مورد حسابرسی قرار می گیرد؟ آیا فکرهای ما خودشان می آیند و ما کنترلی روی آن ها نداریم؟ یا آن که کاملا در دست ماست به چه بیندیشیم و به چه نیندیشیم؟! فکرهایی که به یکباره می آیند و می روند از چه نوع فکرهایی هستند؟! کنترل ذهن و اندیشه ها و افکارها چگونه میسر است؟!

 

به راستی چگونه افکار و اندیشه های ما مورد حسابرسی قرار می گیرد؟ یا فکرهای ما خودشان می یند و ما کنترلی روی ن ها نداریم؟ یا ن که کاملا در دست ماست به چه بیندیشیم و به چه نیندیشیم؟! فکرهایی که به یکباره می یند و می روند از چه نوع فکرهایی هستند؟! کنترل ذهن و اندیشه ها و افکارها چگونه میسر است؟!

 

نماز با حضور قلب!

بزرگان اخلاقی می گویند برای آنکه برسرنماز تمرکز داشته باشیم بایستی مرتبا پرنده ی بازیگوش ذهنمان را متوجه حضور در محضر الهی نماییم و بارها و بارها تلاش کنیم تا بتوانیم بالاخره این پرنده ی بازیگوش را به دام بیندازیم. کسی که از صبح تا ظهر هنگام نماز به انواع و اقسام چیزهای ناشایست فکرکرده است و داده های حسی اش از دیدنی ها و شنیدنی ها و بوییدنی ها و خلاصه همه ی ادراکاتش را بدون کنترل رها نموده است و هر چه را که هوس کرده است دیده و یا شنیده و یا خورده و یا نوشیده و غیره، چگونه می تواند خروجی فکرش در هنگام نماز را حضور قلب و تمرکز ذهن قرار دهد و نماز با حضور قلبی را بجا آورد؟! اساسا ورودی های نامطلوب جز خروجی های ناشایست نتیجه ندارند!

 

سخن پایانی....

با توجه به آنچه گذشت از مجموع بررسی های بیان شده در دو مقاله ی ذهن فعال 1و2 می توان چنین دریافت نمود که اولا انسان باید مراقب آنچه می فهمد و می بیند و می شنود و می بوید و خلاصه درک می کند باشد و برسرهر سفره ای ننشیند تا غذای روحش را آلوده ننماید! ثانیا افکار و اندیشه های انسان همچون اعمال و رفتار و سخنان او اموری اختیاری و در کنترل آدمی هستند. بنابراین در مورد همه ی آنها همانند اعمال و سخنان انسان باز خواست و پاسخگویی و حسابرسی وجود دارد. ثانیا برای کنترل اندیشه ها و افکارمان باید همت کنیم که اختیار خویش را به کار بندیم و عزممان را جزم کنیم تا فکرمان را کنترل نماییم و این شدنی است و ما می توانیم!

ن. رادفر                

بخش اعتقادات شیعه تبیان

 

 


 

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1344
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

در قیامت همه موجودات هستند؟!

معاد

 


آنچه از قرآن به دست می آید این است كه رستاخیز اختصاص به انسان ندارد , بلكه امری عام است و همه جهان دارای رستاخیز است و جهان آخرت ظرف كمال همه موجودا ت و تجلی ملكوت الهی است. بحث درباره قلمرو معاد، از بحث هاى مهم در زمینه معادشناسى به شمار مى رود، پرسش این است که آیا معاد اختصاص به انسان و جن و ملائکه دارد یاعلاوه بر آن ها شامل موجودات دیگر مانند حیوان و گیاه و جماد، آسمان و زمین و پدیده هاى دیگر نیز مى شود؟


 

 

قرآن و معاد موجودات

از جمله‌ آیاتی‌ كه‌ دلالت‌ بر حشر و معاد جمادات‌ غیر صاحب‌ شعور دارد، این‌ آیه‌ است‌:

وَ مَنْ أَضَلَّ مِمَّن‌ یَدْعُوا مِن‌ دُونِ اللَهِ مَن‌ لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ و إِلَی‌ یَوْمِ الْقِیَـامَةِ وَ هُمْ عَن‌ دُعَآءِهِمْ غَـافِلُونَ * وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَآءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَـافِرِینَ.(1)

«و كدام‌ فردی‌ گمراه‌تر است‌ از كسی‌ كه‌ از غیر خدا كسی‌ را می‌خواند كه‌ تا روز قیامت‌ هم‌ نمی‌تواند پاسخ‌ او را بدهد و دعوت‌ او را اجابت‌ كند، و آن‌ خوانده‌ شدگان‌ از خواندن‌ اینان‌ غفلت‌ دارند؛ و چون‌ مردم‌ محشور گردند آنها دشمنانشان‌ خواهند بود و به‌ عبادت‌ و پرستش‌ ایشان‌ كافر می‌باشند

چون‌ ضمیر كَانُوا در هر دو جا (كَانُوا لَهُمْ وَ كَانُوا بعِبَادَتِهِم‌) راجع‌ به‌ معبودات‌ جمادی‌ و نباتی‌ غیر از بشر و فرشتگان‌ است‌، و در این‌ آیه‌ منصوص‌ است‌ كه‌ این‌ معبودها در روز قیامت‌ محشور می گردند و به‌ عبادت‌ عابدینِ آنها كفر می ورزند؛ و علّت‌ اینكه‌ ما در اینجا مَن‌ لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ را از غیر ذوی‌ العقول‌ گرفتیم‌ و ضمیر كَانُوا را به‌ آن‌ رجوع‌ دادیم‌، آنست‌ كه‌ در سوره فاطر می‌فرماید:

ذَلِكُمُ اللَهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن‌ دُونِهِ مَا یَمْلِكُونَ مِن‌ قِطْمِیرٍ * إِن‌ تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَآءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَ یَوْمَ الْقِیَـ'مَةِ یَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لاَ یُنَبّـِئُكَ مِثْلُ خَبِیرٍ.(2)

«اینست‌ خداوند، ای‌ مردم‌! پروردگار شماست‌! پادشاهی‌ و حكمرانی‌ اختصاص‌ به‌ او دارد. و آن‌ كسانی‌ كه‌ شما از غیر خدا آنها را می خوانید، به‌ قدر یك‌ قِطمیر (پوست‌ نازكی‌ كه‌ بین‌ پوست‌ خرما و هسته آن‌ است‌) اختیار و ملكیّتی‌ ندارند؛ اگر شما آنها را بخوانید، صدای‌ شما را نمی‌شنوند! و اگر بشنوند، اجابت‌ نمی‌كنند! و در روز قیامت‌ به‌ این‌ شركی‌ كه‌ آورده‌اید و آنها را در كار خدا دخالت‌ داده‌اید كفر می‌ورزند! و ای‌ پیامبر! هیچ‌ كس‌ همچون‌ خداوند دانا و خبیر، تو را از حقائق‌ آگاه‌ نكرد

رستاخیز اختصاص به انسان ندارد , بلكه امری عام است و همه جهان دارای رستاخیز است و جهان آخرت ظرف كمال همه موجودا ت و تجلی ملكوت الهی است

در این‌ آیات‌ به‌ قرینه إِن‌ تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ، وَ به‌ قرینة‌ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ می‌فهمیم‌ كه‌ مراد از شركائی‌ كه‌ مشركین‌ در اینجا شریك‌ قرار داده‌اند همین‌ بت‌ها و اصنامِ جامد و فاقد شعور هستند؛ پس‌ آنها در روز قیامت‌ محشور می‌شوند و به‌ شرك‌ مشركین‌ كفر می ورزند و آن‌ را انكار می كنند. و كفر آنان‌ در روز قیامت‌ و اعراض‌ آنها از مشركین‌ كه‌ عبادت‌ كنندگان‌ آنها هستند، به‌ این‌ است‌ كه‌ می گویند: بار پروردگارا! ما از اعمال‌ آنها و كردار آنها تبرّی‌ و بیزاری‌ جسته‌ایم‌! و بسوی‌ تو توجّه‌ كرده‌ و التجاء نموده‌ایم‌!

و از جمله‌ آیات‌ دالّ‌ بر بعثت‌ جمادات‌ این‌ آیه‌ است‌:

وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن‌ دُونِ اللَهِ لاَ یَخْلُقُونَ شَیْـًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * أَمْوَ اتٌ غَیْرُ أَحْیَآءٍ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ.(3)

«و آن‌ كسانی‌ را كه‌ غیر از خدا مردم‌ به‌ عنوان‌ عبادت‌ می خوانند، آنان‌ چیزی‌ را نیافریده‌اند، و خودشان‌ آفریده‌ شده‌اند. مردگانی‌ هستند غیر زندگان‌؛ و اصلاً نمی‌فهمند و شعور ندارند كه‌ چه‌ موقع‌ برای‌ قیامت‌ برانگیخته‌ می‌شوند

كلمة‌ أَمْوَ اتٌ غَیْرُ أَحْیَآء، گر چه‌ به‌ حسب‌ معنای‌ دقّیق‌ عقلی‌، شامل‌ افراد ذی‌ روح‌ چون‌ فراعنه زمان‌ كه‌ مردم‌ را به‌ پرستش‌ خود می‌خوانند نیز می شود؛ لیكن‌ به‌ حسب‌ ظاهر همان‌ اصنام‌ و بت‌هائی‌ است‌ كه‌ مشركین‌ جاهلیّت‌ آنها را معبود خود قرار می‌داده‌اند.

حشر

 

و این‌ آیه‌ با صراحت‌ می گوید آن‌ اصنام‌ و بت‌ها موقعِ معاد و حشر خود را نمی‌دانند. و از جمله‌ آیاتی‌ كه‌ دلالت‌ بر حشر جمادات‌ می كند، این‌ آیه‌ است‌:

وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَآ ءَاتَیـ'هُمُ اللَهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَـامَةِ وَ لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَـاوَاتِ وَ الاْرْضِ وَ اللَهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ.(4)

«و گمان‌ نبرند كسانی‌ كه‌ از انفاق‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند از فضل‌ خود به‌ آنها داده‌ است‌ بخل‌ می‌ورزند كه‌ آن‌ بخل‌ برای‌ آنها خوبی‌ و خیر است‌؛ بلكه‌ برای‌ آنها بدی‌ و شرّ است‌ و به‌ زودی‌ همان‌ اموال‌ مورد بخل‌ را خداوند به‌ صورت‌ طوق‌ و گردن‌ بندی‌ در روز قیامت‌ درمی‌آورد و به‌ گردنشان‌ می‌آویزد. و برای‌ خداست‌ میراث‌ آسمانها و زمین‌، و خداوند به‌ آنچه‌ می‌كنید داناست‌

در این‌ آیه شریفه‌ چون‌ می فرماید: نفس‌ اموالی‌ كه‌ از انفاق‌ آن‌ بخل‌ می ورزند به‌ صورت‌ طوق‌ بر گردن‌ بخیلان‌ آویزان‌ می‌شود، پس‌ معاد اموال‌ مورد بخل‌ در جهنّم‌ همان‌ طوق‌ بر گردن‌ بخیلان‌ است‌.

 

اثبات‌ علم‌ و حیات‌ برای‌ نباتات‌ و جمادات و حیوانات‌، طبق‌ آیات قرآن‌

از برخی آیات استفاده‌ می‌شود كه‌ معاد‌ نباتات‌ و جمادات‌ در قیامت‌ ملازم‌ با حیات‌ و علم‌ است‌، و آنجا عالم‌ حیات‌ و علم‌ است‌، آنجا از هر موجودی‌ حتّی‌ از یك‌ ذرّه بی‌مقدار علم‌ و حیات‌ تراوش‌ می کند. آیه 29سوره شوری‌، بسیار لطیف این‌ معنا را می رساند:

روایاتی‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ سگ‌ اصحاب‌ كهف‌ و ناقه حضرت‌ صالح‌ پیغمبر در بهشت‌ هستند، و آنكه‌ وُحوش‌ و سگ‌ها در جهنّم‌ داخل‌ می شوند و مجرمان‌ را با دندان‌ پاره‌ می كنند، و اینكه‌ شتری‌ كه‌ بر روی‌ آن‌ سه‌ بار و یا هفت‌ بار سفر حج‌ كنند از شتران‌ بهشت‌ است

وَ مِنْ ءَایَـاتِهِ خَلْقُ السَّمَـاوَاتِ وَ الاْرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن‌ دَآبَّةٍ وَ هُوَ عَلَی‌' جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَآءُ قَدِیرٌ.

«و از آیات‌ خداوند آفرینش‌ آسمانها و زمین‌ و آنچه‌ در آنها از جنبندگان‌ خدا منتشر كرده‌ است‌ می‌باشد، و خداوند بر جمع‌ و حشر آنها زمانی‌ كه‌ بخواهد تواناست‌

ظاهراً ضمیر جَمْعِهِمْ به‌ السَّمَـ'وَاتِ وَ الاْرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن‌ دَآبَّةٍ رجوع‌ می كند و این‌ دلالت‌ بر حیات‌ و علم‌ آسمان‌ها و زمین‌ و جمیع‌ جنبندگانی‌ كه‌ در آسمانها و زمین‌ است‌ دارد.

ظاهر آیاتی‌ كه‌ دلالت‌ بر شهادت‌ جمادات‌ چون‌ اعضاء و اجزاء بدن‌ و أمكنه‌ و أزمنه‌ دارد، سرایت‌ حیات‌ و علم‌ را به‌ جمیع‌ موجودات‌ می رساند.

و روایات‌ نیز درباره حشر غیر بشر و ملائكه‌ و موجوداتی‌ كه‌ خداوند در آسمانها و زمین‌ و مابینهما آفریده‌ است‌ بسیار است‌؛ مثل‌ روایاتی‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ سگ‌ اصحاب‌ كهف‌ و ناقه حضرت‌ صالح‌ پیغمبر در بهشت‌ هستند، و آنكه‌ وُحوش‌ و سگ‌ها در جهنّم‌ داخل‌ می شوند و مجرمان‌ را با دندان‌ پاره‌ می كنند، و اینكه‌ شتری‌ كه‌ بر روی‌ آن‌ سه‌ بار و یا هفت‌ بار سفر حج‌ كنند از شتران‌ بهشت‌ است.

 

کلام آخر:

و هر كس‌ این‌ گفتار ما را به‌ خوبی‌ دریابد می داند كه‌: تمام‌ كائنات‌ باید به‌ خدا رجوع‌ كنند؛ و اینست‌ مقتضای‌ حكمت‌ و وفاء به‌ وعد و وعید و مجازات‌. همه موجودات‌ روبسوی‌ غایت‌ و مقصد مطلوب‌ بوده‌ و در حركت‌ هستند، الاّ آنكه‌ حشر هر چیزی‌ بسوی‌ آن‌ چیزیست‌ كه‌ مناسب‌ با اوست‌.از برای‌ انسان‌ حشری‌ است‌ مناسب‌ با او، و از برای‌ شیاطین‌ مناسب‌ آنها، و از برای‌ حیوانات‌ مناسب‌ با آنها، و از برای‌ نباتات‌ و جمادات‌ بحسب‌ آنها



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1228
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

تکلیف کودکان و دیوانگان در قیامت

قیامت

 

 


جایگاه افراد سفیه و دیوانه و نیز كودكان در قیامت چگونه است؟ این موضوع چگونه با عدل خداوند سازگار است ؟ زیرا آنان در دنیا به سبب محرومیتهای ذاتی نتوانسته اند به كمال خداوندی برسند و در قیامت نیز رضوان الهی را درك نخواهند كرد؟


 

 

سخن امام (ره)

ابتدا باید توجّه داشت که ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود.

همه ی گروههایی که به نحوی قصور دارند(نه تقصیر)،جزء مستضعفان شمرده می شوند که رحمت الهی شامل آنها نخواهد شد و این بدین معنا نیست که آنها در رتبه ی بهشتیانی قرار دارند که با اعمال و تلاش خویش به بهشت رسیده اند ؛ بلکه به این معناست که اجمالاً به بهشت راه می یابند و به تعبیر امام خمینی(ره): "این طور نیست که در جهنم را باز کنند و هر کس باقی ماند به جهنم بیندازند.افراد بسیار کمی به جهنم می روند همان طور که افراد کمی هم به مراتب بالای بهشت راه می یابند."(1)

امام خمینی در مورد این افراد توضیح می دهد: "اینها به لحاظ مراتب ادراکی مانند حیوانات هستند و لذا سعادت و شقاوت آن چنانی برایشان مطرح نیست. بلکه فقط قوای حیوانی وجودشان به فعلیت می رسد گرچه بالقوه از حیوانات دیگر عالی ترند. اینها مطابق آیه ی -و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً-(2) جهنمی نخواهند بود و در حقیقت می توان گفت که به حد سعادت برزخیه ی حیوانیه می رسند ،نه سعادت عقلانیه"(3)

 

چند نکته راجع به تکلیف کودکان و دیوانگان

1. تفاوت استعدادها و قابلیت ها میان موجودات و انسان ها اجتناب ناپذیر است و از نشانه های حكمت و عدالت خداست. زیرا اگر قرار بود همه انسان ها دارای یك نوع استعداد و قابلیت بودند نظام جهان استوار نمی شد و زیبایی ها و زشتی ها نمایان نمی شد.

2. تفاوت انسان ها و موجودات در بهره گیری از استعدادها و امكانات به سه عامل بستگی دارد:

الف. عوامل وراثتی و ژنتیكی

ب. عوامل محیطی

ج. اختیار و تلاش آدمی

تأثیرگذاری این عوامل مطابق استواری نظام جهان است و این همان حكمت خداست.

ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود

3. به هر دلیلی اگر انسانی از امكانات و استعدادها كمتر برخوردار بود انتظار كمتری از او در دنیا و آخرت می باشد و این مطابق عدالت خداست.

4. معلولیت ها و نقص ها یا به جهت بی احتیاطی، تقصیر و ظلم دیگران است. و یا به جهت بی احتیاطی و تقصیر خود افراد است. بر اساس نظام مندی جهان و «حكمت خدا» كسانی كه اصول زندگی و احتیاطات رفتاری را رعایت كرده اند نتیجه خوبی و خوشبختی آن را می ببینند و آنها كه رعایت نكرده اند زجر و بدبختی را بچشند. و از جهت «عدالت خدا» اگر مقصر خود افراد باشند كه مكافات عمل خود آنهاست و اگر مقصر دیگرانند خداوند به میزان توانمندی و شرایط آنها، تكلیف و انتظار از آنها خواهد داشت. و به همین جهت در روایت آمده كه خداوند 70 گناه را بر جاهل می آمرزد كه یكی را بر عالم نمی آمرزد و یا كسی كه مریض و ناتوان است خداوند از او انتظار روزه و حج ندارد.

 

آیات و روایات وارده

در این باره در حدیثی می خوانیم: "...اما انّی ایاک امُرُ و ایاک انهی و ایاک معاقب و ایاک اثیب;(4) خدای متعال به عقل فرمود:... همانا روی امر و نهی من با توست و کیفر و پاداشم به حساب توست."

درباره ی سرنوشت کودکان نابالغ و دیوانگان در قیامت، روایات گوناگونی نقل شده است و آنچه در مجموع از آنهااستفاده می شود این است که کودکان مۆمنان، در قیامت، به لطف و عنایت پروردگار، به آنها ملحق شده و راهی بهشت خواهند شد.(5) و براساس برخی تفسیرها در مورد این آیه شریفه معلوم می شود که کودکان مۆمن نیز وارد بهشت می شوند.: "وَالَّذِینَ اَّمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ;(6) و آنها که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را در بهشت به آنها ملحق می کنیم."

به هر دلیلی اگر انسانی از امكانات و استعدادها كمتر برخوردار بود انتظار كمتری از او در دنیا و آخرت می باشد و این مطابق عدالت خداست

در عالم برزخ نیز کودکان انسانهای با ایمان از حمایت پروردگار، برخوردارند و بر اساس برخی روایات، نگهداری از آنها به برخی از انبیا واگذار می شود.(7) در روایات، درباره ی کودکان کفار اختلاف هایی دیده می شود که بررسی آنها از مجال این پاسخ نامه خارج است، ولی آنچه بر آن اتفاق است، این است که آنها در قیامت معذّب نخواهند بود و چنان که قرآن می فرماید: "وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اخریَ;(8) و هیچ کس بار گناه دیگری را بر ندارد." گناهان پدران و مادرانشان را بر عهده ی آنان نخواهند گذاشت.(9) نیر به بیان روایاتی، کودکان کفار در قیامت آزمایش می شوند و اگر از آزمایش سرافراز بیرون آمدند، نیک بخت و چنانچه شکست خورده و از فرمان الهی سرپیچی نمایند، به دوزخ خواهند افتاد.(10) درباره ی سرنوشت کودکان کفار روایات گوناگون است; از جمله، بر اساس برخی روایات آنهابه بهشت خواهند رفت و به روایات دیگر، راهی جهنم خواهند شد، ولی آتش جهنم آنها را نخواهد آزرد، همان گونه که آتشِ نمرود حضرت ابراهیم را نیازرد.(11)

دیوانگان نیز که در حکم کودکان می باشند، مانند آنها در قیامت معذَّب نخواهند بود و به نقل برخی از دانشمندان شیعی، همه آنها و یا برخی از آنها به بهشت خواهند رفت.(12) اما کیفیت و چگونگی برخورد با آنها به تفصیل در روایات بیان نشده است.

 

کلام آخر:

آن چه مهم است خداوند در روز قیامت به هر كس آن چه لیاقت اوست می دهد و او هم به آن امكانات و لذت ها راضی می باشد.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1245
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

قرار گاه خدا آنجاست

قیامت

 

کفار از پیامبر مى پرسیدند چه وقت روز قیامت خواهد بود؟ تاریخش را به من بگو، مثلا چندهزار سال دیگر یا چند میلیون سال دیگر و چند ماه و چند روز و چند ساعت دیگر خواهد بود؟ مثل اینکه بخواهند پیامبر اکرم را عاجز کنند، کسى بگوید که بیا تاریخ دقیقش را به من بگو. واضح است که این حرف جواب ندارد. چرا جواب ندارد؟ اولا پیغمبر همیشه فرموده است که وقت قیامت را جز خدا کسى نمى داند. حال فرض کنیم خدا بخواهد به پیغمبر بگوید.

مثلا اگر گفتند در یک میلیون و صد و پنجاه هزار سال و چند صد و چند سال و چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه بعد واقع خواهد شد؛ به چه دلیل تو مى توانى قبول کنى یا مى توانى رد کنی؟ یک چیزى را باید سۆال کرد که تو خودت بتوانى آن را بفهمى. بلاتشبیه، که اگر راست باشد بفهمى اگر هم دروغ باشد بفهمى. بلاتشبیه، همان مثل معروف ملانصرالدین است: از ملانصرالدین پرسیدند که وسط دنیا کجاست؟ گفت همین جا که من ایستاده ام. اگر مى گویید نه، بروید قدم کنید (و اندازه بگیرید،) ببینید چنین هست یا نیست. کیست که بگوید نه؟! پس اگر کسى این جور سۆالها را جواب بدهد ملانصرالدین است. مى گویید روز قیامت کى است؟ حال ببینید قرآن چگونه جواب مى دهد.

 

پاسخ قرآن به سۆال از زمان قیامت

«فاذا برق البصر» آن وقتى که این چشمها برق مى زند یعنى خیره مى شود (دیگر به زمان قیامت کار ندارد)، آن وقتى که این چشمها خیره مى ماند، وضعى مى بیند که وقتى این چشمها را نگاه کنى اضطراب و خیره شدن را در آنها مى بینى. آن وقتى است که ماه از نور خواهد افتاد، چهره ماه دیگر بى نور خواهد شد. آن وقتى که ماه و خورشید که این همه با هم فاصله دارند و در مدارهاى مختلف حرکت مى کنند در یک جا گرد آورده خواهند شد و تمام این نظامها بهم خواهد خورد آن روزى که انسان فریاد بکشد فرارگاه کجاست.

بارگاه پروردگارت قرارگاه همه است. همه بازگشت به ذات او مى کنند. «یقول الانسان یومئذ این المفر» انسان در آن روز مى گوید فرارگاه کجاست؟ «کلا لا وزر» پناهگاهى نیست. «الى ربک یومئذ المستقر» قرارگاه به سوى پروردگارت است، وعده گاه آنجاست؛ یعنى سخن از پناهگاه نگویید، سخن از وعده گاه و قرارگاه بگویید. قرارگاه، بارگاه پروردگار است

«فاذا برق البصر» آنگاه که چشم خیره و مضطرب گردد «و خسف القمر» و ماه منخسف و بى نور شود «و جمع الشمس والقمر» و ماه و خورشید در کنار یکدیگر قرار بگیرند (یعنى این نظامها در هم بریزد) آن وقت است که انسان (یعنى همین انسان، این گونه انسان که چنین سخنى بر زبان مى آورد) مى گوید فرارگاه کجاست؟ «کلا لا وزر» بس کن، پناهگاهى نیست جز یک چیز: «الى ربک یومئذ المستقر» قرارگاه همه بارگاه پروردگار و قضاى حتم پروردگار است.

قیامت چه وقت است؟ این وقت:«فاذا برق البصر* و خسف القمر* و جمع الشمس والقمر* یقول الانسان یومئذ این المفر* کلا لاوزر* الى ربک یومئذ المستقر» (قیامت/ 7 تا 12).

بارگاه پروردگارت قرارگاه همه است. همه بازگشت به ذات او مى کنند. «یقول الانسان یومئذ این المفر» انسان در آن روز مى گوید فرارگاه کجاست؟ «کلا لا وزر» پناهگاهى نیست. «الى ربک یومئذ المستقر» قرارگاه به سوى پروردگارت است، وعده گاه آنجاست؛ یعنى سخن از پناهگاه نگویید، سخن از وعده گاه و قرارگاه بگویید. قرارگاه، بارگاه پروردگار است.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1113
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

رابطه قانون سوم نیوتون با معاد

معاد

 

آیا قانون سوم نیوتون كه می‌‌‌‌‌ گوید: هر عملى عكس العملى دارد مساوى با آن و در خلافت جهت ، با آیة شریفة فمن یعمل مثقال ذرهْْ خیراً یره، انطباق دارد؟ و از این قانون می‌‌‌‌‌‌ توان براى اثبات معاد استدلال نمود؟

مسئلة معاد و حیات اخروى از نظر اهمیت بعد از مسئله توحید مهم ترین مسئله دینى و اسلامى است، شرایع آسمانى همگى در لزوم ایمان به جهان آخرت اتفاق نظر دارند. پیامبران آمده اند براى این كه مردم را به این دو حقیقت مۆمن و معتقد كنند: یكى به خدا و دیگرى به قیامت. بر این اساس، اعتقاد به قیامت از اركان ایمان در اسلام است. قرآن كریم و حكیمان و متكلمان اسلامى بر لزوم معاد و زندگى پس از مرگ دلایل مختلفى اقامه كرده اند و آیة شریفة : "فمن یعمل مثقال ذرهْْ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرهْْ شراً یره؛ پس هر كس ذرّه اى كار خیر انجام دهد آن را می‌‌‌‌ بیند، و هر كس هم وزن ذره اى كار بد كرده آن را می‌‌‌‌ بیند".[1]

یكى از آیاتى است كه به طور روشن و قاطع خبر می‌ دهد كه انسان در عالم قیامت دقیقاً آن چه را كه انجام داده است اعم از كار نیك و كار بد خواهد دید و به آن خواهد رسید، ولى نمى توان گفت قانون سوم نیوتون بر این آیه شریفة منطبق است؛ زیرا این قانون دربارة نیروى وارده بر اجسام است حتى نظر به رفتار اجتماعى و عكس العمل آن ندارد.

عمل، نیرویى است كه جسمى بر جسم دیگر اعمال می‌ كند و عكس العمل یا رد عمل ، نیرویى است كه این جسم دوم در مقابل عمل بر جسم اول اعمال می‌ نماید. قانون سوم نیوتون قانون یا اصل تساوى عمل و عكس العمل است. بدین معنا كه در مقابل عمل، عكس العمل متقابل با آن هست، مثلاً اگر طنابى را با نیروى ده كیلوگرمى بكشیم تا ممتد شود طناب هم ما را با نیرویى ده كیلوگرمى در جهت مخالف می‌ كشد. البته قابلیت اعمال نیرو از طرف عاملى كه آن را وارد می‌ سازد تنها به این عامل وابسته نیست. بلكه به عاملى هم كه عكس العمل را تولید می‌ كند بستگى دارد، مثلاً وقتى كه كامیونى با درختى تصادم می‌ كند نیرویى كه بر درخت اعمال می‌ كند فقط به اندازة نیرویى است كه درخت می‌ تواند بر كامیون اعمال نماید.[2]

نتیجة عمل انسان (به تعبیر دقیق تر خود عمل، یعنى جهت ملكوتى و باطن عمل) گاهى در جهت مخالف انسان است و آن عبارت از اعمال بد انسان است و گاهى در جهت موافق است و آن كمال انسان است كه همان رفتار خوب انسان است

از این رو وقتى انسان دستش را محكم به دیوار سیمانى بكوبد دستش به شدت آسیب می‌ بیند، ولى وقتى دستش را با همین قدرت به یك گونى پنبه بكوبد دستش آسیبى نمى بیند. پس قانون عمل و عكس العمل اولاً : از قوانین حركت و مربوط به اجسام است نه اعمال و رفتار . ثانیاً: عكس العمل در این قانون همواره در جهت مخالف عمل است، ولى نتیجة عمل انسان (به تعبیر دقیق تر خود عمل، یعنى جهت ملكوتى و باطن عمل) گاهى در جهت مخالف انسان است و آن عبارت از اعمال بد انسان است و گاهى در جهت موافق است و آن كمال انسان است كه همان رفتار خوب انسان است. ثالثاً: نتیجة عمل انسان زاییدة خود عمل است و طرف مقابل در كار نیست، ولى در قانون سوم نیوتون نیروی عمل به طرف مقابل هم بستگى دارد.

نتیجه این كه قانون یا اصل سوم نیوتون (عمل و عكس العمل و اصل تساوى این دو) به آیة شریفة "فمن یعمل مثقال ذرهْْ خیراً یره" انطباق ندارد.

البته اگر مراد از عكس العمل معناى عرفیش باشد، یعنى مقصود این باشد كه هر عملى ، نتیجه و اثرى دارددر این صورت این معنا با كمى مسامحه (چون كه آیة شریفه می‌ فرماید خود عمل را می‌ بیند نه نتیجه اش را) با آیة شریفه منطبق می‌ شود. چنانچه در همین دنیا هم هر عملى عكس العملى دارد ، مثلاً آدمى كه مشروب می‌ خورد به او گفته می‌ شود مشروب نخور، وقتى خورد مجازاتش را در همین دنیا می‌ بیند ، یعنى روى اعصاب، كبد و جهازات دیگرش اثر می گذارد . یا كسى كه خود را از بالاى بلندى پرتاب كند آسیب می‌ بیند، كسى كه سم بخورد نتیجه اش را می‌ بیند.[3]

ملتى كه كوشا و شجاع و كاردان باشند سر افراز و سربلند زندگى می‌ كنند، ولى ملتى كه تنبل، ترسو و بى لیاقت باشند همواره سایه بیگانگان را بر سر خود احساس نموده و تن به ذلت خواهند داد.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1339
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

رشد انسان بعد از مرگ !!!

مرگ

 

با توجه به نظریه روانشناسان كه رشد انسان را تا هنگام مرگ مى‌دانند، آیا انسان پس از مرگ در برزخ و بهشت‌، به كمال خواهد رسید؟ به چه صورت‌؟ با توجه به جسمانى بودن معاد، آیا رشد تنها شناختى است یا خیر؟ در صورت مثبت بودن جواب‌، رشد با توجه به ابعاد جسمى ، ذهنى و اجتماعى و اخلاقى آن چگونه خواهد بود؟ اصلاً چرا در آن دنیا نیاز به رشد است‌؟

پاسخ:

پیش از پاسخ ، ذكر این نكته شایسته است كه معاد از نظر بیشتر دانشمندان اسلامى و بر اساس آیات و روایات هم جسمانى و هم روحانى است‌.

در برزخ نیز روح انسان پس از جدا شدن از تن‌، در قالب مثالى خود قرار مى‌گیرد.

نكته دیگر اینكه "رشد" معانى متفاوتى دارد. در این نوشتار با توجه به سیر انسان به سوى خدا در دنیا و آخرت از واژه "تكامل‌" استفاده شده است‌.

آیات (ق‌، 15) و روایات گویاى این حقیقت است كه حركت و كمال در عوالم بالاتر از دنیا نیز وجود دارد. حتى خود انتقال از عالم دنیا به برزخ و از برزخ به عالم حشر، و اولین عالم از عوالم حشر به جاى خود یك تحول و سرفصلى از حركت كلى تكامل مى‌باشد؛ به عبارت دیگر: انسان از دو بعد بدن مادى و روح تشكیل شده است‌. این دو در هیچ نشئه‌اى از هم دیگر جدا نیستند ـ هر چند تفاوت‌هاى اندكى سه عالم دنیا، برزخ و آخرت با یك‌دیگر دارند ـ ماده براساس قواعد فلسفى ملازم با حركت و از قوه به فعلیت درآمدن است كه این خود نوعى رشد و تكامل براى او محسوب مى شود. بنابراین در هر سه عالم بدن مادى و در كنار آن روح انسان به حركت و تكامل خود ادامه مى دهند؛ منتها باید توجه داشت كه مسیر صعود به سوى خداوند، نسبت به نظام‌هاى عوالم گوناگون‌، مختلف خواهد بود.

مسیر در نظام دنیوى همین تكالیف شرعیه است كه انسان باید خود را با آن منطبق سازد؛ اما وقتى به برزخ و قیامت منتقل شدیم در آن جا نظام و احكام دیگرى است‌.

 

چرایى تكامل 

احكام و آثار برزخ و قیامت با دنیا بسیار متفاوت است‌. انسان اگر بخواهد در سیر خود به سوى خدا و لقاى حضرت حق به عوالم دیگر وارد شده و آن مراحل را طى كند باید هم روحش متحول گشته‌، یك سلسله رنگ‌ها و معیارها را از دست داده‌، تكامل یافته و متناسب با آن عوالم و موازین آن‌ها شود، و هم جسمش با حركت و تحول خود خصوصیات و آثار عالم مادى را رها ساخته و با كسب یك سلسله از احكام و قوانین عالم بالا متناسب با آن‌ها گردد.

انسان در جهنم مى سوزد ولى خاكستر نمى شود، بدن باید چگونه باشد كه بسوزد ولى خاكستر نشود؟ این گونه آیات و روایات به روشنى حاكى از این سنت الهى است كه هم روح و هم جسم باید متحول و متكامل شده تا قابلیت احكام و آثار آن عوالم را بیابند

اگر در اوصاف‌، احكام و آثار عوالم دیگر در روایات دقت و تأمل كنیم‌، برخى روایات مى گویند كه انسان در بهشت پیر نمى‌شود، مریض نمى گردد، غذایش غیر غذاى این‌جا است‌، خواستش غیر از خواست این دنیا است‌، یا آیاتى داریم كه به صراحت مى فرمایند: انسان در جهنم مى سوزد ولى خاكستر نمى شود، (نساء56 ) بدن باید چگونه باشد كه بسوزد ولى خاكستر نشود؟ این گونه آیات و روایات به روشنى حاكى از این سنت الهى است كه هم روح و هم جسم باید متحول و متكامل شده تا قابلیت احكام و آثار آن عوالم را بیابند.

 

چگونگى تكامل 

انسان با توجه به اینكه از دو بعد جسم و روح تشكیل شده و پس از مرگ در دو عالم برزخ و قیامت كه با هم متفاوتند وارد مى شود، در هر مرحله تكامل خاص خود دارد.

 

تحول بدن 

پس از جدا شدن روح از بدن‌، بدن در نظام مادى در شرایط جدیدى قرار گرفته و مبدل به خاك مى گردد، این بدن به صورت ذرات در آمده و در نظام مادى باقى مى ماند تا هنگامى كه نظام مادى در اوایل  قیامت و حشر شروع به تحول كلى كرده‌، حركت جدیدى را آغاز كند. بدن نیز مانند سایر ذرات روى زمین تغییر متناسب با آن جهان را مى یابد.ذرات بدن پس از این تحول اساسى و زوال و هلاك وجود قبلى و ظهور وجود حقیقى ، به صورت بدن در آمده‌، با روح متحد گشته و در پیشگاه حق در اول حشر قرار مى گیرد. بدیهى است كه جسم آن دنیا نواقص و عیوب این دنیا را ندارد و تحولى متناسب با آن دنیا دارد. برخى آیه 8 سوره "یس‌" را دلیلى بر این امر دانسته‌اند.(ر. ك‌: منشور جاوید، آیه الله جعفر سبحانى ، ج 9، ص 154، انتشارات سیدالشهدأ.)

پرواز روح

 

تكامل روح 

روح از مجردات است و در تعلق به بدن از عالم بالا سیر نزولى داشته‌، مرحله به مرحله تا رسیدن به تن انسان تنزل‌هاى زیادى را پشت سر مى گذارد. روح با پشت سر گذاشتن این تنزلات چهره واقعى خود را از دست داده و بخشى از كمالات وجودى او زیر حجاب‌هاى متعددى قرار مى گیرد. آیه شریفه‌: "فَإِذَا سَوَّیتُه‌ُو وَ نَفَخْت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُّوحِى " (ص‌، 72) بیانگر این سیر نزولى روح است‌.

روح در برگشت خود به سوى حق در هر عالمى از عوالم به مرتبه‌اى از مراتب وجودى و ذاتى خود و به صورتى از صورت‌هاى اصلى خود نایل مى گردد و این همان تكامل روح است كه براى ورود به عوالم بالاتر و آماده شدن براى پذیرش احكام‌، آثار، قوانین و سنن آن‌ها لازم و ضرورى مى باشد.

 

تكامل برزخی 

روح پس از جدا شدن از تن‌، به جهان برزخ وارد مى شود، و حركت آدمى در دنیا را تداوم میدهد. روح در جهان برزخ در جهت سیر به خداى متعال حركت مى كند و عیب‌ها و نقصها را از دست داده‌، با كسب كمالات و قابلیت‌ها و خصوصیات جدید لیاقت ورود به عالم حشر را پیدا مى كند.(عروج روح‌، محمد شجاعى ، ص 122، مۆسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر)

مسیر در نظام دنیوى همین تكالیف شرعیه است كه انسان باید خود را با آن منطبق سازد؛ اما وقتى به برزخ و قیامت منتقل شدیم در آن جا نظام و احكام دیگرى است‌

 

تكامل در قیامت 

با تحقق مرگ برزخى (نفخ صور اول‌) ارواح از نظام برزخ به بالاتر وارد مى گردند كه این انتقال خود، در حركت صعودى به سوى حضرت حق‌، یك تحول تكاملى بزرگ براى روح است‌. همچنین پس از ورود روح به عالم اول از عوالم قیامت و پیوند آن با بدن‌، منازل‌، مواقف و سر فصل هایى در پیش روى انسان قرار مى گیرد كه هر یك به جاى خود یك رویداد بزرگ تكاملى است‌؛ چرا كه با هر انتقالى ، انسان به صورت اصلى خود، نزدیك شده و به كمالات از دست رفته خود هنگام سیر نزولى ، نائل گشته و به تدریج سعه،وجودى خود را یافته و متناسب عالم قرب مى شود.

آیات و روایات نیز گویاى حركت و تكامل در حشر و عوالم پس از آن است‌:

"إِن‌َّ الَّذِین‌َ یشْتَرُون‌َ بِعَهْدِ اللَّه‌ِ وَأَیمَـَنِهِم‌ْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَغ‌كَ لاَ  خَلَـَق‌َ لَهُم‌ْ فِى الاْ ?َخِرَه‌ِ وَلاَ  یكَلِّمُهُم‌ُ اللَّه‌ُ وَلاَ  ینظُرُ إِلَیهِم‌ْ یوْم‌َ الْقِیـَمَه‌ِ وَلاَ  یزَكِّیهِم‌ْ وَلَهُم‌ْ عَذَاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ ؛(آل عمران‌،77)

كسانى كه عهد و پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیز مى فروشند، آنان را در آخرت ]از سعادت‌هاى اخروى [ بهره‌اى نیست‌؛ و خداى ]متعال‌[ روز قیامت با آنان سخن نمى گوید و به ]نظر رحمت به‌[ ایشان نمى نگرد و ]آن‌هارا[ پاكشان نمى گرداند و عذابى دردناك حواهند داشت‌."

جمله " و پاكشان نمى گرداند" در این آیه مفهوم خاصى دارد. این جمله حكایت‌گر این حقیقت است كه انسان‌هایى كه در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق مى باشد، در حشر و در مواقف و عوالم آن‌، مشمول تزكیه حضرت حق بوده‌، خداوند آنان را از ناپاكى ها پاك ساخته و آنان را از آن‌چه كه روى چهره اصلى انسان قرار گرفته و از بسیارى از حقایق محجوبشان كرده‌، تزكیه و تطهیر مى كند. پس این آیه به روشنى مى گوید كه تزكیه در عالم قیامت هست‌؛ و نیز رك‌: بقره‌، 174؛ نسá 175)(ر. ك‌: قیام قیامت‌، استاد محمد شجاعى ، مقدمه و تدوین‌: محمدرضا كاشفى ، ص 101،119،مۆسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر.)

تزكیه و تكاملى كه در آیات از آن نام برده شده‌، عام است و همه جنبه‌هاى عاطفى ، اخلاقى و شناختى را شامل مى شود.

 

بخش اعتقادات شیعه تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1213
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چگونه به قیامت می رویم؟!

قیامت

 

اگر قرار باشد، جسم مادی انسان دوباره در قیامت، برانگیخته شود، با توجه به تبدیل مواد كه در طبیعت صورت می گیرد و جزئی از بدن شخص، جزء بدن دیگری می شود، چگونه معاد جسمانی ممكن است؟

پاسخ:

از مسایل مهم در بحث معاد، چگونگی تحقق آن است.

آیا حیات بعد از مرگ تنها جنبه روحانی دارد، یعنی روح انسان بعد از مردن برای همیشه از بدن جدا می گردد، بدن می پوسد و متلاشی می شود؟

زندگی جاویدان سرای دیگر تنها مربوط به روح است یا این كه زندگی بعد از مرگ در هر دو جنبه، صورت می گیرد؛ هم جسم مادی باز می گردد و هم روح، و بار دیگر با یكدیگر متحد می شوند؟ یا این كه فقط جنبه جسمانی دارد، یعنی تنها جسم باز می گردد و روح چیزی جز آثار و خواص این جسم نیست؟ البته مراد این نیست كه جسم بی جان و منجمد مانند درخت برانگیخته می شود، بلكه مقصود این است كه: واقعیت انسان همان هیكل ظاهری او است، به اضافه این كه دارای حسّ و حركت و ادراك است و از روح و نفس مجرد، ورای این حس و حركت خبری نیست. در واقع انسان در حد حیوان است؛ فقط از طریق امتیازات خاصی از او جدا شده و گوهری به نام نفس و روح (غیر از روح به معنی حس و ادراك) ندارد، و در آخرت جسم دارای حس و حركت و ادراك بر می گردد.

یا این كه معاد جنبه روحانی و نیمه جسمانی دارد، یعنی روح و جسم هر دو باز می گردند و با هم متحد می شوند، اما نه این جسم مادی عنصری، بلكه جسم لطیفی كه برتر از این جسم و عصاره آن است.

هر یك از چهار نظریه فوق، طرفدارانی دارد، اما آن چه به وضوح از قرآن مجید استفاده می شود و صدها آیه دلالت بر آن دارد، معاد روحانی و جسمانی است (با همین جسم مادی) و از آن رو كه بازگشت روح در میان دانشمندان و فلاسفه، مسلّم است، تعبیر به "معاد جسمانی" می شود، در حالی كه منظور "معاد روحانی و جسمانی" است.

از آن جا كه آیات بیانگر معاد جسمانی (= جسمانی و روحانی) بسیار فراوان است، به چند تا از آن ها اشاره می كنیم:

الف) گروهی از آیات درباره احیای مردگان در امت های پیشین است، مانند زنده شدن پرندگان به دعای ابراهیم: "(به خاطر بیاور) هنگامی را كه ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می كنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ عرض كرد: آری (ایمان آورده ام) ولی می خواهم قلبم آرامش یابد.

فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن و آن ها را (پس از ذبح كردن) قطعه قطعه كن (و در هم بیامیز) سپس بر سر كوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آن ها را بخوان، كه به سرعت به سوی تو می آیند. بدان خداوند قادر و حكیم است، و توان بر جمع آن ها دارد.

درست است كه كانون پاداش و كیفر و لذّت و ألم، روح است، ولی می دانیم كه روح، بسیاری از لذّت‏ها و آلام را از طریق جسم دریافت می‏كند. بنابراین، باید معاد جسمانی باشد همان طور كه ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد

نیز سرگذشت گاو بنی اسرائیل: "(به یاد آورید) هنگامی را كه فردی را به قتل رسانیدند، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختند، و خداوند آن چه را مخفی می داشتید، آشكار می سازد. سپس گفتیم: قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود، و قاتل را معرفی كند). خداوند این گونه مردگان را زنده می كند، و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید اندیشه كنید".

همچنین زنده شدن عزیر، و زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی.

ملاحظه آیات وارد در این موارد به روشنی ثابت می كند كیفیت معاد در سرای دیگر بسان كیفیت احیای مردگانی است كه در این داستان ها آمده است، و هدف از بیان سرگذشت آنان، علاوه بر تقریب امكان معاد به اذهان، اشاره به كیفیت معاد می باشد. با توجه به این آیات نمی توان گفت: بدن اخروی از قبیل بدن برزخی و صورت های مثالی است كه نفس با خلاقیت خود آن ها را ایجاد می كند، بلكه آیات به روشنی دلالت می كنند بدن های دنیوی كه در كتب علمی از آن به بدن مادی و عنصری تعبیر می شود، برانگیخته خواهد شد. در غیر این صورت تمام این تشبیه ها و تقریب ها بلاغت خود را از دست خواهند داد و رابطه میان معاد و مردگان زنده شده به وسیله پیامبران از بین خواهد رفت.

مسلّماً حیات اخروی از كمال خاصی برخوردار است و قرآن می فرماید: "زندگی اخروی و زندگی حقیقی و واقعی است، اگر می دانستید".

عقیده صحیح در مورد معاد آن است كه آن هم روحانی و هم جسمانی است. مرحوم علامه مجلسی می‏گوید: معاد جسمانی از اموری است كه همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب می‏شود و منكران آن از زمره مسلمانان خارجند. آیات قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انكار نمی‏باشد.(1)

معاد

 

اینان می‏گویند: درست است كه كانون پاداش و كیفر و لذّت و ألم، روح است، ولی می دانیم كه روح، بسیاری از لذّت‏ها و آلام را از طریق جسم دریافت می‏كند. بنابراین، باید معاد جسمانی باشد همان طور كه ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد، آیاتی از قبیل:

1- "أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه؛ آیا انسان می‏پندارد كه استخوان‏های او را جمع نخواهیم كرد، آری قادریم كه حتی خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنیم".(2)

2- بگو همان كسی آن را زنده می‏كند كه نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است".(3)

3- خداوند كسانی را كه در قبرها هستند، زنده می‏كند.(4)

4- در صور دمیده می‏شود پس همه از قبرها به سوی پروردگارش شتابان می‏روند.(5)

 

مراد از جسمانی بودن معاد:

بعضی‏ جسمانی بودن معاد را به معنای این می‏دانند كه جسم انسان با همین خصوصیات مادی كه برای این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است (كه گاهی استخوانش می‏شكند، دیوانه می‏شود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما می‏خورد، گرمازده می‏شود، خسته می‏شود، پیر می‏شود و...) در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد و بدن اخروی عین بدن دنیوی است.

اما جسمانی بودن به این معنا قابلیت برای بقا و جاودانگی ندارد. بدون شك هیچ یك از معتقدان به معاد جسمانی ملتزم نمی‏شوند جسمی كه در دنیا بود، با همان وضعیت بر می‏گردد، بلكه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود، به طوری كه از جهت شباهت عین جسد اوّل باشد و از جهتی مثل آن است، به طوری كه هر كس این قالب را ببیند بگوید این، فلانی است، آن شخصِ دیگر است. به تعبیر دیگر مادی بودن در قیامت و آخرت مادیتی خواهد بود كه با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد، به نحوی كه قابلیت جاودانگی داشته و فضولات نداشته باشد و موجب خستگی و ملالت نباشد.

آیات به روشنی دلالت می كنند بدن های دنیوی كه در كتب علمی از آن به بدن مادی و عنصری تعبیر می شود، برانگیخته خواهد شد

صدرالمتألهین می گوید:

آن چه در اعتقاد به حشر بدن‏ها از روز قیامت لازم است، آن است كه بدن هایی از قبرها برانگیخته می‏شوند به طوری كه اگر كسی تك تك آن‏ها را ببیند، بگوید: این فلان كس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن بهمان است.(6)

علامه تهرانی(ره) می‏نویسد:

جمهور اهل اسلام و تمام فقها و اصحاب حدیث قائل شده‏اند كه معاد فقط جسمانی است. بنابراین، روح نزد آنان عبارت است از جسمی كه در بدن ساری و جاری است همانند آب در گل و روغن در زیتون.

جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شده‏اند كه معاد فقط روحانی است؛ یعنی فقط عقلی است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم می‏شود و اعاده معدوم امری محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقی می‏ماند.

بسیاری از اكابر حكما و مشایخ عرفا و جمعی از متكلمان مانند حجت الاسلام غزالی و حلیمی و راغب اصفهانی و بسیاری از اصحاب امامیه مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و علاّمه حلّی و خواجه نصیر الدین طوسی قائل به هر دو قسم از معاد شده اند. و محقق سبزواری هم همین قول را متین و استوار می‏داند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن. به تعبیر دیگر، از عقل و نفس تركیب یافته، بنابراین، برای بدن، كمالی است و برای نفس هم كمالی. هم چنین اكثر نصاری و تناسخیه به همین قول معتقدند؛ فقط فرق در این است كه محققان مسلمان و پیروان آنان معتقدند كه ارواح حادث اند و به بدن بر می گردند، ولی تناسخیه معتقدند كه ارواح قدیم اند و هر كدام به جسم خاص حلول می‏نمایند.

انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتی كه با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت‏های آن جا استفاده خواهد كرد

در گفتار كسانی كه معتقد به معاد روحانی و جسمانی هستند، نیز اختلاف است كه آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟

ایشان می‏فرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست كه نشئه دوم كه نشئه آخر است، شرایط دیگری دارد. بدنی ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.

آیات قرآن كریم هم دلالت دارند كه روح به بدنی مثل این بدن تعلق می‏گیرد و محشور می‏شود. از جمله:

"علی ان نبدّلكم امثالكم و ننشئكم فیما لا تعلمون؛(7)ما در میان شما مرگ را مقدّر كردیم تا آن كه مثل‏های شما را تبدیل كنیم و شما را در آن چیزهایی كه نمی‏دانید ایجاد نماییم".

آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودی و كیان آن‏ها را استوار نمودیم و زمانی كه بخواهیم مثل‏های آنان را تبدیل می‏نماییم".(8)

مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معنای احوال و اطوار است، یعنی ما بدن‏های آنان را به احوال و اطوار مختلف در می‏آوریم. البته با اطوار عالیه محشور می‏شود، نه با آن مادّیت و كثافت كه در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)

بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتی كه با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت‏های آن جا استفاده خواهد كرد.

نیازهای انسان در بهشت هم برآورده می‏شود، "ما تشتهیه الانفس".(10) در بهشت، شخصی بهشتی هر چه را اراده كند نزدش حاضر می‏شود.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1164
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

در قیامت چه کسانی برهنه‌اند؟

قیامت

 

آیا همه افراد در جهان آخرت برهنه هستند؟ 

 

پاسخ:  

ظاهراً منظور سۆال «روز قیامت» یا «روز حشر» است، زیرا قطعاً در بهشت برهنگی وجود ندارد و اهل بهشت لباس‌های زیبای ارزشمند از حریر و زینت و مانند آن می‌پوشند: «عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرق(1)؛ بر اندامشان لباس‌هایی از حریر نازک سبز رنگ و دیبای ضخیم است». لباس‌ها علاوه بر پوشیدگی و عفاف (که از شاخه‌های طهارت است) بر زیبایی اهل بهشت می‌افزاید و از نعمت‌های بهشت می‌باشد.

جهنمیان نیز لباس دارند، البته لباس آنها نه برای پوشاندن و عفت و نه برای زیبایی، بلکه پوششی از آتش است تا بر عذاب آنان افزوده گردد: «فالذین کفروا قُطّعت لهم ثیاب من نار(2)؛ و کافران را لباسی از آتش دوزخ به قامت بریده‌اند». بنابر این اهل بهشت لباس‌های زیبا و دوست داشتنی دارند و برهنگی (که شرمگینی در پی دارد) از اهل بهشت به دور است. اهل جهنم نیز گرچه به همه عوامل شرمگینی گرفتار، از جمله شرمگینی عریانی، اما لباس و پوششی از آتش دارند که عذاب آنان را افزایش می‌دهد.

اما در روز قیامت عباراتی از معصومان (علیهم السلام) رسیده که دلالت دارد جز مۆمنان ناب، غالب مردم در روز حشر برهنه محشور می‌شوند.(3) مۆمنین ناب در صحنه قیامت نسبت به عموم مردم اقلیتی هستند که در آنها ناپیدا می‌باشند و اکثر قریب به اتفاق را کافران، مشرکان، فاسقان یا مۆمنان گناهکاری تشکیل می‌دهند که به خاطر گناهانشان شایستگی پوشیده بودن در صحنه قیامت را از دست داده‌اند. یکی از گرفتاری‌های آنان در قیامت شرم برهنگی است؛ اما مۆمنان شایسته در صحنه محشر، پوشیده و در امان از شرم و عار برهنگی می‌باشند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند شیعیان ما را در روز قیامت در حالی بر می‌انگیزد که عورت‌های آنان پوشیده است».(4) بنابر روایت دیگری مۆمنان با پوشش‌هایی از نور که بدن و عورت‌های آنان را پوشانده، محشور می‌شوند.(5) بنابر روایتی دیگر مۆمنان در قیامت بدنشان به وسیله کفنشان پوشیده می‌شود و خدایی که بدن‌های پوسیده را زنده می‌کند، کفن‌های پوسیده را نیز نو می‌گرداند و مۆمنانی که بدون کفن دفن شده باشند، با پوششی که خدا بخواهد، عورتشان پوشیده می‌گردد.(6)

مۆمن از خوف و هراس‌ها در امان است،‌ از جمله خوف و شرم برهنگی در صحنه محشر از او دور می‌باشد اما منافقان، فاسقان، گناهکاران و کافران به خوف و هراس گوناگون گرفتارند، از جمله شرم برهنگی در محشر گریبانگیر آنان است

بنابراین مۆمن از خوف و هراس‌ها در امان است،‌ از جمله خوف و شرم برهنگی در صحنه محشر از او دور می‌باشد اما منافقان، فاسقان، گناهکاران و کافران به خوف و هراس گوناگون گرفتارند، از جمله شرم برهنگی در محشر گریبانگیر آنان است. خداوند زنان و مردان را در محشر برهنه محشور نمی‌کند که آنان به تماشای عورت‌های یکدیگر بپردازند،‌ زیرا جهان آخرت، جهان عفت و پاکی است و مشغولیت ذهنی شدید یکی از پوشش‌هایی است که در آخرت وجود دارد و چشم‌ها را از دیدن عورت دیگران باز می‌دارد.

بنابر روایتی وقتی عایشه همسر پیامبر شنید که مردم در روز قیامت برهنه محشور می‌شوند، با سوز و گداز گفت: وای از این زشتی! آیا آنان از زن و مرد به عورت‌های یکدیگر نگاه می‌کنند؟! رسول خدا فرمود: «هر انسان در آن روز چنان به خودش مشغول و گرفتار است که حتى فرصت ذهنی برای این کار ندارد».(7)

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1162
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

اعتقاد به معاد و این همه انحراف...!!!

معاد

 

اگر اعتقاد به «معاد» انسان را از انحراف و گناه باز مى دارد; پس چرا در جوامع مذهبى این همه انحراف دیده مى شود؟

بى تردید اعتقاد به معاد، انسان را از گناه باز مى دارد. خداوند فراموشى معاد و روز حساب را از عوامل گمراهى مى داند. (... اِنَّ الَّذینَ یَضِلّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسوا یَومَ الحِساب)[1]; ... در حقیقت كسانى كه از راه خدا گمراه مى شوند چون روز حساب را از یاد برده اند عذاب سختى دارند.

جامعه اى كه تنها علم و آگاهى به معاد داشته باشد، ولى آن را باور نكرده و به مرحله یقین نرسیده باشد، از انحراف، ستم و تعدّى مصون نخواهد بود. هنگامى كه انسان به چیزى یقین پیدا كرد و باور نمود، دیگر آن را فراموش نمى كند و یقین به معاد است كه از انحرافات جلوگیرى مى كند.

داشتن عنوان مذهبى به تنهایى دلیل نمى شود كه در جامعه انحرافى نباشد. در جامعه اى كه اكثر مردم، معاد را باور كنند، انحرافات كاهش مى یابد. نمونه آن ماه رمضان در جوامع اسلامى است، چون در این ماه مردم بیش از ماه هاى دیگر به یاد معاد هستند، میزان بزه كارهاى اجتماعى كاهش مى یابد.

 

رستگار نمى شوند!

هنگام سركشى هر یك از غرایز حیوانى، جز ترس از انتقام الهى و دوزخ، چیزى نمى تواند آتش خشم و غرایز انسان ها را خاموش سازد. قرآن بى اعتنایى و بى رحمى در برابر یتیمان و مستمندان را از صفات كسانى مى داند كه به قیامت اعتقاد ندارند و این، گویاى آن است كه «انسان معتقد به معاد» این گونه نیست:

(أَرَءَیْتَ الَّذِى یُكَذِّبُ بِالدِّین * فَذَ لِكَ الَّذِى یَدُعُّ الْیَتِیم * وَ لاَ یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِینِ)[2]; آیا دیدى كسى را كه روز جزا را انكار مى كند؟ او همان كسى است كه [با كمال بى رحمى] یتیم را به سختى مى راند و افراد را به اطعام بینوایان ترغیب نمى كند.

بارها پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى ترس مردم از گناه و دورى از اطاعت هواى نفس و غرایز حیوانى، آنان را از عذاب روز قیامت مى ترسانید. حتّى ترس خود را از عذاب الهى در روز قیامت به مردم بیان مى كرد و مى فرمود:

(إِنِّى أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّى عَذَابَ یَوْم عَظِیم)[3]; من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ [قیامت] مى ترسم.

جامعه اى كه تنها علم و آگاهى به معاد داشته باشد، ولى آن را باور نكرده و به مرحله یقین نرسیده باشد، از انحراف، ستم و تعدّى مصون نخواهد بود

(وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَیْكُمْ عَذَابَ یَوْم كَبِیر)[4]; و اگر از [این فرمان خدا] روى‌گردان شوید; من بر شما، از عذاب روز بزرگ، بیمناك هستم.

(أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنِّى أَخَافُ عَلَیْكُمْ عَذَابَ یَوْم أَلِیم)[5]; جز «اللّه» را نپرستید، زیرا به شما از عذاب روز دردناكى مى ترسم!

 

آثار تربیتى ایمان به معاد

برخى از آثار و نتایج تربیتى اعتقاد به معاد عبارت است از:

1. باریابى به مقام ابرار (نیكان)

(لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِر ...)[6]; نیكى [تنها] این نیست صورت خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب كنید، بلكه نیكى آن است كه به خدا و روز رستاخیز و ... ایمان آورند.

2. پیشگیرى از غرور علمى و انحراف اندیشه

راسخان در علم مى گویند:

(رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّاب * رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْم لاَّ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ)[7]; پروردگارا! دل هاى ما را ـ بعد از آن كه ما را هدایت كردى ـ [از راه حق] منحرف مگردان و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده اى. پروردگارا! تو مردم را در روزى كه تردیدى در آن نیست جمع خواهى كرد، قطعاً خداوند از وعده [خود] سرپیچى نمى كند.

داشتن عنوان مذهبى به تنهایى دلیل نمى شود كه در جامعه انحرافى نباشد. در جامعه اى كه اكثر مردم معاد را باور كنند، انحرافات كاهش مى یابد

3. رهایى از بى خبرى و گریز از آتش جهنم

(إِنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَآءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ ءَایَـتِنَا غَـفِلُون * أُولَـئِكَ مَأْوَهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ)[8]; كسانى كه امید به دیدار ما ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تكیه كردند و كسانى كه از آیات ما غافلند; [همه]آنها جایگاهشان آتش است، به [كیفر] آن چه به دست مى آورند.

4. گرایش به خوبى ها

(فَمَن كَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَــلِحًا وَ لاَ یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَ)[9]; پس هر كس به لقاى پروردگارش امید دارد باید به كار شایسته بپردازد و كسى را در عبادت پروردگارش شریك نكند.

5. مقاومت در میدان جهاد

(قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَـاقُوا اللَّهِ كَم مِّن فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةَم بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّـبِرِینَ)[10]; كسانى كه به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسیار، به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با بردباران است.[11]

6. پیشگیرى از مفاسد اجتماعى و اقتصادى

(ویلٌ لِلمُطَفِّفین * اَلَّذینَ اِذَا اكتالوا عَلَى النّاسِ یَستَوفون * واِذا كالوهُم اَو وزَنوهُم یُخسِرون * اَلا یَظُنُّ اُولـئِكَ اَنَّهُم مَبعوثون * لِیَوم عَظیم * یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العــلَمین)[12]; واى بر كم فروشان; آنان كه وقتى براى خود پیمانه مى كنند، حق خود را به طور كامل مى گیرند، امّا هنگامى كه مى خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن كنند، كم مى گذارند آیا آنان گمان نمى كنند كه برانگیخته مى شوند در روزى بزرگ; روزى كه مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1153
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

بازرسان قبر چه کسانی‌اند؟

قبر

 

«پرسش قبر» ‌از مهم ترین موضوعات این مبحث است که در بسیاری از روایات این باب، از آن سخن رفته است و در اهمیت این موضوع همین نکته بس که انکار کننده ی آن، شیعه ی اهل بیت علیهم السلام نیست.

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس سه چیز را انکار کند، شیعه ی ما نیست:   1- معراج    2- پرسش قبر    3- شفاعت». (1)

از روایات استفاده می شود که پرسشهای قبر را دو فرشته به نامهای نکیر و منکر انجام می دهند:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند تعالی، دو فرشته به نامهای نکیر و منکر، جهت پرسش به قبر می فرستد».(2)

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند: سیمای فرشتگان بازرس قبر چگونه است؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بسیار تندخو و زشتند؛ صدایشان همچو رعد غرّان و چشمانشان چون برق تابان است.

موهایشان [به گونه ای بلند است که از پشتشان آویزان و] به روی زمین کشیده می شود؛ دندانهایشان [به گونه ای تیز است که وقتی آنها] را در زمین فرو کنند، گودالی پدیدار شود.» (3)

امام کاظم علیه السلام فرمود: «هنگام ورود مۆمن به قبر، بازرسان قبر [ با احترام] او را نشانند و سۆالاتشان را پرسند [ و چون پاسخ به نیکی شنوند] قبرش را تا چشم کار می کند، بگشایند و از طعامهای بهشتی برایش ‍ [ارمغان] آورند.» (4)

حال این سۆال به ذهن می رسد که آیا سیمای فرشتگان بازرس قبر، نسبت به نیکان و بدان یکسان است یا تفاوت دارد؟

برای پاسخ به این سۆال، به نکاتی چند اشاره می شود:

الف- بازرسان قبر با این سیمای وحشتناک و هراسنده، فقط به سراغ بدکاران می آیند و این دیدار نامیمون سزای کمی از گناهان بزرگ آنهاست.

در برخی اخبار و ادعیه نیز بین بازرسان قبر، تفاوت گذاشته شده است؛ نسبت به بدکاران « نکیر و منکر» و نسبت به نیکوکاران « بشیر و مبشر» نامیده شده اند

ب- سیمای بازرسان قبر نسبت به نیکوکاران بسیار زیبا و برخورد آنها همراه با مهربانی و محبت است.

ج- در برخی اخبار و ادعیه نیز بین بازرسان قبر، تفاوت گذاشته شده است؛ نسبت به بدکاران « نکیر و منکر» و نسبت به نیکوکاران « بشیر و مبشر» نامیده شده اند. (5)

«نکیر و منکر» را بدین سبب نام نهاده اند که از منکران خدا، پیامبر، امام و ... همچنین از انجام دهندگان منکرات و زشتی ها سۆال می کنند.

«بشیر و مبشر»‌ را از این رو که بشارت دهنده و مژده آور برای اهل ایمان و نیکوکاران هستند، بدین اسم نام نهاده اند.

شایان ذکر است که گاهی از فرشتگان بشارت نیز، تعبیر به « نکیر و منکر» می شود.

 

آزمونی سخت

برزخ

 

در برزخ از مسائل کلی ( اعمال و عقاید) پرسیده می شود و رسیدگی به مسائل دیگر، به قیامت واگذار می گردد:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «از خدا، پیامبر، دین و امام پرسیده می شود». (6)

امام سجاد علیه السلام فرمود: «دریغا! ای فرزند آدم! غافلی؛ اما خدایت از تو غافل نیست. مرگ، شتابان سراغت می آید؛ تو را در می یابد؛ آنگاه تک و تنها به خانه قبر خواهی رفت و فرشتگان پرسش برای آزمونی سخت، نزدت می آیند و درباره ی پروردگار، پیامبر، دین، کتاب و امام از تو می پرسند. سپس از شمار عمر و چگونگی گذراندن آن و بعد، از به دست آوردن مال و چگونگی صرف  خواهند پرسید.»(7)

امام صادق علیه السلام فرمود: « در قبر از پنج چیز [ دیگر، نیز] پرسیده می‌شود:

1- نماز،  2- زکات،  3- حج،  4- روزه،  5- دوستی اهل بیت علیهم السلام» (8).

بنابراین، مهم ترین سۆالات قبر - تا آنجا که ما یافتیم - به شرح زیر است:

1- معبودت که او را پرستش می کردی، چه کسی بود؟

2- پیامبرت که بود؟

3- کتابش چه نام داشت؟

4- امامی که فرمانش را می بردی، چه کسی بود؟

5- شمار عمرت چند است و آن را چگونه صرف کردی؟

6- مالت را از کجا آورده و در چه راهی صرف نمودی؟

7- آیا نمازت را بدرستی انجام دادی؟

8- زکات و خمس مالت را پرداختی؟

9- از عهده ی حج واجبت به نیکی برآمدی؟

10- روزه های واجبت را به جا آوردی؟

11- آیا نسبت به اهل بیت علیهم السلام محبت داشتی؟

پاسخ به سۆالات بازرسان قبر، ارتباط مستقیم با اعمال و عقاید افراد دارد. آنان که در این جهان به نیکی از عهده ی این آزمون برآیند، با موفقیت این راه را پشت سر می گذارند؛ اما کسانی که در دنیا با کوله باری از گناه، راهی آن سرا شوند، در برابر آزمونی بسیار سخت قرار دارند

غیر از موارد یاد شده، در روایتی آمده است:‌ از دوستان شخص نیز سۆال می کنند و چنین پرسند: با که دوست بودی؟ (9)

پاسخ به سۆالات بازرسان قبر، ارتباط مستقیم با اعمال و عقاید افراد دارد. آنان که در این جهان به نیکی از عهده ی این آزمون برآیند، با موفقیت این راه را پشت سر می گذارند؛ اما کسانی که در دنیا با کوله باری از گناه، راهی آن سرا شوند، در برابر آزمونی بسیار سخت قرار دارند.

وقتی در آن خانه تنگ و تاریک قرار گیرند و با دو موجود وحشت آفرین و هولناک رو به رو شوند؛ چنان ترس و هراس بر آنان چیره گردد که تصورش را نتوان کرد.

به برخی از اشخاص در هنگام پاسخ، لکنت زبان دست می دهد. برخی گویند: در دنیا می گفتند: خدایی هست، پیامبری هست؛ ولی ما انکار می کردیم.

گروهی ممکن است از شدت ترس و لرز به آن دو اشاره کنند و گویند: خدا و پیامبر، شمایید.

پس از آن، فرشتگان با گرز آتشین و عمود آهنین بر سرشان کوبند؛ طوری که از قبرهایشان آتش زبانه کشد!

شایان ذکر است که میزان پاسخگویی و مجازات، به میزان کردار شخص بستگی دارد. بنابراین - چنانکه در گفتار بعدی نیز خواهیم گفت - مجازات همگان یکسان نیست.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1182
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چرا در قبر پرسش می شود؟

قبر

 

چرا در قبر پرسش می شود؟ مگر خدا از کردار همه ی انسانها آگاه نیست؟

شکی نیست که پروردگار بی همتا بر تمام کردارهای آشکار و پنهانی همگان آگاه (1) و از رگ گردن به انسانها نزدیک تر است (2) و از اندیشه های نفسانی نیز کاملاً ‌آگاهی دارد (3).

چون فهم این مطلب قدری دقیق است، با بیان مثالی آن را توضیح می دهیم: آموزگاری، پس از یک سال تدریس، همه ی شاگردان کلاس خود را می‌شناسد؛ یا می تواند بدون امتحان، عده ای را قبول و برخی دیگر را مردود کند؟

تفاوت بین امتحان گرفتن و نگرفتن را در زیر نشان می دهیم:

1- نفس امتحان گرفتن، سبب تلاش بیشتر می شود و اگر امتحان نباشد، حتی دانش آموزان زرنگ نیز تلاش و کوشش لازم را نمی کنند.

2- درست پاسخ دادن به سۆالات لذت آور است و بدون امتحان این لذت حاصل نمی شود.

3- بد پاسخ دادن به سۆالات رنج آور است و بدون امتحان این رنج حاصل نمی شود.

4- با آزمون، نمره و امتیاز دقیق هرکس مشخص می گردد و بدون امتحان، مشخص نمی شود.

5- با امتحان گرفتن، هیچ کس مدعی از بین رفتن حق خود نیست؛ اما بدون امتحان، قبول شدگان، طالب حق بیشتری هستند و مردودشدگان نیز اعتراض خواهند کرد.

بنابراین، نفس امتحان و پرسش قبر نیز انسانها را در دنیا به تلاش و کوشش بیشتر وادار می کند؛ در حین امتحان، نیکوکاران از پاسخ دادن لذت و بدکاران رنج می برند. درجه و امتیاز هرکس برای خودش مشخص می شود و همه شاهد عدالت الهی خواهند بود و هیچ کس مدعی مرتبه ی برتر نخواهد شد.

 

متوسّطان؛ مستضعفان

از برخی روایات استفاده می شود که تنها نیکان و بدان محض، مورد سۆال و پرسش قرار می گیرند:

امام باقر علیه السلام فرمود: «در قبر پرسش نمی شود، مگر از کسانی که دارای ایمان یا کفر محض هستند.» (4)

چرا شهدا از پرسش قبر در امانند؟

فرمود: « شهید در زیر برق شمشیری که بالای سرش بود، ‌آزمایش خود را پس داده [ و پیشاپیش پاسخ پرسشها را داده است] و همین او را بس است!»

امام صادق علیه السلام فرمود: « فقط از کسانی که دارای ایمان و کفر محض هستند، سۆال می شود و دیگران به حال خود رها می گردند.» (5)

بنابراین، از غیر نیکان و بدان محض- که از آنان به متوسطان و مستضعفان تعبیر می گردد- پرسش نمی شود.

علامه ی مجلسی؛ در این باره می گوید: «از مستضعفان و متوسطان که بین ایمان و کفر قرار دارند، سۆال نمی شود» (6).

«متوسطان» کسانی هستند که توانایی ادای تکالیف خود را ندارند ( مانند: ابلهان، دیوانگان و کودکان).

«مستضعفان» کسانی هستند که زیر سلطه ی فرهنگی قرار گرفته، لذا از تشخیص حق عاجزند و قادر به هجرت از دیار خود نیستند ( مانند: کسانی که در محیط کفر زندگی می کنند و دسترسی به جایی ندارند و ندای حیاتبخش آیین اسلام نیز بدیشان نرسیده است).

بنابراین، آن دسته از مستضعفان که دسترسی به آیین حق یا امکان هجرت از سرزمین خود را دارند، از عذاب جهان برزخی استثنا نشده اند. آیه ی زیر نیز بر این مدعا دلالت دارد:

«إن الذین توفّاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنّا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارضُ اللهِ واسعةً فتهاجروا فیها فاولئکَ مأویهم جهنمُ و سائتْ مصیراً» (7)

پس از مرگ، فرشتگان به انسانهای بدکردار گویند: چرا در دنیا چنین می کردید؟

گویند: ما، در زمین، مستضعف و ناتوان بودیم.

فرشتگان پاسخ دهند: آیا زمین خدا گسترده نبود؛ تا از آن وادی هجرت کنید؟

پس، جایگاه اینان، جهنم است که بسیار بد جایگاهی است.

دنباله ی آیه ی فوق، درباره ی مستضعفینی که مهاجرت و رسیدن به حق برایشان ممکن نیست، چنین می گوید:

« إلا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعونَ حیلةً و لا یهتدونَ سبیلاً فاولئک عسی اللهُ ان یعفوَ عنهم و کان الله عفوّاً غفوراً» (8)

آن گروه از مردان، زنان و کودکان مستضعفی که گریز و چاره ای برایشان میسر نبود و راهی به نجات خود نمی یافتند، امیدوار به عفو و بخشش خدا باشند که خدا آمرزنده است و گناهانشان را می بخشد.

مقام شهیدان در پیشگاه خدا

 

معصومان؛ مقرّبان

گروهی از نیکان نیز که دارای ایمان و تقوای والایی هستند، مورد سۆال و جواب قبر واقع نمی شوند. این عده از انسانهای برتر- که از آنها به معصومان و مقربان تعبیر می شود- عبارتند از:

الف- پیامبران و امامان علیهم السلام.

ب- دانشمندان پارسا و پیکارگران راه خدا ( مجاهدان و شهیدان).

بنا به دلایل زیر از پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام پرسش و پاسخ پس از مرگ برداشته شده است:

1- آنان از برترین درجه ی ایمان و بالاترین مرتبه ی تقوا برخوردارند - تا جایی که از گناه و اشتباه به دور هستند - از این رو، خلافی انجام نمی دهند تا سزاوار پرسش و عذاب باشند.

2- آنان میزان عمل دیگران هستند و مقام و منزلتشان از بازرسان قبر برتر است؛ لذا پرسش از آنان- علاوه بر اینکه بیهوده به نظر می رسد - گستاخی به مقام شامخ آن ستارگان پرفروغ انسانیت است.

3- آنان از پیش، امتحان خود را به نیکوترین وجه ممکن در دنیا پس داده اند - که شایستگی به دست آوردن این منصب بزرگ را یافتند - از این رو، امتحان دوباره درباره ی آنان بی مورد است.

4- از طرفی دور از عقل است که از پیامبران و امامان پرسیده شود که پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ یا از آنان که خود سرمشق و اسوه ی دینداری برای انسانها هستند، بپرسند: دینت چیست؟ یا از آنان که خود از طرف خدا بدین افتخار دست یافته اند، بپرسند: خدایت کیست؟

غیر از معصومان عده ای دیگر نیز از پرسش قبر مستثنا هستند که به دلیل روایت زیر از آنها به «مقربان» تعبیر می شود:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : « اقربُ الناسِ من درجة النبوةِ اهلُ العلمِ و الجهاد» (9).

مقرب ترین انسانها به درجه ی پیامبری، عبارتند از: دانشمندان پارسا و پیکارگران راه خدا.

بیشتر دلایلی که در پرسش و پاسخ از معصومان بیان شد، نسبت به دانشمندان پارسای امت اسلامی نیز صادق است. اینان بهترین رهروان راه انبیا می باشند و چون در دوران ختم نبوت ( پایان پیامبری) قرار دارند، تمام وظایف سنگین پیامبران بر دوش آنهاست، به گونه ای که مقام برخی از دانشمندان پارسای این امت از مقام پیامبران بنی اسرائیل نیز برتر است.

به چند حدیث نبوی درباره ی مقام بزرگ علمای صالح بنگرید:

« دانشمندان، چراغهای زمین، جانشینان انبیا و وارث پیامبران هستند» (10).

« مرکب قلم دانشمندان، در روز قیامت بر خون شهیدان برتری دارد» (11).

« مقام عالم، از پیامبر یک درجه کمتر و از شهید یک درجه برتر است» (12).

پس از دانشمندان پارسا، شهیدان و مجاهدان، برترین مقام را در نزد خدا دارند و از پرسش و عذاب قبر در امانند.

به چند حدیث نبوی در این باره توجه فرمایید:

« مجاهدی که به پیشواز دشمن رود [ و در این مسیر، چنان] استقامت ورزد تا کشته شود یا پیروز، پرسش قبر از او برداشته می شود» (13).

پرسیده شد: چرا شهدا از پرسش قبر در امانند؟

فرمود: « شهید در زیر برق شمشیری که بالای سرش بود، ‌آزمایش خود را پس داده [ و پیشاپیش پاسخ پرسشها را داده است] و همین او را بس است!» (14).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « شهید، هفت خصلت دارد:

1- با چکیدن نخستین قطره ی خونش، گناهان او بخشیده و آمرزیده می شود.

2- چون بر زمین غلطید، دو ماهروی بهشتی سرش را بر دامن گرفته و گرد و غبار از چهره اش زدوده و بدوآفرین و خوشامد گویند.

3- جامه اش از تن برآورند و لباسهای زیبای بهشتی بر او پوشند.

4- فرشتگان بهشتی نزدش آیند و گلبارانش کنند.

5- جایگاه او را در بهشت، نشانش دهند.

6- او را به بهشت برند و گویند: هر کجا [ و نزد هرکس] می خواهی، برو!

7- [ مهم ترین خصلت او این است که] شهید نظر می کند به وجه الله (15).

نفس امتحان و پرسش قبر نیز انسانها را در دنیا به تلاش و کوشش بیشتر وادار می کند؛ در حین امتحان، نیکوکاران از پاسخ دادن لذت و بدکاران رنج می برند. درجه و امتیاز هرکس برای خودش مشخص می شود و همه شاهد عدالت الهی خواهند بود

در روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که : شهید هفت خصلت دارد:

اولین قطره ی خونش که به زمین ریزد، تمام گناهانش آمرزیده می شود؛ و مهم تر، آخرین خصلت اوست: شهید نظر می کند به وجه الله. شاید، نکته این باشد که حجابهای بین ما و حق تعالی، منتهی به حجاب خود انسان می شود. انسان خودش حجاب بزرگی است. اگر کسی این حجابها را در راه خدا داد، همه ی حجابها ( خود و خودبینی) را شکسته و تقدیم کرده است.

او،‌ برای خدا، جهاد و دفاع کرده و برای کشور خدا و آیین الهی هر چه داشته، در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است.

وقتی این حجاب برداشته شد، در عوض، خدای ( تبارک و تعالی) بر آنها تجلی می کند- چنانکه بر انبیا تجلی کرد - آنان همانند پیامبران، همه چیز را در راه خدا می خواهند و خودی نمی بینند و در مقابل حق تعالی، برای خودشان، شخصیتی قائل نیستند ... .

این روایت، انبیا را مقارن شهدا قرار داده و همان جلوه ای را که حق تعالی بر انبیا می کند، بر شهدا هم می نماید. شهید هم ینظر الی وجه الله؛ زیرا همانطور که انبیا حجابها را شکسته بودند، آنها نیز حجابها را شکسته و آخر منزلی که برای انبیا هست، شهدا نیز بر حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل می رسند» (16).

البته بعید نیست که دیگر پیروان راستین خط ولایت و امامت نیز در قبر مورد بازخواست قرار نگیرند و لطف و رحمت الهی نصیب آنان نیز شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس از شما در مسیر ما باشد و بمیرد؛ شهید است».

سۆال شد: اگرچه در بستر باشد؟

فرمود: « آری. اگر در بستر هم بمیرد، نزد خدا زنده است و روزی داده می شوند» (17).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1093
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چگونگی کیفیت زندگی برزخی !

برزخ

 

مۆمنان و نیکوکاران، پس از آزمون فرشتگان پرسش، زندگی بهشتی شان آغاز می شود و از نعمتهای الهی بهره مند می شوند:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «[ نیکان و مۆمنان] جایگاهشان را در بهشت می بینند و قبرشان را گسترش داده، سپس بدیشان گویند: بیارامید؛ آرمیدنی که در آن ترس و هراس نیست و بهترین آرامشهاست» (1).

امام صادق علیه السلام فرمود: « ... تا چشم کار می کند، قبر مۆمن را گشایش دهند؛ طعامهای بهشتی برایش آورند و او را داخل در شادی و آساش نمایند.» (2)

مۆمنان و نیکان از هر گونه لذتی برخوردارند؛ از درختان بهشتی میوه می خورند، از نهرهای حوض کوثر- که در آن، آب، شیر و شراب جاری است- می آشامند، با حوریان ماهروی بهشتی، همبستر شده؛ لباسهایی از حریر و استبرق به تن پوشند؛ بر کرسی های مزین به طلا و جواهر، تکیه زده و بوی عطرآگین بهشت مشامشان را نوازش می دهد.

فرشتگان رحمت بر آنان درود و سلام فرستند؛ با دیگر مۆمنان و نیکان دیدار نموده و از نعمت همسایگی در جوار محمد صلی الله علیه و آله و آل محمد علیهم السلام بهره می برند... و بالاخره از تمام نعمتهای بهشت اخروی، غیر از نعمتهای مختص آن سرا، تمتع می برند؛ زیرا جهان برزخ مثل جهان آخرت است؛ اما در مقیاسی کوچک تر.

 

کیفر بدان

کافران و بدکاران، پس از اینکه به نیکی از عهده ی امتحان بازرسان قبر برنیامدند، زندگی جهنمی شان آغاز می شود و از عذابها و شکنجه های آن جهان برخوردار می شوند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « ... ضرباتی بدیشان زنند که تمام موجودات روی زمین [ غیر از انس و جن] صدای آن را می شنوند».

امام صادق علیه السلام فرمود: « ... دری از آتش جهنم به رویش می گشایند و او را در آب جوشان می اندازند.»

کیفر بدکرداران بسی سخت است. قبر چنان فشارشان دهد که استخوانهایشان درهم شکند؛ از درخت « زقّوم»- که میوه، برگ و خار آن از آتش است- خورانده شوند؛ از آب جوشان که اندرون آنان را ریزه ریزه کند، می آشامند.

امیرالمۆمنین حضرت علی علیه السلام درباره ی شدت عذاب برزخیان چنین می فرماید: « عذاب قبر برای آنان به قدری شدید است که حوادث هراس انگیز، دگرگونی ها، زلزله ها و اضطرابات این دنیا برای آنان عادی است و وحشتی بر ایشان ایجاد نمی کند»

جامه هایی از آتش بر آنها پوشند؛ فرشتگان با گرزهای آتشین بر سرشان کوبند؛ همراه و همدمشان شیطان و مار و عقرب باشد و از بوی گندشان وادی برهوت، متعفن شود و... .

امیرالمۆمنین حضرت علی علیه السلام درباره ی شدت عذاب برزخیان چنین می فرماید: « عذاب قبر برای آنان به قدری شدید است که حوادث هراس انگیز، دگرگونی ها، زلزله ها و اضطرابات این دنیا برای آنان عادی است و وحشتی بر ایشان ایجاد نمی کند.» (3)

 

لذتها و رنجها (4)

لذت و سرور بهشت و رنج و اندوه جهنم در مقایسه با دنیا همچون رابطه ی قطره با دریاست.

«نهر کوثر» که یکی از مظاهر بهشت برزخی است، چشمه هایش از زیر عرش الهی روان می شود، از شیر، سفیدتر از کره نرمتر و از عسل شیرین تر است؛ سنگریزه هایش زبرجد، یاقوت و مرجان، گیاهش زعفران و خاکش از مشک خوشبوتر است.

« اگر قطره ای از آب حمیم را بر سر کوههای دنیا ریزند، متلاشی گردند و اگر جامه ای از جامه های آتشین را بین زمین و آسمان آویزان کنند، اهل زمین، از شدت گرما و بوی گندش بسیار آزرده شوند»

شهید دستغیب رحمه الله در کتاب « معاد» می نویسد:

« اگر گوشه ای از صورت حورالعین باز شود، چشمها را خیره می کند. نور چهره ی حور اگر بر این عالم بتابد، بر نور آفتاب هم چیره می شود» (5).

« درخت زقوم»‌ یکی از مظاهر جهنم است. میوه هایش از قعر جهنم بیرون می آید؛ از سر تلخ تر، از مردار گندیده تر و از آهن سخت تر است.

نویسنده ی شهید در همان کتاب با استناد به روایاتی می نویسد:

« اگر قطره ای از آب حمیم را بر سر کوههای دنیا ریزند، متلاشی گردند و اگر جامه ای از جامه های آتشین را بین زمین و آسمان آویزان کنند، اهل زمین، از شدت گرما و بوی گندش بسیار آزرده شوند» (6).

« شیخ شوشتری» در «مواعظ» می فرماید:

« خدا فرموده است: « نارٌ حامیه» ( آتش گرم) و از این رو صفت گرما برای آتش برزخ و آخرت آورده شده است، زیرا آتش دنیا در مقایسه با آن، آتش سرد است.»

مقایسه ی آتش جهان برزخی با آتش دنیا، همانند مقایسه ی صاعقه با آتش برخاسته از هیزم است. آتش صاعقه که از برخورد ابرها با هم به وجود می آید، چنان حقیقی و لطیف است که گاهی در یک لحظه درختان را می سوزاند و رودها را خشک می گرداند.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

آیا ارواح پرواز می کنند؟!

برزخ

 

ارواح در جاهایی غیر از محل دفن خود قرار دارند، سوالی که در اینجا مطرح می شود اینکه پس چرا در روایات به «زیارت اهل قبور» سفارش شده است؟

برای پاسخ به این مطلب، توجه شما را به نکاتی چند جلب می نماییم:

الف- روح با جسد ارتباط ویژه ای دارد. وقتی بر سر قبر مۆمنی حاضر شوند، روحش از «وادی السلام» به سوی قبرش پرواز می کند و از دیدارکننده ی قبرش خشنود می گردد.

از امام کاظم علیه السلام پرسیده شد: آیا مۆمن زائر قبرش را می شناسد؟

فرمود: «آری، تا زمانی که بر سر قبر است، با او انس گیرد و چون از آنجا رود، دلتنگ می شود». (1)

ب- اگر بر سر قبر یادی از مرده کنند، فاتحه ای نثار روحش نمایند، برایش آمرزش طلبند یا در حق او دعایی بخوانند؛ سبب گشایش وضع او در برزخ می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین هدیه زندگان برای مردگان دعا و آمرزش طلبی برای آنهاست». (2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «همانگونه که زندگان از اهدای هدیه به خود، خوشحال می شوند، مردگان نیز از آمرزش طلبی و استغفار در حق خویش، شادمان می گردند.» (3)

ج- دیدار زندگان از قبور مردگان، مایه ی پند و عبرت و تذکار پس از مرگ است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «به زیارت مراقد مردگان روید؛ تا شما را به یاد [مرگ و] آخرت اندازد.» (4)

 

مظهر بهشت برزخی

«عبدالله بن سِنان» یکی از یاران امام صادق علیه السلام ماجرای شنیدنی زیر را چنین بیان می دارد:

«از امام صادق علیه السلام پرسیدم: نهر کوثر چیست؟

حضرت توضیحاتی داد؛ سپس فرمود: آیا دوست داری آن را ببینی؟

گفتم: فدایت شوم؛ آری. فرمود: دستم را بگیر تا از این شهر بیرون رویم.

روح با جسد ارتباط ویژه ای دارد. وقتی بر سر قبر مۆمنی حاضر شوند، روحش از «وادی السلام» به سوی قبرش پرواز می کند و از دیدارکننده ی قبرش خشنود می گردد

امام پایش را به زمین کوفت؛ در این هنگام، پرده ی ملکوتی کنار رفت و عالم برزخی نمایان شد. وقتی چشم گشودم، نهری بسیار بزرگ دیدم که آغاز و پایانش پیدا نبود. از چشمه های آن، آب و شیر سفیدتر از برف و شراب نیکوتر از یاقوت روان بود.

گفتم: فدایت شوم؛ این نهر و چشمه ها از کجا می آیند [و به کجا می ریزند]؟

فرمود: این از چشمه هایی است که خدای تعالی در قرآن نویدش را داده است: چشمه ای از آب، چشمه ای از شیر، چشمه ای از شراب.

در کنار آن نهر، درخت هایی دیدم که زیر سایه ی آنها حوریانی گیسو به سر آویخته، آرمیده بودند که هرگز بدین زیبایی کسی را در دنیا ندیده بودم!

حضرت به یکی از آنها اشاره فرمود [آب بده!] آن ماهرو، قدحی از آب پر کرد. حضرت، ظرف آب را از او گرفت و به من داد. هرگز ظرفی به آن زیبایی ندیده بودم و شربتی به آن گوارایی نچشیده بودم!

گفتم: فدایت شوم؛ چنین چیزهایی را نه دیده بودم و نه تصورش را می کردم.

حضرت فرمود: «این کمترین چیزهایی است که خداوند به پیروان ما نویدش را داده است و مۆمن هرگاه بمیرد، او را به این محل آورند. در باغستان های اطراف، گردش می کند و از شراب های اینجا می آشامد». (5)

 

مظهر جهنم برزخی

حکایت شگفت انگیز زیر را از زبان امام صادق علیه السلام می شنویم: شخصی [شتابان و هراسان] نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و له فرمود: «به زیارت مراقد مردگان روید؛ تا شما را به یاد [مرگ و] آخرت اندازد»

 

عرض کرد: ای پیامبر خدا! سرگذشت عجیبی بر من گذشت! حضرت فرمود: «چه دیدی»؟ [که اینگونه پریشان و آشفته ای!]

گفت: همسرم به بیماری سختی دچار بود. گفتند: اگر از آب چاه «احقاف» وادی برهوت او را بنوشانی؛ شفا می یابد. مشک و قدحی برداشتم و رهسپار آن سرزمین شدم.

[وقتی، به آنجا رسیدم، آن وادی را صحرایی دهشتناک یافتم. سرانجام با ترس و لرز خود را به آن چاه رساندم]. آب را با قدح در مشک می ریختم که ناگهان صدایی هراس انگیز توجهم را جلب کرد! از سمت بالا، شخصی که با غل و زنجیر بسته شده بود و آثار شدت تشنگی بر لبانش نشسته بود، فریاد «واعطش»، سر می داد! گفت: اندکی مرا آب بیاشام که اینک از فرط تشنگی هلاک می شوم!

[ترس و وحشت چنان بر من مستولی شد که آهنگ فرار نمودم؛ اما پاهایم جرأت رفتن نداشت] ظرف را پر از آب کردم که آبش دهم؛ ناگاه با همان زنجیری که به گردنش آویخته بود، او را تا چشم کار می کرد، بالا کشیدند!

این حادثه ی دهشتناک باز هم تکرار شد. سرمشک را لرزان و ترسان بستم و با شتاب خود را از آن صحرای مرگبار و آن کابوس هولناک رهانیدم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این بیچاره، قابیل فرزند آدم است که برادرش [هابیل] را [به خاطر دنیا دوستی و جاه طلبی] کشت.» (6)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1106
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

برزخ کجاست؟

برزخ

 

عالم دنیا نیز همانند بدن انسان از دو چهره برخوردار است:

1- ظاهر مادی (دنیا).

2- باطن مثالی (برزخ).

ظاهر دنیا چون مادی و قابل حس است، با بدن و قالب ظاهری درک می شود و پس از مرگ، هنگامی که بدن و قالب ظاهری ناتوان شد و از کار افتاد، بدن برزخی ( مثالی) جایگزین آن می شود و چون با آن جهان سنخیت دارد، قادر به درک پدیده های جهان برزخی است.

بنابراین، جهان برزخی از عالم طبیعت جدا و گسسته نیست که در انتهای این دنیا به جهانی برسیم و این جهان نیز با دیواری بسیار بزرگ از طبیعت جدا گردد؛ بلکه دنیا و برزخ ( مانند دو روی یک سکه) متصل و به هم پیوسته است؛ لذا دانشمندان اسلامی معتقدند که برزخ، در ملکوت همین دنیاست.

در روایات نیز گاهی واژه ی دنیا به جای برزخ به کار می رود. هرگاه، اینچنین تعبیر شود، مراد از آن، دنیای درونی و باطنی است.

از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: حضرت آدم علیه السلام در کدام بهشت بوده است [بهشت برزخی یا بهشت اخروی]؟

فرمود: «بهشت دنیا؛ زیرا در بهشت حضرت آدم، خورشید و ماه بوده است و اگر در بهشت آخرت می بود، هرگز از آن رانده نمی شد» (1).

از واژه ی «صبحگاه» و «شامگاه» در آیات زیر نیز فهمیده می شود که «برزخ» در همین دنیاست و جدای از آن نیست:

« و لهم رزقُهُم فیها بکرةً و عشیاً» (2)

رزق و روزی آنها، صبح و شب بدیشان می رسد.

« النارُ یعرضونَ علیها غدوّاً و عشیّاً» (3)

هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه می شوند.

دنیا و برزخ ( مانند دو روی یک سکه) متصل و به هم پیوسته است؛ لذا دانشمندان اسلامی معتقدند که برزخ، در ملکوت همین دنیاست

«وادی السّلام»؛ «برهوت»؟

از آنچه بیان شد، دریافتیم که برزخ، پیوسته به دنیاست.

اینک روایاتی را در این باره یادآور می شویم:

امام صادق علیه السلام فرمود: « هیچ مۆمنی در شرق و غرب زمین باقی نمی ماند؛ مگر اینکه به « وادی السلام» برده شود!»

پرسیده شد وادی السلام کجاست؟

فرمود: «پشت شهر کوفه؛ مۆمنان در آنجا حلقه حلقه گرد هم آیند و با هم سخن گویند» (4).

امیرالمۆمنین علیه السلام فرمود: « بدترین آب روی زمین، آب وادی برهوت است. برهوت سرزمینی است که در حضر موت [اطراف یمن] واقع شده و تمامی کفار [ پس از مرگ] در آن سرزمین، گرد هم آیند.» (5)

امام صادق علیه السلام فرمود: «روح مۆمن را پس از مرگ به سوی نهر کوثر [از نواحی وادی السلام] برند. مۆمن در باغ های اطراف آن گردش می کند و از شراب های آن می آشامد؛ اما دشمنان ما [اهل بیت] وقتی از دنیا روند، روحشان را به سوی وادی برهوت برند. در آن وادی تا روز قیامت، شکنجه شوند و از زقّوم (6) آن خورند و از حمیمش آشامند. پناه بر خدا از عذاب سخت این وادی!» (7)

حال که دانستیم ارواح در جاهایی غیر از محل دفن خود قرار دارند، پس چرا در روایات به «زیارت اهل قبور» سفارش شده است؟ برای پاسخ به این مطلب، شما را به مطالعه مقاله آیا ارواح پرواز می کنند؟! دعوت می کنیم.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1421
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

بهشت و جهنم کجاست ؟

بهشت-جهنم

 

آیا بهشت و جهنمى كه قرآن مطرح مى كند، اكنون موجود است یا به تدریج با اعمال انسان آفریده مى شود؟ اگر آفریده شده، مكان آن دو كجاست؟

قرآن كریم دو نوع بهشت و جهنّم را مطرح مى كند; یكى بهشت و جهنّم برزخى، كه در آیه هاى 26 و 27 سوره یس; 169 سوره آل عمران; 46 سوره مۆمن و 25 سوره نوح، مطرح شده است. این نوع بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولى موقتى مى باشد و با برپایى قیامت پایان مى یابد.[1]

دیگرى بهشت و جهنّم در قیامت است كه در آیه هاى فراوانى مطرح شده است.

از آیات قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود كه این نوع بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است.

بسیارى از مفسران در ذیل آیاتى كه براى بهشت و جهنّم كلمه «اعدّت» (مهیا شده) به كار رفته، گفته اند، از این كلمه استفاده مى شود كه بهشت و جهنّم، هم اكنون موجود است; مانند این آیات:

(وَجَنَّة عَرْضُهَا السَّمَـوَ تُ وَالاَْرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِین)[2]; و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمان ها و زمین است[و] براى پرهیزگاران آماده شده است.

(وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى أُعِدَّتْ لِلْكَـفِرِین)[3]; و از آتشى كه براى كافران آماده شده است بترسید. و آیه 21 سوره حدید، 24 سوره بقره و ... .

«هروى» به امام رضا(علیه السلام) عرض مى كند: یابن رسول اللّه، آیا بهشت و جهنّم هم اكنون آفریده شده اند؟ امام فرمود:

نَعَمْ وَ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَى النّارَ لَمّا عُرِجَ بِه اِلَى السَّماءِ; بلى، هنگامى كه رسول خدا به آسمان عروج كرد، وارد بهشت شد و جهنّم را دید.[4]

در روایت دیگرى پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) مى فرماید:

مَكْتُوبٌ عَلى بابِ الْجَنَّةِ، لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، عَلىٌّ اَخُو رَسُولِ اللّهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ اللّهُ السَّموتِ وَ الاَرْضَ بِاَلْفَىْ عام; بر در بهشت، دو هزار سال قبل از این كه خداوند آسمان ها و زمین را بیافریند، نوشته شده، لااله الاّ اللّه محمد رسول اللّه، علىّ اخو رسول اللّه.[5]

مكان بهشت و جهنّم برزخى در درون و باطن این جهان است. در مورد مكان بهشت و جهنّم قیامت اختلاف نظر است

گرچه بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولى اعمال آدمیان در شكل دهى به برخى از خصوصیات و ویژگى هاى آنها نقش دارند.

در روایتى مى خوانیم هر بار كه مۆمن ذكر  «لاحول و لاقوة الاّ باللّه» مى گوید، یك درخت در بهشت غرس مى شود.[6]

مكان بهشت و جهنّم برزخى در درون و باطن این جهان است.

در مورد مكان بهشت و جهنّم قیامت اختلاف نظر است:

1. در آسمان ها است، چون قرآن خبر از معراج پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به آسمان ها مى دهد و مى فرماید:(عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى);[7] بهشت جاویدان نزد سدرة المنتهى است، همان نقطه اى كه برترین مكان آسمان است.

در آیه دیگرى مى فرماید: (وَ فِى السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُون)[8; روزى شما و آن چه به شما وعده داده مى شود، در آسمان است.

2. بهشت و جهنّم مادى نیست تا نیازى به مكان داشته باشد. لذا با برپایى قیامت، طومار زمین  و كرات آسمانى در هم پیچیده مى شود، ولى بهشت و جهنّم موجود بوده و به حال خود باقى است.

3. بهشت و جهنّم در درون و باطن این جهان قرار دارد.[9]

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1115
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی