.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

مطالب علمی جالب دانستنی

– در هر 5 ثانیه یک کامپیوتر در سطح جهان به ویروس آلوده میگردد.

– ظروف پلاستیکی 50 هزار سال طول میکشد تا در طبیعت شروع به تجزیه شدن کنند.

– اغلب مارها دارای 6 ردیف دندان میباشند.

– 90% سم مارها از پروتئین تشکیل یافته است.

– 10 درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند.

– 11 درصد جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل میدهند.

– از هر 10 نفر، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی میکند.

– 98 درصد وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است.

– یک اسب در طول یک سال 7 برابر وزن بدن خود غذا مصرف میکند.

– سوسکها سریعترین جانوران 6 پا میباشند. با سرعت یک متر در ثانیه.

– خرگوشها و طوطی ها بدون نیاز به چرخاندن سر خود قادرند پشت سر خود را ببینند.

– کرگدنها قادرند سریعتر از انسانها بدوند.

– هیچ پنگوئنی در قطب شمال وجود ندارد.

– مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند.

– کانادا یک واژه هندی به معنی «روستای بزرگ» میباشد.

– رشد دندانهای سگ آبی هیچگاه متوقف نمیگردد.

– قلب والها تنها 9 بار در دقیقه میتپد.

– چیتا قادر است در حداکثر سرعت خود گامهایی به طول 8 متر بر دارد.

– شمپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمیتوانند.

– عمر سنجاقکها تنها 24 ساعت میباشد.

– مدت زمان گردش سیاره عطارد بدور خود دو برابر مدت زمان گردش آن بدور خورشید میباشد.

– روشنایی قرص کامل ماه 9 برابر هلال ماه میباشد.

– یک خرس بالغ قادر است با سرعت یک اسب بدود.

– قلب یک جوجه تیغی در حالت عادی 190 بار در دقیقه میزند که در دوران خواب زمستانی به 20 بار در دقیقه کاهش می یابد.

– اسبها قادرند در حالت ایستاده بخوابند.

– کانگروها قادرند 3 متر به سمت بالا و 8 متر به سمت جلو بپرند.

– قلب میگو در سر آن واقع است.

– گونه ای از خرگوش قادر است 12 ساعت پس از تولد جفت گیری کند.

– یک کوه آتشفشان قادر است ذرات ریز و گردوغبار را تا ارتفاع 50 کیلوکتری به فضای اطراف پرتاب کند.

– دارکوب ها قادرند 20 بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند.

– سالانه 500 فیلم در امریکا و 800 فیلم در هند ساخته میگردد.

– آدولف هیتلر گیاهخوار بوده است.

– تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون کور رنگ میباشند.

– عمر تمساح بیش از 100 سال میباشد.

– تمام قوهای کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس میباشند.

– موریانه ها قادرند تا 2 روز زیر آب زنده بمانند.

– مزه سیب، پیاز و سیب زمینی یکسان میباشد.و تنها بواسطه بوی آنهاست که طعم های متفاوتی می یابند.

– فیلها قادرند روزانه 60 گالن آب و 250 کیلو گرم یونجه مصرف کنند.

– جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمیباشند.

– 80 درصد امواج مایکرو ویو تلفنهای همراه بوسیله سر جذب میگردد.

– قد فضانوردان هنگامی که در فضا هستند 5 تا 7 سانتی متر بلنتر میگردد.

– بلژیک تنها کشوری است که فیلمهای غیر اخلاقی را سانسور نمیکند.

– جلیغه ضد گلوله، برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری همگی اختراعات زنان میباشند.

– موز پر مصرف ترین میوه کشور امریکا میباشد.

– درتمام انسانهای کره زمین 99.9 % شباهت ژنتیکی وجود دارد.

– 98.5 % از ژنهای انسان و شامپانزه یکسان میباشند.

– قلب انسان بطور متوسط 100 هزار بار در روز و 40 میلیون بار در سال می تپد.

– لئوناردو داوینچی مخترع قیچی میباشد.

– سطح شهر مکزیک سالانه 25 سانتی متر نشست میکند.

– 50 %جمعیت جهان هیچگاه در طول حیات خود از تلفن استفاده نکرده اند.

– هرگاه جمعیت کره زمین به 100 نفر کاهش یابد، 50 % پول جهان در دست 6 نفر قرار خواهد گرفت.

– موشهای صحرایی سالانه 1/3 منابع و ذخایر غذایی جهان را نابود میسازند.

– 2/3 اعدامهای جهان در کشور چین بوقوع می پیوندد.

– سرود اصلی کشور یونان متشکل از 158 بیت میباشد.

– تمساح ها قادرند آرواره های خود را با نیروی 1300 کیلو گرم ببندند.

– یک گاو بطور متوسط سالانه 2 هزار و 300 گالن شیر تولید میکند.

– خورشید از لحاظ وزن از 70% هیدروژن،28% هلیوم،1.5% کربن+نیتروژن+اکسیژن و 0.5% عناصر دیگر تشکیل شده است.

– سگهای شهری بطور متوسط 3 سال بیشتر از سگهای روستایی عمر میکنند.

– در امریکا سالانه 15 نفر بر اثر گاز گرفتگی توسط سگها جان خود را از دست میدهند.

– 70% فقرای جهان را زنان تشکیل میدهند.

– در هر 2 هفته یک زبان در جهان منقرض میگردد.

– ون گوگ در طول حیات خود تنها یکی از نقاشیهای خود را بفروش رساند.

– گربه های خانگی 70% وقت خود را در خواب سپری میکنند.

– پلنگها قادرند تا ارتفاع 5 متری به بالا بپرند.

– 2/3 آدم رباییهای جهان در کلمبیا به وقوع می پیوندد.

– سم مارهای قهوه ای استرالیا تا حدی مهلک میباشد که 0.002 گرم از سم این مارها میتواند یک انسان را بکشد.

– اختراع پیچ گوشتی پیش از پیچ صورت گرفت.

– خودروسازی بزرگترین صنعت در جهان میباشد.

– نور خورشید 8.5 دقیقه طول میکشد تا به زمین برسد.



:: موضوعات مرتبط: اینترنت , رایانه , ریاضی , زیست شناسی , زمین شناسی , فیزیک , اخبار , اختراعات و ایده ها , جهان شناسی , نجوم , مشاهیر , روانشناسی , ماشین , تکنولوژی , متافیزیک , سلامتی , عجایب جهان , روح متعالی , تاریخی , موفقیت , خلاقیت , ورزشی , دینی , علوم ماورائ طبیعه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1295
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : شنبه 1 مهر 1396
.

آیین بودایی

دانشنامهٔ آزاد دیوی به نام ماره سوار بر فیل به سوی بودا می‌رود تا او را از دست‌یابی به بیداری روحی بازدارد.

بودیسم یا بوداگرایی دین و فلسفه‌ای مبتنی بر آموزه‌های سیدارتا گوتاما که در حدود ۵۶۶ (پیش از میلاد) تا ۴۸۶ (پیش از میلاد) می‌زیسته، است. آیین بودا به تدریج از هندوستان به سراسر آسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانکا، یمن، آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، کره و ژاپن راه یافت. آیین بودایی به عنوان دین پاکاندر نظر گرفته می‌شود و با ۵۰۰ میلیون پیرو یکی از ادیان اصلی جهان به شمار می‌آید. آیین بودا بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تأکید دارد. آماج این ورزیدگی‌ها پایان دادن به چرخه تولد مجدد یا سمساره است که از طریق بیداری یا درک واقعیت راستین، رسیدن به رهایی یا نیروانا صورت می‌گیرد. اخلاقیات بودا گرایانه بر دو اصل بی‌گزندی و رواداری برپا شده‌است. آثار نوشتاری بوداگرایی بسیارند و بخش ارزنده‌ای از ادبیات دینی جهان به شمار می‌روند.

== خاستگاه اندیشه‌های بودا ریحانه پیرامون سه هزار سال پیش، شاخه‌هایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچ کردند. پیش از ورود آن‌ها به شبه جزیرهٔ هند، قوم دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است. آریایی‌ها پیرامون ۲۵۰۰ سال پیش یعنی به هنگام زایش بودا در بیشتر سامان‌های شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره گشته‌بودند. جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار طبقه یا (کاست) بخش می‌شد: برهمنها (روحانیان)، کشتریاها (شهریاران و جنگاوران)، وایسیاها (کشاورزان و بازرگانان) و شودراها (خدمتکاران برده). بودا خود به رده کشتریا تعلق داشت ولی اعلام داشت که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند

۱ آموزه‌های بودا

۱.۱ چهار حقیقت شریف

۱.۲ راه اصیل هشتگانه

۱.۲.۱ بینش

۱.۲.۲ اخلاق‌مندی

۱.۲.۳ تمرکز روانی

۲ شاخه‌های آیین بودایی

۳ آیین بودایی و ایران

راهبان بودایی شیگاتسه، تبت چکیده آموزه بودا این است: ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده می‌شویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار می‌شود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می‌نامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است، رنج است. دوری از آنچه دلخواه است، رنج است؛ و خلاصه این‌که دل بستن رنج‌آور است. از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخهٔ زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایش‌های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همهٔ موجودات و بوندگان می‌شود و سپس از راه این درک‌ها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری می‌رسیم و از این دور باطل خارج می‌شویم. این آموزه‌ها، آیین بودا (دارما) را تشکیل می‌دهند. بودا خود، آیین خود را مانند قایقی می‌نامد که برای چرخه‌شکنی و رسیدن به ساحل رستگاری به آن نیاز است؛ ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق می‌رساند. آن‌جاست که شمع تمامی خواهش‌ها و دلبستگی‌ها خاموش می‌شود. به این روی، این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی می‌نامند.

چهار حقیقت شریفآدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت می‌داند:

کار حقیقت نخست از چهار حقیقت شریف، تشخیص این بیماری به‌عنوان بیماری رنج در انسان‌هاست. به رسمیت شناختن وجود رنج اهمیت کلیدی دارد. هیچ موجود زنده نمی‌تواند از رنج بگریزد. زایش، بیماری و مرگ همه باعث رنج هستند. رنج می‌تواند جسمانی یا روانی باشد.

حقیقت دوم، دلبستگی‌ها را به‌عنوان باعث و بانی این بیماری باز می‌شناسد.

سومین حقیقت، شرایط را سنجیده و اعلام می‌کند که بهبود امکان‌پذیر است.

حقیقت چهارم، تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است. درک این حقایق و اصول، به تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همهٔ موجودات می‌گردد. درک چهار حقیقت شریف، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل می‌دهد.

این چهار حقیقت شریف عبارتند از: رنج Dukkha بودا می‌گوید: «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنج‌اند. نرسیدن به آنچه شخص دوست می‌دارد رنج است؛ سخن کوتاه، پنج بخش دلبستگی رنج است.»

ویژگی رنج، یکی از سه نشانه هستی trilakṣaṇa است. دوکَه، نه تنها بر رنج به معنای احساس‌های ناخوشایند دلالت دارد، بلکه اشاره است به هر چیزی، چه مادی و چه روانی، که مشروط است، و دستخوش پیدایش و از میان رفتن است، و شامل پنج انبوهه skandha است، و حالت رهایی نیست. پس هر لذت معرفتی رنج است زیرا دستخوش پایان‌یافتگی است. خاستگاه رنج Samudaya دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. دوُکه به دلیل میل و تشنگی tṛṣṇā پیدا می‌شود.

سه نوع تشنگی (میل) قابل بازشناسی است:

۱ - تشنگی کام kama tanha که تشنگی حواس پنج‌گانه و تمایل به لذت‌های جسمانی است.

۲-تشنگیِ بودن bhava tanha تمایل به وجود و بقا و باقی‌ماندن وضعیت حاضر و هم‌چنین تمایل به وجود در وضعیت‌هایی دیگر که با واژه‌هایی چون «ای کاش» بیان می‌شود.

۳- تشنگیِ نبودن vibhava tanha که تمایل به نبودن در وضعیت کنونی و هم‌چنین تمایل به نبودن در وضعیتی دیگر است و با واژه‌هایی چون «ای کاش هیچ‌وقت … نباشم.» تمایل به مرگ نیز در این زمره می‌گنجد. تمامی رنج انسانی پیامدی است از این سه شکل از تمایل. این سه تمایل به نوبه خود در پی ناآگاهی و نادانی به وجود می‌آیند، ناآگاهی‌ای که به تشکیل مفهوم «من» در انسان انجامیده است. توقف رنج Nirodha بریدن از رنج‌ها با بریدن از تمایلات نفسانی دست‌یافتنی است و این حقیقت سوم می‌گوید که هر انسان توان بریدن از رنج‌ها را در خود دارد.

گسست از رنج‌ها را در آیین بودا، روشنایی، بیداری، و خاموشی (نیروانا) شعله رنج نیز می‌گویند. برای رسیدن به این حالت، انسان باید درک کند که راه رسیدن به خوشبختی راستین از طریق دنبال کردن تمایلات و تشنگی‌ها میسر نمی‌شود بلکه با پذیرش واقعیت خود و گسست از تشنگی‌ها به‌دست می‌آید.

راه توقف رنج Magga راه توقف رنج راه اصیل هشتگانه نام دارد. این راه عبارت است از:

دیدگاه درست، نیت درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، اندیشه درست، و تمرکز درست.

راه اصیل هشتگانهراه رهایی از رنج در این هشت چیز خلاصه می‌شود: راه اصیل هشتگانه که نسخهٔ تجویز بیداردل (بودا) برای درمان رنج‌هایی است که همه موجودات دچار آن هستند، خود به سه گروه دسته‌بندی می‌شود:

اخلاق‌مندی (شیلا)، تمرکز روانی (سامادی) و بینش (پرگیا). این سه مفهوم هستهٔ تمرین‌های روحانی آیین بودا را می‌سازند.

بخش عوامل هشتگانه به سانسکریت و پالی توضیح بینش

prajñā ۱. دیدگاه درست samyag dṛṣṭi, sammā ditthi دیدن واقعیت همان‌گونه که هست نه آن‌گونه که به نظر می‌آید. آگاهی از آیین نیک (دین، مکتب یا مذهب درست و چهار حقیقت شریف.

۲. نیت درست samyag saṃkalpa, sammā sankappa نیت دست‌یابی به توان دست کشیدن و چشم‌پوشی از چیزها. نیت رسیدن به آزادی و بی‌آزاری. اخلاق‌مداری

śīla ۳. گفتار درست samyag vāc, sammā vāca شیوه گفتاری که بی‌دروغ و بی‌زیان باشد. خودداری از دروغ گویی، بدگویی، درشت گویی (ناسزا، متلک، ....)، یاوه گویی (حرف از روی نادانی و حرّافی بی‌مورد).

۴. کردار درست samyag karman, sammā kammanta کردار به شیوه‌ای بی‌زیان. خودداری از آزار، کشتار و تبعیض موجودات، خودداری از گرفتن آنچه به تو تعلّق ندارد، رابطه جنسی نامناسب (رابطه با زور، رابطه با فرد متأهل، رابطه با کودکان نابالغ).

۵. معاش درست samyag ājīvana, sammā ājīva معاشی بی‌زیان. خودداری از مشاغلی که باعث آزار است: اسلحه‌فروشی، حیوان‌فروشی، اِعمال و تلقین نظر به دیگران (به هر اسمی. حتّی به اسم گسترش آیین یا هدایت) به‌ویژه اگر با زور و ارعاب باشد، رباخواری، کلاه‌برداری، رمالی، جادو و غیره. تمرکز روانی

samādhi ۶. کوشش درست samyag vyāyāma, sammā vāyāma کوشش برای بهبود.

گام نخست: دور ماندن از خواسته‌های ناشایست همراه با شکوفا کردن تمایلات خوب.

گام دوم: غلبه کامل بر عادات ناشایست همراه با ایجاد عادات نیک.

۷. اندیشه درست samyag smṛti, sammā sati رسیدن به آگاهی که از طریق آن بتوان اصل واقعیت چیزها را با ذهنی بازدید. آگاه بودن از واقعیت موجود در درون خود، بدون میل و نیاز یا بیرازی از آن. اندیشه آزاد از کام و شهوت، آزاد از بدخواهی و آزاد از ستمگری.

۸. تمرکز درست samyag samādhi, sammā samādhi مراقبه یا تمرکز صحیح که از آن به عنوان چهار درون‌پویی Dhyāna نخست یاد شده‌است.

ذکرگویی چندان توصیه نشده ولی ممنوع نیست.بینش بخش آخر راه هشت‌گانه، یعنی جهان‌بینی درست و پندار درست، تشکیل‌دهندهٔ بینش (پرگیا) است. رسیدن به بینش یا به عبارتی حکمت اعلا، در آیین بودا به معنی یافتن دسترسی مستقیم به واقعیت نهفته در پشت چیزها و یافتن بینشی فراسوی هرگونه شناخت است. این گام پس از گام‌های درست‌کاری و یکدلی می‌آید و نتیجهٔ یک درون‌پویی ویژهٔ بودایی است. جهان‌بینی درست، همان درک کامل چهار حقیقت شریف و پندار درست، همان مهرورزی و عشق است که ذهن را از شهوت، بدخواهی و ددمنشی می‌پالاید. این‌ها راه را برای رسیدن به بنیش فراشناخت هموار می‌سازند.

اخلاق‌مندی که در راه هشت‌گانه به گونهٔ گفتار درست، کردار درست و معاش درست آمده، دستورهایی اخلاقی مانند خودداری از کشتن و دروغگویی را در بر می‌گیرد. یک بخش از درست‌کاری در آیین بودایی، مربوط به دهش (دانا) می‌شود. این دهش تنها به مواردی مانند صدقه دادن و سخاوت‌مندی محدود نمی‌شود و معنی مشخص دینی دارد؛ یعنی تأمین نیازمندی‌های روزانه همایه (جامعه راهبان بودایی (سنگ‌ها)). هم‌وندان (اعضاء) همایه نیز به نوبه خود به دهش می‌پردازند. دهش آنها، بالاترین دهش‌ها یعنی آموزش آیین بودا (دارما) است.

مفهوم دوم راه هشت‌گانه یعنی دل را یک‌دله کردن یا کار کردن بر روی تمرکز است که سه بخش کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست را در بر می‌گیرد. در این مرحله تمرکز شدیدی دست می‌دهد که در آن اندیشنده، با موضوع اندیشه یکی می‌شود. این پدیده، شهود و رسیدن به فراشناخت نیست، بلکه یک پدیدهٔ روانی است. این‌کار از راه یوگا و درون‌پویی انجام می‌گیرد. بوداگرایی همانند دیگر کیش‌های هندی، ذهن را ابزار بنیادین رهایی می‌داند و بر ورزیدگی درست ذهن تأکید می‌کند. آماج کوشش درست، یکپارچگی ذهنی و جلوگیری از پراکندگی اندیشه است. توجه درست، باعث آگاهی از احساسات و آگاهی از کنش‌های بدن و ذهن می‌شود. این تمرینات سرانجام ما را به تمرکز درست می‌رساند که رسیدن به حالات گوناگون آگاهی‌های خلسه آمیز در حین درون‌پویی (مراقبه) است و با آزمودن خشنودی بزرگی همراه است. رسیدن به این حالات را درون‌نگری (دیانا) می‌نامند.

بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیحیت، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است.

آیین بودا به سه شاخه اصلی بخش می‌شود.

شاخه بزرگ‌تر مهایانه و

شاخهٔ سنتی‌تر اما کوچک‌تر تراوده نام دارد.

شاخه سومی نیز به نام وجره‌یانه با جنبه‌های صوفیانه در تبت، بوتان، و مغولستان رایج است.

تراوده بر اهمیت بودای تاریخی یعنی سیدارتا گوتما تأکید دارد. آیین بودایی در پی رویدادهای تاریخی از هند و نپال رخت بربست و به سوی سرزمین‌های شرقی کوچید. کشورهای جنوبی‌تر مانند سری‌لانکا پیرو شاخهٔ تراوده و شمالی‌ترها مانند چین و ژاپن، پیرو گونه‌هایی از کیش مهایانه هستند. بیشترین گسترش آیین بودایی زمانی رخ داد که آشوکا شاه به این دین گروید و به گستراندن آن مشغول شد.

تراوده  تِرَوادَه کیشی است که آموزه‌های سنتی و اصلی بودا را دنبال می‌کند. واژه ترواده نیز به معنی «سنت قدما» است. از آنجا که این شاخه از دین بوده از هندوستان به سوی جنوب و سری‌لانکا رواج پیدا کرد به آن «بودیسم جنوبی» هم گفته‌اند. تراوده بیشتر در جنوب شرق آسیا رایج است و به طور کل ۳۸ درصد از بوداییان پیرو شاخه تراوده هستند.در قیاس با کیش دیگر بودایی که مهایانه (راه‌بَرنده بزرگ) نام دارد به تراوده هینه‌یانه (راه‌برنده دون‌پایه) هم گفته‌اند که به خاطر تحقیرآمیز بودن استفاده کمتری دارد. تأکید تراوده بر دست‌یابی به حالتی است که فرد از رنج کشیدن رها شده و و تبدیل به یک بی‌مرگ Arhat شود. بی‌مرگ‌ها توانسته‌اند با رهایی از سه مانع یعنی طلبیدن، خشم، و افکار واهی به حالت خاموشی کامل Nirvana شعله این سه برسند. بی‌مرگ از ۱۰ زنجیری که او را به تولد ادواری Saṃsāra می‌بندد وارسته است. در حالی که در کیش مهایانه، رهاشدگان از رنج که اصطلاحاً بوداسَف Bodhisattva (به معنای بیداروجود) نامیده می‌شوند به خاطر مهرورزی به تمامی موجودات در آستانه «فراسو» باقی می‌مانند تا بتوانند به بقیه نیز برای رسیدن به بیداری یاری برسانند بی‌مرگ‌های تراوده چنین نیستند و به صورت فردی به قلمرو «بیداری‌ها» می‌روند.

مهایانه  مَهایانَه کیشی است از دین بودا که بیشتر در تبت و خاور دور رایج است و ۵۶ درصد از تمامی بوداییان از آن پیروی می‌کنند. واژه مهایانه به معنای راه‌بَرنده بزرگ است و به این کیش، راه بیداروجودها Bهم گفته شده‌است. بر پایه آموزه‌های مهایانه، انگیزه فرد از پیمودن راهِ نجات یافتن از رنج‌ها و رسیدن به «بیداری»، باید کمک به تمامی موجودات برای رهایی از رنج‌ها باشد. این انگیزه اصطلاحاً بیدارروانی Bodhicitta نامیده می‌شود. بر خلاف رهاشدگان تراوده که بی‌مرگ Arhat نام دارند و به فراسو می‌روند، رهاشدگان مهایانه‌ای که اصطلاحاً بوداسَف Bodhisattva (به معنای بیداروجود) نامیده می‌شوند به خاطر برخورداری از بیدارروانی و درنتیجه، مهرورزی به تمامی موجودات، در آستانه «فراسو» باقی می‌مانند تا بتوانند به بقیه نیز برای رسیدن به بیداری یاری برسانند.

وجره‌یانه  وجره‌یانه سومین کیش در دین بودا است که ۶ درصد از پیروان این دین را به خود اختصاص می‌دهد. وجره‌یانه عمدتاً در تبت، بوتان، و مغولستان رایج است و در بوتان آیین رسمی کشور است. وجره‌یانه جنبه‌های صوفیانه دارد و بر خواندن ورد و افسون‌ها تأکید دارد. واژه وجره‌یانه به معنای راه‌بَرنده الماس است. منظور از الماس همان حق و واقعیت است. به وجره‌یانه، بوداگرایی افسون گرا Tantric، بوداگرایی نهان‌گرا، و راه آذرخش هم گفته می‌شود. در سنت وجره‌یانه، پیر (لاما) به‌عنوان راهنما و مرشد و پشتیبان نقش بزرگی در رسیدن به رهایی از رنج‌ها ایفا می‌کند و از این رو این مکتب را لاماگرایی یا لامائیسم هم نامیده‌اند. پیر بزرگ را هم در این مکتب در تبت دالایی لاما می‌نامند. برعکس مهایانه و تراوده که می‌گویند حالت بیداری توصیف‌پذیر نیست، پیروان وجره‌یانه معتقدند که می‌توان از راه آیین‌های صوفیانه و به یاری وردخوانی Mantra، اشاره‌های راز آمیز دست معروف به دست‌نشانه‌ها Mudra و دوایر کیهان‌نما Mandala با حالت بیداری تماس برقرار کرد و حتی در طول یک زندگی به رهایی از رنج‌ها و بیداری رسید.

آیین بودایی و ایران

بوداگرایی در ایران سکه‌ای از پیروز پسر اردشیر ساسانی یافت شده که در آن وی از ارج‌گذاری خویش نسبت به دو دین زرتشتی و بوداگرایی خبر می‌دهد.

در سدهٔ ۶ زایشی یک رشته داستان‌های بودایی به نام جاتاکا از روی ویرایش هندوی آنها به نام «پنچا تنترا» به پارسی میانه ترجمه شد و «کلیلگ و دمنگ» نام گرفت. در سدهٔ ۸ زایشی ابن مقفع آن داستان‌ها را به عربی برگرداند و نام کلیله و دمنه بر آنها نهاد. ترجمه‌های لاتین و یونانی آن کتاب بعدها در سدهٔ ۱۴ پایهٔ داستان‌های آسوپ نوشتهٔ یک راهب بیزانسی را تشکیل داد.آیین بودایی در خراسان بزرگ تا اندازه‌ای ریشه گرفته بود و یکی از کانون‌ها و نیایش‌گاه‌های بزرگ آن در صومعهٔ بودایی بلخ بود. این صومعه به سانسکریت، «ناوا ویهارا» نام داشت که معنی آن «صومعهٔ نو» است. این نام در فراگویی پارسی‌زبانان به گونهٔ نوبهار درآمد. لقبی که به گردانندگان این صومعه در زبان سانسکریت داده بودند، «پراموکها» به معنی «سرور» بود و نام خانوادهٔ برجستهٔ ایرانی برمکیان از همین لقب گرفته شده است. برمکی‌ها عهده‌دار و گردانندهٔ این نیایش‌گاه بودایی بودند.به تازگی روزنامه آساهی ژاپن از قول یک باستان‌شناس برجسته ژاپنی به نام «نوگوچی» از یافته شدن ۱۹ تندیس بودا در استان فارس گزارش داد. در گزارش دیگری از شبکه «بودیست نیوز» درازای این تندیسها میان ۵ تا ۲۰ سانتیمتر و جنس آنها از گچ و گل اعلام شده‌است. برخی از پژوهشگران استدلال می‌کنند که آیین بودایی ریشهٔ ایرانی دارد. بر این بنیاد آیین بودایی ریشه در متافیزیک ایرانی و به ویژه دین زرتشتی دارد؛ بنابراین این دسته از پژوهشگران ریشهٔ هندی آیین بودایی را رد می‌کنند. چنین فرضیه‌ای بسیاری از فرضیه‌های سنتی در مورد آیین بودایی و خاستگاه آن و همچنین فرضیه‌های سنتی در پیرامون زمینهٔ تاریخی و سیاسی ان را به چالش کشیده است.



:: موضوعات مرتبط: جهان شناسی , تاریخی , دینی , فلسفه وعرفان , علوم ماورائ طبیعه , ,
:: بازدید از این مطلب : 774
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 28 شهريور 1396
.

تاریخ

تاریخ هنر: مطالعه تغییرات بافت اجتماعی و تحولات هنر.

تاریخ بزرگ: مطالعهٔ تاریخ در مقیاس بزرگ در سراسر مدت زمان طولانی و مبدأ تاریخ از طریق یک رویکرد چند رشته‌ای.

گاه‌نگاری: علم محدودسازی وقایع تاریخی در زمانی خاص.

تاریخ تطبیقی: مطالعهٔ سازمان‌یافتهٔ رویدادهای همانند در موقعیت‌های جغرافیایی یا زمانی متفاوت.

تاریخ معاصر: مطالعهٔ رویدادهای تاریخی مربوط به زمان حال.

Counterfactual history: the study of historical events as they might have happened in different causal circumstances.

تاریخ فرهنگی: مطالعهٔ فرهنگ در گذشته.

تاریخ دیجیتال: the use of computing technologies to produce digital scholarship.

تاریخ اقتصاد: مطالعهٔ اقتصاد و پدیده‌های اقتصادی در گذشته.

آینده‌پژوهی: مطالعات میان‌مدت و درازمدت آیندهٔ جوامع و جهان فیزیکی.

تاریخ عقلانی: مطالعهٔ ایده‌ها و عقاید در بستر فرهنگ‌هایی که آن‌ها را تولید کرده‌اند و گسترش این ایده‌ها در گذر زمان.

تاریخ دریانوردی: مطالعهٔ تاریخ دریانوردی و همهٔ موضوعات مرتبط با آن.

تاریخ مدرن: مطالعهٔ دوران مدرن، دوران پس از قرون وسطی.

تاریخ نظامی: مطالعهٔ جنگاوری‌ها و جنگ‌ها در طول تاریخ.

تاریخ طبیعی: تاریخ تحول و گسترش گاه‌شمار جهان، تاریخ زمین، فرگشت و تعاملات آن.

کتیبه‌شناسی: مطالعهٔ متون باستانی. تاریخ مردم: اثر تاریخی از دیدگاه مردم عادی.

تاریخ سیاسی: مطالعهٔ سیاست در گذشته.

روان‌شناسی تاریخی: مطالعهٔ انگیزه‌های روان‌شناختی رویدادهای تاریخی.

شبه‌تاریخ: study about the past that falls outside the domain of mainstream history (sometimes it is an equivalent of شبه علم).

تاریخ اجتماعی: مطالعهٔ روند تغییرات اجتماعی در طول تاریخ

تاریخ جهانی: basic to the Western tradition of historiography.

تاریخ زنان: مطالعهٔ نقش زنان در تاریخ.

تاریخ جهان: مطالعهٔ تاریخ از دیدگاه جهانی. آنان که سرگذشت خود را به یاد نسپارند محکوم به تکرار آن هستند

جرج سانتایانا تاریخ مفهومی انتزاعی است که حداقل دو معنا از آن مستفاد می‌گردد: گاه ناظر به وقایع گذشته و گاه معطوف به مطالعه و بررسی وقایع است؛ بنابراین، هم به علم تاریخ و هم به موضوع آن، تاریخ گفته می‌شود.

برای تفکیک این دو مقوله، اصطلاحاً تاریخ را تاریخ (۱) و علم تاریخ را تاریخ (۲) می‌نامند.

منظور از تاریخ (۱)، مجموعهٔ حوادث فرهنگی، طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و رویدادهایی است که در گذشته و در زمان و مکان زندگی انسان‌ها و در رابطه با آن‌ها رخ داده است. این رویدادها شامل اموری می‌شود از قبیل کردارها و دستاوردهای مادی و معنوی بشر و هرآنچه که گفته، اندیشیده و عمل کرده است.

تاریخ (۲) معرفتی ناظر به وقایع جزئی و درک پدیده‌های ذکرشده است که در ذهن تاریخ‌نگار شکل می‌گیرد و از نوع معرفت درجه یک است. به عبارت دیگر، رویداد (تاریخ)، موقعیتی هستی‌شناختی دارد و تأویل و فهم از رویداد (علم تاریخ) دارای موقعیتی شناخت‌شناختی است. ویلیام هنری والش تاریخ (۲) را بازگو کردن کلیهٔ اعمال گذشتهٔ انسان می‌داند، به‌گونه‌ای که نه‌تنها در جریان وقایع قرار می‌گیریم، بلکه علت وقوع آن حوادث را نیز بازمی‌شناسیم. به عبارت دیگر، هدف تاریخ علاوه بر اینکه معرفت به افراد انسان است، آگاهی به روابط اجتماعی او در گذشت روزگار را نیز هست. منظور از «اجتماعی» در واقع کل اموری است که در حیات آدمی مؤثر است، نظیر امور اقتصادی، مذهبی، سیاسی، هنری، حقوقی، نظامی و علمی. پژوهشگرانی که دربارهٔ تاریخ می‌نویسند، تاریخ‌نگار نامیده می‌شوند. هرچند غالباً این رشتهٔ مطالعاتی را در زیرگروهی از علوم انسانی یا علوم اجتماعی قرار داده‌اند، با این حال می‌توان آن را به عنوان پلی بین این دو شاخه تلقی کرد؛ زیرا روش‌های مطالعاتی مختلف آن از هر دو شاخه وام گرفته شده‌اند. تاریخ به عنوان یک رشتهٔ مطالعاتی دارای شاخه‌ها و گرایش‌های جانبی زیادی است. تاریخ‌نگاران از گذشته کوشیده‌اند تا پرسش‌های تاریخی را با پژوهش در اسناد نوشتاری پاسخ گویند. با این‌حال پژوهش‌های تاریخی تنها به این منابع محدود نمی‌شوند. به‌طور کلی، منابع دانشورانهٔ تاریخی را می‌توان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخ‌نگاران اغلب از هر سه مورد استفاده می‌کنند.

 

واژه‌شناسی گزارش‌های مختلف و گوناگونی وجود دارد. برخی ریشهٔ واژهٔ تاریخ را در زبان فارسی و مفهوم «ماه روز» جستجو نموده‌اند. واژهٔ «ماه روز» در ایران باستان به معنای «تعیین روزی که در آن امری مشهور بین ملت یا دولتی آشکار شده یا آنکه در آن روز واقعهٔ ترسناکی چون زلزله یا طوفان حادث گردیده است.» بنابراین آنچه در این مفهوم دارای حضور و نمود بیش‌تری بوده، توجه به رخدادها و حوادث در قالب مکانی و زمانی است.

در برخی از گزارش‌ها آمده است که چون عمر بن خطاب در تعیین مبدأ محاسبهٔ زمان دچار مشکل شد، به پیشنهاد هرمزان (از موالی ایرانی ساکن در مدینه) از تعریب ترکیب فارسی «ماه روز»، واژهٔ «مورَّخ» را ساختند و مصدرش را «تأریخ» قرار دادند.

در خصوص تعریب و معرب بودن واژهٔ تاریخ باید توجه داشت که کمترین شباهت آوایی و قرابت واکه‌ای یا هم‌آهنگی واکه‌ای، تشابه صرفی و یا تکواژی بین «ماه روز» و «تاریخ» وجود ندارد و به همین دلیل، آن را تعرب غریبی می‌دانند.

ابومنصور جوالیقی ریشهٔ تاریخ را غیر عربی دانسته در حالی که جوهری، آن را از مادهٔ «الإرخ» به معنای «ماده گاو جوان وحشی» و ابن منظور از «أرَخَ» و «وَرخَ» (واو بدل از همزه) دانسته است. اصمعی هم آورده که قیسیان و تمیمیان هر دو برای تعیین زمان شکل‌هایی از این واژه را به‌کار برده‌اند و این حاکی از آن است که تاریخ واژه‌ای عربی است.

فرانتس روزنتال احتمال داده که این واژه مأخوذ از «ارخو» اکدی یا «یرخ» عبری به‌معنی ماه (به عربی: قمر) یا ماه (به عربی: شَهر) به واسطهٔ عربی جنوبی یا حبشی باشد. همچنین روزنتال می‌گوید که واژهٔ أرخ در کتیبه‌ای از عربی جنوبی به معنایی نزدیک به «داوری» یا «حکم» و ظاهراً در جایی دیگر مقرون با سال (به عربی: سنه) به کار رفته است

واژهٔ «تاریخ» در زبان‌های اروپایی از مفهوم History با شکل‌های مختلف آن برای تاریخ استفاده می‌شود و ریشهٔ آن از واژهٔ hístōr در زبان یونانی گرفته شده است که به معنای نقل وقایع و حوادث گذشته و به عبارت دقیق‌تر، یعنی جستجوی هر آنچه که به دانستنش بیرزد

واژهٔ تاریخ (Histories) نزد هرودوت به معنای «مطالعه» یا «بررسی» روزگاران گذشته بوده است.

تعریف

عنوان کتاب ۲۵ جلدی مورخین، تاریخ جهان که دانشنامه‌ای جامع در خصوص تاریخ ملل می‌باشد. تاریخ مفهومی انتزاعی است که حداقل دو معنا از آن مستفاد می‌گردد: گاه ناظر به وقایع گذشته و گاه معطوف به مطالعه و بررسی وقایع است؛ بنابراین، هم به علم تاریخ و هم به موضوع آن، تاریخ گفته می‌شود. برای تفکیک این دو مقوله، اصطلاحاً تاریخ را تاریخ (۱) و علم تاریخ را تاریخ (۲) می‌نامند.

موضوع علم تاریخ عبارت است از: «مجموعهٔ پدیده‌ها و واقعه‌ها و روابط و فعل و انفعالات و زاد و مرگ حوادث و تکوین طبقات و طلوع و رشد و افول تمدنها و جامعه‌ها و مجموعهٔ همه رویدادها و پدیده‌های ویژهٔ انسان در رابطه‌اش با «طبیعت» و در رابطه‌اش با «دیگری» در زمان «گذشته»، از بی‌نهایت دور تا حال.»

منظور از تاریخ (۱)، مجموعهٔ حوادث فرهنگی، طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و رویدادهایی است که در گذشته و در زمان و مکان زندگی انسان‌ها و در رابطه با آن‌ها رخ داده است. این رویدادها شامل اموری می‌شود از قبیل کردارها و دستاوردهای مادی و معنوی بشر و هرآنچه که گفته، اندیشیده و عمل کرده است.

تاریخ (۲) معرفتی ناظر به وقایع جزئی و درک پدیده‌های ذکرشده است که در ذهن تاریخ‌نگار شکل می‌گیرد و از نوع معرفت درجه یک است. به عبارت دیگر، رویداد (تاریخ)، موقعیتی هستی‌شناختی دارد و تأویل و فهم از رویداد (علم تاریخ) دارای موقعیتی شناخت‌شناختی است.

ویلیام هنری والش تاریخ (۲) را بازگو کردن کلیهٔ اعمال گذشتهٔ انسان می‌داند، به‌گونه‌ای که نه‌تنها در جریان وقایع قرار می‌گیریم، بلکه علت وقوع آن حوادث را نیز بازمی‌شناسیم.

به عبارت دیگر، هدف تاریخ علاوه بر اینکه معرفت به افراد انسان است، آگاهی به روابط اجتماعی او در گذشت روزگار را نیز هست. منظور از «اجتماعی» در واقع کل اموری است که در حیات آدمی مؤثر است، نظیر امور اقتصادی، مذهبی، سیاسی، هنری، حقوقی، نظامی و علمی.

ای. اچ. کار علم تاریخ را علم شناخت و تفسیر گذشتهٔ انسان‌ها در پرتو حال می‌داند که بر اساس روش‌ها، گزینش‌ها و تفسیرهای مورخان به دست می‌آید و قابلیت پیش‌بینی کلی ندارد، بلکه مشروط و جزئی و احتمالی است.

تاریخ‌نگاران در بستر زمان خود و با توجه به ایده‌های غالب و چگونگی تفسیر گذشته، به نوشتن می‌پردازند و گاهی اوقات درس‌هایی آموزنده را برای جامعهٔ خودشان می‌نویسند. به‌گفتهٔ بندیتو کروچه، «همهٔ تاریخ، تاریخ معاصر است». تاریخ، با پرورش یک «گفتمانِ واقعی از گذشته» از طریق تولید روایت‌ها و تحلیل رویدادهای گذشتهٔ مربوط به نژاد بشر، تسهیل شده است.

همهٔ رویدادهایی که در تعدادی از منابع معتبر ثبت شده‌اند و محفوظ مانده‌اند، شیوهٔ تشکیل گزارش‌های تاریخی را نشان داده‌اند. وظیفهٔ گفتمان تاریخی، شناسایی منابعی‌ست که می‌توانند بیش‌ترین استفادهٔ مفید را برای تولید علت‌های دقیق گذشته بیان کنند.

رشتهٔ تاریخ، گاهی بخشی از علوم انسانی و در پاره‌ای از موارد بخشی از علوم اجتماعی طبقه‌بندی شده‌است. تاریخ همچنین می‌تواند همچون یک پُل میان‌رشته‌ای با ترکیبی از روش‌شناسی بین دو زمینهٔ فوق عمل کند.

برخی از تاریخ‌نگاران مستقل، از یکی یا دیگر طبقه‌بندی‌ها قویاً پشتیبانی می‌کنند. به‌طور سنتی، تاریخ‌نگاران گزارش‌های مرتبط به گذشته را ضبط می‌کنند؛ هر دو سنت تاریخ‌نگاری مکتوب و تاریخ‌نگاری شفاهی، سعی در پاسخ به پرسش‌های تاریخی از طریق مطالعهٔ اسناد مکتوب و گزارش‌های شفاهی دارند. برای آغاز، تاریخ‌نگاران از منابع دیگری همچون آثار باستانی، سنگ‌نوشته‌ها و تصاویر استفاده می‌کنند. به‌طور کلی، منابع علمی تاریخی را می‌توان به سه رده تقسیم کرد: منابع مکتوب، منابع منقول و منابع مادی. تاریخ‌نگاران اغلب از هر سه مورد استفاده می‌کنند.

اما نوشتن، تاریخ و آنچه از گذشته آمده‌است را جدا می‌کند. باستان‌شناسی رشتهٔ علمی‌ای است که به‌طور ویژه به بررسی و کاوش محوطه‌های باستانی و اشیاء قدیمی که کشف شده‌اند می‌پردازد و به مطالعهٔ تاریخ کمک می‌کند. اما باستان‌شناسی به‌ندرت می‌تواند به‌تنهایی مورد استفاده قرار گیرد، به این معنا که در این دانش، از منابع روایی و مکتوب تاریخی برای تکمیل آنچه کشف‌شده است استفاده می‌شود. البته، باستان‌شناسی متشکل از بازهٔ گوناگونی از روش‌شناسی‌ها و رویکردهاست که هر کدام آن‌ها مستقل از تاریخند؛ این بدان معناست که باستان‌شناسی خلأها و شکاف‌های ناشی از منابع مکتوب را پُر نمی‌کند. در واقع، باستان‌شناسی تاریخی شاخه‌ای ویژه از باستان‌شناسی است که اغلب، نتیجه‌گیری‌های آن با آنچه منابع متنی می‌گویند، متضاد است. علی شریعتی در خصوص تعریف تاریخ می‌گوید: « در موضوع «تاریخ» تناقضی در لفظ است، هم در لفظ تاریخ در ادبیات فارسی و عربی و هم در همین لفظ در معادل انگلیسی، فرانسه و آلمانیاش. در هر دو فرهنگ، دو مفهوم مختلف تحت یک کلمه به کار می‌رود. می‌دانیم که یک «علم» وجود دارد و یک «موضوع علم»؛ مثلاً زمین، آسمان، عناصر و روان، موضوعهای علم است و زمین‌شناسی، هیئت، شیمی، جامعه‌شناسی و روانشناسی، «خود علم». کلمه‌ای طب داریم که نام علم است و موضوعش بدن انسان و بیماری‌های بدن انسان است؛ بنابراین موضوع این علم، لفظی به نام «بیماریهای بدن» دارد و خود علم لفظ دیگری به نام «طب»، اما در تاریخ، هر دو مفهوم، یعنی «موضوع تاریخ» و «خود علم تاریخ» در یک لفظ مشترک «تاریخ» بیان می‌شود »

مناطق جغرافیایی خاص می‌توانند مورد مطالعهٔ تاریخی قرار گیرند، برای نمونه، قاره‌ها، کشورها و شهرها. درک این که چرا مکان وقایع تاریخی صورت‌گرفته مهم است، برای انجام این کار، مورخان اغلب به جغرافیا روی می‌آورند. الگوهای آب و هوایی، منابع آب موجود و چشم‌انداز از مکان زندگی، همه، بر روی مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند، اثر می‌گذارد. برای نمونه، برای توضیح اینکه چرا مصریان باستان تمدنی موفق را گسترش دادند، مطالعهٔ جغرافیای مصر ضروری است. تمدن مصری در ساحل رود نیل ساخته شده بود که طغیان‌های سالانهٔ نیل، خاک حاصل‌خیزی را به ساحل می‌آورد. خاک غنی می‌تواند به کشاورزان کمک کند تا محصولات کافی را رشد دهند و به تأمین خوراک مردم شهر بپردازند. این بدان معناست که هرکس مزرعهٔ کشاورزی نداشت، بنابراین دیگر مردم می‌توانستند کارهای دیگری انجام دهند که به رشد و توسعهٔ تمدن کمک می‌کرد. تاریخ فرهنگی جایگزین تاریخ اجتماعی شد و در دههٔ ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی به‌صورت شیوهٔ غالب درآمد. این شاخه، به‌طور معمول ترکیبی از رویکردهای انسان‌شناسی و تاریخ است که با نگاهی به زبان، فرهنگ عمومی سنتی و تفسیر فرهنگی از تجریبات تاریخی می‌پردازد. تاریخ فرهنگی، گزارش‌ها و توصیفات روایی از دانش گذشته، رسوم و هنر گروهی از مردمان را مورد بررسی قرار می‌دهد.

موّرخان غالباً به اهمیت نوشته‌های تاریخی اشاره می‌کنند. این تأکید باعث ایجاد اصطلاح پیش از تاریخ شده که به دورانی که هنوز خط ابداع و ایجاد نشده بود، اشاره می‌کند. تقسیم تاریخ به شکل پیش از تاریخ و تاریخی بستگی زیادی به موضوع مورد مطالعه دارد، زیرا خط در نقاط مختلف دنیا در زمان‌های متفاوتی پدید آمده‌است. توجه به گذشتهٔ انسان به طور طبیعی باعث تقسیم زمان به تکه‌های قابل اداره شده‌است. راه‌های زیادی برای تقسیم گذشته وجود دارد که از این میان می‌توان به تقسیم‌های تاریخ‌شماری، فرهنگی و موضوعی اشاره کرد. این سه گونهٔ تقسیم‌بندی انحصاری نیستند و غالباً می‌توان موارد تداخل را بین آن‌ها مشاهده کرد. تمرکز روی مکان، زمان یا موضوعی خاص بین موّرخان امری عادی است و باعث تخصص‌گرایی در تاریخ‌نگاری می‌شود. تاریخ برای دیگران، به شکل اصطلاحی کلی به معنای مطالعهٔ هر چیز دربارهٔ انسان‌های پیشین درآمده‌است اما به تازگی حتی این محدوده هم توسط رشته‌هایی چون تاریخ بزرگ به چالش کشیده می‌شود، از روزگاران گذشته تاریخ را با هدف‌های عملی یا نظری می‌خواندند، اما امروزه آن را از جهت کنجکاوی فکری هم مطالعه می‌کنند. به تعریفی دیگر تاریخ دانش واکاوی پیشامدهای گذشته است، علمی که بر مبنای آن بشر این امکان را می‌یابد که بگوید حوادث تاریخی در یک سلسله زمانی رخ داده‌اند. بحث تعریف تاریخ و علم تاریخ در نزد گذشتگان و معاصران ابداعی نیست و در نگاه اجمالی به مفهوم زمان تأکید ویژه‌ای دارد. هر تعریفی که ارائه می‌شود بر منظری است که از آن زاویه مطرح می‌شود، مفهوم تاریخ از مفاهیمی مانند گذشته، طبیعت و هستی متفاوت است. تاریخ مربوط به گذشته است ولی فایده تاریخ برای گذشته نیست بلکه برای زمان حال و آینده تأثیر بسیاری دارد. تاریخ بازسازی گذشته بر اساس مدارک و اسناد است و اینکه مدرک و سند چیست و چه چیزی را سند و مدرک تلقی کنیم بحث مهمی در علم تاریخ به شمار می‌آید. نظریه‌ای که یک مورخ دارد بایستی به تأیید مورخان برسد و مورخان دیگر نیز با آن نظریه موافقت کنند، اگر مورخان بر نظریه‌ای که مبتنی بر واقعیت‌هایی که از اسناد و مدارک ذکر می‌شود، توافق کنند آن نظریه باعث می‌شود حقایق به واقعیت‌های تاریخی بدل شوند.

تاریخ و پیش از تاریختاریخ انسان و پیش از تاریخ این جعبه: نمایش بحث ویرایش ↑ پیش از هومو (پولیوسن) تقسیم‌بندی سه‌گانه اعصار پیشاتاریخ عصر سنگی پارینه‌سنگی زیرین: انسان راست‌قامت, انسان گرجی, انسان خردمند پارینه‌سنگی میانی: انسان اولیه پارینه‌سنگی پایانی: مدرنیته رفتاری نوسنگی: تمدن عصر برنز شرق نزدیک • هند • اروپا • چین • کره عصر آهن سقوط‌های عصر برنز • خاور نزدیک باستان • هند • اروپا • چین • ژاپن • کره • نیجریه تاریخ ثبت شده انسان پیشاتاریخ عصر برنز عصر آهن تاریخ باستان قرون وسطی پیشامدرنیته مدرنیته پست‌مدرنیته ↓آینده تاریخ جهان، تجربه و حافظهٔ گذشته انسان به‌کالبد امروزی در سراسر جهان است.

متغیرهای تاریخ تاریخ تابعی از متغیرهای گوناگون است که انسان فقط در برخی از آن‌ها نقش دارد. زمین‌شناسی و جغرافیا از متغیرهای اساسی تاریخ هستند. ضرباهنگ زایش و فرسایش کوه‌ها، پیشروی متقابل دریا و خشکی، طغیان و تغییر مسیر رودها، میزان بارش نزولات جوی و سایر عوامل طبیعی، بر تاریخ اثرگذار هستند. عوامل انسانی مانند جمعیت، مهاجرت، فناوری و حتی نژاد اثر چشمگیری بر روند فرایندهای تاریخی دارند. در شرایط طبیعی تقریباً برابر (مانند مصر و آمریکای شمالی)، نژادهای بشری، تمدن‌های بسیار متفاوتی ایجاد کرده‌اند.

تاریخ‌نگاری به عنوان اصطلاحی خاص، به معنی وصف و ثبت وجوه گوناگون حیات و احوال انسان در عرصهٔ سیاست و اجتماع است.

بنا به تعریفی دیگر، تاریخِ تاریخ و نمود تاریخ و نشانه‌شناسی است که چگونگی بدست آمدن یا انتقال دانش گذشته را در نظر می‌گیرد. فلسفهٔ تاریخ[ویرایش] نوشتار اصلی: فلسفه تاریخ اصطلاح فلسفهٔ تاریخ، در قرن هیجدهم میلادی، توسط ولتر وضع شد. منظور وی از این اصطلاح، چیزی بیش از تاریخ انتقادی و علمی نبود؛ یعنی نوعی از تفکر تاریخی که در آن، مورخ به جای تکرار داستان‌هایی که در کتب کهن می‌یابد، خود به بازسازی آنچه واقع شده می‌پردازد. این نام توسط هگل و نویسندگانی دیگر، در پایان قرن هیجدهم به کار رفت، ولی آن‌ها معنای کاملاً متفاوتی از این اصطلاح اراده کردند و آن را به معنای تاریخ کلی یا جهانی به کار بردند. سوّمین کاربرد این اصطلاح را در نوشته‌های برخی از پوزیتیویست‌های قرن نوزدهم می‌یابیم. از نظر آنها وظیفه فلسفه تاریخ، کشف قوانین عامی بود که بر روند رویدادهایی که مورخ به شرح و نقل آنها می‌پردازد، حاکم است. وظایفی که ولتر و هگل بر عهدهٔ فلسفهٔ تاریخ می‌نهادند، به وسیله تاریخ نیز قابل انجام بود، ولی پوزیتیویست‌ها تلاش کردند تا از این طریق، تاریخ را نه فلسفه، بلکه علمی تجربی قلمداد کنند. در هر یک از این موارد کاربرد فلسفه تاریخ مفهوم خاصی از فلسفه مد نظر بود. متفکران اروپایی که از طبیعت ناامید شده بودند، به پژوهش دربارهٔ تاریخ روی آوردند. زیرا تاریخ هرچند آکنده از وقایع فهم ناپذیر و رازهای ناگشودنی می‌نمود، با این حال بیشتر از طبیعت به خواست و آرزوی انسان وابسته دیده می‌شد. حتی با پذیرفتن سیر تاریخ بشر در جهت خردمندی بیشتر او دربارهٔ پایندگی این پیشرفت تردید وجود دارد. پیشنهاد می‌شود در همین رابطه به کتاب فلسفه تاریخ استاد ویل دورانت، و دکتر علی شریعتی رجوع شود. به عبارت دیگر فلسفه تاریخ یعنی علم به تحوّلات و تطوّرات جامعه‌ها از مرحله‌ای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطوّرات و تحوّلات؛ به مفهوم دیگر، علم به «شدن» جامعه‌ها نه «بودن» آنها.

تاریخ‌نگار[ویرایش] نوشتار اصلی: تاریخ‌نگار تاریخ‌نگار داده‌ها و اطلاعات مربوط به رویدادهای گذشته را کشف، جمع‌آوری و سازماندهی می‌کنند. در فهرست تاریخ‌نگاران، می‌توان تاریخ‌نگاران را بر اساس دوره‌هایی که دربارهٔ آن می‌نوشتند، تقسیم‌بندی کرد. سالنامه‌نویسان و وقایع‌نامه‌نویسان نیز که امروزه تاریخ‌نگار دانسته نمی‌شوند، در این فهرست ذکر شده‌اند.

شبه‌تاریخ شبه‌تاریخ به متونی اطلاق می‌شود که به‌عنوان متنی با موضوع تاریخی نوشته شده باشد اما به دور از استانداردهای متداول تاریخ‌نگاری نگارش شده باشد و به همین سبب یافته‌های این کتاب، نوشته یا مقاله معمولاً قابل اعتنا نیستند. کارهایی که به نتایج جنجالی براساس مدارک بحث‌برانگیز یا ضعیف می‌رسند به عنوان شبه‌تاریخ دسته‌بندی می‌شوند و مورد اعتنا قرار نمی‌گیرد. معمولاً بسیاری از این متون در جهت اعتقادات و با اغراضی سیاسی، ملی‌گرایانه یا نظامی نگاشته می‌شوند.



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: تاریخ , هنر , قبل از اسلام , بعدازاسلام ,
:: بازدید از این مطلب : 500
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 27 شهريور 1396
.

نخستین لوگوهای ایرانی


اولین لوگوها و لوگوتایپ‌های ایرانی چه موقع طراحی شده‌اند؟ در این گزارش به اولین نمونه‌های ثبت شده این طرح‌ها در روزنامه‌های ایران می‌پردازیم.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

اولین لوگوها و لوگوتایپ های ایرانی چه موقع طراحی شده اند؟ اصلا فکر می کنید بشود هیچوقت اولین های تاریخ را به این راحتی و با این قاطعیت شناسایی کرد؟ واضح است که وقتی از اولین ها در هر زمینه تاریخی سخن می گوییم در حقیقت با یک گستره زمانی قابل توجه سروکار خواهیم داشت. چرا که هر اولینی پیش و پس از خود ملزوماتی را یادآوری می کند که به پیدایش و تثبیت اش انجامیده اند.

می دانیم که هنر گرافیک ریشه‌هایی دارد که آن‌ها را به عنوان هنرهای گرافیک یا گرافیک سنتی می‌شناسیم. مثلا در حجاری، در سفالگری یا در غار‌ها نشانه‌هایی است که به نوعی ارتباط تصویری است ولی عموما تاریخ گرافیک را از پیدایش چاپ و از روزی که به نوعی تکثیر ماشینی به عرصه می‌رسد آغاز می‌کنیم. شاید به همین دلیل است که اولین و قدیمی ترین لوگوتایپ ها یا به اصطلاح خودمان نشانه نوشته ها را با پیدایش نخستین روزنامه ها و جراید همزمان می دانیم. در حقیقت اولین نشان های گرافیکی که بتوان وظیفه نشانه گذاری و هویت بصری را از آن ها انتظار داشت با آغاز پیدایش روزنامه ها و نشریات و تقریبا همزمان با اولین جرقه های تجددخواهی ایرانیان است که به ظهور می رسد و در حدود بیش از 5 دهه به تثبیت می رسد. آنچه در ادامه می آید مروری بر اولین و شناخته شده ترین دوره های طراحی نشان های گرافیکی ایران و زیبایی شناسی حاکم بر آن ها است با این توضیح که متاسفانه شناسایی نام طراحان این نشان‌ها خود نیازمند پژوهشی مفصل‌تر است که امیدواریم به زودی موفق به انجامش شویم.

کاغذ اخبار نخستین نشریهء ایران است که به همت میرزاصالح شیرازی نخستین شماره‌اش در روز دوشنبه 25 محرم 1253 ـ برابر با 11 اردیبهشت 1216 هجری شمسی منتشر شد و نام بخصوصی نداشت و به ترجمه از واژهء فرنگی Newspaper، "کاغذ اخبار" نامیده می‌شد. متاسفانه تصویر دقیقی از نشان آن در دست نیست.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

روزنامه وقایع اتفاقیه نام دومین روزنامه فارسی‌زبان پس از کاغذ اخبار است. این روزنامه به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر در تهران در دوران ناصرالدین شاه منتشر می‌شد. نخستین شمارهء این روزنامه در 5 ربیع‌الاول سال 1267 هجری قمری (برابر 18 دی ماه 1229 خورشیدی و 8 ژانویه 1851 مسیحی) (سال سوم پادشاهی ناصرالدین شاه) به چاپ رسید. در نشان این روزنامه، تصویر شیر و خورشید با جمله یا اسدالله الغالب به شیوه‌ای خاص طراحی شده است که واژه الله بالای شیر قرار گیرد. "یا اسدالله الغالب" و همچنین عبارت روزنامه اخبار دارالخلافه طهران ، در فضای گرافیکی ویژه‌ای به صورت غیرمتداول خوشنویسی رایج سامان داده شده بود.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

از شماره 471 به بعد، این روزنامه با نام روزنامه "دولت علیه ایران" به چاپ رسید.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

تأثیرپذیری خط و خوشنویسی نستعلیق از نوآوری‌های دورهء قاجار بود که در بیشتر روزنامه های پس از آن هم به نحو چشمگیرتری نمود می‌یابد.

در نشان این روزنامه، تصویر شیر و خورشید با جمله یا اسدالله الغالب به شیوه‌ای خاص طراحی شده است که واژه الله بالای شیر قرار گیرد. "یا اسدالله الغالب" و همچنین عبارت روزنامه اخبار دارالخلافه طهران ، در فضای گرافیکی ویژه‌ای به صورت غیرمتداول خوشنویسی رایج سامان داده شده بود.

چند سال بعد و در اوایل سال 1286 شمسی میرزا قاسم خان به صرافت می افتد که روزنامه‌ای با سرمایه خود به راه اندازد اما چرا " صوراسرافیل"؟ "اسرافیل" یکی از فرشتگان پرارج پروردگار است که بنا به روایات دینی، در روز رستاخیز در "صور" می‌دمد و مردگان را برمی خیزاند، بر این اساس روزنامه صوراسرافیل نام می گیرد و در سرلوحه روزنامه نیز تصویر اسرافیل نقش می بندد که با آوای صور مردگان را از خواب گران بیدار می‌کند. بدین ترتیب هم نام روزنامه و هم نشان آن تمثیلی بودند.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

طبیعی است که روزنامه های اولیه ایرانی به جز آن هایی که از حمایت مالی دولت برخوردار بودند به دلیل کاهش هزینه های انتشار و خواه به علت غیرضروری دانستن طراحی تصویری، نشان ها اغلب بر مبنای خوشنویسی و گاهی هم ترکیب بندی حروف طراحی می شدند و عموما هم در میانه بالایی صفحه اول روزنامه و در جایگاهی یکسان قرار می گرفتند. روزنامه های "نیر اعظم" ،"زشت و زیبا"،" محاكمات"،"وطن"و "چهره نما" که در سال های 1322 و 1325 آغاز به انتشار کردند از این دسته اند.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

از این تاریخ به بعد و در اثر ازدیاد ماشین های چاپ و از سوی دیگر خوگرفتن مردم با مطالعه شاهد ظهور روزنامه های بسیاری در ایران هستیم که بلافاصله پس از یکدیگر پا به عرصه می گذارند و در رقابت با یکدیگر تلاش دارند تا علاوه بر محتوی، شکل و ظاهر نشریات را نیز متفاوت و متمایزتر از گذشته بسازند که در این میان نقش نشانه نوشته ها بسیار پررنگ است. در همین مرحله است که تفاوت های نوشتاری و نشان های تصویری در کنار نشانه نوشته ها رواج پیدا می کنند و به شاخصه ای برای نشانه گذاری در ذهن جامعه تبدیل می شوند. روزنامه های "فریاد"، "چنته پابرهنه"، و "صبح صادق" متعلق به سال های پایانی دهه بیست شمسی از این گروه جراید اند.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

تحول دیگری که در سال های توسعه نشریات در دهه 30 شمسی در زمینه نشان هایی مطبوعاتی به وقوع می پیوندد، اختصاص دادن بخش مشخص و دائمی برای درج نشان است که البته این تحول همزمان با پیدایش و رواج لی‌آوت یا صفحه بندی مدرن همراه است. در این مرحله نشان ها عمدتا در فضایی مربع شکل در پیشانی صفحه و در قابی تعیین شده قرار می گیرد که می شود آن را نمونه های اولیه "هدر" های امروزی نشریات به حساب آورد. روزنامه های "مساوات"، "جارچی ملت"، "پای تخت" و "آینه غیب نما" از جمله روزنامه هایی هستند که با تعیین جایگاهی خاص برای نشان ها اهمیت آن ها را به عنوان نشان های گرافیکی رسمیتی دوچندان می بخشند و از سوی دیگر به مفهوم امروزی نشان‌ها که عناصری تصویری هستند نزدیک می‌شوند.

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

نخستین لوگوهای ایرانی

 

شاید تا همین جا است که می توان گفت نشان های گرافیکی ایران خط و ربط منظم و پیش رونده ای پیدا می کنند که نه تنها مطبوعات، که دیگر عرصه های جامعه را هم تحت پوشش قرار داده و به عنصر بصری شاخصی در شناسایی فعالیت های اجتماعی بدل می شوند. امری که تا به امروز هم ادامه دارد و همچنان مسیر تکاملی و پیش رونده اش را طی می کند.

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 973
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 9 مهر 1393
.

راز هنر قرون وسطی


دیوارنگاری‌های قرون وسطایی از شاهان پوشالی، ستاره‌های پنج‌پر، دایره‌ها، کشتی‌ها و تله شیطان به نوعی گذشته انگلستان را مجسم می‌کند.


 

راز هنر قرون وسطایی

 

امپراطوری روم در قرن چهارم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد : نیمه شرقی حکومت بیزانس را تشکیل داد و سالها به حیات خود ادامه داد و نیمه غربی توسط اقوام کوچنده در شمال و شرق از هم پاشیده شد. سده های بعد از حمله اقوام کوچنده و سقوط امپراطوری روم غربی را قرون وسطی می گویند که حدود ده قرن به طول انجامید.

خصوصیات هنر قرون وسطی را می توان بطور خلاصه اینگونه بیان کرد:

بی بهره بودن از تمدن یونان و روم، بی توجهی به هنر صدر مسیحیت، ادامه دادن به سنت های قومی خود، به خدمت گرفتن هنر جهت دین و مذهب، دارا بودن جنبه های تزئینی و آبستره، توجه به روح نه به جسم، نمود هنر بیشتر در اشیا کوچک و قابل حمل و نه در معماری و پیکره سازی، شاهکارهای هنر اقوام مزبور در کتاب آرائی، آمیزش سنت تزئینی با سنت های هنری سرزمین های جنوب اروپا و به خصوص روم.

در سرتاسر سرزمین های اروپای غربی حکومت هایی در قرون وسطی به وجود می آیند که از مهمترین آنها بدین ترتیب می توان نام برد:

هنر هیبرنوساکسون (ایرلندی - انگلیسی) که هنر مسیحیت ایرلندی است. هنر این دوران، تخت، خطی و انتزاعی است و بیشتر در تزئین و تذهیب کتب نمودار می شود.

هنر کارولنژی (شارلمانی)

این شیوه ی هنری توسط پادشاهان شارلمانی در پایان قرن هشتم میلادی به وجود آمد. از نمونه های آن عبارتند از:

صومعه سن ریکه و کتاب انجیل شارلمانی , انجیل ابو

راز هنر قرون وسطایی

 

هنر اوتونی

پس از دوران شارلمانی ، سلسله اوتونی به قدرت رسید. از نمونه های باقیمانده هنر اوتونی می توان به انجیل «اوتوی - سوم» با طرح های انتزاعی و کلیسای «دیرسن میکائیل» و ساخت دربهای با شکوه برنزی ریخته گری شده با تصاویر برجسته برای کلیسای سن میکائیل اشاره کرد.

هنر رومانسک

دوران رمانسک دارای جامعه ای است با ترکیبی از احیاء، رقابت و اصلاح طلبی؛ در اوایل قرون وسطی قدرت کلیسا رو به نقصان گرائید ولی سرانجام با ظهور پاپهای قدرتمند در تاریخ کلیسا، این نقصان فائق آمدند و به کلیسا توان تازه ای بخشیدند.

شروع جنگ های صلیبی توسط پاپ اوربن دوم در 1059.م با مسلمانان دیگر رویداد مهم این دوره می باشد.

از جمله کلیساهای این دوره می توان به این نامها اشاره کرد:

کلیسای «سن سرنن» ،کلیسای «سن آمبروجیو» ،کلیسای «دورم»،کلیسای «سن اتین»، مجموعه کلیساهای «پیزا»،کلیسای سان مینیاتو آل مونته ،کلیسای «سن لازار» در بورگاندی ،کلیسای «لامادلن» در وزله ،کلیسای «سن پیر» در مواساک ،کلیسای «اشپایر»

نقاشی رومانسک در مقایسه با معماری کمتر دیده می شود. آثار باقیمانده بیشتر منطقه ای هستند. در انگلستان ، جنوب فرانسه و ایتالیا نقاشی ها تحت تأثیر اوایل مسیحیت و کارولنژی بوده و در شمال فرانسه ، اسپانیا و آلمان ، کمتر در بند گذشته می باشند.

راز هنر قرون وسطایی

 

هنر گوتیک (1150 تا 1550 م)

گوتیک پدیده ای شهری است (برخلاف رومانسک که بیشتر روستایی و در اطراف شهرهای بزرگ پدید آمد) و به هنگام رشد شهرها ایجاد شد، بازتابی از گسترش طبقه متوسط و شکل گیری شهرهای قرون وسطی است. هنر گوتیک با بهره گیری از تجارب صلیبیون که غرب را با فرهنگ بیزانس و اسلام در تماس نزدیک قرار دادند غنی تر شد.

از مشهورترین آثار معماری گوتیک می توان به این موارد اشاره کرد:

کلیسای «سن دنی» نزدیک پاریس، کلیسای «نوتردام» در پاریس، کلیسای «آمین» ،کلیسای «سالزبری»

نقاشی های دیواری عجیب بر در دیوار کلیساها

یکی از آثار هنری که در سراسر دوران قرون وسطی قابل پیگیری است، نقاشیها و نقش های کنده کاری شده بر در و دیوار کلیساهای ادوار مختلف در قرون وسطی است که هنوز بسیاری از آنها به طور کامل رمز گشایی نشده است. این نقوش در دیوارنگاره های کلیساهای انگلستان خصوصا منطقه نورفوک بیشتر قابل روئت است.

چند سالی است که پروژه ثبت دیوارنگاری‌های انگلستان از نورفوک آغاز شد و به تدریج در دیگر مناطق این کشور اجرا می‌شود.

گروهی داوطلب، تنها مجهز به چراغ قوه و دوربین تنها بیش از 28 هزار عکس از کلیساهای نورفوک گرفته‌اند و این روزها در کلیسای جامع نورویچ مشغول کار هستند، جایی که مملو از دیوارنگاری‌هاست.

هرچند طراحی‌های کشف‌شده تا حد زیادی بازتاب تفکرات تعدادی از کلیساروها در قرون وسطاست، اما معنای بعضی از آن‌ها دقیقا مشخص نیست.

به عنوان مثال، روی دیوارهای نزدیک ورودی کلیسای محلی کرانول در لینکنشایر تصویری است که "مرد پوشالی" نامیده شده است.

راز هنر قرون وسطایی

 

برایان پورتر یکی از مسئولان پروژه دیوارنوشته قرون وسطایی لینکنشایر اعتقاد دارد این تصویر نمادی از حاصلخیزی در میان کفار است. در دوران پیش از مسیحیت، از روی محصولات سال قبل یک "مرد پوشالی" ساخته می‌شد. بعد این "مرد پوشالی" سوزانده و خاکستر آن در زمین زراعی پخش می‌شد.

پورتر بر این باور است که کلیسا نتوانست رسم و رسوم کفار را از بین ببرد و احتمالا از پاک کردن این نوع دیوارنگاری‌ها خسته شده است.

مت چمپیون باستان‌شناس قرون وسطایی که پروژه را سال 2010 در نورفوک شروع کرد، می‌گوید درباره دیوارنگاری‌ها نظریه‌های مختلفی هست و باید با احتیاط آن‌ها را تفسیر کرد.

چمپیون می‌گوید از پیدا شدن این همه دیوارنگاری و توجه عمومی به این پروژه شگفت‌زده شده است.

داوطلبان در سافوک، کنت، ساسکس شرقی، ساری و لینکنشایر در حال جستجو هستند و در آینده نزدیک برای ادامه کار به ناتینگهامشایر و دربیشایر می‌روند.

از دیگر تصاویر مهم می‌توان به یک کشتی اشاره کرد که در کلیسایی در باسینگهام پیدا شد. این تصویر که تاریخ آن به اواخر دوران قرون وسطی بازمی‌گردد خیلی خوب طراحی شده و یکی از بهترین دیوارنگاری‌های پیداشده است.

چمپیون می‌گوید: خیلی‌ها بر این باور بودند که تعداد دیوارنگاری‌ها کم است، اما این پروژه خلاف آن را ثابت کرد. این یک حوزه نسبتا جدید در باستان‌شناسی است. مثل این است که در باغ پشت خانه یک کتابخانه قرون وسطایی پیدا کنید.

از دیگر تصاویر مهم می‌توان به یک کشتی اشاره کرد که در کلیسایی در باسینگهام پیدا شد. این تصویر که تاریخ آن به اواخر دوران قرون وسطی بازمی‌گردد خیلی خوب طراحی شده و یکی از بهترین دیوارنگاری‌های پیداشده است.

چمپیون اعتقاد دارد این کشتی و خیلی از دیگر نمونه‌های پیداشده در مکان‌هایی چون بلیکنی در نورفوک، می‌تواند به عنوان دعا یا نوعی ابراز تشکر از خدا باشد.

در حالی که در دوران معاصر، دیوارنگاری اغلب ویرانگر و باعث آزار در نظر گرفته می‌شود، در دوران قرون وسطی چیزی قابل قبول بود.

به گفته چمپیون، دیوارنگاری قرون وسطایی تا حد زیادی سالم مانده و تنها نمادهایی از نشان‌های خانوادگی پاک شده است.

راز هنر قرون وسطایی

 

همچنین روی دیوارهای کلیساهای محلی انواع و اقسام طراحی‌ها با پرگار پیدا شده است. بعضی از آن‌ها را صرفا می‌توان این طور تفسیر کرد که یک استاد سعی کرده استفاده از پرگار را به شاگرد خود یاد بدهد.

با این حال، به اعتقاد چمپیون بعضی از این تصاویر دایره‌ای‌شکل نوعی تشریفات آئینی برای حفاظت در برابر "چشم شور" بوده است.

او می‌گوید کلیسای قرون وسطایی خیلی خرافاتی بود.

چمپیون می‌گوید: آن‌ها اعتقاد داشتند شر در اطراف شما در حرکت است و شیاطین منتظر هستند روح شما را به دام بیندازند. از نگاه آن‌ها "چشم شور" واقعی بود.

به گفته او، بعضی از این حلقه‌ها حکم تله شیطان را داشتند. آن‌ها اعتقاد داشتند شیاطینی که در زمین پرسه می‌زنند، بیشتر احمق هستند. آن‌ها جذب چیزهای روشن و براق می‌شوند و وقتی از یک خط رد می‌شوند، حماقت و کنجکاوی باعث می‌شود آن خط را تا آخر دنبال کنند و در واقع گرفتار شوند.

در این دیوارنگاری‌ها، نمادهای آسیاب بادی هم فراگیر هستند که احتمالا به خاطر اهمیت آن‌ها در تهیه غذا بوده است. ساعت‌های آفتابی هم زیاد هستند.

راز هنر قرون وسطایی

 

اما آیا تمام تصاویر پیداشده لزوما نمادین هستند؟ این احتمال هست که بعضی از آن‌ها صرفا نتیجه خط خطی‌های یک مرید باشد؟

پورتر پاسخ می‌دهد: خیلی احتمالش هست. این یکی از انگیزه‌های فراوان برای دیوارنگاری است.

پورتر که با برپایی کلاس‌های آموزشی سعی می‌کند آدم‌های بیشتری را تشویق به مشارکت در این پروژه کند، بخش زیادی از یافته‌های خود را "یک راز فوق‌العاده" می‌داند.

او می‌گوید: هر چه بیشتر می‌گردیم، بیشتر پیدا می‌کنیم. همه جا هست. به شما می‌گوید در ذهن مردم چه می‌گذشته است. کلیساها همیشه مکان‌های معنوی آرام نبوده‌اند. می‌خواهیم قبل از اینکه دیوارنگاری‌ها از بین بروند، آن‌ها را ثبت کنیم.



:: موضوعات مرتبط: اخبار , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1305
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 9 مهر 1393
.

مومیایی در تمدن های کهن

بارها پیش آمده که در اخبار، کتب تاریخ هنر و برنامه های هنرپژوهی ، تصاویری از اجساد مومیایی مربوط به تمدن های کهن را دیده ایم. در این میان مومیایی های مصری از شهرت بیشتری برخوردارند. اما چرا مردمان روزگار گذشته اجساد را مومیایی می کردند و سپس آن را با دقت خاصی به یک مجسمه هنری تبدیل می کردند؟ اجساد چطور مومیایی می شدند که توانسته اند تا به امروز باقی بمانند؟


 

مومیایی در تمدن های کهن

 

برای سفر به روزگار گذشته و تفحص در علل فرهنگی سنت مومیایی، اول باید بدانیم اصولا مومیایی چیست؟ و ما چه چیزی را مومیایی می نامیم؟

مومیایی چیست؟

به جسد محافظت شده انسان و حیوانات ، مومیایی گفته می شود. این واژه نخستین بار برای توصیف بدن بانداژ شده اجساد فراعنه مصری به کار رفت، اما به هرگونه جسدی که هنوز روی آن پوست باشد مومیایی گفته می شود.

وقتی انسان ها می میرند، اگر به طور مناسبی دفن شوند ، ممکن است تصادفا مومیایی شده و سالم بمانند، این اتفاق ممکن است در نقاط مرطوب باتلاقی یا فضای منجمد کوهستانی یا مناطق قطبی رخ دهد. در تمامی این موارد اغلب بدن با خشک شدن حفظ می شود. پیرمرد نمکی که اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می شود یکی از مواردی است که به صورت طبیعی مومیایی شده است.

مومیایی در تمدن های کهن

 

بسیاری از فرهنگ ها با ابداع و بکارگیری یک پروسه ی شیمیایی که "مومیایی کردن" نامیده می شود، این اتفاق را به شکل مصنوعی صورت می دهند. اگرچه مصریان باستان به مومیایی کردن ماهرانه و آداب پیچیده ی دفن معروف هستند، اما مومیایی کردن مردگان در دیگر نقاط جهان نیز، معمول بوده است. اغلب ، مومیایی کردن به دلایل مذهبی انجام می شد. در بیشتر فرهنگ ها عقیده به زندگی پس از مرگ وجود داشت و با حفظ جسد مرده به شکل قابل قبول ، مردم امیدوار بودند در آینده، فرد متوفی زندگی بهتری داشته باشد.

اینکه چطور روش های مومیایی کردن در تمدن های کهن بوجود آمد هنوز چون رازی سر به مهر باقی مانده است و ابداع این فن را به هیچ تمدن خاصی نمی توان نسبت داد ، اما با توجه به مومیایی های بدست آمده در مصر می توان روند تکامل تدریجی این فن را مشاهده کرد. علاوه بر ان با پیشرفت تکنیک ها مومیایی ، حیوانات سلطنتی نیز مومیایی و در کنار صاحب خود دفن می شدند.

چرا مومیایی؟

مومیایی های مصری با رزین تیره رنگ پوشانده می شدند. وقتی اعراب در قرن هفتم میلادی به مصر حمله کردند فکر می کردند آنها قیراندود شده اند، لذا آنها را "مومیا" که در عربی معادل قیر است ، نامیدند.

آیا امروز هم اجساد مومیایی می شوند؟

جالب آن است که با وجود از میان رفتن اعتقادات و عقاید مذهبی و آیینی که سبب مومیایی کردن اجساد در گذشته می شد، در جامعه ی مدرن هم گاهی اجساد را مومیایی می کنند. شاید مشهورترین جسدی که در دوران حاضر مومیایی شده، جسد رهبر انقلابی روسیه، ولادیمیر لنین باشد که با استفاده از تکنیک های اسرار آمیزی و با واکس و پارافین مومیایی شده است. این تکنیک مومیایی بقدری موفق است که گویی وی زنده است و خوابیده! سالانه میلیون ها نفر برای دیدن جسد او به میدان سرخ مسکو می روند.

مومیایی در تمدن های کهن

 

زندگی پس از مرگ

مصریان معتقد بودند که روح شخص هنگام مرگ از بدن خارج می شود ، پس از دفن، روح به بدن بازمی گردد به همین سبب حفظ جسد برای بقای روح مهم و ضروری است. تکنیک های مومیایی کردن در مصر باستان حدود 1000 سال پیش به اوج پیشرفت و ظرافت خود رسید. برای حفظ بهتر اجساد ، مصریان پس از مومیایی کردن جسد که چیزی نزدیک به 60 روز زمان می برد ، اجساد را در تابوت های متعدد و به صورت چند لایه قرار می دادند و داخل تابوت ها را با روغن و مواد مخصوص پر می کردند تا هوای کمتری به جسد برسد و دیرتر پوسیده شود. آخرین تابوت به زیبایی و با بکارگیری تمامی دیدگاه های زیبایی شناسانه مصر کهن، تزئین و آذین می شد .

مومیایی در تمدن های کهن

 

این تابوت ها از نظر فرم های هندسی و نقوش استلیزه و تجریدی و آینی که بر روی آنها نقاشی شده جزو آثار هنری مهم در تمدن مصر محسوب می شوند.

مومیایی در تمدن های کهن

 

خانه مومیایی ها

اصولا جایگاه اجساد مومیایی در مقبره است. در مصر این مقابر به اهرام مشهورند . دانشمندان علوم فیزیک و شیمی بارها و بارها به بررسی شکل هندسی اهرام، و نقطه ای که مومیایی در آن قرار گرفته کرده اند. برخی اخترشناسان این اهرام را با اشکال نجومی قیاس کرده اند. تمامی این تحقیقات نشان از دانش بسیار پیشرفته مصریان و تسلط ایشان بر علوم زیست شناسی، فیزیک و هندسه می دهد.

پس از کشف و گشایش اهرام، دانشمندان متوجه شدند که در داخل اتاق مقبره اصولا کاه هایی وجود دارد که سوخته است! مصریان به خوبی از وجود اکسیژن و اینکه سبب فساد می شود مطلع بودند به همین دلیل قبل از آنکه در مقبره را بپوشاندند و با شن پر کنند ، داخل آن آتش روشن می کردند تا اکسیژن هوا تمام شود و جسد بهتر حفظ شود! اینکه ایشان چگونه به چنین علوم دقیقی دست یافته بودند ، خود از معماهای بزرگ تاریخ است!

مومیایی های مصری با رزین تیره رنگ پوشانده می شدند. وقتی اعراب در قرن هفتم میلادی به مصر حمله کردند فکر می کردند آنها قیراندود شده اند، لذا آنها را "مومیا" که در عربی معادل قیر است ، نامیدند

کامل ترین جسد مومیایی مصری

وقتی مقبره توتانخامون کشف شد، هنوز پای هیچ دزدی به مقبره وی باز نشده بود. به همین دلیل دانشمندان و باستان شناسان موفق شدند وارد مقبره ای شوند که هنوز به طور کامل و دست نخورده از هزار سال پیش باقی مانده بود. همین موضوع توتانخامون را به مشهورترین فرعون مصر مبدل کرد. مقبره وی در سال 1922 کشف شد. جالب آنکه تمامی 6باستان شناسی که برای نخستین بار پا به درون این مقبره گذاشتند به دلایل مشکوکی فوت کردند! این موضوع سبب ایجاد افسانه های محلی از نفرین فراعنه شد. با گذشت روزگار و پیشرفت علم، مشخص شد هوای مسموم داخل مقبره باعث ایجاد بیماری های قلبی و ریوی برای این باستان شناسان شده است!

یکی از آثار نفیسی که از گنجینه توتانخامون بدست آمده ،ماسک مومیایی اوست که از طلای ناب درست شده است و بر روی صورت مومیایی وی قرار داده شده بود.

مومیایی در تمدن های کهن

 

بودای مومیایی

در روزگار گذشته و در ژاپن بعضی روحانیون بودایی را مومیایی می کرند. سپس مومیایی ها را در معبد قرار داده و مانند مجسمه می پرستیدند. روحانیونی که مومیایی می شدند لقب "سوکوشین بوسو" یعنی "بودای جسم دار" می گرفتند. یکی از این روحانیون، "تتسوریوکای " است که با رزیم غذایی خاص، یعنی حذف غلات برای مدت سه سال از جریه غذایی خود پیش از مرگش در مومیایی کردن خود در سال 1868مشارکت کرد. سپس روحانیون دیگر بدنش را پس از مرگ با شمع های بزرگ دوداندود کردند.

مومیایی در تمدن های کهن

 

جلوگیری از فساد

مومیایی سازان در قدیم دریافته بودند که اندام های درونی بدن زودتر فاسد می شود به همین دلیل قبل از شروع به مومیایی کردن ، احجام شکم یعنی شش، کبد، روده ، معده و قلب را خارج می کردند. برای این کار شکاف بزرگی در قسمت چپ بدن ایجاد می کرند. مغز نیز از راه سوراخ بینی خارج و کاسه سر تخلیه می شد. از میان تمامی این اجزا، تنها قلب را مومیایی می کردند و در ظرفی جداگانه قرار می دادند چون معتقد بودند در جهان مردگان، قلب متوفی در کفه ترازو قرار داده می شود و اگر به سبکی پر باشد، متوفی بهشتی است، اما کسی که بخل ورزیده ، گناه کرده و سنگ دل بوده، قلبش سنگین است و نمی تواند به بهشت برود.

در این نقاشی صحنه ای که آنوبیس (خدای مرگ) مشغول وزن کردن قلب فرد متوفی است نشان داده شده است.

مومیایی در تمدن های کهن

 

سمیه رمضان ماهی

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار , جهان شناسی , مشاهیر , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1494
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 9 مهر 1393
.

هنر گچبری قبل از اسلام


یکی از هنرهای زیبای ایرانی که سالیان متمادی به عنوان هنر تزئینی در ابنیه مورد استفاده قرار گرفته هنر گچبری است.

 

هنر گچبری قبل از اسلام

 

به درستی نمی توان تعیین کرد که استفاده از گچ برای تزئین  دیوارهای گلی و خشتی ، کی و توسط چه کسانی ابداع شد، اما نخستین بار استفاده از گچ به وفور را در آثار به جای مانده از تمدن اشکانی می توان مشاهده کرد، به طوری که اشکانیان را رواج دهندگان هنر گچکاری می دانند.

با توجه به بررسی های تاریخی که تا کنون در تمدن های ماقبل اسلام انجام شده، عیلامیان را نخستین تمدنی می دانند که از گچ به عنوان مصالحی لاینفک در معماری بنا استفاده کردند اما این استفاده، تنها به سفیدکاری دیوارها محدود می شد.

به عبارتی دیگر، سفیدکاری با گچ که در دوره ی اشکانیان تکامل یافت ، نخست پوشش دیوارهای خشتی بود، به منظور آن که این دیوارها را از آسیب رطوبت محفوظ بدارد. اما در همان حال خاصیت تزئینی هم داشت، زیرا از زشتی دیوارهای گلی می کاست و خاصه در زینت دیوارهای آجری و سنگیِ معمولِ دوره ساسانی ، بسیار موثر و مفید بود.

علاوه بر عنصر تزئینی و ضد رطوبتی گچ مواردی دیگری نیز در رواج این ماده به عنوان مصالح معماری موثر بود:

گچ کاری ارزان و کار با آن بسیار آسان بود و نتیجه قطعی آن زود به دست می آمد. همچنین با گچ ممکن بود طرح های ظریف و سایه روشن های دقیق به وجود آورد و این شیوه های تزئینی بسیار مورد علاقه ایرانیان بود.

ذوق ایرانی، در پرورده کردن این مواد به عنوان عنصری که می توانست دستمایه یک هنر گردد بسیار موثر افتاد. ایرانیان سبک و فنون گچبری را به چنان ظرافت و تنوعی رساندند که هیچ ملت دیگری در استعمال این ماده با ایشان برابری نمی کند. تنها ایرانیان بودند که گچبری را به پایه ی یکی از هنرهای زیبا رساندند و گچبری مشبک را به شکل ساده آن افزودند.

هنرمندان ایرانی، نقوشی را خاص این هنر طراحی کردند که در عین سادگی، بسیار پیچیده بودند و در طراحیشان انواع اصول هندسی و ریاضی رعایت می شد به طوری که قالب نقوش به کار رفته در گچبری، نقوش گیاهی است که گاهی تا مرز انتزاع پیش می رود.

 

هنر گچبری قبل از اسلام

 

این طرح های گوناگون و پیچیده ای که اغلب به رنگ های متنوع درخشانی آراسته می شدند، در آن زمان ها در چشم بیننده منظره ی باشکوهی بود. البته ویرانه های پراکنده ای که امروزه از کاخ های گچبری شده ی دوره ی ساسانی و اوایل دوره ی اسلامی برجا مانده است، آن جلال و شکوه اصلی را نشان نمی دهد. اما مسلما دیدن آن هم نقوش تزئینی و ظریف که با رنگ و سایه روشن برجستگیِ دوچندان می یافت مسلما در آن دوره ، هوش از سر هر بیننده ای می برد.

تجربه هایی که از تزئین ظرف های سفالی حاصل شده بود به استادان گچبری بسیار کمک کرد. این ظرف ها فایده ی عملی داشت و برای سرد کردن آب در تابستان به کار می رفت، ولی ضمنا وسیله ای تجملی در تابستان های گرم به شمار می آمد و خانواده های ثروتمند روی آن ها را به انواع طرح ها از کنده کاری و نقش برجسته می آراستند. طراحان از تجربه ای که در تکمیل این هنر ، یعنی تزئین با ماده ی ساده واحد ، آموخته بودند برای پیشرفت گچبری در معماری استفاده کردند.

ایرانیان سبک و فنون گچبری را به چنان ظرافت و تنوعی رساندند که هیچ ملت دیگری در استعمال این ماده با ایشان برابری نمی کند. تنها ایرانیان بودند که گچبری را به پایه ی یکی از هنرهای زیبا رساندند و گچبری مشبک را به شکل ساده آن افزودند.

به زبان دیگر، هنر سفالگری در روند شکل گیری و پیشرفت هنر گچبری به منزله یک هنر تزئینی بسیار کمک کرد و تجربه های حاصل از آن در هنر گچبری نیز به کار آمد.

هنر گچبری قبل از اسلام

 

بهترین نمونه ی هنر گچبری طرح هایی است که کاملا جنبه ی تزئینی دارد. هرچند این هنر همواره به عنوان عنصری در تزئینات بنا مورد استفاده قرار گرفت اما نوع نقوش آن در برخی موارد چشمگیر نیست، خصوصا در نقوش انسانی این مورد بیشتر است اما نقوش گل و گیاه و حیوانی ، از نظر ویژگی های طراحی دارای خصوصیات برجسته بصری و کیفیت بالاتری هستند؛ زیرا مثلا اشکال انسانی اغلب نامتناسب و بچه گانه و از روی بی مهارتی طرح شده است و شکل گراز و غزال و طاووس و جانوران دیگر جاندار و کامل است.

تنها گاهی در دوره ساسانی به شکل های انسان گچبری شده بر می خوریم که از سابقه ی سنگ تراشی در آن ها استفاده شده و مرغوبیت خاص یافته اند. از آن جمله نیم تنه ای از اردشیر دوم (310تا379م) در قصر ساسانیان در کیش به دست آمده که بسیار جالب است.

هنر گچبری قبل از اسلام

 

در دوره اشکانی مجسمه ی سر انسان در تزئینات معماری به کار برده شد و خصوصا در قصرهای سنگی واقع در "هترا" که این نقش را در طاق ها به کار می بردند و طرز به کار بردن آن ها در ادوار بعد، در سبک معماری رومیایی و گوتی فرانسه، مورد تقلید قرار گرفت. البته این اشکال در ابتدا فقط تمثیلی بود و شباهت چهره در آن ها مهم شمرده نمی شد. شاه در این نوع آثار تنها مظهر قدرت و شخصیت و مجری وظایف مقدس است و شخص معینی نیست.

در دوره ساسانی ، تاثیر هنر یونانی و شاید شیوه ی هخامنشی ، از میان رفته بود و نوعی پیکره نمایی در هنر ، جا بازکرده بود که متاثر از همجواری تمدن ساسانی با تمدن رومی است. استفاده وافر از نقوش انسانی و خدایان و الاهگانی که به هیات انسان در نقش برجسته ها و هنر ساسانی به چشم می خورند ، گواه این مدعاست که تفکر حاکم بر اندیشه رومی، کم کم به مبانی اندیشه ای در تمدن ساسانی راه یافته و آن را تحت تاثیر قرار داده یود.

میراث گچبری در دوره ساسانی به دوره اسلامی نیز رسید ، منتهی این بار در تزئینات محراب مساجد بکار گرفته شد.

سمیه رمضان ماهی



:: موضوعات مرتبط: اخبار , ایران شناسی , تاریخی , خلاقیت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1622
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 9 مهر 1393
.

     

 
 
 
دکتر "ریچارد باتیستا" در سال 1990 با خانمی به نام "داونل" ازدواج کرد و زندگی خوبی را شروع کردند اما در طول سال های 2000 و 2001 مشکلاتی برای کلیه همسرش رخ داد و او با تمام علاقه ای که به همسرش داشت تصمیم گرفت کلیه اش را به او اهدا کند ولی این اتفاق به همین جا ختم نشد...
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، زندگی زناشویی به عنوان دوره خوشی از عمر انسان شناخته می شود و این بدلیل آن است که هر دو طرف به هم علاقمند هستند و زندگی خوبی را دنبال می کنند اما اگر یکی از طرفین کمی مشکلات روانی داشته باشد یا اینکه نتواند همراه زندگی باشد مشکلات بسیار ناگواری رخ خواهد داد که یکی از آن ها پدیدار شدن همسران جنایتکار است که نمونه هایی از آن ها در تاریخ بوده است.

کاترین نایت


یکی از اولین جنایتکاران بسیار خطرناک استرالیا است که در طول زندگی خود سه همسرش را به قتل رسانده است اما مهمترین آن ها همسر سومش بود. او که به طور پنهانی دست به قتل دو همسر سابقش زده بود با فردی به نام "جان چارلز" زندگی خود را آغاز کرد و حتی صاحب دو فرزند شد اما بر سر اتفاقت و درگیری هایی نقشه کشتن شوهرش را کشید. او همسرش را با 37 ضربه چاقو به قتل رساند و سپس جنازه اش را در یک یخچال بزرگ پنهان کرد اما مهمترین و البته ناپسندترین اقدام او تکه تکه کردن شوهرش و پختن گوشت او بود. این خانم گوشت همسر به قتل رسیده اش را به عنوان شام به فرزندانش می داد. در سال 2000 این خانم دستگیر شد و به سزای اعمال خود رسید.

استیسی کاستور


در سال 2005 "استیسی کاستور" با استفاده از چاقو همسر دوم خودش را به قتل رساند اما نقشه را طوری طراحی کرد که یان عمل به شکل یک خودکشی باشد اما شک های پلیس به سمت این خانم می رفت و همین وقت بود که نقشه کمکی به میان آمد."استیسی" در نقشه کمکی خود طوری رفتار کرد که دخترش که از همسر سابق برای اومانده بود به عنوان قاتل شناخته شود. او به قدری خوب کار خود را انجام داد که دخترش را مسئول مرگ همسر سابق و همسر جدیدش کند. در سال 2007 این دختر دست به خودکشی زد و نامه ای نوشت که در آن اعتراف به کشتن ناپدری خود کرده بود اما این خودکشی نیز نقشه مادر بی رحم او بود تا قتل را به طور کامل به گردن دخترک بی اندازد. این دختر از خودکشی جان سالم به در برد و در دادگاه کاری کرد که مادرش به عنوان قاتل شناخته شود و 25 سال راهی زندان شد.

داونل باتیستا


دکتر "ریچارد باتیستا" در سال 1990 با خانمی به نام "داونل" ازدواج کرد و زندگی خوبی را شروع کردند اما در طول سال های 2000 و 2001 مشکلاتی برای کلیه همسرش رخ داد و او با تمام علاقه ای که به همسرش داشت تصمیم گرفت کلیه اش را به او اهدا کند. این اهدای عضو به نظر می رسید که زندگی آن ها را قوی تر و مستحکم تر کند ولی باعث جدایی آن ها شد و همسرش با یک کلیه سالم و مجانی از خانه او رفت. این اتفاق باعث عصبانیت دکتر باتیستا شد و سعی کرد از طریق مراجع قانونی کلیه خودش را پس بگیرد اما تنها توانست غرامت آن را دریافت کند. او همسرش را مجبور به پرداخت 1.5 میلیون دلار کرد.

بتی نیومار


یکی از جنایتکارترین همسران دنیا را می توان در شمال آمریکا پیدا کرد. "بتی نیومار" علاقه خاصی به کشتن همسرانش داشت و طرز حرفه ای این کار را انجام و هیچگاه به دام نمی افتاد. این خانم 76 ساله 4 همسر و یک فرزندش را تنها برای بدست آوردن پول بیمه عمر کشت اما زمانی که قصد داشت همسر پنجمش را برای مبلغی معادل 100 هزار دلار بکشد دستگیر شد. این خانم که خارج از خانه به عنوان مهربان ترین پیرزن محله شناخته می شد از سال 1986 شروع به کشتن همسرانش کرد و مبلغی بالای 1 میلیون دلار به جیب زد.

ویکی لوینگ


همیشه نباید همسران جنایتکار خانم هایی باشند که شوهران خود را به دلایل مختلف کشته اند گاهی یک حیوان خانگی هم می تواند همسری جنایتکار باشد! "ویکی لوینگ" 13 سال زحمت کشید تا یک کروکدیل را بزرگ کند و پس از این مدت تصمیم گرفت تا از همسر خود به خاطر کروکدیلش جدا شود. او همه روز خود را در کنار این حیوان عجیب می گذراند و حالا آن را شوهر خود می داند. واضح است که جنایتکارتر از کروکدیل ها در این دنیا وجود ندارد، پس این خانم هم وارد لیست ما می شود.


:: موضوعات مرتبط: اخبار , , عکس , روح متعالی , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1359
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 20 مرداد 1393
.

شهادت اصحاب امام علیه السلام

عمربن سعد نزدیك به یاران امام شد و ذوید(1) را صدا كرد و گفت: پرچم را نزدیك آر، او پرچم را نزدیك آورد، پس عمربن سعد تیر را بر كمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید كه من اول كسى بودم كه به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر كمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند(2)، كه بعد از این اقدام، كسى از یاران امام حسین علیه‏السلام نماند كه از آن تیرها به او اصابت نكرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیه‏السلام به شهادت برسند.(3)

عمربن سعد نزدیك به یاران امام شد و ذوید را صدا كرد و گفت: پرچم را نزدیك آر، او پرچم را نزدیك آورد، پس عمربن سعد تیر را بر كمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید كه من اول كسى بودم كه به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر كمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند، كه بعد از این اقدام، كسى از یاران امام حسین علیه‏السلام نماند كه از آن تیرها به او اصابت نكرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیه‏السلام به شهادت برسند.

پس امام علیه‏السلام به یارانش فرمود: این تیرها فرستادگان این جماعت است! بپا خیزید و بشتابید به سوى مرگى كه از آن چاره‏اى نیست، خداى شما را بیامرزد.

پس اصحاب آن حضرت قسمتى از روز را پیكار كردند تا آن كه گروه دیگرى از یاران امام شهید شدند.(4)

نام‌هاى شهداى حمله اول

ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حلمه اول، چهل نفر ذكر كرده است كه نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مى‏گوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیه‏السلام و دو نفر از موالیان امیرالمؤمنین بوده‏اند(5)، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر كدام آنها، در اینجا نام‌هاى آنان را از كتاب «ابصار العین» سماوى ذكر مى‏كنیم، كه بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشده‏اند و موارد اختلاف ذیلا مذكور گردیده است:

1 - ادهم بن امیه:از شیعیان بصره بود كه در خانه ماریه(6) اجتماع مى‏كردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمد و به امام علیه‏السلام پیوست.(7)

2 - امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از تابعین و ساكن كوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیه‏السلام به كربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه(8) به خدمت امام حسین آمد.(9)

3 - بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگ‌ها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیه‏السلام آمد.(10)

4 - جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیه‏السلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.(11)

5 - حباب بن عامر: او در كوفه سكونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت كرده و در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق گردید.(12)

6 - جبلة بن على: از شجاعان كوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیه‏السلام آمد.(13)

7 - جنادة بن كعب: از مكه مصاحب امام بود و او و خانواده‏اش به همراه امام به كربلا آمدند.(14)

8 - جندب بن حجیر كندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به كربلا آمد. اهل سیر گفته‏اند كه او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفته‏اند كه در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است كه با پدرش شهید شده باشد.(15)

9 - جوین بن مالك: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط‌ هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان كوفه كشیده و شب هنگام(16) به سوى اردوى امام كوچ كرد.(17)

10 - حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگ‌ها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمده بود! و چون آنها كلام امام حسین علیه‏السلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.(18)

11 - حارث بن نبهان: پدر او نبهان - بنده حمزة بن عبدالمطلب - سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیه‏السلام بود و یا امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد و شهید شد.(19)

12 - حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان كسى است كه پاسخ نامه امام علیه‏السلام را از بصره به خدمت امام در كربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذكر كرده‏اند.(20)

13 - حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام هستند و حلاس در كوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به كربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیه‏السلام پیوست.(21)

14 - زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهل‌بیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق - صحابى معروف - بشمار مى‏رفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه كه معاویه عمرو را تعقیب مى‏كرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مى‏كرد، و در سال شصت هجرى چون مناسك حج را بجاى آورد، با امام علیه‏السلام ملاقات كرد و همراه امام به كربلا آمد.(22)

15 - زهیر بن سلیم: انگاه كه سپاه كوفه تصمیم به جنگ با امام علیه‏السلام گرفتند، او از جمله كسانى بود كه شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست(23) و همانند مشتاقان جنگید تا این كه در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این كه در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.(24)

عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.

16 - سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سكونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مى‏رفت، و هنگامى كه یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مكه به خدمت امام علیه‏السلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به كربلا آمدند.(25)

17 - سالم بن عمرو: او اهل كوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه كه هنوز كار امام علیه‏السلام با سپاه كوفه به جنگ نیانجامیده بود، به كربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.(26)

18 - سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه كوفه اسیر كرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او كه در سپاه كوفه بودند از ابن سعد خواستند كه او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».(27)

19 - شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود كه با سیف و مالك فرزندان سریع به اردوى امام علیه‏السلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله كسانى بودكه در حمله اول شهید شدند.(28)

20 - عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیه‏السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این كار بازدارى.

آنها به امام علیه‏السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و دیگران گفته‏اند با پدرش در یك جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.(29)

21 - عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمده و به امام علیه‏السلام ملحق گردید.(30)

22 - عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مى‏رفت، نام او و پدرش در جنگ‌ها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشكر عمر بن سعد به كربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیه‏السلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.(31)

23 - عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مكه آمد و به خدمت امام علیه‏السلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به كربلا آمده است.(32)

24 - عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مكه به امام علیه‏السلام ملحق شدند.(33)

25 - عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام است، هنگامى كه على علیه‏السلام در رحبه كوفه از مردم خواست كسى كه در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم كه مى‏فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار كسى را كه او را دوست مى‏دارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن مى‏دارد»؛ على علیه‏السلام او را تربیت كرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مكه همراه امام حسین علیه‏السلام بوده و به كربلا آمده است.(34)

26 - عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به كربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسیدند و بر او سلام كردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.(35)

27 - عمر بن ضبیعه(36): او سوارى پیشتاز بود كه با عمربن سعد به كربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیه‏السلام پیوست.(37) این حجر در «اصابه» گفته است كه عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگ‌ها و مردى شجاع بوده است و افتخار درك رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.(38)

28 - عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه كرد و شهید گردید. عمار از مكه در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(39)

29 - عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیه‏السلام در جنگ‌ها بود، و هنگامى كه براى جنگ جمل همراه حضرت مى‏رفتند از آن حضرت سؤال كرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى كرد؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مى‏كنم و اگر خوددارى كردند با آنها جنگ خواهم‏كرد، عمار گفت: آن كس كه مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد و در حمله او شیهد شد.(40)

30 - قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان كوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیه‏السلام پیوست.(41)

31 - قاسط بن زهیر(42): او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از جمله یاران امام حسن علیه‏السلام بود و در كوفه ماند و در جنگ‌ها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.(43)

چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.

32 - كردوس بن زهیر: از اصحاب على علیه‏السلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و كربلا پیوست.(44)

32 - كنانة بن عتیق(45): او از پهلوانان كوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذكر كرده‏اند.(46)

34 - مسلم بن كثیر: از تابعین كوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در یكى از جنگ‌ها یك پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مى‏گفتند. هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا وارد شد، از كوفه به سوى آن حضرت حركت كرد و در كنار او به شهادت رسید.(47)

35 - مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به كربلا آمده خدمت امام علیه‏السلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.(48)

36 - مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.(49)

37 - نصر بن ابى نیزر(50): پدر او از فرزندان ملوك عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او - نصر - بعد از امام على و امام حسن علیه‏السلام در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مكه آمد و از آنجا به كربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى كردند، و در حمله اول به شهادت رسید.(51)

38 - نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل كوفه و از اصحاب على علیه‏السلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در كنار او به شهادت رسید.(52)

39 - نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مى‏رفتند، و در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مى‏رفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در كوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیه‏السلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(53)

40 - زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذكر كرده است(54) ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.

نزول نصر

از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: از پدرم شنیدم كه مى‏فرمود: چون اصحاب امام علیه‏السلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمان‌ها بر امام حسین فرود آمدند، و این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید.(55)

استغاثه

در این هنگام امام علیه‏السلام فریاد بر آورد كه:

"امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!

آیا فریادرسى هست كه ما را به خاطر خدا یارى دهد؟! آیا مدافعى هست كه از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!"(56)

نام‌هاى سایر شهدا

پس از این كه گروهى از یاران امام علیه‏السلام كه نامشان را قبلا یادآور شدیم در اولین حمله جان باختند و شربت شهادت نوشیدند، نوبت فداكارى به دیگر اصحاب و همچنین اهل‌بیت آن حضرت از بنى‌هاشم رسید كه هر كدام به میدان رزم شتافته و به استقبال شمشیرها و نیزه‏ها رفتند و لباس سرخ شهادت را به قامت خود پوشاندند و به لقاء الهى و رضوان خدا پیوستند و در جوار رحمت و الطاف حق آرمیدند كه به ترتیب در آغاز نام اصحاب و سپس اهل‌بیت آن حضرت را ذكر خواهیم كرد:

1- عبدالله بن عمیر(57): او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در كوفه سرائى نزدیك «بثر الجعد»(58) همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشكرگاه كوفه در نخیله آمد و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوى كربلا هستند، سؤال كرد، به او گفته شد كه این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مى‏روند!

عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.

پس شب هنگام همسرش را برداشت و حركت كرد تا در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید.

و چون عمر بن سعد به سوى امام علیه‏السلام تیر انداخت و سپاه كوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب كردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب كردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته كه به میدان بروند، امام حسین علیه‏السلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر كرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینه‏اى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم كه حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مى‏خواهى به جانب آنان رو.

پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار كه در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال كردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمى‌شناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب كردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر كس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام كه سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله كرد. یاران امام فریاد بر آوردند كه: سالم آهنگ تو كرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله كرد.

پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مى‏رزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حمله‏ور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمه‏اى كه مى‏جنگید قرار دادند، امام علیه‏السلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزاده‏اى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده‏اى.

عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و كشت، و روى به سوى امام كرد و در برابر آن حضرت رجز مى‏خواند در حالى كه هر دو حریف خود را كشته بود:

ان تنكرونى فانا ابن كلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لك ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب(59)

پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه كن.

عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مى‏گفت: هرگز تو را رها نمى‌كنم تا در كنارت كشته شوم.

عبدالله بن عمیر در حالى كه دست راستش در اثر خون كشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.

امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت كند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.

عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشكر امام حمله كرد و یاران امام ایستادگى كردند، و شمر بر میسره حمله كرد ولى یاران امام استقامت مى‏كردند و با نیزه به آنها حمله مى‏بردند.

عبدالله بن عمیر - این مبارز شیر دل - كه در میسره لشكر امام علیه السلام مى‏رزمید، گروهى از آنان را كشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بكیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند، پس سپاه عمر بن سعد به یكباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اكثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.(60)

2 و 3- سیف بن الحارث، مالك بن عبدالله(61): این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام را در آن حال مشاهده كردند، گریه كنان به خدمت امام آمده و به اردوى او ملحق شدند.

امام علیه‏السلام به آنها فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا مى‏گریید؟! به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتى چشمانتان روشن خواهد شد.

گفتند: خدا ما را فداى تو گرداند، بر خود نمى‏گرییم بلكه گریه مى‏كنیم براى این كه شما را در محاصره این گروه مى‏بینیم و قدرت نداریم تا به چیزى بیش از جانمان از تو حمایت كنیم!

امام علیه‏السلام فرمود: خدا شما را به خاطر این همراهى و یارى، بهترین پاداشى كه به متقین مى‏دهد، عطا نماید.

این دو برادر ایستاده بودند و حنظلة بن اسعد مردم كوفه را موعظه مى‏نمود و مبارزه كرد تا به شهادت رسید، آنگاه این دو برادر به سوى سپاه كوفه حركت كرده و روى به امام حسین علیه‏السلام نموده گفتند: السلام علیك یابن رسول الله! امام علیه‏السلام فرمود: رحمت و سلام و بركات خدا بر شما باد.

پس در حالى كه هماهنگ مبارزه مى‏كردند و یكى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.(62)

4 - عمرو بن خالد الصیدواى(63)؛

5 - سعد مولاى عمرو(64)؛

6 - جابر بن حارث(65)؛

7 - مجمع بن عبدالله(66): این چهار بزرگوار با هم بر اهل كوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار گرفتند سپاه كوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا كردند، امام حسین علیه‏السلام برادرش عباس علیه‏السلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر از حلقه محاصره نجات دهد در حالى كه آنها كاملا زخمى شده بودند، ولى در اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این كه مجروح بودند، مبارزه كردند تا در كنار هم به شهادت رسیدند.(67)

در این هنگام مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله كردند، و چون به امام نزدیك شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزه‏ها را به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از ایشان را كشته و گروهى را مجروح ساختند.(68)

8 - بریر بن خضیر: و چون جنگ شدت پیدا كرد، مردى از سپاه كوفه به نام یزید بن معقل به میدان آمد و بریر را ندا كرد كه: كار خدا را درباره خود چگونه مى‏بینى؟!

بریر گفت: به خدا سوگند كه او در حق من نیكى كرد و كار تو را در مسیر شر قرار داد.

یزید بن معقل گفت: دروغ مى‏گویى و قبل از این، دروغگو نبودى! و من گواهى مى‏دهم كه تو از گمراهانى!

بریر گفت: آیا مى‏خواهى با تو مباهله كنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن كه را بر باطل است به قتل برساند؟

او پذیرفت و با هم در آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزیدبن معقل ضربتى بر بریر وارد كرد كه زیانى متوجه او نشد، و شمشیرى حواله سر او كرد و كلاه او را شكافت و به مغز سرش رسید و روى زمین افتاد، و در حالى كه شمشیر بریر در سر او فرو رفته و بریر آن را تكان مى‏داد كه از سر او بیرون آورد، مرد دیگرى از سپاه كوفه به نام رضى بن منقذ بر بریر حمله كرد و ساعتى با یكدیگر مبارزه كردند تا بریر او را بر زمین زده و روى سینه او نشست، آن مرد فریاد زد: كجایند یاران تا مرا نجات دهند؟!

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده كه: هر كسى كشته خود را از میدان بیرون مى‏برد و به خاك مى‏سپرد، اما جون كسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیكر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى كه بوى مشك از بدنش به مشام مى‏رسید.

كعب بن جابر به یارى او شتافت، به او گفته شد: این مرد بریر بن خضیر قارى است كه در مسجد كوفه مى‏نشست و ما را قرآن مى‏آموخت، او توجهى نكرد و با نیزه به بریر حمله كرد، و آن را بر پشت بریر نهاد.

چون بریر تیزى نیزه را در پشت خود احساس كرد، خود را به روى رضى بن منقذ افكند و روى او را به دندان گرفت و قسمتى از بینى او را بركند، كعب بن جابر نیزه را فشار داد و بریر را از روى رضى بن منقذ كنار زد و او را با شمشیر به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(69)

عفیف(70) مى‏گوید: گویا من رضى بن منقذ را مى‏نگرم كه از جاى بر مى‏خاست، و در حالى كه غبار از جامه‏اش پاك مى‏كرد به كعب بن جابر مى‏گفت: اى برادر ازدى! خدمتى به من كردى كه هرگز آن را فراموش نخواهم كرد.

یوسف بن یزید مى‏گوید كه: از عفیف پرسیدم كه تو خود مباهله بریر را با یزید بن معقل شاهد بودى؟

عفیف گفت: آرى، به چشم دیدم و به گوش شنیدم.

كعب بن جابر - قاتل بریر - چون از كربلا باز گشت، همسرش و خواهرش نوار به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه را یارى كردى و بزرگ قرأ قرآن - بریر - را كشتى و گناه بزرگى را انجام دادى! به خدا سوگند كه هرگز با تو كلمه‏اى سخن نخواهیم گفت.(71)

عبیدالله پسر عموى كعب بر او خشمگین شد و گفت: واى بر تو! بریر را كشتى؟!

به چه امیدى خدا را ملاقات خواهى كرد؟!

نوشته‏اند كه: كعب از كرده خود پشیمان شده و اشعارى را به نظم درآورد كه در آن حزن و اندوه خود را به خاطر ارتكاب این جرم بزرگ یادآور شده است.(72) و (73)

9 - عمرو بن قرظة بن كعب انصارى: پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در جنگ‌هاى امام على علیه‏السلام شركت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است كه مشهورترین آنها عمرو و على است كه عمرو در ایام مهادنه در كربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مى‏فرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به كربلا آمد، این ارتباط قطع شد.(74) او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى كه این رجز مى‏خواند:

قد علمت كتیبة الانصارانى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غیر نكس شارى‌دون حسین مهجتى و دارى.(75)

پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیه‏السلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع كند.(76)

ابن نما مى‏گوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمى‌گذاشت كه به امام حسین علیه‏السلام اصابت كند، و پس از جراحت‌هاى زیادى كه برداشته بود به امام عرض كرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا كردم؟!

آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو كه من هم به دنبال تو خواهم آمد.

عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارت‏آمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم كرد؛ سلام خدا بر او باد.

اما برادرش على كه با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، چون برادرش كشته شد، از میان سپاه كوفه بیرون آمد و ندا كرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را كشتى!

امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت كرد و تو به گمراهى كشیده شدى.

گفت: خدا مرا بكشد! اگر تو را نكشم، و یا به دست تو كشته نشوم! و به طرف امام حمله كرد.

نافع بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از معركه بیرونش بردند و زخم‌هایش را مدوا كردند تا بهبودى یافت.(77)

وقتى كه خبر كشته شدن زهیر بن قین در ركاب امام علیه‏السلام به همسر با وفاى او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را كفن كن، غلام زهیر وقتى كه بدن مطهر امام حسین علیه‏السلام را عریان در قتلگاه مشاهده كرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را كفن كنم ولى حسین علیه‏السلام را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند كه چنین نكنم. پس امام را در پارچه‏اى كه همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچه‏اى پاره كفن نمود.

10 و 11- سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث(78): این دو برادر با عمر بن سعد به كربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیه‏السلام ندا مى‏كرد: «الا من ناصر ینصرنا» و زنان و كودكان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مى‏كردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه كوفه و دشمنان امام حسین علیه‏السلام كشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند.(79)

برخى نوشته‏اند كه: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند.(80)

12 - نافع بن هلال: از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیه‏السلام شمشیر مى‏زد، و چون امام حسین علیه‏السلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.

چون عمرو بن قرظه شهید شد و برادرش على بن قرظه به خونخواهى او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، یارانش براى نجات او حمله كردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:

ان تنكرونى فانان ابن الجملى دینى على دین حسین بن على.(81)

مردى به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: من بر دین فلان هستم!

نافع بن هلال گفت: تو بر دین شیطانى؛ و بر او حمله كرد و مزاحم خواست برگردد كه ضربه نافع به او مهلت نداد و كشته شد.

عمرو بن حجاج فریاد زد: آیا مى‏دانید با چه كسانى مى‏جنگید؟! كسى به تنهایى به میدان اصحاب حسین نرود!

ابو مخنف مى‏گوید: نافع بن هلال، نامش را بر روى تیرهاى خود نوشته و آنها را مسموم نموده و پرتاب مى‏نمود، و از سپاه عمر بن سعد دوازده نفر را كشت و بسیارى را مجروح ساخت. هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، شمشیر خود را برهنه نمود و حمله كرد و مى‏گفت:

انا الهزیر الجملى انا على دین على.(82)

لشكر دشمن چاره كار را در حمله دسته جمعى به او دید و لذا اطراف او را گرفته و او را هدف تیرها و سنگ‌هاى خود قرار دادند تا این كه بازوان او را شكسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهى از سپاه، او را نزد عمر بن سعد آوردند.

عمر بن سعد به او گفت: اى نافع! واى بر تو! چرا با خود چنین كردى؟!

نافع گفت: پروردگار من از قصد من آگاه است.

در حالى كه خون‌ها بر محاسن او جارى بود به او گفتند: مگر نمى‌بینى كه با خود چه كرده‏اى؟!

نافع گفت: دوازده نفر از شما را كشته‏ام و خودم را ملامت نمى‌كنم، اگر بازوان من سالم بود نمى‌توانستید مرا اسیر كنید.

شمر به عمر بن سعد گفت: او را بكش!

عمر بن سعد گفت: تو او را آوردى، اگر مى‏خواهى تو او را بكش!

شمر شمشیر از نیام كشید، و چون خواست نافع را به قتل برساند، نافع بن هلال گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودى، براى تو ملاقات خدا بسیار دشوار بود و خون ما بر گردن تو سنگینى مى‏كرد، خدا را سپاس مى‏گویم كه مرگ ما را در دست بدترین خلق، قرار داد! پس شمر او را به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(83)

13 - ابو الشعثأ كندى: نام او یزید بن زیاد(84) است و با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، و چون كار به مقاتله انجامید، و سخنان امام را رد كردند، به جانب حسین علیه‏السلام آمد.

او كه تیرانداز ماهرى بود در برابر امام حسین علیه‏السلام زانو زد و صد تیر به سوى دشمن پرتاب كرد و امام مى‏فرمود: خدایا! تیرهاى او را به هدف بنشان و بهشت خود را پاداش او قرار ده! و هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، در حالى كه بپا مى‏خواست گفت: پنج تن از سپاه عمر بن سعد را كشتم، سپس بر سپاه دشمن حمله كرد و نوزده نفر را به قتل رساند و بعد به شهادت رسید(85) او هنگام حمله این رجز را مى‏خواند:

"انا یزید و ابى‌مهاجر اشجع من لیث نبیل خادر یارب انى للحسین ناصر ولا بن سعد تارك و هاجر.(86)و (87)

14 - مسلم بن عوسجه: او مردى شریف، عابد و زاهد بود، و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشمار مى‏رفت؛ شجاعت او در جنگ‌ها و فتوحات اسلامى همیشه ورد زبان‌ها بود.(88)

عمرو بن الحجاج كه در میسره لشكر عمر بن سعد قرار گرفته بود، بر میمنه امام - كه زهیر بن قین فرماندهى آن را بر عهده داشت - حمله ور شد، و این درگیرى در ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتى به طول انجامید و در آن مسلم بن عوسجه اسدى بر روى زمین افتاد و به فیض شهادت نائل آمد.

آن بزرگوار در كوفه وكیل مسلم بن عقیل بود و مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت از مردم را بر عهده داشت.

در روز عاشورا ضمن مبارزه‏اى تحسین‏انگیز این رجز را مى‏خواند:

ان تسألوا عنى فانى ذو لبد من فرع قوم من ذرى بنى اسد فمن بغانى حائر عن الرشد و كافر بدین جبار صمد.(89)

حاضران در صحنه پیكار كربلا مى‏گویند كه چون غبار صحنه جنگ فرو نشست، مشاهده كردند كه مسلم بن عوسجه بر روى زمین افتاده است و آخرین لحظات حیاتش بود كه امام حسین علیه‏السلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: خداى تو را رحمت كند اى مسلم بن عوسجه، و این آیه را تلاوت كردند: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.)(90)

حبیب بن مظاهر نزدیك آمد و گفت: اى مسلم بن عوسجه! شهادت تو سخت بر من گران است، تو را به بهشت بشارت مى‏دهم.

مسلم بن عوسجه با صدایى ضعیف گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.

حبیب بن مظاهر به او گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.

حبیب بن مظاهر به او گفت: اگر من هم در همین لحظات به تو ملحق نمى‌شدم دوست داشتم كه مرا وصى خود قرار دهى تا به وصایاى تو عمل كنم.

مسلم بن عوسجه گفت: تو را به این (امام حسین علیه‏السلام) وصیت مى‏كنم كه جان خود را فداى او كنى؛ و با دست خود به امام علیه‏السلام اشاره كرد.

جبیب گفت: به خداى كعبه چنین خواهم كرد.

پس مسلم بن عوسجه جان داد و در جوار رحمت حق آرمید. در این هنگام كنیز مسلم بن عوسجه فریاد بر آورد: یا سیداه! و یابن عوسجتاه!

سپاه عمرو بن حجاج فریاد برآوردند كه: مسلم بن عوسجه را كشتیم!

شبث بن ربعى به بعضى از یارانش كه در كنارش بودند گفت: مادرانتان در سوگ شما بگریند! شما خود را به دست خود كشته و موجبات سرافكندگى خود را فراهم ساخته‏اید، در این حال شادى مى‏كنید كه یلى مانند مسلم بن عوسجه را كشته‏اید؟!! به خدا سوگند او را در جایگاه كریم در میان مسلمانان دیدم، او را در دشت آذربایجان مشاهده كردم كه قبل از آمدن تمامى سواران، شش نفر را كشته بود، شما بر كشتن چنین افرادى شادى مى‏كنید؟!

نوشته‏اند كه: مسلم بن عوسجه به دست دو نفر شهید شد كه نام‌هاى آنها مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن ابى خشكاره بجلى است. (91)

حبیب بن مظاهر از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على  علیه‏السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت آن حضرت شمشیر مى‏زد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیه‏السلام شتافتند.

15 - حربن یزید ریاحى: حر مردى شریف در میان قوم خود بود(92)، و عاقبت به نداى حق لبیك گفت و با شادى به استقبال شهادت رفت و فرزند پیامبر را یارى كرد. او دلیرانه مى‏جنگید و رجز مى‏خواند:

انى انا الحر و مؤوى الضیفاضرب فى اعراضكم بالسیف عن خیر من حل بلاد الخیفا ضربكم ولا آرى من حیف.(93)

حربن یزید به اتفاق زهیر بن قین با دشمن پیكار مى‏كردند(94) و چون یكى از آنها در محاصره دشمن قرار مى‏گرفت دیگرى او را از محاصره دشمن بیرون مى‏آورد و ساعتى بر این روال پیكار كردند تا اسب حربن یزید جراحاتى برداشت و او همچنان سواره پیكار مى‏كرد و شعر مى‏خواند تا این كه مردى به نام یزید بن سفیان كه با او دشمنى دیرینه داشت در اثر فتنه انگیزى حصین بن نمیر كه به او گفت: این حربن یزید است كه تو مى‏خواستى او را به قتل برسانى، به حربن یزید حمله كرد ولى حر به او امان نداد و او را از دم شمشیر گذراند. پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مى‏رزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حمله‏ور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمه‏اى كه مى‏جنگید قرار دادند، امام علیه‏السلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزاده‏اى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده‏اى.(95)

در مرثیه حر، یكى از اصحاب امام حسین این شعر را سرود:

لنعم الحر حر بنى ریاحصبور عند مشتبك الرماح و نعم الحر اذ فادى حسینا و جاد بنفسه عند الصباح.(96)

و بعضى این اشعار را به على بن الحسین علیه‏السلام نسبت داده‏اند(97)، و بعضى هم گفته‏اند كه خود امام حسین علیه‏السلام آنها را انشأ فرموده‌اند.(98)

افراشت ز مهر، بیرق یارى را

خوش برد به سر، طریق دیندراى را

 

شد حر و درید پرده ظلمت را

شد مست و سرود، شعر بیدارى را(99)

 

16- حبیب بن مظاهر(100): او از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على علیه‏السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت آن حضرت شمشیر مى‏زد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیه‏السلام شتافتند.(101)حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در كوفه براى امام بیعت مى‏گرفتند و چون عبیدالله بن زیاد به كوفه آمد و اهل كوفه مسلم را تنها گذاشتند، قبیله حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آنها را پنهان كردند تا آسیبى به آنها نرسد، و هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد آن دو به سوى آن حضرت حركت كردند، روزها مخفى مى‏شدند و شب‌ها طى طریق مى‏نمودند تا به اردوى امام علیه‏السلام ملحق شدند.(102)

هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!

حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مى‏كنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!

حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربه‌اى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله كرد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:

انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اكثرو نحن او فى منكم واصبر.(103)

پس گروهى را به قتل رساند تا این كه بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله كرد و ضربه‌اى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربه‌اى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا كرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارك باد.

حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در كشتن حبیب شریك هستم! او مى‏گفت: من خود به تنهایى حبیب را كشته‏ام!

حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان كنم تا مردم بدانند من در كشتن او با تو شریكم! و بعد به تو خواهم داد كه نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نكرد!

آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشكر مى‏چرخید! و بعد به او برگرداند.(104)

محمدبن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.

همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.(105)

بهر حال از آنچه گذشت معلوم مى‏شود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.

آخرین نماز

چون وقت نماز ظهر فرا رسید، مردى از یاران آن حضرت به نام ابو ثمامه صیداوى(106) به آن حضرت عرض كرد: اى ابا عبدالله! من به فدایت شوم، این گروه به ما نزدیك شده‏اند و به خدا سوگند كه پیش از تو من باید كشته شوم و دوست دارم چون خدا را ملاقات مى‏كنم با تو نماز خوانده باشم!

امام حسین علیه‏السلام سر به سوى آسمان برداشت و فرمود: نماز را تذكر دادى، خداى تو را از نمازگزاران قرار دهد.

آنگاه امام حسین علیه‏السلام زهیر بن قین و سعیدبن عبدالله را گفت در جلوى آن حضرت بایستند تا او نماز ظهر بگذارد، پس امام علیه‏السلام با نیمى از یارانش نماز خوف بجاى آوردند.(107)

17- سعیدبن عبدالله حنفى(108): سعیدبن عبدالله در جلوى امام ایستاد و امام نمازگزارد و او در اثر تیرباران دشمن به روى زمین افتاد در حالى كه مى‏گفت: خدایا این گروه را لعنت كن همانند لعن قوم عاد و ثمود، و سلام مرا به پیامبرت برسان؛ همچنین گفت: پروردگارا! این زخم‌ها را براى درك ثواب تو در راه نصرت فرزند پیامبر تو بر جان خود خریدم.

آنگاه به طرف امام التفاتى كرده گفت: آیا به عهد خود وفا كردم اى پسر رسول خدا؟!

امام علیه‏السلام فرمود: آرى، تو در بهشت پیشاپیش من قرار خواهى داشت.

او

:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1052

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : شنبه 18 آبان 1392
.

وحشتناکترین شکنجه‌های قرون وسطایی+تصاویر                           

                            دوران قرون وسطی یکی از ظالمانه ترین مقاطع در تاریخ بشر بشمار می‌آید؛ دورانی که با خلاقیّت در شکنجه و ابزار شکنجه شناخته می‌شود. در اینجا ۱۰ تا از ترسناک ترین ابزار شکنجه را که در طول این دوران ساخته شده اند، معرفی می‌کنیم

۱۰٫ گاو برنجی قربانی را درون گاوی برنجی قرار داده و می‌بستند؛ سپس آتشی زیر آن روشن می‌کردند. آنقدر این ظرف فلزی را گرم می‌کردند تا به رنگ زرد گرم در آید. این امر باعث می‌شد تا قربانی پخته و جان خود را از دست دهد.

 

 

 

 

۹٫ پرچه اسپانیایی وسیله ای بسیار ساده است که برای جدا کردن پوست قربانی از بدنش مورد استفاده قرار می‌گرفت. با توجه به شکل آن، هیچ ماهیچه یا استخوانی از پاره شدن در امان نمی‌ماند. قربانی را برهنه می‌کردند، و او را می‌بستند تا کاملا بی دفاع شود. سپس شکنجه گر ها، عمل ناقص کردن قربانی را آغاز می‌کردند (گاهی در معرض دید عموم). کار خود را معمولا از پاها شروع کرده و به آهستگی به سمت پشت، سینه، گردن و در نهایت صورت می‌رسیدند

 

 

 

 

۸٫ صندلی اسپانیایی برای شکنجه، صندلی های مختلفی وجود دارد. تمامی‌ آنها در یک زمینه مشترک هستند: وجود میخ هایی که پشت، زیر دست، زیر پا، و نشیمن گاه، را می‌پوشاند. تعداد میخ ها در یکی از صندلی ها، بین ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ عدد در متغییر بود. برای آنکه قربانی نتواند حرکت کند، مچ های او را به صندلی می‌بستند؛ در یکی از مدل ها، دو وزنه را به بازوها وصل می‌کردند تا با پایین کشیدن دست ها، میخ ها در بدن قربانی فرو رود و درد او را بیشتر نماید. در برخی از مدل ها، دو سوراخ در زیر صندلی ایجاد می‌کردند تا شکنجه گر اگر احساس می‌کرد که قربانی هوشیار است، با استفاده از زغال، بدن او را شدیدا بسوزاند

 

 

 

 

۷٫ له کننده سر این وسیله، به طور گسترده در دوران قرون وسطی مورد استفاده قرار گرفته است، بخصوص در دوران تفتیش عقاید. چانه را بر روی نوار پایینی و سر را در زیر درپوش فوقانی قرار می‌دادند. شکنجه گر به آهستگی پیچ را می‌چرخاند تا نوار پایینی و درپوش به یکدیگر نزدیک شوند. این امر به آسانی موجب له شدن سر می‌شد. ابتدا دندان ها درون فک خرد می‌شد؛ سپس قربانی به آرامی‌ و دردی وحشتناک، جان خود را از دست می‌داد. البتّه پیش از آن، چشمهایش در حدقه فشرده و له می‌شد

 

 

 

 

۶٫ گلابی غمگین وسیله ای گلابی شکل که درون مهبل یا مقعد قربانی قرار داده می‌شود؛ مهبل برای زنان، مقعد برای همجنسگرایان، و دهان برای دورغگویان و کفرگویان. این وسیله شامل چهار برگ است که به آرامی‌ از یکدیگر جدا می‌شوند؛ همان طور که شکنجه گر پیچ بالای وسیله را می‌چرخاند. این به تصمیم شکنجه گر بستگی دارد تا تنها پوست را پاره نماید یا گلابی را به حداکثر اندازه خویش برساند و قربانی را ناقص نماید

 

 

 

 

۵٫ راک (نوعی وسیله شکنجه که از چند سیخ یا میله نوک تیز تشکیل شده است) راک وسیله ای است که برای جابه جا کردن هر یک از مفاصل بدن قربانی طراحی شده است. طناب هایی را به مچ دست و قوزک های پای قربانی وصل می‌کنند و سپس بدن قربانی را در جهت های مخالف می‌کشند؛ این کار با چرخش غلطک هایی انجام می‌گیرد که در چهار سوی وسیله قرار دارند. اگر از من سوال کنید، می‌گویم روش مناسبی برای تسکین کمردرد است. البتّه، درد ناشی از این جابه جایی های متعدد خود داستانی دیگر است

 

 

 

 

۴٫ لوله تمساح قربانی در داخل لوله ای قرار داده می‌شد که به اندازه کافی برای ورود فرد کافی بود. لوله، که میخ هایی نوک تیز به شکل دندان های تمساح داشت. و به آرامی‌ فشرده می‌شد تا قربانی را بی حرکت نماید. شکنجه گر تنها می‌توانست صورت و پاهای قربانی را ببیند. با کمک کربن و آتش موجود زیر لوله، شکنجه گر به تدریج لوله را گرم می‌کرد تا قربانی یا اعتراف نماید و یا جان خود را از دست دهد

 

 

 

 

۳٫ گهواره یهودا گهواره یهودا، یکی از وحشتناک ترین شکنجه های دوران قرون وسطی محسوب می‌شد؛ قربانی را بر روی صندلی به شکل هِرم قرار می‌دادند پاهای قربانی را به یکدیگر می‌بستند، طوری که با حرکت یک پا، پای دیگر نیز مجبور به حرکت می‌شد- و این رنج وارده را افزایش می‌داد. انتهای مثلثی شکل گهواره یهودا را در مقعد یا مهبل قربانی قرار می‌دادند. این شکنجه می‌توانست ادامه یابد، از چند ساعت تا چند روز

 

 

 

 

۲٫ الاغ اسپانیایی وسیله ای که از یک صفحه برش اصلی با تیغه ای است که در بالای آن می‌باشد و به دو میله متصل شده است؛ قربانی را برهنه کرده و با پاهایی باز از هم بر روی صفحه قرار می‌دهند، گویی فرد سوار بر الاغ است. و تعداد زیادی وزنه به پاهای او وصل می‌کردند. رنج قربانی را می‌توانستند با وزنه های سبک یا سنگین تر تنظیم نمایند

 

 

 

 

۱٫ سلاخی در یک مدل از شکنجه از نوع سلاخی، بازوهای قربانی را به یک قطب در بالای سرش می‌بستند و در همین حال پاهای او از زیر می‌بستند. سپس بدن او را کاملا برهنه می‌کردند و شکنجه گر، با کمک یک چاقوی کوچک، پوست قربانی را به آرامی‌ از بدنش کنده و جدا می‌کرد. در اغلب موارد، شکنجه گر پوست صورت را در ابتدا می‌کَند، و به آرامی‌کار خود را ادامه می‌داد تا به پاهای قربانی می‌رسید. بیشتر قربانیان پیش از آنکه شکنجه گر حتّی به کمر آنها برسد، جان خود را از دست می‌دادند

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عجایب جهان , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1236
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 6 شهريور 1392
.

آپولون (به یونانی: Ἀπόλλων یا Ἀπέλλων)‏، خدای روشنایی (خورشید)، موسیقی، کمانداری (اما نه برای جنگ یا شکار)، پزشکی، هنرها و پیشگویی در اسطوره‌های یونان و رومی است. آپولون فرزند زئوس و لتو و برادر دوقلوی آرتمیس بود. زادگاهش جزیرهٔ دلوس است. وی در معبد دلفی پرستش می‌شد و یونانیان باستان، پیشگوی آن را روشن‌بین می‌دانستند. از القاب او می‌توان به لوکئوس، فویبوس و ناموئیس اشاره کرد.

آپولون اژدهایی به نام پیتون را کشت و در جای وی (دامنهٔ کوه هلیکون) با میوزها (دختران زئوس و تمیس، ایزدبانوان هنرهای نه‌گانه) که ملازمانش بودند مسکن گرفت. او چنگ را که اختراع هرمس بود، ساز مخصوص خود کرد و خدای موسیقی و آوازهای خوش گشت. او پدر آسکلپیوس (ایزد پزشکی) و محافظ شهر تروآ بود.

آپولون که همیشه هوادار زئوس نبود، در دسیسه‌ای به سرکردگی هرا شرکت کرد و با پوزئیدون، زئوس را به زنجیر کشید، تنها برای آن که ببیند تتیس و بریارئوس او را آزاد می‌کنند. زئوس نیز برای تلافی، او و پوزئیدون را مأمور ساختن دیوارهای تروا کرد.

گرچه آپولون مجرد باقی‌ماند، ولی زن‌های فانی بسیاری را به ابتذال کشاند و عاشق و فاسق خود کرد، که عبارتند از: کورنه، مادر آریستایوس، کورونیس، مادر آسکلپیوس (که کفرش باعث مرگ او با تیر آرتمیس شد)، مانتو، مادر موپسوس پیشگو، آریا مادر میلتوس (او دروئوپه پری را اغوا کرد و عشق او به مارپسا بی‌پاسخ ماند، زیرا او ایداس، رقیبش را ترجیح می‌داد) و دافنه که با مغازله با وی اصرار می‌ورزید ولی دافنه از وی می‌گریخت. سرانجام دافنه پذیرفت با وی همبستر شود ولی از او باردار نگردد. آپولون در ابتدا پذیرفت، اما وقتی که خواست با وی نزدیکی کند، دافنه از پدر خویش، خدای رودخانه، کمک طلبید و پدرش وی را به درخت غار تبدیل کرد.

آپولون همانند هرمس، گرایش‌های همجنس‌گرایانه داشت و عاشق هاکینتوس، فرزند پیروس پادشاه مقدونیه و موز کلیو (الهه تاریخ) بود ولی این جوان را بعدها آپولون کشت و همچنین سیپاریسوس یکی از نوادگان هراکلس، به طوری که به عنوان نشانه عشق به او یک آهوی مقدس هدیه داد. گل هاکینت از خون وی به وجود آمده‌است.



:: موضوعات مرتبط: مشاهیر , تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 23203
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : جمعه 4 مرداد 1392
.

تصاویری قدیمی از تهران


تهران قدیم با تهران امروز تفاوت های بسیاری دارد. گوشه ای از چهره تاریخی تهران را در عکس های زیر ببینید


 

 

تهران

 

ساختمان وزارت جنگ

تهران

 

نمای قدیمی از ساختمان پست و تلگراف

تهران

 

مسجد سپهسالار

تهران

 

نمایی قدیمی از میدان امام خمینی (توپخانه) و بانك امپریال

تهران

 

نمایی قدیمی از دروازه باغ ملی تهران

تهران

 

نمایی قدیمی از بانك تجارت (بانك امپریال) میدان امام خمینی (توپخانه) در تهران

تهران

 

نمایی از ساختمان شهرداری در میدان امام خمینی (توپخانه)

تهران

 

سر در باغ ملی در سال 1310

تهران

 

نمایی از میدان امام خمینی (توپخانه) در دهه بیست

تهران

 

خیابان انقلاب (شاهرضا) قبل از سال 1315

تهران

 

بلوار كشاورز (الیزابت) در سال 1340

تهران

 

ساختمان مخابرات در میدان امام خمینی (توپخانه) حدود سال 1315

تهران

 

نمای شمالی میدان امام خمینی (توپخانه) ، ساختمان شهرداری و ابتدای خیابان لاله‌زار در سال 1320

تهران

 

مجسمه ملك المتكلمین از سران نهضت مشروطه در میدان حسن‌آباد تهران در سال 1336

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1442
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

بنیانگذار سلسله قاجار


قاجار بخش وسیعی از صفحات تاریخ سیاسی اجتماعی ایران را به خود اختصاص داده است. زندگینامه بنیانگذار این سلسله پادشاهی؛ یعنی آغا محمدخانٰ موضوعی است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است.


 

خاندان و تولد

آغا محمدخان قجار

آغا محمد خان فرزند محمد حسن خان قاجار است که در 27 محرم 1155 ق(27 خرداد ماه 1121 ش و 17 ژوئن 1742 م )در اشرف مازندران متولد شد. جد وی فتحعلی خان بود که از سرداران سپاه تهماسب دوم صفوی بود و در گرگان حکومت می کرد. او پس از انقراض صوفیه و حمله افاغنه، داعیه حکومت داشت که در سال 1138ق توسط نادرشاه افشار در مشهد کشته شد و حکومت افشاریه ایجاد گشت.

بعد از انقراض افشاریه بود که باز خاندان قجر برای رسیدن به حکومت تلاش نمود و محمدحسن با کریم خان زند در افتاد و در طی یک سلسله درگیری ها عاقبت خان قجر شکست خورد و سر از تنش جدا گشت و پسرانش از جمله آغا محمد خان به اسارت زندیه افتادند. کریم خان حیله ای به کار می برد و از هر قوم و طایفه ای که می دانست میتوانند علیه او قیام کنند چند تن را در اسارات نگه می داشت و با آنها خوش رفتاری می کرد و بدین وسیله خطر آن طایفه را خنثی می کرد. آغا محمد خان نیز در واقع گروگان خان زند از ایل قجر بود. وی را مدتی در تهران و دامغان نگه داشت و سپس به شیراز بردند.

علت بردن او به شیراز این بود که کریم خان حکومت دامغان را به برادر آغا محمد خان یعنی حسینقلی خان داده بود ولی وقتی شروع به تمرد نمود و در 1181ق کشته شد و بدینوسیله آغا محمد خان در محدودیت بیشتری قرار گرفت.

او سربازانش را آزاد گذاشت که هر بلایی می‌خواهند بر سر مردم درآورند. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم آغا محمد خان شد. به دستور وی ابتدا لطفعلی خان را کور کرده و سپس به طرز فجیعی به قتل رساندند

آقا محمدخان شیراز اجازه داشت برای شکار به اطراف نیز برود ولی حق خروج از آن نواحی را نداشت. او به واسطه خدیجه، عمه خویش از اندرونی کاخ شاهی مطلع می گشت و در اواسط صفر 1193 ق وقتی مطلع شد کریم خان در شرف مرگ است، به بهانه شکار از محبس بیرون رفت و پس از 16 سال اسارت شیراز را به قصد شمال ایران ترک نمود. در ورامین مدعی شاهی شد و به استرآباد رفت. در میانه راه مقداری ازمحموله های مالیاتی را غارت کرد و ضبط نمود. از همراهانش در این گریز علاوه بر دو برادرش جعفرقلی خان و مهدی قلی خان، باید از برادرزاده اش باباخان (فتحعلی شاه بعدی) نام برد.

در آن منطقه با کمک ترکمن ها و افرادی از ایل قاجار داعیه حکومت نمود و در یک سلسله نزاع ها توانست استرآباد و مازندران را به تصرف در آورد و از این روی در سال 1195ق در ساری تاج شاهی بر سر نهاد. بعدها نواحی کرمانشاه، کردستان و آذربایجان را نیز به حکومتش ملحق کرد و این همه در زمان تزلزل حکومت زندیه بود.

ولی لطفعلی خان زند به شاهی رسید و تقابل این دو شاه زند و قجر به مدت 15 سال از پر حادثه ترین ادوار زندگی آغا محمد خان است. جنگ های متعددی بین این دو در نواحی جنوبی و مرکزی ایران در گرفت تا اینکه عاقبت آغا محمد خان توانست شیراز را که مقر حکومت لطفعلی خان بود تسخیر کند و شاه زند به کرمان گریخت. آغا محمدخان به سمت کرمان رفت و پس از یک سلسله درگیری در کرمان و بم و خیانت برخی ها به شاه زند، عاقبت باعث برافتادن سلسله زندیه شد و حکومت قاجار را رسما ایجاد نمود.

فاجعه تاریخی کرمان

مردم کرمان چندبار گرفتار حملات دشمنانه متجاوزان و قتل‌عام قرار گرفته‌اند که آخرین بار آن توسط آغا محمدخان قاجار در سال 1209 هجری قمری صورت گرفت. ماجرا به براندازی دودمان زندیه و پیدایش دودمان پادشاهی قاجار مربوط می‌شود. در حقیقت مردم این سامان قربانی کشمکش و نبرد سرنوشت ساز دو قدرت داخلی یعنی لطفعلی خان زند آخرین بازمانده پادشاهی زند و آغا محمد خان قاجار بنیانگذار سلسله قاجار شدند.

لطفعلی خان زند به شاهی رسید و تقابل این دو شاه زند و قجر به مدت 15 سال از پر حادثه ترین ادوار زندگی آغا محمد خان است. جنگ های متعددی بین این دو در نواحی جنوبی و مرکزی ایران در گرفت تا اینکه عاقبت آغا محمد خان توانست شیراز را که مقر حکومت لطفعلی خان بود تسخیر کند و شاه زند به کرمان گریخت

آغا محمد خان در سال 1206 هجری قمری در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت نشست. طی دو سال بعد میان این لطفعلی خان و آغا محمد خان نبردهای پراکنده یی رخ داد تا لطفعلی خان سرانجام در 1208 بر کرمان مسلط شد. این خبر آغامحمدخان را برانگیخت که کار وی را یکسره کند. لذا در تابستان همان سال وی با لشکری مجهز به کرمان حمله برد و با شکست لطفعلی خان کرمان را تسخیرکرد و به کشتار و قتل‌عام مردم آن دیار پرداخت. بسیاری از مردم را کور کرد و عده زیادی را به طرز فجیعی به قتل رساند. گفته‌اند او دستور داد تپه‌ای از چشمان مردم بسازند.

عده‌ای، تعداد کورشده‌ها را 20 هزار و بعضی دیگر 70 هزار نفر ذکر کرده‌اند. او سربازانش را آزاد گذاشت که هر بلایی می‌خواهند بر سر مردم درآورند. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم آغا محمد خان شد. به دستور وی ابتدا لطفعلی خان را کور کرده و سپس به طرز فجیعی به قتل رساندند.

آغا محمدخان قجار

 

تاج گذاری

آغا محمد خان اگر چه در چند زمان خود را شاه خوانده بود، ولی رسما در رمضان 1210ق در دشت مغان، محل تاجگذاری نادرشاه، تاج گذاری کرد و بعدها در اردبیل مقر سابق صفویه حمایل بست و گویی می خواست بگوید جانشین تمام حکومت های سابق است. از این زمان به بعد بود که تهران به عنوان پایتخت و مرکز ایران شناخته شد.

حمله به تفلیس

آغا محمد خان قاجار در دو نوبت به قفقاز و مناطق شمال غربی ایران آن روز لشکر کشید. در نوبت دوم موفق به گشودن شهر شد و فجایعی را که در کرمان سپاهیان او مرتکب شده بودند در تفلیس نیز مرتکب شدند. علت حمله وی به نواحی قفقاز این بود که «هراکلیوس» حاکم گرجستان خود را به روس ها فروخته بود و بلاد تحت حاکمیت خود را تحت الحمایه روس ها قرار داده بود. ولی آغا محمد خان عقیده داشت که آن نواحی جزو خاک ایران است. او دو بار به قفقاز لشکر کشید و اولین آن در سال 1209ق بود.

حمله به سمت شرق

مشهد محل حکومت «شاهرخ میرزا» فرزند نادر شاه افشار بود و با اینکه افشاریه منقرض شده بود، ولی این پیرمرد درمانده کماکان حاکم این منطقه بود. آغا محمد خان در هجومی که به مشهد آورد، پس از نزاعی کوتاه با ترکمن ها و غارت اموالشان، به مشهد رفته و بقایای افشاریان را اسیر کرد و به حدی شاهرخ فرتوت را شکنجه داد، تا نشانی جواهرات نادر را به وی بدهد و وقتی به آنها دست یافت خود را بر روی آنها می غلطاند. شاه قجر، شاهرخ را کشت و «نادر میرزا»، فرزند شاهرخ را که به هرات گریخته بود، تحت تعقیب قرار داد. آقا محمدخان به بخارا نیز رفته و روس ها را از آنجا بیرون نمود.

کشته شدن

روس ها در زمانی به برخی مناطق قفقاز حمله کرده بودند ولی همواره از شاه قجر واهمه داشتند. آغا محمد خان برای بیرون راندن آنها برای بار دوم عازم قفقاز شد، ولی در همان اوان تزار روس کشته شد و روسیان از قفقاز دور شدند. آغا محمد خان که از شادی در پوست خود نمی گنجید تصمیم گرفت شهر شوشی(شوشا) را که در هجوم نخستین موفق به فتح آن نشده بود، فتح کند. شهر با اندک مقاومتی سقوط کرد ولی در این زمان بر اثر حادثه ای ساده که یک نگهبان یا آشپز مقداری از باقی مانده خربزه یا غذای شاه را خورده بود شاه حکم به قتل او داد و همین باعث شد متهمان برای نجات جان خود جان شاه را بستانند.

یعنی در بامداد 21 ذی الحجه1211 ق(27 اردیبهشت 1177 ش و 17 مه 1798 م) «صادق کُرد شقاقی» و دو تن از همراهانش آغا محمد خان را به قتل رساندند. آغا محمدخان را در شوشا دفن کردند و بعدها وی را به رسم معهود آن عصر به عتبات برده و در نجف دفن کردند.

فرآوری:طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1493
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

مالیات در دوره ایلخانان مغول


دوره حکومت ایلخانان که حدود یک قرن به طول انجامید باعث تغییرات اقتصادی در ایران شد.


 

ایلخانان مغول

 

هرج و مرج ناشی از سقوط خوارزمشاهیان و حضور اسماعیلیان در ایران و دسته‌بندی‌های مذهبی در کنار حمله مغول که روحانیون در این حوادث بی‌تأثیر نبودند باعث سرخوردگی مردم شده، گرایش به تصوف فزونی گرفت به حدی که املاک و موقوفات و صدقات زیادی به شیوخ صوفیه اهدا می‌شد. ایلخانان مغول به همراهی دست نشاندگان و سرسپردگان محلی خود با رفتار سبعانه زارعین و روستائیان و صنعتگران را با اخذ باجها و خراجها ، قبچور و جزیه ، اخراجات ، علقه و تغار، طرح و تمغا و سایر شیوه های وصول رنگارنگ ظالمانه مالیات از هستی ساقط می کردند و مردم را به خاک سیاه می نشاندند . زارعین دسته دسته خانه و کاشانه خود را ترک کرده وبه کوهستانها می گریختند.  بنابراین قسمت اعظم اراضی غیر مزروع مانده و مبالغ به دشواری وصول می شد و گرد می آمد . مغولان برای تهی نماندن خزانه خود به فکر گرفتن مالیات افتادند.

انواع مالیات

در دوران حاکمیت ایلخانان مغول علاوه بر مالیاتهای متعددی که از مردم گرفته می شد و شمار آن ز سی نوع افزون بود .

نوعی مالیات بنام برات رایج بود که به شاهزادگان و سران ایلخان تسلیم می شد .و به دارنده آن حق داده می شد که مواجب و مستمری خود را از فلان  ده یا بهمان ولایت وصول کند .

طرح نوعی مالیات بود که تجار و صنعتگران مجبور بودند محصولات خود را به بهای پائین تر از بازار به خزانه دولت تسلیم کنند و در مقابل اجناسی را که دولت از مردم بعنوان خراج گرفته بود، به چند برابر قیمت خریداری کنند .

باج نوعی حقوق گمرکی بود که برای نقل و انتقال کالا از نقطه ای به نقطه دیگر پرداخت می شد . 

تمغا نوعی مالیات بود که از تجار عمده فروش یا خرده فروش اخذ می شد . و حتی از آذوقه و هیزم  که روستائیان به شهر ها وارد می کردند گرفته می شد .

مقاطعه نوعی جمع آوری مالیات از رعایایی بود که در اراضی دیوانی ساکن بودند و وصول آن به فئو دالها و تجار بزرگ واگذار می شد .خراج  مالیات اصلی بود که بصورت جنس بعنوان سهمی از محصول یا حاصل زمین وصول می شد .در اراضی نزدیک شهر ها خراج بصورت نقدی در یافت می شد . میزان خراج گاه چنان سنگین بود که  رعایا از هستی ساقط میشدند ، زمین و خانه خود را رها کرده ، به کوهها می گریختند .

در مواردی که مالیات به صورت جنسی گرفته می‏شد، مازاد بر نیاز خزانه را به مزایده می‏گذاشتند و البته برای آن بهایی بسیار گزاف می‏طلبیدند و چون به فروش نمی‏رفت، آن را بین کسبه و محترفه تقسیم و به زور و اجبار می‏فروختند

قبچور نوعی مالیات بود که از چادر نشینان گرفته می شد، به نسبت دامها و چادر ها .

جزیه علاوه بر زردشتیان و مسیحیان و ارمنی ها،گاه از مسلمانان نیز در زمان حکومت ایلخانان مغول اخذ می شد . اخراجات عوارض گوناگون نقدی و جنسی بود که به مناسبت ها ی مختلف ، از روستائیان و صنعتگران  شهری بصورت نقدی و جنسی گرفته می شد و به صرف  آراستن دستگاه امیران و لشگریان و ماموران عالی مقام می رسید. علفه و تغار  نوعی مالیات بود که روستائیان هنگام عبور لشگریان باید بصورت علوفه و خوراک دام تقدیم آنها می کردند .

نزول اجلال نوعی دیگر از مالیات بود که روستائیان یا اهل محلی به هنگام نزول اجلال شخصیت های مغولی بایستی انجام می دادند . بدین معنی مغولان به هر شهر یا دهکده ای که قدم می گذاشتند ، اهالی موظف بودند کمرخدمت به آنان را ببندند . نزول کنندگان خدم و حشم خود را در خانه های مردم جا می دادند ، منازل را اشغال می کردند ، قوت یک سال اهل خانه را در یک شب مصرف می کردند . پس از مغولان این رسم نامیمون تا قرنها تا اواخر عصر قاجار بین فرمانروایان رایج بود .

ایلخانان مغول

جمع آوری مالیات

 

وصول مالیات توسط عمال دولت و حکام ولایت صورت می‏گرفت.

البته بسیاری از علماء، مشایخ و ترخانان که مقربان خاص دربار ایلخان بودند، غالباً از پرداخت معاف می‏شدند.

اما حکام ولایات گه گاه بیش از حد مقرر مالیات وصول کرده و یا قسمتی از دریافتیها را در دفاتر ثبت نمی‏کردند.

با این حال مظالمی که در این زمینه در حق رعایا می‏رفت، حتی با اثبات خیانت عامل و عمال حکومت، جبران نمی‏شد و مازاد وصول شده هرگز به صاحب آن مسترد نمی‏گشت.

در مواردی که مالیات به صورت جنسی گرفته می‏شد، مازاد بر نیاز خزانه را به مزایده می‏گذاشتند و البته برای آن بهایی بسیار گزاف می‏طلبیدند و چون به فروش نمی‏رفت، آن را بین کسبه و محترفه تقسیم و به زور و اجبار می‏فروختند.

این شیوه هم نوعی ساده بود که به صورتهای مختلف بر عهده محترفه، یا روستاییان قرار می‏گرفت و شکایت آنها نیز هرگز به جایی نمی‏رسید.

قوانین یاسای غازان برای گرفتن مالیات

غازان خان ایلخان مغول که پادشاهی لایق و مقتدر بود، پس از جلوس بر تخت، یاسای چنگیزی را که رو به فراموشی می‏رفت بار دیگر احیاء نمود و با افزودن قوانینی تازه آن را به عنوان یاسای غازانی ، ملاک عمل کارگزاران قرار داد.

ایلخانان مغول به همراهی دست نشاندگان و سرسپردگان محلی خود با رفتار سبعانه زارعین و روستائیان و صنعتگران را با اخذ باجها و خراجها ، قبچور و جزیه ، اخراجات ، علقه و تغار، طرح و تمغا و سایر شیوه های وصول رنگارنگ ظالمانه مالیات از هستی ساقط می کردند و مردم را به خاک سیاه می نشاندند

برخی از کلیات مفاد این یاسا به شرح زیر است :

1 - اصلاح وضع آشفته مالیاتی و بخشودگی دو سال مالیات. مطابق این بند کارگزاران نمی‏بایست تا دو سال از رعایا مالیات بستانند.

2 -رباخواری و بهره بردن از پول به کلی ممنوع می‏شد.

3-به منظور آبادانی اراضی، از بودجه دولت و مالیات گرفته شده، مبلغی را برای خرید بذر و مصارف زراعت در اختیار کشاورزان قرار داده، سال بعد و پس از برداشت محصول عین آن را مطالبه می‏کردند، وام بدون بهره .

4- راههای کشور را از دستبرد راهزنان ایمن کرد و راهدارانی برای آن گماشت و مقرر ساخت چنان چه اموالی به سرقت رود، راهداران ملزم به پرداخت و جبران زیان مالباخته شوند.

5- پیش از غازان خان، ملازمان سلطان به هر شهر و دیاری که می‏رسیدند، برای تأمین مخارج خود از اهالی به زور مبلغی می‏گرفتند و به میل خود در اموال مردم و رعایا تصرف می‏کردند. غازان دستور داد تا در شهرها اعلام کنند که هیچ کس حق ندارد دیناری به اسم رسم ( مالیات ) به فرستادگان و ملازمان حکومت بپردازد و اگر مأموری به زور چیزی از فردی مطالبه می‏کرد، وی را به شدت کیفر می‏داد.

فرآوری : طاهره رشیدی

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1544
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی