.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

«کعبه» بنایی در میان مسجد الحرام در شهر مکه در کشور عربستان سعودی است. کعبه مقدس ترین مکان در دین اسلام است. نام کعبه اشاره‌به چهارگوش بودن این سازه دارد.[۱]. در قرآن، کتاب مذهبی مسلمانان آمده که بنای کعبه توسط یکی از انبیاء خدا بنام ابراهیم و پسرش اسماعیل ساخته شده‌است. [۲] بعضی هم بر این باورند که خانه خدا قبل از ابراهیم ساخته شده بود و نخستین سازنده آن آدم است.[۳]

در اطراف بنای کعبه مسجدی بنام مسجد الحرام ساخته شده‌است. همه مسلمانان جهان در هنگام نماز رو به جهت کعبه می‌ایستند و به این نحو جهت گیری موقع نماز، رو به قبله ایستادن گفته می‌شود.

بر اساس فروع دین در اسلام، هر مسلمانی در صورت برخورداری از استطاعت مالی و بدنی، می‌بایست در دوران زندگی اش لااقل یکبار به حج مشرف شده و مراسم دینی خاصی را به جا بیاورد. یکی از بخشهای اصلی مراسم حج، هفت دور طواف به گرد خانه کعبه است[۴]

نام‌های دیگر کعبه

«بیت العتیق»[۵]، «بیت الحرام»[۶]، «بیت المعمور»[۷] و «بیت المحرّم» [۸]از نام‌های دیگر کعبه‌اند که در قرآن به آن اشاره شده‌است.

تقدس

کعبه ارتباط مستقیم به ارکان اسلام دارد؛ مخصوصاً فریضه حج که زیارت و طواف کعبه از ارکان حج است. همچنین در برپایی نماز نیز کعبه قبلهگاه مسلمانان است.

تاریخ و بنا

عمده اطلاعات ما در مورد کعبه منابع نویسندگان اسلامی است. فارغ از روایات و منابع اسلامی، گزارش و سند تاریخی چندانی مربوط به پیش از اسلام در مورد این بنا در دست نیست.

در قرآن در مورد کعبه گفته شده‌است: «اِنَ أَوَل بَیتٍ وُضِعَ لِلنَاسِ لَلَذی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُداً لٍلعَالَمَینَ» (آل عمران) بنابر گفتار تاریخ‌نگار اسلامی، آزرقی، ساختمان کعبه ۱۰ بار بنیان شده‌است. به این ترتیب:

  1. بنیان الملائکه
  2. بنیان آدم
  3. بنیان شیث
  4. بنیان ابراهیم وپسرش اسماعیل
  5. بنیان العمالقه
  6. بنیان جرهم
  7. بنیان مضر
  8. بنیان قریش
  9. بنیان عبدالله ابن زبیر
  10. بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی

این سازه تا پیش از گشودن شهر مکه به دست محمد و پیروانش، محل نگهداری و پرستش بتها بوده‌است. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات و.... بزرگ این بت‌ها هبل بود.

در دوره بعد از اسلام کعبه چهار بار به کلی ویران شده و از نو بنا شده است. دو بار اول به سده اول هجری بر می گردد. در جریان جنگ هایی که بین امویان و عبدالله بن زبیر فرماندار وقت مکه صورت می گرفت کعبه دو بار ویران شد. بار اول آتش گرفت و بار دوم توسط سپاهیان حجاج بن یوسف با منجنیق سنگ باران شد. سومین تخریب مکه به ۹۳۰ میلادی بر می گردد که قرامطه- که از شیعیان اسماعیلی بودند- به مکه حمله کردند و حجاج را قتل عام کردند و چاه زمزم را با جنازه های کشتگان پر کردند. آنان حجرالاسود را ربودند و با خود به احسا- در شرق عربستان- بردند. تخریب چهارم کعبه در نتیجه سیلی بود که در سال ۱۶۲۹ میلادی رخ داد. پس از آن سلطان مراد چهارم ساختمان کعبه را با سنگ های گرانیتی از نو بنا کرد که این ساختمان تا عصر حاضر به جا مانده است.

ساختمان کنونی کعبه از زمان حجاج بن یوسف ثقفی و بازسازی همان ساختمان در دوران خلافت سلطان مراد چهارم از پادشاهان عثمانی است که در سال ۱۰۴۰ (قمری) در اثر سیل در مسجد الحرام و تخریب آن، از نو بازسازی گردید. این ساختمان استحکام کامل دارد، بطوری که تاکنون به‌همین شکل پابرجا و استوار مانده‌است.

ارکان کعبه

رکن یمانى

ارکان کعبه: به هریک از چهار گوشه کعبه، رکن گویند و کعبه بر چهار رکن بنا گردیده‌است: [۹]

  1. رکن حجر الاسود: سنگ سیاه آسمانی است. به اعتقاد برخی از مسلمانان هنگام بنای کعبه توسط آدم، این سنگ را فرشتگان از بهشت آوردند و آدم آن را در گوشه‌ای از خانه نصب کرد. پس از بازسازی کعبه توسط قریش، این سنگ به دست محمد قبل از درب کعبه در رکن حجر اسود نصب شد و محل شروع طواف حجاج است.
  2. رکن عراقی
  3. رکن شامی
  4. رکن یمانی که قبل از رکن حجر اسود قرار دارد. در اعتقاد مسلمانان (به ویژه شیعیان) محلی است که به اذن خدا شکافته شد تا فاطمه بنت اسد از آن داخل کعبه شود و علی داخل کعبه متولد شود.

هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف، از رکن حجرالاسود آغاز شده، سپس به رکن عراقی می‌رسد و پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود می‌رسد و همین جا یک شوط پایان می‌یابد. برای مطاف حدی وجود ندارد و تا هر جای مسجد الحرام که طواف در آن طواف کعبه صدق کند، طواف مجزی است، ولی مستحب است که اگر اضطرار و ازدحام نباشد در میان کعبه و مقام ابراهیم انجام شود.

مشخصات هندسی

کعبه روی یک قاعده ۲۵ سانتی متری از جنس سنگ مرمر بناشده که به اندازه ۳۵ سانتی متر جلوآمدگی دارد. ارتفاع آن حدود ۱۳٫۱ متر، با طول و عرض ۱۲٫۸۶ در ۱۱٫۳ متر است[۱۰][۱۱] در بعضی منابع جزئیات اضلاع کعبه به این شکل بیان شده‌است:[نیازمند منبع]

  • طول ضلع در کعبه؛ یعنی از رکن حجر اسود تا رکن عراقی: ۱۱٫۶۸ متر
  • طول رکن عراقی تا شامی، سمتی که حجر اسماعیل در آن قرار دارد: ۹٫۹۰ متر
  • طول رکن شامی تا رکن یمانی: ۱۲٫۰۴ متر
  • طول رکن یمانی تا رکن اسود: ۱۰٫۱۸ متر

سنگ بنای کعبه

دیوار کعبه

بنای کعبه از سنگ‌های سیاه و سختی ساخته شده که با کنار زدن پرده از روی آن، آشکار است. این سنگ‌ها که از زمان بنای کعبه از سال ۱۰۴۰ (قمری) تاکنون بر جای مانده، از کوه‌های مکه به ویژه جبل الکعبه (در محله شُبَیکه مکه)، و جبل مزدلفه گرفته شده‌است. سنگ‌ها اندازه‌های گوناگون دارند، به گونه‌ای که بزرگ‌ترین آنان با طول و عرض و بلندی ۱۹۰، ۵۰ و ۲۸ سانتی‌متر و کوچک‌ترین آنان با طول و عرض ۵۰ و ۴۰ سانتی‌متر است. پایه‌های آن از سرب مذاب ساخته شده‌است و بدین ترتیب بنایی نسبتاً استوار است.

درب کعبه

دروازه کعبه

پیش از بنای قریش، کعبه دو در داشته‌است: یکی در ناحیه شرقی (محل در کنونی) و دیگری در ناحیه غربی. که از یکی وارد و از دیگری خارج می‌شدند؛ اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد. بعدها عبدالله ابن زبیر در دیگر را گشود که به وسیله حجاج بن یوسف بسته شد و اکنون همان یک در باقی مانده‌است. این در تا به حال چندین بار عوض شده‌است و در سال ۱۳۹۸ (قمری) به دستور خالد بن عبدالعزیز در جدیدی ساخته و نصب شد. ساختمان کعبه نیز از سال ۱۰۴۰ (قمری) تا سده اخیر تعمیر نشده بود؛ ولی در سال ۱۳۷۷ (قمری) و سپس ۱۴۱۷ (قمری) به دستور سعود بن عبدالعزیز و فهد بن عبدالعزیز در آن تعمیراتی صورت گرفت. سقف کعبه، دو سقفی است که با سه پایه چوبی که در میانه آن در یک ردیف قرار گرفته و نگهداری می‌شود. اطراف آن سنگ‌های مرمر نصب شده و در کنار آن پلکانی قرار دارد که برای رسیدن به سقف بالایی تعبیه شده‌است.[نیازمند منبع]

در حال حاضر درب ورودی کعبه در ارتفاع ۲ متر بالاتر از سطح زمین و در دیواره شمال شرقی کعبه قرار دارد. [۱۲]

آخرین درب کعبه به وزن ۳۰۰ کیوگرم از جنس طلای خالص توسط احمد بن ابراهیم بدر ساخته و در سال ۱۹۷۹ میلادی جایگزین درب قبلی شده‌است.[۱۳]

حجرالاسود

حجرالاسود یا سنگ سیاه، از اجزای بسیار مقدس مسجد الحرام است که به عقیده مسلمانان سنگ مقدسی فرستاده شده از بهشت است و توسط ابراهیم و اسماعیل در کعبه قرار داده شده‌است. [۱۴]. این سنگ در یک قاب ۳۰ سانتیمتری از جنس نقره و در رکن اسود کعبه در ارتفاع ۱٫۵ متری از سطح زمین قرار دارد.

این سنگ مقدس، پیش از اسلام و پس از آن همواره مورد توجه بوده‌است و در شمار عناصر اصلی کعبه‌است. به لحاظ همین تقدس، محمد آن را نگاه داشت و دیگر سنگ‌هایی را که به شکل بت ساخته شده بود دور ریخت.[نیازمند منبع] حجرالاسود در جریان تخریب کعبه، که ۵ سال پیش از بعثت صورت گرفت، در فاصله‌ای دور از مسجد واقع شد. در زمان نصب آن به جای خود، قریش به درگیری پرداختند، اما با درایت محمد، همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست خود او نصب گردید. به مرور زمان و در اثر تحولات، از حجم نخستین این سنگ کاسته شد و حتی به چند پاره تقسیم شد که آخرین بار قسمت‌های آن را به هم وصل کردند و آن را در محفظه‌ای نقره‌ای قرار دادند. در حال حاضر تنها به آن اندازه که برای بوسیدن و سلام‌دادن لازم است، جای گذاشته‌اند.

در سال ۳۱۷ (قمری) یکی از فرقه‌های منسوب به اسماعیلیان به نام «قرامطه»، حجرالاسود را از کنار کعبه برداشت و به احساء (منطقه‌ای در شرق عربستان سعودی) برد. این گروه به مدت ۲۲ سال (چهار روز کم‌تر) تا سال ۳۳۹ (قمری) سنگ را در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان همین سال، آن را به جای نخست بازگرداندند. [۱۵] پس از آن، طی سال‌های پیاپی، حجرالاسود به طور عمد یا غیرعمد از جای خود کنده شد و هر بار اجزایی از آن خرد و جدا گردید. هر بار این اجزا به هم چسبانده شد و همان‌گونه که گذشت، اکنون مجموعه آن در هاله‌ای از نقره قرار داده شده‌است. گفتنی است حجرالاسود آغاز و پایان طواف است و برابر آن، سنگ سیاهی روی زمین (تا انتهای مسجد) کشیده شده‌است. چراغی سبز رنگ نیز بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

ملتزم[ویرایش]

قسمتی از دیوار و پایین دیوار کعبه را که در یک سوی آن حجرالاسود و در سوی دیگرش درب کعبه قرار دارد، «ملتزم» می‌نامند. این محل را از آن روی ملتزم می‌نامند که مردم در آن قسمت می‌ایستند و به دیوار ملتزم شده، می‌چسبند و دعا می‌خوانند. در روایتی آمده‌است که محمدصورت و دست‌های خود را روی این قسمت از دیوار قرار می‌داد. همچنین، از محمد نقل شده‌است که گفت: «ملتزم، محلی است که دعا در آن‌جا پذیرفته می‌شود.»

مستجار

محلی در پشت درب کعبه، کمی مانده به رکن یمانی، مقابل ملتزم و در سوی دیگر کعبه، دیوار کنار رکن یمانی را «مستجار» می‌نامند. «جار» به معنای همسایه و «مستجار» به معنای پناه‌بردن به همجوار و به صورت کلی‌تر «پناه بردن» است. این مکان نیز در اعتقاد مسلمانان از مکان‌های پذیرفته‌شدن دعا است. زمانی که خانه کعبه دو در داشت، در دیگر آن در کنار مستجار بود که بسته شد. [۱۶]

شاذروان

شاذروان همان برآمدگی‌هایی است که در اطراف کعبه قرار دارد و آن بخشی از کعبه‌است که توسط قریش از ساختمان کعبه کاسته شد و اکنون همانند پوششی اطراف خانه را در برگرفته‌است. شاذروانِ کنونی از ساخته‌های سلطان مراد چهارم در هنگام ساختمان کعبه در سال ۱۰۴۰ (قمری) است. زمانی که در بازسازی‌های کعبه، ابعاد خانه قدری کوچک‌تر از بنای ابراهیمی آن شد، برای حفظ ابعاد اصلی، فضای عقب‌نشینی‌شده را با ساخت سکویی کم‌ارتفاع علامت‌گذاری کردند که «شاذَروان» نامیده شد و چون ملاک در طواف، حدّ اصلی کعبه‌است، فقها برای حصول شرط خروج طواف‌گزار از کعبه، طواف بر روی شاذروان را صحیح نمی‌دانند.

بنابراین، شاذروان همان سنگ مایلی است که بخش پایینی دیوار کعبه را تا روی زمین پوشانیده‌است، و همینطور بخشی که در مقابل حجر اسماعیل به صورت پلّهی ساخته شده‌است که بلندی آن از سطح زمین ۲۰ سانتی‌متر و عرض آن ۴۰ سانتی‌متر است. این پله جایگاه مردمی است که برای نیایش و تضرع به درگاه الهی بر روی آن می‌ایستند و سینه و شکم خود را بر کعبه قرار می‌دهند و دستان را بر بالای سر خود و بر دیوار کعبه می‌گذارند. علت آن‌که در این قسمت شاذروان قرار داده نشده این است که در بنای ابراهیم، حجر اسماعیل جزو خانه کعبه بوده‌است که در ساختمان قریش به علّت کمبود مال حلال از خانه کاستند و بر حجر افزودند. همچنین در پایین درِ کعبه، شاذروان قرار داده نشده و به صورت پله‌ای صاف به طول ۳۴۵ سانتی‌متر ساخته شده‌است که مردم در ملتزم بر آن می‌ایستند و دعا و نیایش می‌کنند. در بالای شاذروان حلقه‌های از مس قرار دارد که در هنگام پایین آوردن جامه کعبه (کسوة الکعبه) لب جامه به این حلقه‌ها می‌بندند تا جامه استوار باشد.

حطیم

دیواری است نیم دایره به ارتفاع ۹۰ سانتی متر و عرض ۱٫۵ متر که به دیوار قسمت شمال غربی کعبه وصل نیست. جنس حطیم سنگ مرمر سفید است. برخی نیز مساحت میان حجرالاسود و زمزم و مقام ابراهیم و قسمتی از حجر اسماعیل را «حطیم» می‌گویند. از مکان‌های محترم در مسجدالحرام است و مردم در این قسمت برای دعا جمع می‌شوند و به یکدیگر فشار می‌آورند. این که آیا حطیم تنها همان محدوده کنار حجرالاسود و باب کعبه را شامل می‌شود یا وسعت بیشتری دارد، اختلاف است. در روایتی از امام صادق، تنها همین موضع را حطیم می‌نامند.[۱۷] چنان که شیخ صدوق نیز آورده‌است که حطیم فاصله میان در کعبه و حجرالاسود را گویند، جایی که خداوند توبه آدم را پذیرفت.[۱۸]

حجر اسماعیل

«حجر اسماعیل»، فضایی است میان کعبه و دیواری نیم‌دایره بنام حطیم (به عرض ۱٫۵ متر و بلندی ۹۰ سانتی متر) که از رکن عراقی تا رکن شامی را شامل می‌شود. حجر اسماعیل به عقیده اسلام، یادگار زمان ابراهیم و اسماعیل و مدت زمانی پس از بنای کعبه‌است و قدمت و پیشینه آن به زمان بنای کعبه به دست ابراهیم می‌رسد.

نقل‌های تاریخی تاریخ‌نگاران مسلمان، حکایت از آن دارد که اسماعیل و مادرش هاجر در همین بخش زندگی می‌کردند. از امام صادق نقل شده‌است: «الحِجرُ بَیتُ إِسمَاعِیلَ وَ فِیهِ قَبرُ هَاجَرَ وَ قَبرُ إِسمَاعِیلَ» [۱۹] «حجر، خانه اسماعیل و محل دفن هاجر و اسماعیل است.». این مطلب در منابع دیگری هم بیان شده‌است. [۲۰]

از آنجا که حجر اسماعیل داخل در مطاف است، می‌تواند نشانه‌ای بر بزرگی آن باشد. در اصل، حجراسماعیل جزئی از کعبه‌است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در این فضا می‌ریزد.

گویا برای نخستین بار، منصور عباسی، حجراسماعیل را با سنگ‌های سفید پوشانید. پس از آن در دوره مهدی عباسی و نیز هارون الرشید عباسی این سنگ‌ها تعویض و نو شد.

ناودان رحمت

«ناودان رحمت» (به عربی: میزاب الرحمة)‏ یا «ناودان طلا»، ناودانی از طلاست که بر بام کعبه نصب شده و به سمت حجر اسماعیل است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، آب از ناودان در این فضای حجر اسماعیل می‌ریزد. به اعتقاد مسلمانان، اینجا مدفن اسماعیل و مادرش هاجر و بسیاری از پیامبران است.

گویند آن را نخست حجاج بن یوسف ثقفی نهاد تا آب باران بر بام خانه جمع نشود. در روایت آمده‌است که دعا در زیر ناودان کعبه پذیرفته‌است.

مقام ابراهیم

نوشتار اصلی: مقام ابراهیم

به محل ایستادن ابراهیم می‌گویند و سنگی است به طول و عرض ۴۰ سانتی‌متر و بلندی تقریبی ۵۰ سانتی‌متر که جای پای ابراهیم روی آن است و مقابل درب کعبه قرار دارد. رنگ آن میان زرد و قرمز متمایل به سفید است. طبق اعتقادات مسلمانان این مکان مربوط به زمانی است که ابراهیم دیوارهای کعبه را بالا می‌برد؛ آنگاه که دیوار بالا رفت، به اندازه‌ای که دست بدان نمی‌رسید، سنگی آوردند و ابراهیم بر روی آن ایستاد و سنگ‌ها را از دست اسماعیل گرفت و دیوار کعبه را بالا برد.

بر روی این سنگ، اثر پای ابراهیم مشخص است اما اثری از انگشتان او نیست. از زمان مهدی عباسی بدین سو، این سنگ با طلا پوشانده شد و در محفظه‌ای قرار گرفت تا آسیب نبیند. حج‌گزاران پس از طواف واجب، باید در پشت مقام ابراهیم، ۲ رکعت نماز طواف به جای آورند. نماز طواف نساء نیز پشت مقام ابراهیم خوانده می‌شود.

طبق آیات قرآن این مقام یکی از شعائر الهی است: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵)

براساس عقاید مسلمانان و متن قرآن یکی از بناکنندگان کعبه ابراهیم بوده که به کمک پسرش اسماعیل این کار را انجام داده‌است.

در کتاب مقدس بخش عهد عتیق (که تمام یهودیان و بخش بزرگی از مسیحیان به آن اعتقاد دارند) هیچ اشاره‌ای به اینکه ابراهیم ساختمانی را با این توصیفات و برای خداوند بنا کرده باشد، وجود ندارد. بنا بر متن کتاب مقدس، ابراهیم به دستور خداوند هاجر و اسماعیل را به فاران ((کوهی اطراف مکه) فرستاد و همراه ساره و اسحاق (پسر دومش) به زندگی ادامه داد.

در گذشته، بر روی این محل بنایی بزرگ از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود که اطراف آن را با آیات قرآن مزین کرده بودند. از آنجا که این قبه قسمتی از مسجد را به خود اختصاص داده و از فضای مطاف کاسته بود، کم‌کم از انتقال آن به محلی دیگر در مسجد الحرام سخن به میان آمد.

براساس برخی گفته‌ها مقام ابراهیم تا فتح مکه به دیوار کعبه چسبیده بود و پس از فتح، محمد آن را از دیوار درآورد و کنار کعبه، نزدیک در نصب کرد. زمانی که آیه «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهیمَ مُصَلًّی» را گفت، دستور داد تا مقام را جایی که اکنون قرار گرفته انتقال دهند.[۲۱]

پرده کعبه

نوشتار اصلی: پرده کعبه
 
پرده کعبه

بر روی کعبه پوششی سیاه رنگ وجود دارد که به آن «پرده کعبه» یا «جامه کعبه» (به عربی: کسوة الکعبه)‏ گویند. نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشانید تُبع حمیری پادشاه یمن بود. علی نیز همه ساله از عراق برای کعبه پرده‌ای می‌فرستاد. چون مهدی عباسی به خلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده‌ها بر روی کعبه شکایت کردند و گفتند بیم آن می‌رود که خانه صدمه ببیند. مهدی عباسی خلیفه مسلمین دستور داد پرده‌ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یک بار آن را عوض کنند این سنت تا به امروز ادامه دارد. و بر آن آیه‌هایی از قرآن قلاب دوزی شده‌است.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 628620
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

«کعبه» بنایی در میان مسجد الحرام در شهر مکه در کشور عربستان سعودی است. کعبه مقدس ترین مکان در دین اسلام است. نام کعبه اشاره‌به چهارگوش بودن این سازه دارد.[۱]. در قرآن، کتاب مذهبی مسلمانان آمده که بنای کعبه توسط یکی از انبیاء خدا بنام ابراهیم و پسرش اسماعیل ساخته شده‌است. [۲] بعضی هم بر این باورند که خانه خدا قبل از ابراهیم ساخته شده بود و نخستین سازنده آن آدم است.[۳]

در اطراف بنای کعبه مسجدی بنام مسجد الحرام ساخته شده‌است. همه مسلمانان جهان در هنگام نماز رو به جهت کعبه می‌ایستند و به این نحو جهت گیری موقع نماز، رو به قبله ایستادن گفته می‌شود.

بر اساس فروع دین در اسلام، هر مسلمانی در صورت برخورداری از استطاعت مالی و بدنی، می‌بایست در دوران زندگی اش لااقل یکبار به حج مشرف شده و مراسم دینی خاصی را به جا بیاورد. یکی از بخشهای اصلی مراسم حج، هفت دور طواف به گرد خانه کعبه است[۴]

نام‌های دیگر کعبه

«بیت العتیق»[۵]، «بیت الحرام»[۶]، «بیت المعمور»[۷] و «بیت المحرّم» [۸]از نام‌های دیگر کعبه‌اند که در قرآن به آن اشاره شده‌است.

تقدس

کعبه ارتباط مستقیم به ارکان اسلام دارد؛ مخصوصاً فریضه حج که زیارت و طواف کعبه از ارکان حج است. همچنین در برپایی نماز نیز کعبه قبلهگاه مسلمانان است.

تاریخ و بنا

عمده اطلاعات ما در مورد کعبه منابع نویسندگان اسلامی است. فارغ از روایات و منابع اسلامی، گزارش و سند تاریخی چندانی مربوط به پیش از اسلام در مورد این بنا در دست نیست.

در قرآن در مورد کعبه گفته شده‌است: «اِنَ أَوَل بَیتٍ وُضِعَ لِلنَاسِ لَلَذی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُداً لٍلعَالَمَینَ» (آل عمران) بنابر گفتار تاریخ‌نگار اسلامی، آزرقی، ساختمان کعبه ۱۰ بار بنیان شده‌است. به این ترتیب:

  1. بنیان الملائکه
  2. بنیان آدم
  3. بنیان شیث
  4. بنیان ابراهیم وپسرش اسماعیل
  5. بنیان العمالقه
  6. بنیان جرهم
  7. بنیان مضر
  8. بنیان قریش
  9. بنیان عبدالله ابن زبیر
  10. بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی

این سازه تا پیش از گشودن شهر مکه به دست محمد و پیروانش، محل نگهداری و پرستش بتها بوده‌است. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات و.... بزرگ این بت‌ها هبل بود.

در دوره بعد از اسلام کعبه چهار بار به کلی ویران شده و از نو بنا شده است. دو بار اول به سده اول هجری بر می گردد. در جریان جنگ هایی که بین امویان و عبدالله بن زبیر فرماندار وقت مکه صورت می گرفت کعبه دو بار ویران شد. بار اول آتش گرفت و بار دوم توسط سپاهیان حجاج بن یوسف با منجنیق سنگ باران شد. سومین تخریب مکه به ۹۳۰ میلادی بر می گردد که قرامطه- که از شیعیان اسماعیلی بودند- به مکه حمله کردند و حجاج را قتل عام کردند و چاه زمزم را با جنازه های کشتگان پر کردند. آنان حجرالاسود را ربودند و با خود به احسا- در شرق عربستان- بردند. تخریب چهارم کعبه در نتیجه سیلی بود که در سال ۱۶۲۹ میلادی رخ داد. پس از آن سلطان مراد چهارم ساختمان کعبه را با سنگ های گرانیتی از نو بنا کرد که این ساختمان تا عصر حاضر به جا مانده است.

ساختمان کنونی کعبه از زمان حجاج بن یوسف ثقفی و بازسازی همان ساختمان در دوران خلافت سلطان مراد چهارم از پادشاهان عثمانی است که در سال ۱۰۴۰ (قمری) در اثر سیل در مسجد الحرام و تخریب آن، از نو بازسازی گردید. این ساختمان استحکام کامل دارد، بطوری که تاکنون به‌همین شکل پابرجا و استوار مانده‌است.

ارکان کعبه

رکن یمانى

ارکان کعبه: به هریک از چهار گوشه کعبه، رکن گویند و کعبه بر چهار رکن بنا گردیده‌است: [۹]

  1. رکن حجر الاسود: سنگ سیاه آسمانی است. به اعتقاد برخی از مسلمانان هنگام بنای کعبه توسط آدم، این سنگ را فرشتگان از بهشت آوردند و آدم آن را در گوشه‌ای از خانه نصب کرد. پس از بازسازی کعبه توسط قریش، این سنگ به دست محمد قبل از درب کعبه در رکن حجر اسود نصب شد و محل شروع طواف حجاج است.
  2. رکن عراقی
  3. رکن شامی
  4. رکن یمانی که قبل از رکن حجر اسود قرار دارد. در اعتقاد مسلمانان (به ویژه شیعیان) محلی است که به اذن خدا شکافته شد تا فاطمه بنت اسد از آن داخل کعبه شود و علی داخل کعبه متولد شود.

هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف، از رکن حجرالاسود آغاز شده، سپس به رکن عراقی می‌رسد و پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود می‌رسد و همین جا یک شوط پایان می‌یابد. برای مطاف حدی وجود ندارد و تا هر جای مسجد الحرام که طواف در آن طواف کعبه صدق کند، طواف مجزی است، ولی مستحب است که اگر اضطرار و ازدحام نباشد در میان کعبه و مقام ابراهیم انجام شود.

مشخصات هندسی

کعبه روی یک قاعده ۲۵ سانتی متری از جنس سنگ مرمر بناشده که به اندازه ۳۵ سانتی متر جلوآمدگی دارد. ارتفاع آن حدود ۱۳٫۱ متر، با طول و عرض ۱۲٫۸۶ در ۱۱٫۳ متر است[۱۰][۱۱] در بعضی منابع جزئیات اضلاع کعبه به این شکل بیان شده‌است:[نیازمند منبع]

  • طول ضلع در کعبه؛ یعنی از رکن حجر اسود تا رکن عراقی: ۱۱٫۶۸ متر
  • طول رکن عراقی تا شامی، سمتی که حجر اسماعیل در آن قرار دارد: ۹٫۹۰ متر
  • طول رکن شامی تا رکن یمانی: ۱۲٫۰۴ متر
  • طول رکن یمانی تا رکن اسود: ۱۰٫۱۸ متر

سنگ بنای کعبه

دیوار کعبه

بنای کعبه از سنگ‌های سیاه و سختی ساخته شده که با کنار زدن پرده از روی آن، آشکار است. این سنگ‌ها که از زمان بنای کعبه از سال ۱۰۴۰ (قمری) تاکنون بر جای مانده، از کوه‌های مکه به ویژه جبل الکعبه (در محله شُبَیکه مکه)، و جبل مزدلفه گرفته شده‌است. سنگ‌ها اندازه‌های گوناگون دارند، به گونه‌ای که بزرگ‌ترین آنان با طول و عرض و بلندی ۱۹۰، ۵۰ و ۲۸ سانتی‌متر و کوچک‌ترین آنان با طول و عرض ۵۰ و ۴۰ سانتی‌متر است. پایه‌های آن از سرب مذاب ساخته شده‌است و بدین ترتیب بنایی نسبتاً استوار است.

درب کعبه

دروازه کعبه

پیش از بنای قریش، کعبه دو در داشته‌است: یکی در ناحیه شرقی (محل در کنونی) و دیگری در ناحیه غربی. که از یکی وارد و از دیگری خارج می‌شدند؛ اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد. بعدها عبدالله ابن زبیر در دیگر را گشود که به وسیله حجاج بن یوسف بسته شد و اکنون همان یک در باقی مانده‌است. این در تا به حال چندین بار عوض شده‌است و در سال ۱۳۹۸ (قمری) به دستور خالد بن عبدالعزیز در جدیدی ساخته و نصب شد. ساختمان کعبه نیز از سال ۱۰۴۰ (قمری) تا سده اخیر تعمیر نشده بود؛ ولی در سال ۱۳۷۷ (قمری) و سپس ۱۴۱۷ (قمری) به دستور سعود بن عبدالعزیز و فهد بن عبدالعزیز در آن تعمیراتی صورت گرفت. سقف کعبه، دو سقفی است که با سه پایه چوبی که در میانه آن در یک ردیف قرار گرفته و نگهداری می‌شود. اطراف آن سنگ‌های مرمر نصب شده و در کنار آن پلکانی قرار دارد که برای رسیدن به سقف بالایی تعبیه شده‌است.[نیازمند منبع]

در حال حاضر درب ورودی کعبه در ارتفاع ۲ متر بالاتر از سطح زمین و در دیواره شمال شرقی کعبه قرار دارد. [۱۲]

آخرین درب کعبه به وزن ۳۰۰ کیوگرم از جنس طلای خالص توسط احمد بن ابراهیم بدر ساخته و در سال ۱۹۷۹ میلادی جایگزین درب قبلی شده‌است.[۱۳]

حجرالاسود

حجرالاسود یا سنگ سیاه، از اجزای بسیار مقدس مسجد الحرام است که به عقیده مسلمانان سنگ مقدسی فرستاده شده از بهشت است و توسط ابراهیم و اسماعیل در کعبه قرار داده شده‌است. [۱۴]. این سنگ در یک قاب ۳۰ سانتیمتری از جنس نقره و در رکن اسود کعبه در ارتفاع ۱٫۵ متری از سطح زمین قرار دارد.

این سنگ مقدس، پیش از اسلام و پس از آن همواره مورد توجه بوده‌است و در شمار عناصر اصلی کعبه‌است. به لحاظ همین تقدس، محمد آن را نگاه داشت و دیگر سنگ‌هایی را که به شکل بت ساخته شده بود دور ریخت.[نیازمند منبع] حجرالاسود در جریان تخریب کعبه، که ۵ سال پیش از بعثت صورت گرفت، در فاصله‌ای دور از مسجد واقع شد. در زمان نصب آن به جای خود، قریش به درگیری پرداختند، اما با درایت محمد، همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست خود او نصب گردید. به مرور زمان و در اثر تحولات، از حجم نخستین این سنگ کاسته شد و حتی به چند پاره تقسیم شد که آخرین بار قسمت‌های آن را به هم وصل کردند و آن را در محفظه‌ای نقره‌ای قرار دادند. در حال حاضر تنها به آن اندازه که برای بوسیدن و سلام‌دادن لازم است، جای گذاشته‌اند.

در سال ۳۱۷ (قمری) یکی از فرقه‌های منسوب به اسماعیلیان به نام «قرامطه»، حجرالاسود را از کنار کعبه برداشت و به احساء (منطقه‌ای در شرق عربستان سعودی) برد. این گروه به مدت ۲۲ سال (چهار روز کم‌تر) تا سال ۳۳۹ (قمری) سنگ را در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان همین سال، آن را به جای نخست بازگرداندند. [۱۵] پس از آن، طی سال‌های پیاپی، حجرالاسود به طور عمد یا غیرعمد از جای خود کنده شد و هر بار اجزایی از آن خرد و جدا گردید. هر بار این اجزا به هم چسبانده شد و همان‌گونه که گذشت، اکنون مجموعه آن در هاله‌ای از نقره قرار داده شده‌است. گفتنی است حجرالاسود آغاز و پایان طواف است و برابر آن، سنگ سیاهی روی زمین (تا انتهای مسجد) کشیده شده‌است. چراغی سبز رنگ نیز بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

ملتزم[ویرایش]

قسمتی از دیوار و پایین دیوار کعبه را که در یک سوی آن حجرالاسود و در سوی دیگرش درب کعبه قرار دارد، «ملتزم» می‌نامند. این محل را از آن روی ملتزم می‌نامند که مردم در آن قسمت می‌ایستند و به دیوار ملتزم شده، می‌چسبند و دعا می‌خوانند. در روایتی آمده‌است که محمدصورت و دست‌های خود را روی این قسمت از دیوار قرار می‌داد. همچنین، از محمد نقل شده‌است که گفت: «ملتزم، محلی است که دعا در آن‌جا پذیرفته می‌شود.»

مستجار

محلی در پشت درب کعبه، کمی مانده به رکن یمانی، مقابل ملتزم و در سوی دیگر کعبه، دیوار کنار رکن یمانی را «مستجار» می‌نامند. «جار» به معنای همسایه و «مستجار» به معنای پناه‌بردن به همجوار و به صورت کلی‌تر «پناه بردن» است. این مکان نیز در اعتقاد مسلمانان از مکان‌های پذیرفته‌شدن دعا است. زمانی که خانه کعبه دو در داشت، در دیگر آن در کنار مستجار بود که بسته شد. [۱۶]

شاذروان

شاذروان همان برآمدگی‌هایی است که در اطراف کعبه قرار دارد و آن بخشی از کعبه‌است که توسط قریش از ساختمان کعبه کاسته شد و اکنون همانند پوششی اطراف خانه را در برگرفته‌است. شاذروانِ کنونی از ساخته‌های سلطان مراد چهارم در هنگام ساختمان کعبه در سال ۱۰۴۰ (قمری) است. زمانی که در بازسازی‌های کعبه، ابعاد خانه قدری کوچک‌تر از بنای ابراهیمی آن شد، برای حفظ ابعاد اصلی، فضای عقب‌نشینی‌شده را با ساخت سکویی کم‌ارتفاع علامت‌گذاری کردند که «شاذَروان» نامیده شد و چون ملاک در طواف، حدّ اصلی کعبه‌است، فقها برای حصول شرط خروج طواف‌گزار از کعبه، طواف بر روی شاذروان را صحیح نمی‌دانند.

بنابراین، شاذروان همان سنگ مایلی است که بخش پایینی دیوار کعبه را تا روی زمین پوشانیده‌است، و همینطور بخشی که در مقابل حجر اسماعیل به صورت پلّهی ساخته شده‌است که بلندی آن از سطح زمین ۲۰ سانتی‌متر و عرض آن ۴۰ سانتی‌متر است. این پله جایگاه مردمی است که برای نیایش و تضرع به درگاه الهی بر روی آن می‌ایستند و سینه و شکم خود را بر کعبه قرار می‌دهند و دستان را بر بالای سر خود و بر دیوار کعبه می‌گذارند. علت آن‌که در این قسمت شاذروان قرار داده نشده این است که در بنای ابراهیم، حجر اسماعیل جزو خانه کعبه بوده‌است که در ساختمان قریش به علّت کمبود مال حلال از خانه کاستند و بر حجر افزودند. همچنین در پایین درِ کعبه، شاذروان قرار داده نشده و به صورت پله‌ای صاف به طول ۳۴۵ سانتی‌متر ساخته شده‌است که مردم در ملتزم بر آن می‌ایستند و دعا و نیایش می‌کنند. در بالای شاذروان حلقه‌های از مس قرار دارد که در هنگام پایین آوردن جامه کعبه (کسوة الکعبه) لب جامه به این حلقه‌ها می‌بندند تا جامه استوار باشد.

حطیم

دیواری است نیم دایره به ارتفاع ۹۰ سانتی متر و عرض ۱٫۵ متر که به دیوار قسمت شمال غربی کعبه وصل نیست. جنس حطیم سنگ مرمر سفید است. برخی نیز مساحت میان حجرالاسود و زمزم و مقام ابراهیم و قسمتی از حجر اسماعیل را «حطیم» می‌گویند. از مکان‌های محترم در مسجدالحرام است و مردم در این قسمت برای دعا جمع می‌شوند و به یکدیگر فشار می‌آورند. این که آیا حطیم تنها همان محدوده کنار حجرالاسود و باب کعبه را شامل می‌شود یا وسعت بیشتری دارد، اختلاف است. در روایتی از امام صادق، تنها همین موضع را حطیم می‌نامند.[۱۷] چنان که شیخ صدوق نیز آورده‌است که حطیم فاصله میان در کعبه و حجرالاسود را گویند، جایی که خداوند توبه آدم را پذیرفت.[۱۸]

حجر اسماعیل

«حجر اسماعیل»، فضایی است میان کعبه و دیواری نیم‌دایره بنام حطیم (به عرض ۱٫۵ متر و بلندی ۹۰ سانتی متر) که از رکن عراقی تا رکن شامی را شامل می‌شود. حجر اسماعیل به عقیده اسلام، یادگار زمان ابراهیم و اسماعیل و مدت زمانی پس از بنای کعبه‌است و قدمت و پیشینه آن به زمان بنای کعبه به دست ابراهیم می‌رسد.

نقل‌های تاریخی تاریخ‌نگاران مسلمان، حکایت از آن دارد که اسماعیل و مادرش هاجر در همین بخش زندگی می‌کردند. از امام صادق نقل شده‌است: «الحِجرُ بَیتُ إِسمَاعِیلَ وَ فِیهِ قَبرُ هَاجَرَ وَ قَبرُ إِسمَاعِیلَ» [۱۹] «حجر، خانه اسماعیل و محل دفن هاجر و اسماعیل است.». این مطلب در منابع دیگری هم بیان شده‌است. [۲۰]

از آنجا که حجر اسماعیل داخل در مطاف است، می‌تواند نشانه‌ای بر بزرگی آن باشد. در اصل، حجراسماعیل جزئی از کعبه‌است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، از ناودان رحمت در این فضا می‌ریزد.

گویا برای نخستین بار، منصور عباسی، حجراسماعیل را با سنگ‌های سفید پوشانید. پس از آن در دوره مهدی عباسی و نیز هارون الرشید عباسی این سنگ‌ها تعویض و نو شد.

ناودان رحمت

«ناودان رحمت» (به عربی: میزاب الرحمة)‏ یا «ناودان طلا»، ناودانی از طلاست که بر بام کعبه نصب شده و به سمت حجر اسماعیل است. هرگاه باران بر بام کعبه ببارد، آب از ناودان در این فضای حجر اسماعیل می‌ریزد. به اعتقاد مسلمانان، اینجا مدفن اسماعیل و مادرش هاجر و بسیاری از پیامبران است.

گویند آن را نخست حجاج بن یوسف ثقفی نهاد تا آب باران بر بام خانه جمع نشود. در روایت آمده‌است که دعا در زیر ناودان کعبه پذیرفته‌است.

مقام ابراهیم

نوشتار اصلی: مقام ابراهیم

به محل ایستادن ابراهیم می‌گویند و سنگی است به طول و عرض ۴۰ سانتی‌متر و بلندی تقریبی ۵۰ سانتی‌متر که جای پای ابراهیم روی آن است و مقابل درب کعبه قرار دارد. رنگ آن میان زرد و قرمز متمایل به سفید است. طبق اعتقادات مسلمانان این مکان مربوط به زمانی است که ابراهیم دیوارهای کعبه را بالا می‌برد؛ آنگاه که دیوار بالا رفت، به اندازه‌ای که دست بدان نمی‌رسید، سنگی آوردند و ابراهیم بر روی آن ایستاد و سنگ‌ها را از دست اسماعیل گرفت و دیوار کعبه را بالا برد.

بر روی این سنگ، اثر پای ابراهیم مشخص است اما اثری از انگشتان او نیست. از زمان مهدی عباسی بدین سو، این سنگ با طلا پوشانده شد و در محفظه‌ای قرار گرفت تا آسیب نبیند. حج‌گزاران پس از طواف واجب، باید در پشت مقام ابراهیم، ۲ رکعت نماز طواف به جای آورند. نماز طواف نساء نیز پشت مقام ابراهیم خوانده می‌شود.

طبق آیات قرآن این مقام یکی از شعائر الهی است: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵)

براساس عقاید مسلمانان و متن قرآن یکی از بناکنندگان کعبه ابراهیم بوده که به کمک پسرش اسماعیل این کار را انجام داده‌است.

در کتاب مقدس بخش عهد عتیق (که تمام یهودیان و بخش بزرگی از مسیحیان به آن اعتقاد دارند) هیچ اشاره‌ای به اینکه ابراهیم ساختمانی را با این توصیفات و برای خداوند بنا کرده باشد، وجود ندارد. بنا بر متن کتاب مقدس، ابراهیم به دستور خداوند هاجر و اسماعیل را به فاران ((کوهی اطراف مکه) فرستاد و همراه ساره و اسحاق (پسر دومش) به زندگی ادامه داد.

در گذشته، بر روی این محل بنایی بزرگ از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود که اطراف آن را با آیات قرآن مزین کرده بودند. از آنجا که این قبه قسمتی از مسجد را به خود اختصاص داده و از فضای مطاف کاسته بود، کم‌کم از انتقال آن به محلی دیگر در مسجد الحرام سخن به میان آمد.

براساس برخی گفته‌ها مقام ابراهیم تا فتح مکه به دیوار کعبه چسبیده بود و پس از فتح، محمد آن را از دیوار درآورد و کنار کعبه، نزدیک در نصب کرد. زمانی که آیه «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهیمَ مُصَلًّی» را گفت، دستور داد تا مقام را جایی که اکنون قرار گرفته انتقال دهند.[۲۱]

پرده کعبه

نوشتار اصلی: پرده کعبه
 
پرده کعبه

بر روی کعبه پوششی سیاه رنگ وجود دارد که به آن «پرده کعبه» یا «جامه کعبه» (به عربی: کسوة الکعبه)‏ گویند. نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشانید تُبع حمیری پادشاه یمن بود. علی نیز همه ساله از عراق برای کعبه پرده‌ای می‌فرستاد. چون مهدی عباسی به خلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده‌ها بر روی کعبه شکایت کردند و گفتند بیم آن می‌رود که خانه صدمه ببیند. مهدی عباسی خلیفه مسلمین دستور داد پرده‌ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یک بار آن را عوض کنند این سنت تا به امروز ادامه دارد. و بر آن آیه‌هایی از قرآن قلاب دوزی شده‌است.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 312581
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

امامت

امامت یکی از اصول باور شیعیان است، که به جهت اهمیت آن شیعیان دوازده‌امامی خود را «امامیّه» می‌خوانند.

اصول تشیع: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت

شیعیان با استناد به حدیث نبوی: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیّة» (هر کس بمیرد درحالیکه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده‌است) شناخت امام را شرط قبول اسلام نزد پروردگار می‌دانند.

امامان

برخی شیعیان با استناد به حدیث جابر و برخی احادیث دیگر معتقدند ائمه ۱۲ فرد کاملاً مشخص هستند، که از جانب خدا و از زمان پیامبر با اسم معرفی شده‌اند. این افراد عبارت‌اند از:

  1. علی بن ابی‌طالب المرتضی ملقب به امیر المومنین، مرتضی و حیدر کرار
  2. حسن بن علی المجتبی
  3. حسین بن علی سیدالشهداء
  4. علی بن حسین السجاد ملقب به زین العابدین
  5. محمد بن علی الباقر
  6. جعفر بن محمد الصادق
  7. موسی بن جعفر الکاظم
  8. علی بن موسی الرضا
  9. محمد بن علی الجواد
  10. علی بن محمد الهادی
  11. حسن بن علی العسکری
  12. حجت بن حسن المهدی ملقب به قائم، به اعتقاد شیعیان او زنده و حاضر است ولی در دوران غیبت ظاهر نیست.

شیعه دارای شاخه‌های دیگری نیز هست؛ مانند اسماعیلیه و زیدیه و فاطمیه که امامان آنان با شیعیان اثنی عشری تفاوت‌هایی دارد.

ویژگی‌ها

از دید شیعیان پیامبر تمام ویژگی‌ها و وظایف امام را دارد و علاوه‌برآن وظیفه تشریع و تبلیغ دین و ویژگی ارتباط با خدا از طریق وحی را نیز دارد. همچنین فاطمه دختر پیامبر تمام ویژگی‌های بالا را دارد و فقط مسئولیت‌های زیر را ندارد.

مسئولیت‌ها

  • ۱- مرجعیت دینی: در دیدگاه شیعیان بعد از تکمیل دین توسط پیامبر، تفسیر آن و پاسخ به مسائل جدید پیش آمده نیازمند ویژگی‌های خاصی است، که شامل علم کامل به دین و عصمت از گناه می‌شود. با توجه مجموعه صفات فوق تنها ائمه این ویژگی را دارند. آنها از جانب خدا مکلف هستند آموزه‌های دین را برای مردم تبیین کنند و مردم باید سؤالات خود را نزد آنها ببرند(سوره نساء، آیه ۸۳). این مرجعیت با مرجعیت مصطلح نزد شیعیان در حال حاضر در ظاهر شبیه و در باطن متفاوت است. اهل سنت اصلاً به چنین جایگاهی در دین اعتقاد ندارند و بر اشخاصی جائزالخطا بر اساس درک خود در امور دین فتوا می‌دهند.
  • ۲- رهبری اجتماع(ولایت امر): این مفهوم بین شیعه و سنی مشترک است. بدین معنا که هر دو ضرورت وجود چنین جایگاهی در جامعه مسلمانان اتفاق نظر دارند. اهل سنت آن را اصطلاحا «خلیفه» می‌خوانند. آنها برای شخص خلیفه صفت و ویژگی خاصی قائل نیستند و راه انتخاب او را «شورا»، «اهل حل و عقد»، «وصایت» و برخی «غلبه»می دانند. در طول تاریخ بسیاری خلفا با شمشیر این مقام را تصاحب کرده‌اند. بسیاری از خلفا را کشته و بسیاری را عزل کرده‌اند. اما نزد شیعه ولی باید عالم، عادل، معصوم و حجت باشد، تا بر طبق دین حکم کند و بر هیچ کس ظلمی روا نکند و مردم مکلف به اطاعت از او هستند.(سوره نساء آیه ۵۹) این مفهوم با ولایت فقیه تشابه ظاهری و تفاوت باطنی دارد. شیعیان معتقدند که شخص ولی امر توسط خدا برگزیده شده و توسط نبی و یا امام قبلی به مردم معرفی می‌شود. خلافت حق اوست و سایرین که این مسند را گرفته‌اند، غاصب هستند. استناد آنها به آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوةوهم راکعون» است.(جز این نیست که سرپرست شمافقط خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده و در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.)(سوره مائده آیه ۵۵) شیعیان مصداق این آیه را علی می‌دانند، که در حال رکوع نماز به فقیری انگشتری خود را بخشید. ضمن آنکه این آیه سیاست اقتصادی- اجتماعی ولایت شیعی را نیز مشخص می‌سازد و بین اصلاح امور مسلمین و دستگیری آنان با عبادت خدا جمع می‌کند.
  • ۳- ولایت باطنی: این مسئولیت به مفهوم باطنی ولایت مرتبط می‌شود و اموری نظیر شفاعت را شامل می‌شود.


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 21160
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

نبوت

اصل نَبُوّت، یعنی باور به اینکه خدا برای رساندن سخن خود به انسان، پیامبرانی را از میان خود آنان برگزیده‌است.

فلسفه تعدد ادیان و شرایع و تجدید نبوتها از دیدگاه قرآن

اصولاً دین خدا واحد و شرایع آن متعدد است؛ چنان که در آیاتی از قرآن کریم مانند «شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحاً و الّذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدّین و لاتتفرّقوا فیه…» دین همان طاعت از خداست، لکن پنج شریعت که نشأت گرفته از دین می باشند گرچه در اصول مبانی عقیدتی و اخلاقی یکسانند، ولی در چهره و زمان حاکمیت دین ویژه، فرقهایی با هم دارند. و این تفاوتها از نظر زمینه فکری و کشش عقلانی نبوده است، بلکه این خود آزمایشی نسبت به مکلفان بوده، چنان که آیاتی مانند «لکلّ جعلنا منکم شرعه و منهاجاً لیبلوکم فی ما آتاکم فاستبقوا الخیرات…» نصی بر این حقیقت است که: اختلاف این پنج شریعت بر مبنای آزمون مکلفان بوده، و چنان که در هر یک از این شرایع ربانی تناسخهایی درونی وجود داشته، نسبت به یکدیگر نیز تناسخهایی داشته اند، تا شریعت قرآن که آخرین و پربارترین شرایع مقدسه الهیه تا پایان زمان تکلیف است، و قرآن که رهبری کل جهانیان را تا پایان جهان به عهده دارد بیانگر کل نیازهـای مکلفـان در طول و عرض جهـان باشد. نخستین شریعت ربانی که در صحف نوح منعکس است با شریعت ابراهیم تفاوتی چندان ندارد و کمتر از آن، تفاوت بسیار کمرنگ شریعت انجیل با تورات است. و در میان این شرایع پنجگانه تنها تورات و قرآن است که بسیار مفصل تر از شرایع دیگر می باشد. و اصولاً تناسخهای درونی و برونی شرایع، چنان که بر مبنای آزمون مکلفان است، دارای سیاست گام به گام تربیتی و تکاملی می باشد که در مرحله پایانی وحی قرآنی وقفه صد درصد و بدون استثنا تا پایان زمان تکلیف داشته است. مثلاً در موارد معدودی از تناسخهای قرآنی مانند حرمت ازدواج مردان مسلمان با زنان کافر در آغاز هجرت به مدینه، می بینیم که در آخرین سوره مدنی، مائده، ازدواج زنان کتابی با مردان مسلمان حلال شده است. و یا ازدواج ناهمسان که در سوره نور کلاً تحریم شده بود در سوره مائده همسان نابسامانش نیز حرام شده است که بر مبنای آیه نور، مرد پاک با زنان ناپاک، و زن پاک با مرد ناپاک نباید ازدواج کنند و تنها ازدواج ناپاکان با یکدیگر حلال بوده است، ولی در سوره مائده با لفظ «محصنین» و «محصنات» این ازدواج نابسامان هم حرام شده که خود مانعی است اکید و تکاملی برای حرمت زنا. و در سوره بقره هم ازدواج مردان مسلمان هر چه باشند با زنان مشرک تحریم گردیده با آن که در سوره نور، ازدواج مردان مسلمان زناکار با زنان مشرک تجویز شده بود. و در جمع چنان که اشاره شد تناسخ در شرایع، چه درونی اش و چه برونی اش، بر مبنای آزمون و تکامل و مانند اینهاست.[۱]

شرایع الهی بر مبنای تناسخ برونی در عرض هم نیستند، بلکه در هر زمانی یکی از شرایع پنجگانه حاکم است. آری اگر از روی قصور و یا تقصیر، کسانی بر شرایع گذشته باقی بمانند، اهل نجاتند، و آیاتی مانند «إنّ الّذین آمنوا والّذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر فلهم أجرهم عند ربّهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» و نیز آیاتی همانندش، محور اصلی را ایمان بالله و الیوم الآخر دانسته، که اگر تقصیری هم خالی از عناد نسبت به عدم پذیرش شریعت پس از خود داشته اند، چون خالی از عناد بوده و بر مبنای عادت بر شریعت خود باقی مانده اند، اگر طبق آن شریعت عمل می کرده اند، بالأخره اهل نجاتند. ٭ در صورتی که بعد از نبوت پیامبراکرم(ص)، تنها اسلام را دین نجات بخش بدانیم و پیروان ادیان دیگر را که عذری در نپذیرفتن اسلام ندارند مستحق عذاب و کیفر اخروی بدانیم، آیات ۶۲ سورهٌ بقره و ۶۹ سورهٌ مائده را که ظهور در نجات پیروان ادیان با فرض ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح دارند، چگونه توجیه کنیم۲؟ استاد صادقی: پاسخ این سؤال مفصلاً داده شد و آیاتی مانند آنچه اشاره کردیم نیز بر این حقیقت گواه است که تنها ایمان بالله و الیوم الآخر و عمل شایسته ایمان است که در کل نجات بخش می باشد، ولی در صورت روشن بودن حقانیت وحیانی شریعت بعدی، به ویژه شریعت اسلام، باقی ماندن بر شریعت قبلی خود کفر و بی ایمانی است که هرگز پذیرفته نیست؛ زیرا همان خدایی که شریعت گذشته را واجب کرده همو آن را نسخ نموده. آری ما منکر تفاوت بین اینان و مشرکان نیستیم که اینان، گر چه بر خلاف حکم خدا شریعت بعدی را نپذیرفته اند، ولی بالأخره به شریعتی ربّانی پایبند بوده اند که طبعاً عذابشان کمتر از مشرکان است؛ گرچه شایسته بهشت نیستند.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2171
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

توحید به معنای یکتاپرستی مهم‌ترین اصل از اصول دین اسلام است.

تاریخچه یکتاپرستی

قرآن انسان را به طور ذاتی و از ابتدا یکتاپرست می‌داند:

پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته‌است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند. (روم ۳۰)[۱]

اقسام توحید

  • توحید ذاتی
  • توحید صفاتی
  • توحید افعالی
  • توحید عبادی
  • توحید خالقیت
  • توحید ربوبیت
  • توحید مالکیت
  • توحید حاکمیت
  • توحید در قانون گذاری [۲]

کیفیت یکتاپرستی

آمده‌است گروهی نزد پیامبر اسلام آمدند و از او خواستند خداوند را برای ایشان توصیف نماید. در پاسخ سوال کنندگان سوره توحید نازل شد[۳]:

بگو او خداوند یگانه‌است (۱) خداوند صمد (۲) نه فرزند آرد و نه از کسی زاده‌است (۳) و او را هیچ کس همتا نیست (۴) (توحید) [۴]

وینسنت کرنل، اسلام پژوه، در شرح مفهوم توحید در اسلام جملات زیر را از علی بن ابی‌طالب نقل می‌کند:

این سخن که خداوند یکی است، بر چهار قسم است: دو قسم از آن چهار قسم بر خداوند جایز نیست، دو قسم در مورد خداوند صحیح است.

اما آن دو قسمی که صحیح نیست، سخن کسی است که با گفتن یک، عدد را در نظر گرفته‌است. این جایز نیست زیرا [خداوند] چیزی که یک بوده و دومی ندارد، در مبحث اعداد وارد نمی‌شود. مگر نمی‏بینی که هر کس بگوید: خداوند یکی از سه نفر است کافر است و [نیز] کسی که بگوید: او یکی از مردم است و قصدش نوعی از جنس باشد در مورد خداوند صحیح نیست. زیرا این شباهت دادن است و پروردگار ما، از این سخن بالاتر است.

اما آن دو قسمی که در مورد او صحیح است، سخن کسی است که می‏گوید: او، یگانه‏ای است که در میان اشیا، شبیهی برای او وجود ندارد. پروردگار ما این چنین است و سخن کسی که می‏گوید: او در معنا و حقیقت یگانه‌است به این معنا که در وجود و در عقل و خیال [هیچ‌کس] تقسیم‏پذیر نیست [قابل درک نیست]. پروردگار ما این چنین است.[۵]

اهمیت یکتاپرستی

از دیدگاه قرآن، یکتاپرستی شرط لازم برای بخشیده شدن در روز قیامت است:

مسلماً خدا، این را که به او شرک ورزیده شود نمی‌بخشاید و غیر از آن را برای هر که بخواهد می‌بخشاید، و هر کس به خدا شرک ورزد، به یقین گناهی بزرگ بربافته‌است. (نسا ۴۸)[


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2620
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

ذهن فعال! (2)

ذهن

 


در مقاله ی قبلی به بررسی نقش ذهن انسان در برخورد با اطلاعات و داده های حسی پیرامون آدمی پرداختیم و نشان دادیم که انسان به عنوان موجودی انتخابگر و دارای اختیار نقشی فعال در انتخاب ادراکات خویش دارد! در این نوشتار می کوشیم به بررسی شکل گیری افکار انسان و میزان تأثیر آنها در ثواب و عقاب اخروی انسان بپردازیم. با ما همراه باشید!


 

 

حساب فکرها:

فرض کنید قیامت شده است و شما به عنوان یکی از هزاران نفری که در صف حسابرسی ایستاده اید مضطرب و وحشت زده به عاقبت کارتان می اندیشید! فرض کنید هنگام حسابرسی شما فرا می رسد و نامه ی عمل شما با همه ی اعمال ریز و درشت آن در مقابلتان گشوده شده است! حالا فرض کنید شما مشغول خواندن این نامه ی عمل مفصل هستید! همه چیز از ریز و درشت حرفها و سخن ها کارها و رفتارها و خلاصه چیزی از قلم نیفتاده است! ناگهان متوقف می شوید برروی قسمت حساب و کتابهای فکری تان!! ریز و درشت فکرها و اندیشه هایتان حتی فکرهایی که یک مرتبه آمدند و رفتند! حتی فکرهایی که به خصوص و به طور ویژه سرنماز سراغ شما می آمدند! از خوبها وبدهایشان همه و همه ثبت و ضبط شده اند و شما باید برای همه شان جواب بدهید! خدایا حتی این فکرها حساب داشته اند؟!!

 

پرنده ی ذهن ما!

به راستی چگونه افکار و اندیشه های ما مورد حسابرسی قرار می گیرد؟ آیا فکرهای ما خودشان می آیند و ما کنترلی روی آن ها نداریم؟ یا آن که کاملا در دست ماست به چه بیندیشیم و به چه نیندیشیم؟! فکرهایی که به یکباره می آیند و می روند از چه نوع فکرهایی هستند؟! کنترل ذهن و اندیشه ها و افکارها چگونه میسر است؟!

هر آنچه به عنوان غذای روحی وارد وجود آدمی شود بازده و نتیجه ی مشابهی را از خود نشان خواهد داد! اینجاست که حکمت عمیق کلام نورانی امام مجتبی(علیه السلام) می تواند تا حدودی درک شود که فرمودند تعجب می کنم از کسی که به غذای جسم خود توجه می کند اما در مورد غذای روح خویش اندیشه نمی نماید!

پرواز ذهن:

ذهن انسان در برخورد با داده های حسی و ادراکات پیرامون خویش نقشی فعال دارد! به بیان دیگر این ما هستیم که به طور گزینشی و انتخابی ورودی های ذهن و فکرمان را تنظیم می کنیم. شما می توانید به چیزی نیندیشید و این کاملا در اختیار خود شماست و می توانید در دَم در مورد موضوعی ساعتها اندیشه و تفکر داشته باشید! بنابراین نقش فعال ذهن انسان در برخورد با محیط اطراف غیر قابل انکار است! براین اساس انسان می  تواند داده های خوبی را وارد ذهن خود کند تا بتواند دریافتها و بازده های مفیدی را از آن پس بگیرد!

 

بده و بستان های ذهن:

در توضیح بیشتر آن که اگر انسان ورودی های خود را از افکار و اندیشه ها و دیدنی ها و شنیدنی ها و خلاصه همه ی داده های حسی اش کنترل نماید و بهترین ها را وارد ذهن و اندیشه اش نماید قطعا خروجی های او نیز نه تنها در ساحت حتی بلکه حتی در ساحت فکر و اندیشه نیز خروجی های خوب و مطلوبی خواهند بود! به بیان دیگر هر آنچه به عنوان غذای روحی وارد وجود آدمی شود بازده و نتیجه ی مشابهی را از خود نشان خواهد داد! اینجاست که حکمت عمیق کلام نورانی امام مجتبی (علیه السلام) می تواند تا حدودی درک شود که فرمودند تعجب می کنم از کسی که به غذای جسم خود توجه می کند اما در مورد غذای روح خویش اندیشه نمی نماید!

اختیار

 

افکار بی اختیار نداریم!

براین اساس به طور قطع و یقین بایستی گفت که ما افکار بی اختیار نداریم! نمی شود اندیشه ها و فکرهایی که به ذهنمان ظهور نموده اند به طور یکباره آمده باشند. اگر در هنگام نماز تمرکز ذهنی نداریم و انواع و اقسام فکرها و اندیشه ها در ذهنمان جولان می دهند و یا اگر هنگامی که قصد داریم به موضوع خاص بیندیشیم تمرکز ذهنی برایمان حاصل نمی شود تنها یک جواب وجود دارد و آن اینکه ، پیش از آن ورودی های ذهنی مان را کنترل ننموده ایم که خروجی های آن قابل کنترل نیستند!

به راستی چگونه افکار و اندیشه های ما مورد حسابرسی قرار می گیرد؟ آیا فکرهای ما خودشان می آیند و ما کنترلی روی آن ها نداریم؟ یا آن که کاملا در دست ماست به چه بیندیشیم و به چه نیندیشیم؟! فکرهایی که به یکباره می آیند و می روند از چه نوع فکرهایی هستند؟! کنترل ذهن و اندیشه ها و افکارها چگونه میسر است؟!

 

به راستی چگونه افکار و اندیشه های ما مورد حسابرسی قرار می گیرد؟ یا فکرهای ما خودشان می یند و ما کنترلی روی ن ها نداریم؟ یا ن که کاملا در دست ماست به چه بیندیشیم و به چه نیندیشیم؟! فکرهایی که به یکباره می یند و می روند از چه نوع فکرهایی هستند؟! کنترل ذهن و اندیشه ها و افکارها چگونه میسر است؟!

 

نماز با حضور قلب!

بزرگان اخلاقی می گویند برای آنکه برسرنماز تمرکز داشته باشیم بایستی مرتبا پرنده ی بازیگوش ذهنمان را متوجه حضور در محضر الهی نماییم و بارها و بارها تلاش کنیم تا بتوانیم بالاخره این پرنده ی بازیگوش را به دام بیندازیم. کسی که از صبح تا ظهر هنگام نماز به انواع و اقسام چیزهای ناشایست فکرکرده است و داده های حسی اش از دیدنی ها و شنیدنی ها و بوییدنی ها و خلاصه همه ی ادراکاتش را بدون کنترل رها نموده است و هر چه را که هوس کرده است دیده و یا شنیده و یا خورده و یا نوشیده و غیره، چگونه می تواند خروجی فکرش در هنگام نماز را حضور قلب و تمرکز ذهن قرار دهد و نماز با حضور قلبی را بجا آورد؟! اساسا ورودی های نامطلوب جز خروجی های ناشایست نتیجه ندارند!

 

سخن پایانی....

با توجه به آنچه گذشت از مجموع بررسی های بیان شده در دو مقاله ی ذهن فعال 1و2 می توان چنین دریافت نمود که اولا انسان باید مراقب آنچه می فهمد و می بیند و می شنود و می بوید و خلاصه درک می کند باشد و برسرهر سفره ای ننشیند تا غذای روحش را آلوده ننماید! ثانیا افکار و اندیشه های انسان همچون اعمال و رفتار و سخنان او اموری اختیاری و در کنترل آدمی هستند. بنابراین در مورد همه ی آنها همانند اعمال و سخنان انسان باز خواست و پاسخگویی و حسابرسی وجود دارد. ثانیا برای کنترل اندیشه ها و افکارمان باید همت کنیم که اختیار خویش را به کار بندیم و عزممان را جزم کنیم تا فکرمان را کنترل نماییم و این شدنی است و ما می توانیم!

ن. رادفر                

بخش اعتقادات شیعه تبیان

 

 


 

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1366
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

در قیامت همه موجودات هستند؟!

معاد

 


آنچه از قرآن به دست می آید این است كه رستاخیز اختصاص به انسان ندارد , بلكه امری عام است و همه جهان دارای رستاخیز است و جهان آخرت ظرف كمال همه موجودا ت و تجلی ملكوت الهی است. بحث درباره قلمرو معاد، از بحث هاى مهم در زمینه معادشناسى به شمار مى رود، پرسش این است که آیا معاد اختصاص به انسان و جن و ملائکه دارد یاعلاوه بر آن ها شامل موجودات دیگر مانند حیوان و گیاه و جماد، آسمان و زمین و پدیده هاى دیگر نیز مى شود؟


 

 

قرآن و معاد موجودات

از جمله‌ آیاتی‌ كه‌ دلالت‌ بر حشر و معاد جمادات‌ غیر صاحب‌ شعور دارد، این‌ آیه‌ است‌:

وَ مَنْ أَضَلَّ مِمَّن‌ یَدْعُوا مِن‌ دُونِ اللَهِ مَن‌ لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ و إِلَی‌ یَوْمِ الْقِیَـامَةِ وَ هُمْ عَن‌ دُعَآءِهِمْ غَـافِلُونَ * وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَآءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَـافِرِینَ.(1)

«و كدام‌ فردی‌ گمراه‌تر است‌ از كسی‌ كه‌ از غیر خدا كسی‌ را می‌خواند كه‌ تا روز قیامت‌ هم‌ نمی‌تواند پاسخ‌ او را بدهد و دعوت‌ او را اجابت‌ كند، و آن‌ خوانده‌ شدگان‌ از خواندن‌ اینان‌ غفلت‌ دارند؛ و چون‌ مردم‌ محشور گردند آنها دشمنانشان‌ خواهند بود و به‌ عبادت‌ و پرستش‌ ایشان‌ كافر می‌باشند

چون‌ ضمیر كَانُوا در هر دو جا (كَانُوا لَهُمْ وَ كَانُوا بعِبَادَتِهِم‌) راجع‌ به‌ معبودات‌ جمادی‌ و نباتی‌ غیر از بشر و فرشتگان‌ است‌، و در این‌ آیه‌ منصوص‌ است‌ كه‌ این‌ معبودها در روز قیامت‌ محشور می گردند و به‌ عبادت‌ عابدینِ آنها كفر می ورزند؛ و علّت‌ اینكه‌ ما در اینجا مَن‌ لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ را از غیر ذوی‌ العقول‌ گرفتیم‌ و ضمیر كَانُوا را به‌ آن‌ رجوع‌ دادیم‌، آنست‌ كه‌ در سوره فاطر می‌فرماید:

ذَلِكُمُ اللَهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن‌ دُونِهِ مَا یَمْلِكُونَ مِن‌ قِطْمِیرٍ * إِن‌ تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَآءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَ یَوْمَ الْقِیَـ'مَةِ یَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لاَ یُنَبّـِئُكَ مِثْلُ خَبِیرٍ.(2)

«اینست‌ خداوند، ای‌ مردم‌! پروردگار شماست‌! پادشاهی‌ و حكمرانی‌ اختصاص‌ به‌ او دارد. و آن‌ كسانی‌ كه‌ شما از غیر خدا آنها را می خوانید، به‌ قدر یك‌ قِطمیر (پوست‌ نازكی‌ كه‌ بین‌ پوست‌ خرما و هسته آن‌ است‌) اختیار و ملكیّتی‌ ندارند؛ اگر شما آنها را بخوانید، صدای‌ شما را نمی‌شنوند! و اگر بشنوند، اجابت‌ نمی‌كنند! و در روز قیامت‌ به‌ این‌ شركی‌ كه‌ آورده‌اید و آنها را در كار خدا دخالت‌ داده‌اید كفر می‌ورزند! و ای‌ پیامبر! هیچ‌ كس‌ همچون‌ خداوند دانا و خبیر، تو را از حقائق‌ آگاه‌ نكرد

رستاخیز اختصاص به انسان ندارد , بلكه امری عام است و همه جهان دارای رستاخیز است و جهان آخرت ظرف كمال همه موجودا ت و تجلی ملكوت الهی است

در این‌ آیات‌ به‌ قرینه إِن‌ تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ، وَ به‌ قرینة‌ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ می‌فهمیم‌ كه‌ مراد از شركائی‌ كه‌ مشركین‌ در اینجا شریك‌ قرار داده‌اند همین‌ بت‌ها و اصنامِ جامد و فاقد شعور هستند؛ پس‌ آنها در روز قیامت‌ محشور می‌شوند و به‌ شرك‌ مشركین‌ كفر می ورزند و آن‌ را انكار می كنند. و كفر آنان‌ در روز قیامت‌ و اعراض‌ آنها از مشركین‌ كه‌ عبادت‌ كنندگان‌ آنها هستند، به‌ این‌ است‌ كه‌ می گویند: بار پروردگارا! ما از اعمال‌ آنها و كردار آنها تبرّی‌ و بیزاری‌ جسته‌ایم‌! و بسوی‌ تو توجّه‌ كرده‌ و التجاء نموده‌ایم‌!

و از جمله‌ آیات‌ دالّ‌ بر بعثت‌ جمادات‌ این‌ آیه‌ است‌:

وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن‌ دُونِ اللَهِ لاَ یَخْلُقُونَ شَیْـًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * أَمْوَ اتٌ غَیْرُ أَحْیَآءٍ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ.(3)

«و آن‌ كسانی‌ را كه‌ غیر از خدا مردم‌ به‌ عنوان‌ عبادت‌ می خوانند، آنان‌ چیزی‌ را نیافریده‌اند، و خودشان‌ آفریده‌ شده‌اند. مردگانی‌ هستند غیر زندگان‌؛ و اصلاً نمی‌فهمند و شعور ندارند كه‌ چه‌ موقع‌ برای‌ قیامت‌ برانگیخته‌ می‌شوند

كلمة‌ أَمْوَ اتٌ غَیْرُ أَحْیَآء، گر چه‌ به‌ حسب‌ معنای‌ دقّیق‌ عقلی‌، شامل‌ افراد ذی‌ روح‌ چون‌ فراعنه زمان‌ كه‌ مردم‌ را به‌ پرستش‌ خود می‌خوانند نیز می شود؛ لیكن‌ به‌ حسب‌ ظاهر همان‌ اصنام‌ و بت‌هائی‌ است‌ كه‌ مشركین‌ جاهلیّت‌ آنها را معبود خود قرار می‌داده‌اند.

حشر

 

و این‌ آیه‌ با صراحت‌ می گوید آن‌ اصنام‌ و بت‌ها موقعِ معاد و حشر خود را نمی‌دانند. و از جمله‌ آیاتی‌ كه‌ دلالت‌ بر حشر جمادات‌ می كند، این‌ آیه‌ است‌:

وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَآ ءَاتَیـ'هُمُ اللَهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَـامَةِ وَ لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَـاوَاتِ وَ الاْرْضِ وَ اللَهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ.(4)

«و گمان‌ نبرند كسانی‌ كه‌ از انفاق‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند از فضل‌ خود به‌ آنها داده‌ است‌ بخل‌ می‌ورزند كه‌ آن‌ بخل‌ برای‌ آنها خوبی‌ و خیر است‌؛ بلكه‌ برای‌ آنها بدی‌ و شرّ است‌ و به‌ زودی‌ همان‌ اموال‌ مورد بخل‌ را خداوند به‌ صورت‌ طوق‌ و گردن‌ بندی‌ در روز قیامت‌ درمی‌آورد و به‌ گردنشان‌ می‌آویزد. و برای‌ خداست‌ میراث‌ آسمانها و زمین‌، و خداوند به‌ آنچه‌ می‌كنید داناست‌

در این‌ آیه شریفه‌ چون‌ می فرماید: نفس‌ اموالی‌ كه‌ از انفاق‌ آن‌ بخل‌ می ورزند به‌ صورت‌ طوق‌ بر گردن‌ بخیلان‌ آویزان‌ می‌شود، پس‌ معاد اموال‌ مورد بخل‌ در جهنّم‌ همان‌ طوق‌ بر گردن‌ بخیلان‌ است‌.

 

اثبات‌ علم‌ و حیات‌ برای‌ نباتات‌ و جمادات و حیوانات‌، طبق‌ آیات قرآن‌

از برخی آیات استفاده‌ می‌شود كه‌ معاد‌ نباتات‌ و جمادات‌ در قیامت‌ ملازم‌ با حیات‌ و علم‌ است‌، و آنجا عالم‌ حیات‌ و علم‌ است‌، آنجا از هر موجودی‌ حتّی‌ از یك‌ ذرّه بی‌مقدار علم‌ و حیات‌ تراوش‌ می کند. آیه 29سوره شوری‌، بسیار لطیف این‌ معنا را می رساند:

روایاتی‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ سگ‌ اصحاب‌ كهف‌ و ناقه حضرت‌ صالح‌ پیغمبر در بهشت‌ هستند، و آنكه‌ وُحوش‌ و سگ‌ها در جهنّم‌ داخل‌ می شوند و مجرمان‌ را با دندان‌ پاره‌ می كنند، و اینكه‌ شتری‌ كه‌ بر روی‌ آن‌ سه‌ بار و یا هفت‌ بار سفر حج‌ كنند از شتران‌ بهشت‌ است

وَ مِنْ ءَایَـاتِهِ خَلْقُ السَّمَـاوَاتِ وَ الاْرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن‌ دَآبَّةٍ وَ هُوَ عَلَی‌' جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَآءُ قَدِیرٌ.

«و از آیات‌ خداوند آفرینش‌ آسمانها و زمین‌ و آنچه‌ در آنها از جنبندگان‌ خدا منتشر كرده‌ است‌ می‌باشد، و خداوند بر جمع‌ و حشر آنها زمانی‌ كه‌ بخواهد تواناست‌

ظاهراً ضمیر جَمْعِهِمْ به‌ السَّمَـ'وَاتِ وَ الاْرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن‌ دَآبَّةٍ رجوع‌ می كند و این‌ دلالت‌ بر حیات‌ و علم‌ آسمان‌ها و زمین‌ و جمیع‌ جنبندگانی‌ كه‌ در آسمانها و زمین‌ است‌ دارد.

ظاهر آیاتی‌ كه‌ دلالت‌ بر شهادت‌ جمادات‌ چون‌ اعضاء و اجزاء بدن‌ و أمكنه‌ و أزمنه‌ دارد، سرایت‌ حیات‌ و علم‌ را به‌ جمیع‌ موجودات‌ می رساند.

و روایات‌ نیز درباره حشر غیر بشر و ملائكه‌ و موجوداتی‌ كه‌ خداوند در آسمانها و زمین‌ و مابینهما آفریده‌ است‌ بسیار است‌؛ مثل‌ روایاتی‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ سگ‌ اصحاب‌ كهف‌ و ناقه حضرت‌ صالح‌ پیغمبر در بهشت‌ هستند، و آنكه‌ وُحوش‌ و سگ‌ها در جهنّم‌ داخل‌ می شوند و مجرمان‌ را با دندان‌ پاره‌ می كنند، و اینكه‌ شتری‌ كه‌ بر روی‌ آن‌ سه‌ بار و یا هفت‌ بار سفر حج‌ كنند از شتران‌ بهشت‌ است.

 

کلام آخر:

و هر كس‌ این‌ گفتار ما را به‌ خوبی‌ دریابد می داند كه‌: تمام‌ كائنات‌ باید به‌ خدا رجوع‌ كنند؛ و اینست‌ مقتضای‌ حكمت‌ و وفاء به‌ وعد و وعید و مجازات‌. همه موجودات‌ روبسوی‌ غایت‌ و مقصد مطلوب‌ بوده‌ و در حركت‌ هستند، الاّ آنكه‌ حشر هر چیزی‌ بسوی‌ آن‌ چیزیست‌ كه‌ مناسب‌ با اوست‌.از برای‌ انسان‌ حشری‌ است‌ مناسب‌ با او، و از برای‌ شیاطین‌ مناسب‌ آنها، و از برای‌ حیوانات‌ مناسب‌ با آنها، و از برای‌ نباتات‌ و جمادات‌ بحسب‌ آنها



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1253
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

تکلیف کودکان و دیوانگان در قیامت

قیامت

 

 


جایگاه افراد سفیه و دیوانه و نیز كودكان در قیامت چگونه است؟ این موضوع چگونه با عدل خداوند سازگار است ؟ زیرا آنان در دنیا به سبب محرومیتهای ذاتی نتوانسته اند به كمال خداوندی برسند و در قیامت نیز رضوان الهی را درك نخواهند كرد؟


 

 

سخن امام (ره)

ابتدا باید توجّه داشت که ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود.

همه ی گروههایی که به نحوی قصور دارند(نه تقصیر)،جزء مستضعفان شمرده می شوند که رحمت الهی شامل آنها نخواهد شد و این بدین معنا نیست که آنها در رتبه ی بهشتیانی قرار دارند که با اعمال و تلاش خویش به بهشت رسیده اند ؛ بلکه به این معناست که اجمالاً به بهشت راه می یابند و به تعبیر امام خمینی(ره): "این طور نیست که در جهنم را باز کنند و هر کس باقی ماند به جهنم بیندازند.افراد بسیار کمی به جهنم می روند همان طور که افراد کمی هم به مراتب بالای بهشت راه می یابند."(1)

امام خمینی در مورد این افراد توضیح می دهد: "اینها به لحاظ مراتب ادراکی مانند حیوانات هستند و لذا سعادت و شقاوت آن چنانی برایشان مطرح نیست. بلکه فقط قوای حیوانی وجودشان به فعلیت می رسد گرچه بالقوه از حیوانات دیگر عالی ترند. اینها مطابق آیه ی -و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً-(2) جهنمی نخواهند بود و در حقیقت می توان گفت که به حد سعادت برزخیه ی حیوانیه می رسند ،نه سعادت عقلانیه"(3)

 

چند نکته راجع به تکلیف کودکان و دیوانگان

1. تفاوت استعدادها و قابلیت ها میان موجودات و انسان ها اجتناب ناپذیر است و از نشانه های حكمت و عدالت خداست. زیرا اگر قرار بود همه انسان ها دارای یك نوع استعداد و قابلیت بودند نظام جهان استوار نمی شد و زیبایی ها و زشتی ها نمایان نمی شد.

2. تفاوت انسان ها و موجودات در بهره گیری از استعدادها و امكانات به سه عامل بستگی دارد:

الف. عوامل وراثتی و ژنتیكی

ب. عوامل محیطی

ج. اختیار و تلاش آدمی

تأثیرگذاری این عوامل مطابق استواری نظام جهان است و این همان حكمت خداست.

ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود

3. به هر دلیلی اگر انسانی از امكانات و استعدادها كمتر برخوردار بود انتظار كمتری از او در دنیا و آخرت می باشد و این مطابق عدالت خداست.

4. معلولیت ها و نقص ها یا به جهت بی احتیاطی، تقصیر و ظلم دیگران است. و یا به جهت بی احتیاطی و تقصیر خود افراد است. بر اساس نظام مندی جهان و «حكمت خدا» كسانی كه اصول زندگی و احتیاطات رفتاری را رعایت كرده اند نتیجه خوبی و خوشبختی آن را می ببینند و آنها كه رعایت نكرده اند زجر و بدبختی را بچشند. و از جهت «عدالت خدا» اگر مقصر خود افراد باشند كه مكافات عمل خود آنهاست و اگر مقصر دیگرانند خداوند به میزان توانمندی و شرایط آنها، تكلیف و انتظار از آنها خواهد داشت. و به همین جهت در روایت آمده كه خداوند 70 گناه را بر جاهل می آمرزد كه یكی را بر عالم نمی آمرزد و یا كسی كه مریض و ناتوان است خداوند از او انتظار روزه و حج ندارد.

 

آیات و روایات وارده

در این باره در حدیثی می خوانیم: "...اما انّی ایاک امُرُ و ایاک انهی و ایاک معاقب و ایاک اثیب;(4) خدای متعال به عقل فرمود:... همانا روی امر و نهی من با توست و کیفر و پاداشم به حساب توست."

درباره ی سرنوشت کودکان نابالغ و دیوانگان در قیامت، روایات گوناگونی نقل شده است و آنچه در مجموع از آنهااستفاده می شود این است که کودکان مۆمنان، در قیامت، به لطف و عنایت پروردگار، به آنها ملحق شده و راهی بهشت خواهند شد.(5) و براساس برخی تفسیرها در مورد این آیه شریفه معلوم می شود که کودکان مۆمن نیز وارد بهشت می شوند.: "وَالَّذِینَ اَّمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ;(6) و آنها که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را در بهشت به آنها ملحق می کنیم."

به هر دلیلی اگر انسانی از امكانات و استعدادها كمتر برخوردار بود انتظار كمتری از او در دنیا و آخرت می باشد و این مطابق عدالت خداست

در عالم برزخ نیز کودکان انسانهای با ایمان از حمایت پروردگار، برخوردارند و بر اساس برخی روایات، نگهداری از آنها به برخی از انبیا واگذار می شود.(7) در روایات، درباره ی کودکان کفار اختلاف هایی دیده می شود که بررسی آنها از مجال این پاسخ نامه خارج است، ولی آنچه بر آن اتفاق است، این است که آنها در قیامت معذّب نخواهند بود و چنان که قرآن می فرماید: "وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اخریَ;(8) و هیچ کس بار گناه دیگری را بر ندارد." گناهان پدران و مادرانشان را بر عهده ی آنان نخواهند گذاشت.(9) نیر به بیان روایاتی، کودکان کفار در قیامت آزمایش می شوند و اگر از آزمایش سرافراز بیرون آمدند، نیک بخت و چنانچه شکست خورده و از فرمان الهی سرپیچی نمایند، به دوزخ خواهند افتاد.(10) درباره ی سرنوشت کودکان کفار روایات گوناگون است; از جمله، بر اساس برخی روایات آنهابه بهشت خواهند رفت و به روایات دیگر، راهی جهنم خواهند شد، ولی آتش جهنم آنها را نخواهد آزرد، همان گونه که آتشِ نمرود حضرت ابراهیم را نیازرد.(11)

دیوانگان نیز که در حکم کودکان می باشند، مانند آنها در قیامت معذَّب نخواهند بود و به نقل برخی از دانشمندان شیعی، همه آنها و یا برخی از آنها به بهشت خواهند رفت.(12) اما کیفیت و چگونگی برخورد با آنها به تفصیل در روایات بیان نشده است.

 

کلام آخر:

آن چه مهم است خداوند در روز قیامت به هر كس آن چه لیاقت اوست می دهد و او هم به آن امكانات و لذت ها راضی می باشد.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1268
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

قرار گاه خدا آنجاست

قیامت

 

کفار از پیامبر مى پرسیدند چه وقت روز قیامت خواهد بود؟ تاریخش را به من بگو، مثلا چندهزار سال دیگر یا چند میلیون سال دیگر و چند ماه و چند روز و چند ساعت دیگر خواهد بود؟ مثل اینکه بخواهند پیامبر اکرم را عاجز کنند، کسى بگوید که بیا تاریخ دقیقش را به من بگو. واضح است که این حرف جواب ندارد. چرا جواب ندارد؟ اولا پیغمبر همیشه فرموده است که وقت قیامت را جز خدا کسى نمى داند. حال فرض کنیم خدا بخواهد به پیغمبر بگوید.

مثلا اگر گفتند در یک میلیون و صد و پنجاه هزار سال و چند صد و چند سال و چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه بعد واقع خواهد شد؛ به چه دلیل تو مى توانى قبول کنى یا مى توانى رد کنی؟ یک چیزى را باید سۆال کرد که تو خودت بتوانى آن را بفهمى. بلاتشبیه، که اگر راست باشد بفهمى اگر هم دروغ باشد بفهمى. بلاتشبیه، همان مثل معروف ملانصرالدین است: از ملانصرالدین پرسیدند که وسط دنیا کجاست؟ گفت همین جا که من ایستاده ام. اگر مى گویید نه، بروید قدم کنید (و اندازه بگیرید،) ببینید چنین هست یا نیست. کیست که بگوید نه؟! پس اگر کسى این جور سۆالها را جواب بدهد ملانصرالدین است. مى گویید روز قیامت کى است؟ حال ببینید قرآن چگونه جواب مى دهد.

 

پاسخ قرآن به سۆال از زمان قیامت

«فاذا برق البصر» آن وقتى که این چشمها برق مى زند یعنى خیره مى شود (دیگر به زمان قیامت کار ندارد)، آن وقتى که این چشمها خیره مى ماند، وضعى مى بیند که وقتى این چشمها را نگاه کنى اضطراب و خیره شدن را در آنها مى بینى. آن وقتى است که ماه از نور خواهد افتاد، چهره ماه دیگر بى نور خواهد شد. آن وقتى که ماه و خورشید که این همه با هم فاصله دارند و در مدارهاى مختلف حرکت مى کنند در یک جا گرد آورده خواهند شد و تمام این نظامها بهم خواهد خورد آن روزى که انسان فریاد بکشد فرارگاه کجاست.

بارگاه پروردگارت قرارگاه همه است. همه بازگشت به ذات او مى کنند. «یقول الانسان یومئذ این المفر» انسان در آن روز مى گوید فرارگاه کجاست؟ «کلا لا وزر» پناهگاهى نیست. «الى ربک یومئذ المستقر» قرارگاه به سوى پروردگارت است، وعده گاه آنجاست؛ یعنى سخن از پناهگاه نگویید، سخن از وعده گاه و قرارگاه بگویید. قرارگاه، بارگاه پروردگار است

«فاذا برق البصر» آنگاه که چشم خیره و مضطرب گردد «و خسف القمر» و ماه منخسف و بى نور شود «و جمع الشمس والقمر» و ماه و خورشید در کنار یکدیگر قرار بگیرند (یعنى این نظامها در هم بریزد) آن وقت است که انسان (یعنى همین انسان، این گونه انسان که چنین سخنى بر زبان مى آورد) مى گوید فرارگاه کجاست؟ «کلا لا وزر» بس کن، پناهگاهى نیست جز یک چیز: «الى ربک یومئذ المستقر» قرارگاه همه بارگاه پروردگار و قضاى حتم پروردگار است.

قیامت چه وقت است؟ این وقت:«فاذا برق البصر* و خسف القمر* و جمع الشمس والقمر* یقول الانسان یومئذ این المفر* کلا لاوزر* الى ربک یومئذ المستقر» (قیامت/ 7 تا 12).

بارگاه پروردگارت قرارگاه همه است. همه بازگشت به ذات او مى کنند. «یقول الانسان یومئذ این المفر» انسان در آن روز مى گوید فرارگاه کجاست؟ «کلا لا وزر» پناهگاهى نیست. «الى ربک یومئذ المستقر» قرارگاه به سوى پروردگارت است، وعده گاه آنجاست؛ یعنى سخن از پناهگاه نگویید، سخن از وعده گاه و قرارگاه بگویید. قرارگاه، بارگاه پروردگار است.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1133
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

رابطه قانون سوم نیوتون با معاد

معاد

 

آیا قانون سوم نیوتون كه می‌‌‌‌‌ گوید: هر عملى عكس العملى دارد مساوى با آن و در خلافت جهت ، با آیة شریفة فمن یعمل مثقال ذرهْْ خیراً یره، انطباق دارد؟ و از این قانون می‌‌‌‌‌‌ توان براى اثبات معاد استدلال نمود؟

مسئلة معاد و حیات اخروى از نظر اهمیت بعد از مسئله توحید مهم ترین مسئله دینى و اسلامى است، شرایع آسمانى همگى در لزوم ایمان به جهان آخرت اتفاق نظر دارند. پیامبران آمده اند براى این كه مردم را به این دو حقیقت مۆمن و معتقد كنند: یكى به خدا و دیگرى به قیامت. بر این اساس، اعتقاد به قیامت از اركان ایمان در اسلام است. قرآن كریم و حكیمان و متكلمان اسلامى بر لزوم معاد و زندگى پس از مرگ دلایل مختلفى اقامه كرده اند و آیة شریفة : "فمن یعمل مثقال ذرهْْ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرهْْ شراً یره؛ پس هر كس ذرّه اى كار خیر انجام دهد آن را می‌‌‌‌ بیند، و هر كس هم وزن ذره اى كار بد كرده آن را می‌‌‌‌ بیند".[1]

یكى از آیاتى است كه به طور روشن و قاطع خبر می‌ دهد كه انسان در عالم قیامت دقیقاً آن چه را كه انجام داده است اعم از كار نیك و كار بد خواهد دید و به آن خواهد رسید، ولى نمى توان گفت قانون سوم نیوتون بر این آیه شریفة منطبق است؛ زیرا این قانون دربارة نیروى وارده بر اجسام است حتى نظر به رفتار اجتماعى و عكس العمل آن ندارد.

عمل، نیرویى است كه جسمى بر جسم دیگر اعمال می‌ كند و عكس العمل یا رد عمل ، نیرویى است كه این جسم دوم در مقابل عمل بر جسم اول اعمال می‌ نماید. قانون سوم نیوتون قانون یا اصل تساوى عمل و عكس العمل است. بدین معنا كه در مقابل عمل، عكس العمل متقابل با آن هست، مثلاً اگر طنابى را با نیروى ده كیلوگرمى بكشیم تا ممتد شود طناب هم ما را با نیرویى ده كیلوگرمى در جهت مخالف می‌ كشد. البته قابلیت اعمال نیرو از طرف عاملى كه آن را وارد می‌ سازد تنها به این عامل وابسته نیست. بلكه به عاملى هم كه عكس العمل را تولید می‌ كند بستگى دارد، مثلاً وقتى كه كامیونى با درختى تصادم می‌ كند نیرویى كه بر درخت اعمال می‌ كند فقط به اندازة نیرویى است كه درخت می‌ تواند بر كامیون اعمال نماید.[2]

نتیجة عمل انسان (به تعبیر دقیق تر خود عمل، یعنى جهت ملكوتى و باطن عمل) گاهى در جهت مخالف انسان است و آن عبارت از اعمال بد انسان است و گاهى در جهت موافق است و آن كمال انسان است كه همان رفتار خوب انسان است

از این رو وقتى انسان دستش را محكم به دیوار سیمانى بكوبد دستش به شدت آسیب می‌ بیند، ولى وقتى دستش را با همین قدرت به یك گونى پنبه بكوبد دستش آسیبى نمى بیند. پس قانون عمل و عكس العمل اولاً : از قوانین حركت و مربوط به اجسام است نه اعمال و رفتار . ثانیاً: عكس العمل در این قانون همواره در جهت مخالف عمل است، ولى نتیجة عمل انسان (به تعبیر دقیق تر خود عمل، یعنى جهت ملكوتى و باطن عمل) گاهى در جهت مخالف انسان است و آن عبارت از اعمال بد انسان است و گاهى در جهت موافق است و آن كمال انسان است كه همان رفتار خوب انسان است. ثالثاً: نتیجة عمل انسان زاییدة خود عمل است و طرف مقابل در كار نیست، ولى در قانون سوم نیوتون نیروی عمل به طرف مقابل هم بستگى دارد.

نتیجه این كه قانون یا اصل سوم نیوتون (عمل و عكس العمل و اصل تساوى این دو) به آیة شریفة "فمن یعمل مثقال ذرهْْ خیراً یره" انطباق ندارد.

البته اگر مراد از عكس العمل معناى عرفیش باشد، یعنى مقصود این باشد كه هر عملى ، نتیجه و اثرى دارددر این صورت این معنا با كمى مسامحه (چون كه آیة شریفه می‌ فرماید خود عمل را می‌ بیند نه نتیجه اش را) با آیة شریفه منطبق می‌ شود. چنانچه در همین دنیا هم هر عملى عكس العملى دارد ، مثلاً آدمى كه مشروب می‌ خورد به او گفته می‌ شود مشروب نخور، وقتى خورد مجازاتش را در همین دنیا می‌ بیند ، یعنى روى اعصاب، كبد و جهازات دیگرش اثر می گذارد . یا كسى كه خود را از بالاى بلندى پرتاب كند آسیب می‌ بیند، كسى كه سم بخورد نتیجه اش را می‌ بیند.[3]

ملتى كه كوشا و شجاع و كاردان باشند سر افراز و سربلند زندگى می‌ كنند، ولى ملتى كه تنبل، ترسو و بى لیاقت باشند همواره سایه بیگانگان را بر سر خود احساس نموده و تن به ذلت خواهند داد.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1363
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

رشد انسان بعد از مرگ !!!

مرگ

 

با توجه به نظریه روانشناسان كه رشد انسان را تا هنگام مرگ مى‌دانند، آیا انسان پس از مرگ در برزخ و بهشت‌، به كمال خواهد رسید؟ به چه صورت‌؟ با توجه به جسمانى بودن معاد، آیا رشد تنها شناختى است یا خیر؟ در صورت مثبت بودن جواب‌، رشد با توجه به ابعاد جسمى ، ذهنى و اجتماعى و اخلاقى آن چگونه خواهد بود؟ اصلاً چرا در آن دنیا نیاز به رشد است‌؟

پاسخ:

پیش از پاسخ ، ذكر این نكته شایسته است كه معاد از نظر بیشتر دانشمندان اسلامى و بر اساس آیات و روایات هم جسمانى و هم روحانى است‌.

در برزخ نیز روح انسان پس از جدا شدن از تن‌، در قالب مثالى خود قرار مى‌گیرد.

نكته دیگر اینكه "رشد" معانى متفاوتى دارد. در این نوشتار با توجه به سیر انسان به سوى خدا در دنیا و آخرت از واژه "تكامل‌" استفاده شده است‌.

آیات (ق‌، 15) و روایات گویاى این حقیقت است كه حركت و كمال در عوالم بالاتر از دنیا نیز وجود دارد. حتى خود انتقال از عالم دنیا به برزخ و از برزخ به عالم حشر، و اولین عالم از عوالم حشر به جاى خود یك تحول و سرفصلى از حركت كلى تكامل مى‌باشد؛ به عبارت دیگر: انسان از دو بعد بدن مادى و روح تشكیل شده است‌. این دو در هیچ نشئه‌اى از هم دیگر جدا نیستند ـ هر چند تفاوت‌هاى اندكى سه عالم دنیا، برزخ و آخرت با یك‌دیگر دارند ـ ماده براساس قواعد فلسفى ملازم با حركت و از قوه به فعلیت درآمدن است كه این خود نوعى رشد و تكامل براى او محسوب مى شود. بنابراین در هر سه عالم بدن مادى و در كنار آن روح انسان به حركت و تكامل خود ادامه مى دهند؛ منتها باید توجه داشت كه مسیر صعود به سوى خداوند، نسبت به نظام‌هاى عوالم گوناگون‌، مختلف خواهد بود.

مسیر در نظام دنیوى همین تكالیف شرعیه است كه انسان باید خود را با آن منطبق سازد؛ اما وقتى به برزخ و قیامت منتقل شدیم در آن جا نظام و احكام دیگرى است‌.

 

چرایى تكامل 

احكام و آثار برزخ و قیامت با دنیا بسیار متفاوت است‌. انسان اگر بخواهد در سیر خود به سوى خدا و لقاى حضرت حق به عوالم دیگر وارد شده و آن مراحل را طى كند باید هم روحش متحول گشته‌، یك سلسله رنگ‌ها و معیارها را از دست داده‌، تكامل یافته و متناسب با آن عوالم و موازین آن‌ها شود، و هم جسمش با حركت و تحول خود خصوصیات و آثار عالم مادى را رها ساخته و با كسب یك سلسله از احكام و قوانین عالم بالا متناسب با آن‌ها گردد.

انسان در جهنم مى سوزد ولى خاكستر نمى شود، بدن باید چگونه باشد كه بسوزد ولى خاكستر نشود؟ این گونه آیات و روایات به روشنى حاكى از این سنت الهى است كه هم روح و هم جسم باید متحول و متكامل شده تا قابلیت احكام و آثار آن عوالم را بیابند

اگر در اوصاف‌، احكام و آثار عوالم دیگر در روایات دقت و تأمل كنیم‌، برخى روایات مى گویند كه انسان در بهشت پیر نمى‌شود، مریض نمى گردد، غذایش غیر غذاى این‌جا است‌، خواستش غیر از خواست این دنیا است‌، یا آیاتى داریم كه به صراحت مى فرمایند: انسان در جهنم مى سوزد ولى خاكستر نمى شود، (نساء56 ) بدن باید چگونه باشد كه بسوزد ولى خاكستر نشود؟ این گونه آیات و روایات به روشنى حاكى از این سنت الهى است كه هم روح و هم جسم باید متحول و متكامل شده تا قابلیت احكام و آثار آن عوالم را بیابند.

 

چگونگى تكامل 

انسان با توجه به اینكه از دو بعد جسم و روح تشكیل شده و پس از مرگ در دو عالم برزخ و قیامت كه با هم متفاوتند وارد مى شود، در هر مرحله تكامل خاص خود دارد.

 

تحول بدن 

پس از جدا شدن روح از بدن‌، بدن در نظام مادى در شرایط جدیدى قرار گرفته و مبدل به خاك مى گردد، این بدن به صورت ذرات در آمده و در نظام مادى باقى مى ماند تا هنگامى كه نظام مادى در اوایل  قیامت و حشر شروع به تحول كلى كرده‌، حركت جدیدى را آغاز كند. بدن نیز مانند سایر ذرات روى زمین تغییر متناسب با آن جهان را مى یابد.ذرات بدن پس از این تحول اساسى و زوال و هلاك وجود قبلى و ظهور وجود حقیقى ، به صورت بدن در آمده‌، با روح متحد گشته و در پیشگاه حق در اول حشر قرار مى گیرد. بدیهى است كه جسم آن دنیا نواقص و عیوب این دنیا را ندارد و تحولى متناسب با آن دنیا دارد. برخى آیه 8 سوره "یس‌" را دلیلى بر این امر دانسته‌اند.(ر. ك‌: منشور جاوید، آیه الله جعفر سبحانى ، ج 9، ص 154، انتشارات سیدالشهدأ.)

پرواز روح

 

تكامل روح 

روح از مجردات است و در تعلق به بدن از عالم بالا سیر نزولى داشته‌، مرحله به مرحله تا رسیدن به تن انسان تنزل‌هاى زیادى را پشت سر مى گذارد. روح با پشت سر گذاشتن این تنزلات چهره واقعى خود را از دست داده و بخشى از كمالات وجودى او زیر حجاب‌هاى متعددى قرار مى گیرد. آیه شریفه‌: "فَإِذَا سَوَّیتُه‌ُو وَ نَفَخْت‌ُ فِیه‌ِ مِن رُّوحِى " (ص‌، 72) بیانگر این سیر نزولى روح است‌.

روح در برگشت خود به سوى حق در هر عالمى از عوالم به مرتبه‌اى از مراتب وجودى و ذاتى خود و به صورتى از صورت‌هاى اصلى خود نایل مى گردد و این همان تكامل روح است كه براى ورود به عوالم بالاتر و آماده شدن براى پذیرش احكام‌، آثار، قوانین و سنن آن‌ها لازم و ضرورى مى باشد.

 

تكامل برزخی 

روح پس از جدا شدن از تن‌، به جهان برزخ وارد مى شود، و حركت آدمى در دنیا را تداوم میدهد. روح در جهان برزخ در جهت سیر به خداى متعال حركت مى كند و عیب‌ها و نقصها را از دست داده‌، با كسب كمالات و قابلیت‌ها و خصوصیات جدید لیاقت ورود به عالم حشر را پیدا مى كند.(عروج روح‌، محمد شجاعى ، ص 122، مۆسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر)

مسیر در نظام دنیوى همین تكالیف شرعیه است كه انسان باید خود را با آن منطبق سازد؛ اما وقتى به برزخ و قیامت منتقل شدیم در آن جا نظام و احكام دیگرى است‌

 

تكامل در قیامت 

با تحقق مرگ برزخى (نفخ صور اول‌) ارواح از نظام برزخ به بالاتر وارد مى گردند كه این انتقال خود، در حركت صعودى به سوى حضرت حق‌، یك تحول تكاملى بزرگ براى روح است‌. همچنین پس از ورود روح به عالم اول از عوالم قیامت و پیوند آن با بدن‌، منازل‌، مواقف و سر فصل هایى در پیش روى انسان قرار مى گیرد كه هر یك به جاى خود یك رویداد بزرگ تكاملى است‌؛ چرا كه با هر انتقالى ، انسان به صورت اصلى خود، نزدیك شده و به كمالات از دست رفته خود هنگام سیر نزولى ، نائل گشته و به تدریج سعه،وجودى خود را یافته و متناسب عالم قرب مى شود.

آیات و روایات نیز گویاى حركت و تكامل در حشر و عوالم پس از آن است‌:

"إِن‌َّ الَّذِین‌َ یشْتَرُون‌َ بِعَهْدِ اللَّه‌ِ وَأَیمَـَنِهِم‌ْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَغ‌كَ لاَ  خَلَـَق‌َ لَهُم‌ْ فِى الاْ ?َخِرَه‌ِ وَلاَ  یكَلِّمُهُم‌ُ اللَّه‌ُ وَلاَ  ینظُرُ إِلَیهِم‌ْ یوْم‌َ الْقِیـَمَه‌ِ وَلاَ  یزَكِّیهِم‌ْ وَلَهُم‌ْ عَذَاب‌ٌ أَلِیم‌ٌ ؛(آل عمران‌،77)

كسانى كه عهد و پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیز مى فروشند، آنان را در آخرت ]از سعادت‌هاى اخروى [ بهره‌اى نیست‌؛ و خداى ]متعال‌[ روز قیامت با آنان سخن نمى گوید و به ]نظر رحمت به‌[ ایشان نمى نگرد و ]آن‌هارا[ پاكشان نمى گرداند و عذابى دردناك حواهند داشت‌."

جمله " و پاكشان نمى گرداند" در این آیه مفهوم خاصى دارد. این جمله حكایت‌گر این حقیقت است كه انسان‌هایى كه در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق مى باشد، در حشر و در مواقف و عوالم آن‌، مشمول تزكیه حضرت حق بوده‌، خداوند آنان را از ناپاكى ها پاك ساخته و آنان را از آن‌چه كه روى چهره اصلى انسان قرار گرفته و از بسیارى از حقایق محجوبشان كرده‌، تزكیه و تطهیر مى كند. پس این آیه به روشنى مى گوید كه تزكیه در عالم قیامت هست‌؛ و نیز رك‌: بقره‌، 174؛ نسá 175)(ر. ك‌: قیام قیامت‌، استاد محمد شجاعى ، مقدمه و تدوین‌: محمدرضا كاشفى ، ص 101،119،مۆسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر.)

تزكیه و تكاملى كه در آیات از آن نام برده شده‌، عام است و همه جنبه‌هاى عاطفى ، اخلاقى و شناختى را شامل مى شود.

 

بخش اعتقادات شیعه تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1238
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چگونه به قیامت می رویم؟!

قیامت

 

اگر قرار باشد، جسم مادی انسان دوباره در قیامت، برانگیخته شود، با توجه به تبدیل مواد كه در طبیعت صورت می گیرد و جزئی از بدن شخص، جزء بدن دیگری می شود، چگونه معاد جسمانی ممكن است؟

پاسخ:

از مسایل مهم در بحث معاد، چگونگی تحقق آن است.

آیا حیات بعد از مرگ تنها جنبه روحانی دارد، یعنی روح انسان بعد از مردن برای همیشه از بدن جدا می گردد، بدن می پوسد و متلاشی می شود؟

زندگی جاویدان سرای دیگر تنها مربوط به روح است یا این كه زندگی بعد از مرگ در هر دو جنبه، صورت می گیرد؛ هم جسم مادی باز می گردد و هم روح، و بار دیگر با یكدیگر متحد می شوند؟ یا این كه فقط جنبه جسمانی دارد، یعنی تنها جسم باز می گردد و روح چیزی جز آثار و خواص این جسم نیست؟ البته مراد این نیست كه جسم بی جان و منجمد مانند درخت برانگیخته می شود، بلكه مقصود این است كه: واقعیت انسان همان هیكل ظاهری او است، به اضافه این كه دارای حسّ و حركت و ادراك است و از روح و نفس مجرد، ورای این حس و حركت خبری نیست. در واقع انسان در حد حیوان است؛ فقط از طریق امتیازات خاصی از او جدا شده و گوهری به نام نفس و روح (غیر از روح به معنی حس و ادراك) ندارد، و در آخرت جسم دارای حس و حركت و ادراك بر می گردد.

یا این كه معاد جنبه روحانی و نیمه جسمانی دارد، یعنی روح و جسم هر دو باز می گردند و با هم متحد می شوند، اما نه این جسم مادی عنصری، بلكه جسم لطیفی كه برتر از این جسم و عصاره آن است.

هر یك از چهار نظریه فوق، طرفدارانی دارد، اما آن چه به وضوح از قرآن مجید استفاده می شود و صدها آیه دلالت بر آن دارد، معاد روحانی و جسمانی است (با همین جسم مادی) و از آن رو كه بازگشت روح در میان دانشمندان و فلاسفه، مسلّم است، تعبیر به "معاد جسمانی" می شود، در حالی كه منظور "معاد روحانی و جسمانی" است.

از آن جا كه آیات بیانگر معاد جسمانی (= جسمانی و روحانی) بسیار فراوان است، به چند تا از آن ها اشاره می كنیم:

الف) گروهی از آیات درباره احیای مردگان در امت های پیشین است، مانند زنده شدن پرندگان به دعای ابراهیم: "(به خاطر بیاور) هنگامی را كه ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می كنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ عرض كرد: آری (ایمان آورده ام) ولی می خواهم قلبم آرامش یابد.

فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن و آن ها را (پس از ذبح كردن) قطعه قطعه كن (و در هم بیامیز) سپس بر سر كوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آن ها را بخوان، كه به سرعت به سوی تو می آیند. بدان خداوند قادر و حكیم است، و توان بر جمع آن ها دارد.

درست است كه كانون پاداش و كیفر و لذّت و ألم، روح است، ولی می دانیم كه روح، بسیاری از لذّت‏ها و آلام را از طریق جسم دریافت می‏كند. بنابراین، باید معاد جسمانی باشد همان طور كه ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد

نیز سرگذشت گاو بنی اسرائیل: "(به یاد آورید) هنگامی را كه فردی را به قتل رسانیدند، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختند، و خداوند آن چه را مخفی می داشتید، آشكار می سازد. سپس گفتیم: قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود، و قاتل را معرفی كند). خداوند این گونه مردگان را زنده می كند، و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید اندیشه كنید".

همچنین زنده شدن عزیر، و زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی.

ملاحظه آیات وارد در این موارد به روشنی ثابت می كند كیفیت معاد در سرای دیگر بسان كیفیت احیای مردگانی است كه در این داستان ها آمده است، و هدف از بیان سرگذشت آنان، علاوه بر تقریب امكان معاد به اذهان، اشاره به كیفیت معاد می باشد. با توجه به این آیات نمی توان گفت: بدن اخروی از قبیل بدن برزخی و صورت های مثالی است كه نفس با خلاقیت خود آن ها را ایجاد می كند، بلكه آیات به روشنی دلالت می كنند بدن های دنیوی كه در كتب علمی از آن به بدن مادی و عنصری تعبیر می شود، برانگیخته خواهد شد. در غیر این صورت تمام این تشبیه ها و تقریب ها بلاغت خود را از دست خواهند داد و رابطه میان معاد و مردگان زنده شده به وسیله پیامبران از بین خواهد رفت.

مسلّماً حیات اخروی از كمال خاصی برخوردار است و قرآن می فرماید: "زندگی اخروی و زندگی حقیقی و واقعی است، اگر می دانستید".

عقیده صحیح در مورد معاد آن است كه آن هم روحانی و هم جسمانی است. مرحوم علامه مجلسی می‏گوید: معاد جسمانی از اموری است كه همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب می‏شود و منكران آن از زمره مسلمانان خارجند. آیات قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انكار نمی‏باشد.(1)

معاد

 

اینان می‏گویند: درست است كه كانون پاداش و كیفر و لذّت و ألم، روح است، ولی می دانیم كه روح، بسیاری از لذّت‏ها و آلام را از طریق جسم دریافت می‏كند. بنابراین، باید معاد جسمانی باشد همان طور كه ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد، آیاتی از قبیل:

1- "أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلی قادرین علی ان نسوّی بنانه؛ آیا انسان می‏پندارد كه استخوان‏های او را جمع نخواهیم كرد، آری قادریم كه حتی خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنیم".(2)

2- بگو همان كسی آن را زنده می‏كند كه نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است".(3)

3- خداوند كسانی را كه در قبرها هستند، زنده می‏كند.(4)

4- در صور دمیده می‏شود پس همه از قبرها به سوی پروردگارش شتابان می‏روند.(5)

 

مراد از جسمانی بودن معاد:

بعضی‏ جسمانی بودن معاد را به معنای این می‏دانند كه جسم انسان با همین خصوصیات مادی كه برای این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است (كه گاهی استخوانش می‏شكند، دیوانه می‏شود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما می‏خورد، گرمازده می‏شود، خسته می‏شود، پیر می‏شود و...) در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد و بدن اخروی عین بدن دنیوی است.

اما جسمانی بودن به این معنا قابلیت برای بقا و جاودانگی ندارد. بدون شك هیچ یك از معتقدان به معاد جسمانی ملتزم نمی‏شوند جسمی كه در دنیا بود، با همان وضعیت بر می‏گردد، بلكه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود، به طوری كه از جهت شباهت عین جسد اوّل باشد و از جهتی مثل آن است، به طوری كه هر كس این قالب را ببیند بگوید این، فلانی است، آن شخصِ دیگر است. به تعبیر دیگر مادی بودن در قیامت و آخرت مادیتی خواهد بود كه با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد، به نحوی كه قابلیت جاودانگی داشته و فضولات نداشته باشد و موجب خستگی و ملالت نباشد.

آیات به روشنی دلالت می كنند بدن های دنیوی كه در كتب علمی از آن به بدن مادی و عنصری تعبیر می شود، برانگیخته خواهد شد

صدرالمتألهین می گوید:

آن چه در اعتقاد به حشر بدن‏ها از روز قیامت لازم است، آن است كه بدن هایی از قبرها برانگیخته می‏شوند به طوری كه اگر كسی تك تك آن‏ها را ببیند، بگوید: این فلان كس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن بهمان است.(6)

علامه تهرانی(ره) می‏نویسد:

جمهور اهل اسلام و تمام فقها و اصحاب حدیث قائل شده‏اند كه معاد فقط جسمانی است. بنابراین، روح نزد آنان عبارت است از جسمی كه در بدن ساری و جاری است همانند آب در گل و روغن در زیتون.

جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شده‏اند كه معاد فقط روحانی است؛ یعنی فقط عقلی است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم می‏شود و اعاده معدوم امری محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقی می‏ماند.

بسیاری از اكابر حكما و مشایخ عرفا و جمعی از متكلمان مانند حجت الاسلام غزالی و حلیمی و راغب اصفهانی و بسیاری از اصحاب امامیه مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و علاّمه حلّی و خواجه نصیر الدین طوسی قائل به هر دو قسم از معاد شده اند. و محقق سبزواری هم همین قول را متین و استوار می‏داند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن. به تعبیر دیگر، از عقل و نفس تركیب یافته، بنابراین، برای بدن، كمالی است و برای نفس هم كمالی. هم چنین اكثر نصاری و تناسخیه به همین قول معتقدند؛ فقط فرق در این است كه محققان مسلمان و پیروان آنان معتقدند كه ارواح حادث اند و به بدن بر می گردند، ولی تناسخیه معتقدند كه ارواح قدیم اند و هر كدام به جسم خاص حلول می‏نمایند.

انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتی كه با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت‏های آن جا استفاده خواهد كرد

در گفتار كسانی كه معتقد به معاد روحانی و جسمانی هستند، نیز اختلاف است كه آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟

ایشان می‏فرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست كه نشئه دوم كه نشئه آخر است، شرایط دیگری دارد. بدنی ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.

آیات قرآن كریم هم دلالت دارند كه روح به بدنی مثل این بدن تعلق می‏گیرد و محشور می‏شود. از جمله:

"علی ان نبدّلكم امثالكم و ننشئكم فیما لا تعلمون؛(7)ما در میان شما مرگ را مقدّر كردیم تا آن كه مثل‏های شما را تبدیل كنیم و شما را در آن چیزهایی كه نمی‏دانید ایجاد نماییم".

آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودی و كیان آن‏ها را استوار نمودیم و زمانی كه بخواهیم مثل‏های آنان را تبدیل می‏نماییم".(8)

مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معنای احوال و اطوار است، یعنی ما بدن‏های آنان را به احوال و اطوار مختلف در می‏آوریم. البته با اطوار عالیه محشور می‏شود، نه با آن مادّیت و كثافت كه در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)

بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتی كه با قوانین آن سازگار باشد و از نعمت‏های آن جا استفاده خواهد كرد.

نیازهای انسان در بهشت هم برآورده می‏شود، "ما تشتهیه الانفس".(10) در بهشت، شخصی بهشتی هر چه را اراده كند نزدش حاضر می‏شود.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1185
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

در قیامت چه کسانی برهنه‌اند؟

قیامت

 

آیا همه افراد در جهان آخرت برهنه هستند؟ 

 

پاسخ:  

ظاهراً منظور سۆال «روز قیامت» یا «روز حشر» است، زیرا قطعاً در بهشت برهنگی وجود ندارد و اهل بهشت لباس‌های زیبای ارزشمند از حریر و زینت و مانند آن می‌پوشند: «عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرق(1)؛ بر اندامشان لباس‌هایی از حریر نازک سبز رنگ و دیبای ضخیم است». لباس‌ها علاوه بر پوشیدگی و عفاف (که از شاخه‌های طهارت است) بر زیبایی اهل بهشت می‌افزاید و از نعمت‌های بهشت می‌باشد.

جهنمیان نیز لباس دارند، البته لباس آنها نه برای پوشاندن و عفت و نه برای زیبایی، بلکه پوششی از آتش است تا بر عذاب آنان افزوده گردد: «فالذین کفروا قُطّعت لهم ثیاب من نار(2)؛ و کافران را لباسی از آتش دوزخ به قامت بریده‌اند». بنابر این اهل بهشت لباس‌های زیبا و دوست داشتنی دارند و برهنگی (که شرمگینی در پی دارد) از اهل بهشت به دور است. اهل جهنم نیز گرچه به همه عوامل شرمگینی گرفتار، از جمله شرمگینی عریانی، اما لباس و پوششی از آتش دارند که عذاب آنان را افزایش می‌دهد.

اما در روز قیامت عباراتی از معصومان (علیهم السلام) رسیده که دلالت دارد جز مۆمنان ناب، غالب مردم در روز حشر برهنه محشور می‌شوند.(3) مۆمنین ناب در صحنه قیامت نسبت به عموم مردم اقلیتی هستند که در آنها ناپیدا می‌باشند و اکثر قریب به اتفاق را کافران، مشرکان، فاسقان یا مۆمنان گناهکاری تشکیل می‌دهند که به خاطر گناهانشان شایستگی پوشیده بودن در صحنه قیامت را از دست داده‌اند. یکی از گرفتاری‌های آنان در قیامت شرم برهنگی است؛ اما مۆمنان شایسته در صحنه محشر، پوشیده و در امان از شرم و عار برهنگی می‌باشند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند شیعیان ما را در روز قیامت در حالی بر می‌انگیزد که عورت‌های آنان پوشیده است».(4) بنابر روایت دیگری مۆمنان با پوشش‌هایی از نور که بدن و عورت‌های آنان را پوشانده، محشور می‌شوند.(5) بنابر روایتی دیگر مۆمنان در قیامت بدنشان به وسیله کفنشان پوشیده می‌شود و خدایی که بدن‌های پوسیده را زنده می‌کند، کفن‌های پوسیده را نیز نو می‌گرداند و مۆمنانی که بدون کفن دفن شده باشند، با پوششی که خدا بخواهد، عورتشان پوشیده می‌گردد.(6)

مۆمن از خوف و هراس‌ها در امان است،‌ از جمله خوف و شرم برهنگی در صحنه محشر از او دور می‌باشد اما منافقان، فاسقان، گناهکاران و کافران به خوف و هراس گوناگون گرفتارند، از جمله شرم برهنگی در محشر گریبانگیر آنان است

بنابراین مۆمن از خوف و هراس‌ها در امان است،‌ از جمله خوف و شرم برهنگی در صحنه محشر از او دور می‌باشد اما منافقان، فاسقان، گناهکاران و کافران به خوف و هراس گوناگون گرفتارند، از جمله شرم برهنگی در محشر گریبانگیر آنان است. خداوند زنان و مردان را در محشر برهنه محشور نمی‌کند که آنان به تماشای عورت‌های یکدیگر بپردازند،‌ زیرا جهان آخرت، جهان عفت و پاکی است و مشغولیت ذهنی شدید یکی از پوشش‌هایی است که در آخرت وجود دارد و چشم‌ها را از دیدن عورت دیگران باز می‌دارد.

بنابر روایتی وقتی عایشه همسر پیامبر شنید که مردم در روز قیامت برهنه محشور می‌شوند، با سوز و گداز گفت: وای از این زشتی! آیا آنان از زن و مرد به عورت‌های یکدیگر نگاه می‌کنند؟! رسول خدا فرمود: «هر انسان در آن روز چنان به خودش مشغول و گرفتار است که حتى فرصت ذهنی برای این کار ندارد».(7)

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1186
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

اعتقاد به معاد و این همه انحراف...!!!

معاد

 

اگر اعتقاد به «معاد» انسان را از انحراف و گناه باز مى دارد; پس چرا در جوامع مذهبى این همه انحراف دیده مى شود؟

بى تردید اعتقاد به معاد، انسان را از گناه باز مى دارد. خداوند فراموشى معاد و روز حساب را از عوامل گمراهى مى داند. (... اِنَّ الَّذینَ یَضِلّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسوا یَومَ الحِساب)[1]; ... در حقیقت كسانى كه از راه خدا گمراه مى شوند چون روز حساب را از یاد برده اند عذاب سختى دارند.

جامعه اى كه تنها علم و آگاهى به معاد داشته باشد، ولى آن را باور نكرده و به مرحله یقین نرسیده باشد، از انحراف، ستم و تعدّى مصون نخواهد بود. هنگامى كه انسان به چیزى یقین پیدا كرد و باور نمود، دیگر آن را فراموش نمى كند و یقین به معاد است كه از انحرافات جلوگیرى مى كند.

داشتن عنوان مذهبى به تنهایى دلیل نمى شود كه در جامعه انحرافى نباشد. در جامعه اى كه اكثر مردم، معاد را باور كنند، انحرافات كاهش مى یابد. نمونه آن ماه رمضان در جوامع اسلامى است، چون در این ماه مردم بیش از ماه هاى دیگر به یاد معاد هستند، میزان بزه كارهاى اجتماعى كاهش مى یابد.

 

رستگار نمى شوند!

هنگام سركشى هر یك از غرایز حیوانى، جز ترس از انتقام الهى و دوزخ، چیزى نمى تواند آتش خشم و غرایز انسان ها را خاموش سازد. قرآن بى اعتنایى و بى رحمى در برابر یتیمان و مستمندان را از صفات كسانى مى داند كه به قیامت اعتقاد ندارند و این، گویاى آن است كه «انسان معتقد به معاد» این گونه نیست:

(أَرَءَیْتَ الَّذِى یُكَذِّبُ بِالدِّین * فَذَ لِكَ الَّذِى یَدُعُّ الْیَتِیم * وَ لاَ یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِینِ)[2]; آیا دیدى كسى را كه روز جزا را انكار مى كند؟ او همان كسى است كه [با كمال بى رحمى] یتیم را به سختى مى راند و افراد را به اطعام بینوایان ترغیب نمى كند.

بارها پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى ترس مردم از گناه و دورى از اطاعت هواى نفس و غرایز حیوانى، آنان را از عذاب روز قیامت مى ترسانید. حتّى ترس خود را از عذاب الهى در روز قیامت به مردم بیان مى كرد و مى فرمود:

(إِنِّى أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّى عَذَابَ یَوْم عَظِیم)[3]; من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ [قیامت] مى ترسم.

جامعه اى كه تنها علم و آگاهى به معاد داشته باشد، ولى آن را باور نكرده و به مرحله یقین نرسیده باشد، از انحراف، ستم و تعدّى مصون نخواهد بود

(وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَیْكُمْ عَذَابَ یَوْم كَبِیر)[4]; و اگر از [این فرمان خدا] روى‌گردان شوید; من بر شما، از عذاب روز بزرگ، بیمناك هستم.

(أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنِّى أَخَافُ عَلَیْكُمْ عَذَابَ یَوْم أَلِیم)[5]; جز «اللّه» را نپرستید، زیرا به شما از عذاب روز دردناكى مى ترسم!

 

آثار تربیتى ایمان به معاد

برخى از آثار و نتایج تربیتى اعتقاد به معاد عبارت است از:

1. باریابى به مقام ابرار (نیكان)

(لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِر ...)[6]; نیكى [تنها] این نیست صورت خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب كنید، بلكه نیكى آن است كه به خدا و روز رستاخیز و ... ایمان آورند.

2. پیشگیرى از غرور علمى و انحراف اندیشه

راسخان در علم مى گویند:

(رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّاب * رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْم لاَّ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ)[7]; پروردگارا! دل هاى ما را ـ بعد از آن كه ما را هدایت كردى ـ [از راه حق] منحرف مگردان و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده اى. پروردگارا! تو مردم را در روزى كه تردیدى در آن نیست جمع خواهى كرد، قطعاً خداوند از وعده [خود] سرپیچى نمى كند.

داشتن عنوان مذهبى به تنهایى دلیل نمى شود كه در جامعه انحرافى نباشد. در جامعه اى كه اكثر مردم معاد را باور كنند، انحرافات كاهش مى یابد

3. رهایى از بى خبرى و گریز از آتش جهنم

(إِنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَآءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ ءَایَـتِنَا غَـفِلُون * أُولَـئِكَ مَأْوَهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ)[8]; كسانى كه امید به دیدار ما ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تكیه كردند و كسانى كه از آیات ما غافلند; [همه]آنها جایگاهشان آتش است، به [كیفر] آن چه به دست مى آورند.

4. گرایش به خوبى ها

(فَمَن كَانَ یَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَــلِحًا وَ لاَ یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَ)[9]; پس هر كس به لقاى پروردگارش امید دارد باید به كار شایسته بپردازد و كسى را در عبادت پروردگارش شریك نكند.

5. مقاومت در میدان جهاد

(قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَـاقُوا اللَّهِ كَم مِّن فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةَم بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّـبِرِینَ)[10]; كسانى كه به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسیار، به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با بردباران است.[11]

6. پیشگیرى از مفاسد اجتماعى و اقتصادى

(ویلٌ لِلمُطَفِّفین * اَلَّذینَ اِذَا اكتالوا عَلَى النّاسِ یَستَوفون * واِذا كالوهُم اَو وزَنوهُم یُخسِرون * اَلا یَظُنُّ اُولـئِكَ اَنَّهُم مَبعوثون * لِیَوم عَظیم * یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العــلَمین)[12]; واى بر كم فروشان; آنان كه وقتى براى خود پیمانه مى كنند، حق خود را به طور كامل مى گیرند، امّا هنگامى كه مى خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن كنند، كم مى گذارند آیا آنان گمان نمى كنند كه برانگیخته مى شوند در روزى بزرگ; روزى كه مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1172
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

بازرسان قبر چه کسانی‌اند؟

قبر

 

«پرسش قبر» ‌از مهم ترین موضوعات این مبحث است که در بسیاری از روایات این باب، از آن سخن رفته است و در اهمیت این موضوع همین نکته بس که انکار کننده ی آن، شیعه ی اهل بیت علیهم السلام نیست.

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس سه چیز را انکار کند، شیعه ی ما نیست:   1- معراج    2- پرسش قبر    3- شفاعت». (1)

از روایات استفاده می شود که پرسشهای قبر را دو فرشته به نامهای نکیر و منکر انجام می دهند:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند تعالی، دو فرشته به نامهای نکیر و منکر، جهت پرسش به قبر می فرستد».(2)

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند: سیمای فرشتگان بازرس قبر چگونه است؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بسیار تندخو و زشتند؛ صدایشان همچو رعد غرّان و چشمانشان چون برق تابان است.

موهایشان [به گونه ای بلند است که از پشتشان آویزان و] به روی زمین کشیده می شود؛ دندانهایشان [به گونه ای تیز است که وقتی آنها] را در زمین فرو کنند، گودالی پدیدار شود.» (3)

امام کاظم علیه السلام فرمود: «هنگام ورود مۆمن به قبر، بازرسان قبر [ با احترام] او را نشانند و سۆالاتشان را پرسند [ و چون پاسخ به نیکی شنوند] قبرش را تا چشم کار می کند، بگشایند و از طعامهای بهشتی برایش ‍ [ارمغان] آورند.» (4)

حال این سۆال به ذهن می رسد که آیا سیمای فرشتگان بازرس قبر، نسبت به نیکان و بدان یکسان است یا تفاوت دارد؟

برای پاسخ به این سۆال، به نکاتی چند اشاره می شود:

الف- بازرسان قبر با این سیمای وحشتناک و هراسنده، فقط به سراغ بدکاران می آیند و این دیدار نامیمون سزای کمی از گناهان بزرگ آنهاست.

در برخی اخبار و ادعیه نیز بین بازرسان قبر، تفاوت گذاشته شده است؛ نسبت به بدکاران « نکیر و منکر» و نسبت به نیکوکاران « بشیر و مبشر» نامیده شده اند

ب- سیمای بازرسان قبر نسبت به نیکوکاران بسیار زیبا و برخورد آنها همراه با مهربانی و محبت است.

ج- در برخی اخبار و ادعیه نیز بین بازرسان قبر، تفاوت گذاشته شده است؛ نسبت به بدکاران « نکیر و منکر» و نسبت به نیکوکاران « بشیر و مبشر» نامیده شده اند. (5)

«نکیر و منکر» را بدین سبب نام نهاده اند که از منکران خدا، پیامبر، امام و ... همچنین از انجام دهندگان منکرات و زشتی ها سۆال می کنند.

«بشیر و مبشر»‌ را از این رو که بشارت دهنده و مژده آور برای اهل ایمان و نیکوکاران هستند، بدین اسم نام نهاده اند.

شایان ذکر است که گاهی از فرشتگان بشارت نیز، تعبیر به « نکیر و منکر» می شود.

 

آزمونی سخت

برزخ

 

در برزخ از مسائل کلی ( اعمال و عقاید) پرسیده می شود و رسیدگی به مسائل دیگر، به قیامت واگذار می گردد:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «از خدا، پیامبر، دین و امام پرسیده می شود». (6)

امام سجاد علیه السلام فرمود: «دریغا! ای فرزند آدم! غافلی؛ اما خدایت از تو غافل نیست. مرگ، شتابان سراغت می آید؛ تو را در می یابد؛ آنگاه تک و تنها به خانه قبر خواهی رفت و فرشتگان پرسش برای آزمونی سخت، نزدت می آیند و درباره ی پروردگار، پیامبر، دین، کتاب و امام از تو می پرسند. سپس از شمار عمر و چگونگی گذراندن آن و بعد، از به دست آوردن مال و چگونگی صرف  خواهند پرسید.»(7)

امام صادق علیه السلام فرمود: « در قبر از پنج چیز [ دیگر، نیز] پرسیده می‌شود:

1- نماز،  2- زکات،  3- حج،  4- روزه،  5- دوستی اهل بیت علیهم السلام» (8).

بنابراین، مهم ترین سۆالات قبر - تا آنجا که ما یافتیم - به شرح زیر است:

1- معبودت که او را پرستش می کردی، چه کسی بود؟

2- پیامبرت که بود؟

3- کتابش چه نام داشت؟

4- امامی که فرمانش را می بردی، چه کسی بود؟

5- شمار عمرت چند است و آن را چگونه صرف کردی؟

6- مالت را از کجا آورده و در چه راهی صرف نمودی؟

7- آیا نمازت را بدرستی انجام دادی؟

8- زکات و خمس مالت را پرداختی؟

9- از عهده ی حج واجبت به نیکی برآمدی؟

10- روزه های واجبت را به جا آوردی؟

11- آیا نسبت به اهل بیت علیهم السلام محبت داشتی؟

پاسخ به سۆالات بازرسان قبر، ارتباط مستقیم با اعمال و عقاید افراد دارد. آنان که در این جهان به نیکی از عهده ی این آزمون برآیند، با موفقیت این راه را پشت سر می گذارند؛ اما کسانی که در دنیا با کوله باری از گناه، راهی آن سرا شوند، در برابر آزمونی بسیار سخت قرار دارند

غیر از موارد یاد شده، در روایتی آمده است:‌ از دوستان شخص نیز سۆال می کنند و چنین پرسند: با که دوست بودی؟ (9)

پاسخ به سۆالات بازرسان قبر، ارتباط مستقیم با اعمال و عقاید افراد دارد. آنان که در این جهان به نیکی از عهده ی این آزمون برآیند، با موفقیت این راه را پشت سر می گذارند؛ اما کسانی که در دنیا با کوله باری از گناه، راهی آن سرا شوند، در برابر آزمونی بسیار سخت قرار دارند.

وقتی در آن خانه تنگ و تاریک قرار گیرند و با دو موجود وحشت آفرین و هولناک رو به رو شوند؛ چنان ترس و هراس بر آنان چیره گردد که تصورش را نتوان کرد.

به برخی از اشخاص در هنگام پاسخ، لکنت زبان دست می دهد. برخی گویند: در دنیا می گفتند: خدایی هست، پیامبری هست؛ ولی ما انکار می کردیم.

گروهی ممکن است از شدت ترس و لرز به آن دو اشاره کنند و گویند: خدا و پیامبر، شمایید.

پس از آن، فرشتگان با گرز آتشین و عمود آهنین بر سرشان کوبند؛ طوری که از قبرهایشان آتش زبانه کشد!

شایان ذکر است که میزان پاسخگویی و مجازات، به میزان کردار شخص بستگی دارد. بنابراین - چنانکه در گفتار بعدی نیز خواهیم گفت - مجازات همگان یکسان نیست.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1206
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چرا در قبر پرسش می شود؟

قبر

 

چرا در قبر پرسش می شود؟ مگر خدا از کردار همه ی انسانها آگاه نیست؟

شکی نیست که پروردگار بی همتا بر تمام کردارهای آشکار و پنهانی همگان آگاه (1) و از رگ گردن به انسانها نزدیک تر است (2) و از اندیشه های نفسانی نیز کاملاً ‌آگاهی دارد (3).

چون فهم این مطلب قدری دقیق است، با بیان مثالی آن را توضیح می دهیم: آموزگاری، پس از یک سال تدریس، همه ی شاگردان کلاس خود را می‌شناسد؛ یا می تواند بدون امتحان، عده ای را قبول و برخی دیگر را مردود کند؟

تفاوت بین امتحان گرفتن و نگرفتن را در زیر نشان می دهیم:

1- نفس امتحان گرفتن، سبب تلاش بیشتر می شود و اگر امتحان نباشد، حتی دانش آموزان زرنگ نیز تلاش و کوشش لازم را نمی کنند.

2- درست پاسخ دادن به سۆالات لذت آور است و بدون امتحان این لذت حاصل نمی شود.

3- بد پاسخ دادن به سۆالات رنج آور است و بدون امتحان این رنج حاصل نمی شود.

4- با آزمون، نمره و امتیاز دقیق هرکس مشخص می گردد و بدون امتحان، مشخص نمی شود.

5- با امتحان گرفتن، هیچ کس مدعی از بین رفتن حق خود نیست؛ اما بدون امتحان، قبول شدگان، طالب حق بیشتری هستند و مردودشدگان نیز اعتراض خواهند کرد.

بنابراین، نفس امتحان و پرسش قبر نیز انسانها را در دنیا به تلاش و کوشش بیشتر وادار می کند؛ در حین امتحان، نیکوکاران از پاسخ دادن لذت و بدکاران رنج می برند. درجه و امتیاز هرکس برای خودش مشخص می شود و همه شاهد عدالت الهی خواهند بود و هیچ کس مدعی مرتبه ی برتر نخواهد شد.

 

متوسّطان؛ مستضعفان

از برخی روایات استفاده می شود که تنها نیکان و بدان محض، مورد سۆال و پرسش قرار می گیرند:

امام باقر علیه السلام فرمود: «در قبر پرسش نمی شود، مگر از کسانی که دارای ایمان یا کفر محض هستند.» (4)

چرا شهدا از پرسش قبر در امانند؟

فرمود: « شهید در زیر برق شمشیری که بالای سرش بود، ‌آزمایش خود را پس داده [ و پیشاپیش پاسخ پرسشها را داده است] و همین او را بس است!»

امام صادق علیه السلام فرمود: « فقط از کسانی که دارای ایمان و کفر محض هستند، سۆال می شود و دیگران به حال خود رها می گردند.» (5)

بنابراین، از غیر نیکان و بدان محض- که از آنان به متوسطان و مستضعفان تعبیر می گردد- پرسش نمی شود.

علامه ی مجلسی؛ در این باره می گوید: «از مستضعفان و متوسطان که بین ایمان و کفر قرار دارند، سۆال نمی شود» (6).

«متوسطان» کسانی هستند که توانایی ادای تکالیف خود را ندارند ( مانند: ابلهان، دیوانگان و کودکان).

«مستضعفان» کسانی هستند که زیر سلطه ی فرهنگی قرار گرفته، لذا از تشخیص حق عاجزند و قادر به هجرت از دیار خود نیستند ( مانند: کسانی که در محیط کفر زندگی می کنند و دسترسی به جایی ندارند و ندای حیاتبخش آیین اسلام نیز بدیشان نرسیده است).

بنابراین، آن دسته از مستضعفان که دسترسی به آیین حق یا امکان هجرت از سرزمین خود را دارند، از عذاب جهان برزخی استثنا نشده اند. آیه ی زیر نیز بر این مدعا دلالت دارد:

«إن الذین توفّاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنّا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارضُ اللهِ واسعةً فتهاجروا فیها فاولئکَ مأویهم جهنمُ و سائتْ مصیراً» (7)

پس از مرگ، فرشتگان به انسانهای بدکردار گویند: چرا در دنیا چنین می کردید؟

گویند: ما، در زمین، مستضعف و ناتوان بودیم.

فرشتگان پاسخ دهند: آیا زمین خدا گسترده نبود؛ تا از آن وادی هجرت کنید؟

پس، جایگاه اینان، جهنم است که بسیار بد جایگاهی است.

دنباله ی آیه ی فوق، درباره ی مستضعفینی که مهاجرت و رسیدن به حق برایشان ممکن نیست، چنین می گوید:

« إلا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعونَ حیلةً و لا یهتدونَ سبیلاً فاولئک عسی اللهُ ان یعفوَ عنهم و کان الله عفوّاً غفوراً» (8)

آن گروه از مردان، زنان و کودکان مستضعفی که گریز و چاره ای برایشان میسر نبود و راهی به نجات خود نمی یافتند، امیدوار به عفو و بخشش خدا باشند که خدا آمرزنده است و گناهانشان را می بخشد.

مقام شهیدان در پیشگاه خدا

 

معصومان؛ مقرّبان

گروهی از نیکان نیز که دارای ایمان و تقوای والایی هستند، مورد سۆال و جواب قبر واقع نمی شوند. این عده از انسانهای برتر- که از آنها به معصومان و مقربان تعبیر می شود- عبارتند از:

الف- پیامبران و امامان علیهم السلام.

ب- دانشمندان پارسا و پیکارگران راه خدا ( مجاهدان و شهیدان).

بنا به دلایل زیر از پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام پرسش و پاسخ پس از مرگ برداشته شده است:

1- آنان از برترین درجه ی ایمان و بالاترین مرتبه ی تقوا برخوردارند - تا جایی که از گناه و اشتباه به دور هستند - از این رو، خلافی انجام نمی دهند تا سزاوار پرسش و عذاب باشند.

2- آنان میزان عمل دیگران هستند و مقام و منزلتشان از بازرسان قبر برتر است؛ لذا پرسش از آنان- علاوه بر اینکه بیهوده به نظر می رسد - گستاخی به مقام شامخ آن ستارگان پرفروغ انسانیت است.

3- آنان از پیش، امتحان خود را به نیکوترین وجه ممکن در دنیا پس داده اند - که شایستگی به دست آوردن این منصب بزرگ را یافتند - از این رو، امتحان دوباره درباره ی آنان بی مورد است.

4- از طرفی دور از عقل است که از پیامبران و امامان پرسیده شود که پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟ یا از آنان که خود سرمشق و اسوه ی دینداری برای انسانها هستند، بپرسند: دینت چیست؟ یا از آنان که خود از طرف خدا بدین افتخار دست یافته اند، بپرسند: خدایت کیست؟

غیر از معصومان عده ای دیگر نیز از پرسش قبر مستثنا هستند که به دلیل روایت زیر از آنها به «مقربان» تعبیر می شود:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : « اقربُ الناسِ من درجة النبوةِ اهلُ العلمِ و الجهاد» (9).

مقرب ترین انسانها به درجه ی پیامبری، عبارتند از: دانشمندان پارسا و پیکارگران راه خدا.

بیشتر دلایلی که در پرسش و پاسخ از معصومان بیان شد، نسبت به دانشمندان پارسای امت اسلامی نیز صادق است. اینان بهترین رهروان راه انبیا می باشند و چون در دوران ختم نبوت ( پایان پیامبری) قرار دارند، تمام وظایف سنگین پیامبران بر دوش آنهاست، به گونه ای که مقام برخی از دانشمندان پارسای این امت از مقام پیامبران بنی اسرائیل نیز برتر است.

به چند حدیث نبوی درباره ی مقام بزرگ علمای صالح بنگرید:

« دانشمندان، چراغهای زمین، جانشینان انبیا و وارث پیامبران هستند» (10).

« مرکب قلم دانشمندان، در روز قیامت بر خون شهیدان برتری دارد» (11).

« مقام عالم، از پیامبر یک درجه کمتر و از شهید یک درجه برتر است» (12).

پس از دانشمندان پارسا، شهیدان و مجاهدان، برترین مقام را در نزد خدا دارند و از پرسش و عذاب قبر در امانند.

به چند حدیث نبوی در این باره توجه فرمایید:

« مجاهدی که به پیشواز دشمن رود [ و در این مسیر، چنان] استقامت ورزد تا کشته شود یا پیروز، پرسش قبر از او برداشته می شود» (13).

پرسیده شد: چرا شهدا از پرسش قبر در امانند؟

فرمود: « شهید در زیر برق شمشیری که بالای سرش بود، ‌آزمایش خود را پس داده [ و پیشاپیش پاسخ پرسشها را داده است] و همین او را بس است!» (14).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « شهید، هفت خصلت دارد:

1- با چکیدن نخستین قطره ی خونش، گناهان او بخشیده و آمرزیده می شود.

2- چون بر زمین غلطید، دو ماهروی بهشتی سرش را بر دامن گرفته و گرد و غبار از چهره اش زدوده و بدوآفرین و خوشامد گویند.

3- جامه اش از تن برآورند و لباسهای زیبای بهشتی بر او پوشند.

4- فرشتگان بهشتی نزدش آیند و گلبارانش کنند.

5- جایگاه او را در بهشت، نشانش دهند.

6- او را به بهشت برند و گویند: هر کجا [ و نزد هرکس] می خواهی، برو!

7- [ مهم ترین خصلت او این است که] شهید نظر می کند به وجه الله (15).

نفس امتحان و پرسش قبر نیز انسانها را در دنیا به تلاش و کوشش بیشتر وادار می کند؛ در حین امتحان، نیکوکاران از پاسخ دادن لذت و بدکاران رنج می برند. درجه و امتیاز هرکس برای خودش مشخص می شود و همه شاهد عدالت الهی خواهند بود

در روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که : شهید هفت خصلت دارد:

اولین قطره ی خونش که به زمین ریزد، تمام گناهانش آمرزیده می شود؛ و مهم تر، آخرین خصلت اوست: شهید نظر می کند به وجه الله. شاید، نکته این باشد که حجابهای بین ما و حق تعالی، منتهی به حجاب خود انسان می شود. انسان خودش حجاب بزرگی است. اگر کسی این حجابها را در راه خدا داد، همه ی حجابها ( خود و خودبینی) را شکسته و تقدیم کرده است.

او،‌ برای خدا، جهاد و دفاع کرده و برای کشور خدا و آیین الهی هر چه داشته، در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است.

وقتی این حجاب برداشته شد، در عوض، خدای ( تبارک و تعالی) بر آنها تجلی می کند- چنانکه بر انبیا تجلی کرد - آنان همانند پیامبران، همه چیز را در راه خدا می خواهند و خودی نمی بینند و در مقابل حق تعالی، برای خودشان، شخصیتی قائل نیستند ... .

این روایت، انبیا را مقارن شهدا قرار داده و همان جلوه ای را که حق تعالی بر انبیا می کند، بر شهدا هم می نماید. شهید هم ینظر الی وجه الله؛ زیرا همانطور که انبیا حجابها را شکسته بودند، آنها نیز حجابها را شکسته و آخر منزلی که برای انبیا هست، شهدا نیز بر حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل می رسند» (16).

البته بعید نیست که دیگر پیروان راستین خط ولایت و امامت نیز در قبر مورد بازخواست قرار نگیرند و لطف و رحمت الهی نصیب آنان نیز شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس از شما در مسیر ما باشد و بمیرد؛ شهید است».

سۆال شد: اگرچه در بستر باشد؟

فرمود: « آری. اگر در بستر هم بمیرد، نزد خدا زنده است و روزی داده می شوند» (17).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چگونگی کیفیت زندگی برزخی !

برزخ

 

مۆمنان و نیکوکاران، پس از آزمون فرشتگان پرسش، زندگی بهشتی شان آغاز می شود و از نعمتهای الهی بهره مند می شوند:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «[ نیکان و مۆمنان] جایگاهشان را در بهشت می بینند و قبرشان را گسترش داده، سپس بدیشان گویند: بیارامید؛ آرمیدنی که در آن ترس و هراس نیست و بهترین آرامشهاست» (1).

امام صادق علیه السلام فرمود: « ... تا چشم کار می کند، قبر مۆمن را گشایش دهند؛ طعامهای بهشتی برایش آورند و او را داخل در شادی و آساش نمایند.» (2)

مۆمنان و نیکان از هر گونه لذتی برخوردارند؛ از درختان بهشتی میوه می خورند، از نهرهای حوض کوثر- که در آن، آب، شیر و شراب جاری است- می آشامند، با حوریان ماهروی بهشتی، همبستر شده؛ لباسهایی از حریر و استبرق به تن پوشند؛ بر کرسی های مزین به طلا و جواهر، تکیه زده و بوی عطرآگین بهشت مشامشان را نوازش می دهد.

فرشتگان رحمت بر آنان درود و سلام فرستند؛ با دیگر مۆمنان و نیکان دیدار نموده و از نعمت همسایگی در جوار محمد صلی الله علیه و آله و آل محمد علیهم السلام بهره می برند... و بالاخره از تمام نعمتهای بهشت اخروی، غیر از نعمتهای مختص آن سرا، تمتع می برند؛ زیرا جهان برزخ مثل جهان آخرت است؛ اما در مقیاسی کوچک تر.

 

کیفر بدان

کافران و بدکاران، پس از اینکه به نیکی از عهده ی امتحان بازرسان قبر برنیامدند، زندگی جهنمی شان آغاز می شود و از عذابها و شکنجه های آن جهان برخوردار می شوند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « ... ضرباتی بدیشان زنند که تمام موجودات روی زمین [ غیر از انس و جن] صدای آن را می شنوند».

امام صادق علیه السلام فرمود: « ... دری از آتش جهنم به رویش می گشایند و او را در آب جوشان می اندازند.»

کیفر بدکرداران بسی سخت است. قبر چنان فشارشان دهد که استخوانهایشان درهم شکند؛ از درخت « زقّوم»- که میوه، برگ و خار آن از آتش است- خورانده شوند؛ از آب جوشان که اندرون آنان را ریزه ریزه کند، می آشامند.

امیرالمۆمنین حضرت علی علیه السلام درباره ی شدت عذاب برزخیان چنین می فرماید: « عذاب قبر برای آنان به قدری شدید است که حوادث هراس انگیز، دگرگونی ها، زلزله ها و اضطرابات این دنیا برای آنان عادی است و وحشتی بر ایشان ایجاد نمی کند»

جامه هایی از آتش بر آنها پوشند؛ فرشتگان با گرزهای آتشین بر سرشان کوبند؛ همراه و همدمشان شیطان و مار و عقرب باشد و از بوی گندشان وادی برهوت، متعفن شود و... .

امیرالمۆمنین حضرت علی علیه السلام درباره ی شدت عذاب برزخیان چنین می فرماید: « عذاب قبر برای آنان به قدری شدید است که حوادث هراس انگیز، دگرگونی ها، زلزله ها و اضطرابات این دنیا برای آنان عادی است و وحشتی بر ایشان ایجاد نمی کند.» (3)

 

لذتها و رنجها (4)

لذت و سرور بهشت و رنج و اندوه جهنم در مقایسه با دنیا همچون رابطه ی قطره با دریاست.

«نهر کوثر» که یکی از مظاهر بهشت برزخی است، چشمه هایش از زیر عرش الهی روان می شود، از شیر، سفیدتر از کره نرمتر و از عسل شیرین تر است؛ سنگریزه هایش زبرجد، یاقوت و مرجان، گیاهش زعفران و خاکش از مشک خوشبوتر است.

« اگر قطره ای از آب حمیم را بر سر کوههای دنیا ریزند، متلاشی گردند و اگر جامه ای از جامه های آتشین را بین زمین و آسمان آویزان کنند، اهل زمین، از شدت گرما و بوی گندش بسیار آزرده شوند»

شهید دستغیب رحمه الله در کتاب « معاد» می نویسد:

« اگر گوشه ای از صورت حورالعین باز شود، چشمها را خیره می کند. نور چهره ی حور اگر بر این عالم بتابد، بر نور آفتاب هم چیره می شود» (5).

« درخت زقوم»‌ یکی از مظاهر جهنم است. میوه هایش از قعر جهنم بیرون می آید؛ از سر تلخ تر، از مردار گندیده تر و از آهن سخت تر است.

نویسنده ی شهید در همان کتاب با استناد به روایاتی می نویسد:

« اگر قطره ای از آب حمیم را بر سر کوههای دنیا ریزند، متلاشی گردند و اگر جامه ای از جامه های آتشین را بین زمین و آسمان آویزان کنند، اهل زمین، از شدت گرما و بوی گندش بسیار آزرده شوند» (6).

« شیخ شوشتری» در «مواعظ» می فرماید:

« خدا فرموده است: « نارٌ حامیه» ( آتش گرم) و از این رو صفت گرما برای آتش برزخ و آخرت آورده شده است، زیرا آتش دنیا در مقایسه با آن، آتش سرد است.»

مقایسه ی آتش جهان برزخی با آتش دنیا، همانند مقایسه ی صاعقه با آتش برخاسته از هیزم است. آتش صاعقه که از برخورد ابرها با هم به وجود می آید، چنان حقیقی و لطیف است که گاهی در یک لحظه درختان را می سوزاند و رودها را خشک می گرداند.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1157
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

آیا ارواح پرواز می کنند؟!

برزخ

 

ارواح در جاهایی غیر از محل دفن خود قرار دارند، سوالی که در اینجا مطرح می شود اینکه پس چرا در روایات به «زیارت اهل قبور» سفارش شده است؟

برای پاسخ به این مطلب، توجه شما را به نکاتی چند جلب می نماییم:

الف- روح با جسد ارتباط ویژه ای دارد. وقتی بر سر قبر مۆمنی حاضر شوند، روحش از «وادی السلام» به سوی قبرش پرواز می کند و از دیدارکننده ی قبرش خشنود می گردد.

از امام کاظم علیه السلام پرسیده شد: آیا مۆمن زائر قبرش را می شناسد؟

فرمود: «آری، تا زمانی که بر سر قبر است، با او انس گیرد و چون از آنجا رود، دلتنگ می شود». (1)

ب- اگر بر سر قبر یادی از مرده کنند، فاتحه ای نثار روحش نمایند، برایش آمرزش طلبند یا در حق او دعایی بخوانند؛ سبب گشایش وضع او در برزخ می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین هدیه زندگان برای مردگان دعا و آمرزش طلبی برای آنهاست». (2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «همانگونه که زندگان از اهدای هدیه به خود، خوشحال می شوند، مردگان نیز از آمرزش طلبی و استغفار در حق خویش، شادمان می گردند.» (3)

ج- دیدار زندگان از قبور مردگان، مایه ی پند و عبرت و تذکار پس از مرگ است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «به زیارت مراقد مردگان روید؛ تا شما را به یاد [مرگ و] آخرت اندازد.» (4)

 

مظهر بهشت برزخی

«عبدالله بن سِنان» یکی از یاران امام صادق علیه السلام ماجرای شنیدنی زیر را چنین بیان می دارد:

«از امام صادق علیه السلام پرسیدم: نهر کوثر چیست؟

حضرت توضیحاتی داد؛ سپس فرمود: آیا دوست داری آن را ببینی؟

گفتم: فدایت شوم؛ آری. فرمود: دستم را بگیر تا از این شهر بیرون رویم.

روح با جسد ارتباط ویژه ای دارد. وقتی بر سر قبر مۆمنی حاضر شوند، روحش از «وادی السلام» به سوی قبرش پرواز می کند و از دیدارکننده ی قبرش خشنود می گردد

امام پایش را به زمین کوفت؛ در این هنگام، پرده ی ملکوتی کنار رفت و عالم برزخی نمایان شد. وقتی چشم گشودم، نهری بسیار بزرگ دیدم که آغاز و پایانش پیدا نبود. از چشمه های آن، آب و شیر سفیدتر از برف و شراب نیکوتر از یاقوت روان بود.

گفتم: فدایت شوم؛ این نهر و چشمه ها از کجا می آیند [و به کجا می ریزند]؟

فرمود: این از چشمه هایی است که خدای تعالی در قرآن نویدش را داده است: چشمه ای از آب، چشمه ای از شیر، چشمه ای از شراب.

در کنار آن نهر، درخت هایی دیدم که زیر سایه ی آنها حوریانی گیسو به سر آویخته، آرمیده بودند که هرگز بدین زیبایی کسی را در دنیا ندیده بودم!

حضرت به یکی از آنها اشاره فرمود [آب بده!] آن ماهرو، قدحی از آب پر کرد. حضرت، ظرف آب را از او گرفت و به من داد. هرگز ظرفی به آن زیبایی ندیده بودم و شربتی به آن گوارایی نچشیده بودم!

گفتم: فدایت شوم؛ چنین چیزهایی را نه دیده بودم و نه تصورش را می کردم.

حضرت فرمود: «این کمترین چیزهایی است که خداوند به پیروان ما نویدش را داده است و مۆمن هرگاه بمیرد، او را به این محل آورند. در باغستان های اطراف، گردش می کند و از شراب های اینجا می آشامد». (5)

 

مظهر جهنم برزخی

حکایت شگفت انگیز زیر را از زبان امام صادق علیه السلام می شنویم: شخصی [شتابان و هراسان] نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و له فرمود: «به زیارت مراقد مردگان روید؛ تا شما را به یاد [مرگ و] آخرت اندازد»

 

عرض کرد: ای پیامبر خدا! سرگذشت عجیبی بر من گذشت! حضرت فرمود: «چه دیدی»؟ [که اینگونه پریشان و آشفته ای!]

گفت: همسرم به بیماری سختی دچار بود. گفتند: اگر از آب چاه «احقاف» وادی برهوت او را بنوشانی؛ شفا می یابد. مشک و قدحی برداشتم و رهسپار آن سرزمین شدم.

[وقتی، به آنجا رسیدم، آن وادی را صحرایی دهشتناک یافتم. سرانجام با ترس و لرز خود را به آن چاه رساندم]. آب را با قدح در مشک می ریختم که ناگهان صدایی هراس انگیز توجهم را جلب کرد! از سمت بالا، شخصی که با غل و زنجیر بسته شده بود و آثار شدت تشنگی بر لبانش نشسته بود، فریاد «واعطش»، سر می داد! گفت: اندکی مرا آب بیاشام که اینک از فرط تشنگی هلاک می شوم!

[ترس و وحشت چنان بر من مستولی شد که آهنگ فرار نمودم؛ اما پاهایم جرأت رفتن نداشت] ظرف را پر از آب کردم که آبش دهم؛ ناگاه با همان زنجیری که به گردنش آویخته بود، او را تا چشم کار می کرد، بالا کشیدند!

این حادثه ی دهشتناک باز هم تکرار شد. سرمشک را لرزان و ترسان بستم و با شتاب خود را از آن صحرای مرگبار و آن کابوس هولناک رهانیدم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این بیچاره، قابیل فرزند آدم است که برادرش [هابیل] را [به خاطر دنیا دوستی و جاه طلبی] کشت.» (6)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1128
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

برزخ کجاست؟

برزخ

 

عالم دنیا نیز همانند بدن انسان از دو چهره برخوردار است:

1- ظاهر مادی (دنیا).

2- باطن مثالی (برزخ).

ظاهر دنیا چون مادی و قابل حس است، با بدن و قالب ظاهری درک می شود و پس از مرگ، هنگامی که بدن و قالب ظاهری ناتوان شد و از کار افتاد، بدن برزخی ( مثالی) جایگزین آن می شود و چون با آن جهان سنخیت دارد، قادر به درک پدیده های جهان برزخی است.

بنابراین، جهان برزخی از عالم طبیعت جدا و گسسته نیست که در انتهای این دنیا به جهانی برسیم و این جهان نیز با دیواری بسیار بزرگ از طبیعت جدا گردد؛ بلکه دنیا و برزخ ( مانند دو روی یک سکه) متصل و به هم پیوسته است؛ لذا دانشمندان اسلامی معتقدند که برزخ، در ملکوت همین دنیاست.

در روایات نیز گاهی واژه ی دنیا به جای برزخ به کار می رود. هرگاه، اینچنین تعبیر شود، مراد از آن، دنیای درونی و باطنی است.

از امام صادق علیه السلام پرسیده شد: حضرت آدم علیه السلام در کدام بهشت بوده است [بهشت برزخی یا بهشت اخروی]؟

فرمود: «بهشت دنیا؛ زیرا در بهشت حضرت آدم، خورشید و ماه بوده است و اگر در بهشت آخرت می بود، هرگز از آن رانده نمی شد» (1).

از واژه ی «صبحگاه» و «شامگاه» در آیات زیر نیز فهمیده می شود که «برزخ» در همین دنیاست و جدای از آن نیست:

« و لهم رزقُهُم فیها بکرةً و عشیاً» (2)

رزق و روزی آنها، صبح و شب بدیشان می رسد.

« النارُ یعرضونَ علیها غدوّاً و عشیّاً» (3)

هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه می شوند.

دنیا و برزخ ( مانند دو روی یک سکه) متصل و به هم پیوسته است؛ لذا دانشمندان اسلامی معتقدند که برزخ، در ملکوت همین دنیاست

«وادی السّلام»؛ «برهوت»؟

از آنچه بیان شد، دریافتیم که برزخ، پیوسته به دنیاست.

اینک روایاتی را در این باره یادآور می شویم:

امام صادق علیه السلام فرمود: « هیچ مۆمنی در شرق و غرب زمین باقی نمی ماند؛ مگر اینکه به « وادی السلام» برده شود!»

پرسیده شد وادی السلام کجاست؟

فرمود: «پشت شهر کوفه؛ مۆمنان در آنجا حلقه حلقه گرد هم آیند و با هم سخن گویند» (4).

امیرالمۆمنین علیه السلام فرمود: « بدترین آب روی زمین، آب وادی برهوت است. برهوت سرزمینی است که در حضر موت [اطراف یمن] واقع شده و تمامی کفار [ پس از مرگ] در آن سرزمین، گرد هم آیند.» (5)

امام صادق علیه السلام فرمود: «روح مۆمن را پس از مرگ به سوی نهر کوثر [از نواحی وادی السلام] برند. مۆمن در باغ های اطراف آن گردش می کند و از شراب های آن می آشامد؛ اما دشمنان ما [اهل بیت] وقتی از دنیا روند، روحشان را به سوی وادی برهوت برند. در آن وادی تا روز قیامت، شکنجه شوند و از زقّوم (6) آن خورند و از حمیمش آشامند. پناه بر خدا از عذاب سخت این وادی!» (7)

حال که دانستیم ارواح در جاهایی غیر از محل دفن خود قرار دارند، پس چرا در روایات به «زیارت اهل قبور» سفارش شده است؟ برای پاسخ به این مطلب، شما را به مطالعه مقاله آیا ارواح پرواز می کنند؟! دعوت می کنیم.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1444
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

بهشت و جهنم کجاست ؟

بهشت-جهنم

 

آیا بهشت و جهنمى كه قرآن مطرح مى كند، اكنون موجود است یا به تدریج با اعمال انسان آفریده مى شود؟ اگر آفریده شده، مكان آن دو كجاست؟

قرآن كریم دو نوع بهشت و جهنّم را مطرح مى كند; یكى بهشت و جهنّم برزخى، كه در آیه هاى 26 و 27 سوره یس; 169 سوره آل عمران; 46 سوره مۆمن و 25 سوره نوح، مطرح شده است. این نوع بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولى موقتى مى باشد و با برپایى قیامت پایان مى یابد.[1]

دیگرى بهشت و جهنّم در قیامت است كه در آیه هاى فراوانى مطرح شده است.

از آیات قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود كه این نوع بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است.

بسیارى از مفسران در ذیل آیاتى كه براى بهشت و جهنّم كلمه «اعدّت» (مهیا شده) به كار رفته، گفته اند، از این كلمه استفاده مى شود كه بهشت و جهنّم، هم اكنون موجود است; مانند این آیات:

(وَجَنَّة عَرْضُهَا السَّمَـوَ تُ وَالاَْرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِین)[2]; و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمان ها و زمین است[و] براى پرهیزگاران آماده شده است.

(وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى أُعِدَّتْ لِلْكَـفِرِین)[3]; و از آتشى كه براى كافران آماده شده است بترسید. و آیه 21 سوره حدید، 24 سوره بقره و ... .

«هروى» به امام رضا(علیه السلام) عرض مى كند: یابن رسول اللّه، آیا بهشت و جهنّم هم اكنون آفریده شده اند؟ امام فرمود:

نَعَمْ وَ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَى النّارَ لَمّا عُرِجَ بِه اِلَى السَّماءِ; بلى، هنگامى كه رسول خدا به آسمان عروج كرد، وارد بهشت شد و جهنّم را دید.[4]

در روایت دیگرى پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) مى فرماید:

مَكْتُوبٌ عَلى بابِ الْجَنَّةِ، لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، عَلىٌّ اَخُو رَسُولِ اللّهِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ اللّهُ السَّموتِ وَ الاَرْضَ بِاَلْفَىْ عام; بر در بهشت، دو هزار سال قبل از این كه خداوند آسمان ها و زمین را بیافریند، نوشته شده، لااله الاّ اللّه محمد رسول اللّه، علىّ اخو رسول اللّه.[5]

مكان بهشت و جهنّم برزخى در درون و باطن این جهان است. در مورد مكان بهشت و جهنّم قیامت اختلاف نظر است

گرچه بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولى اعمال آدمیان در شكل دهى به برخى از خصوصیات و ویژگى هاى آنها نقش دارند.

در روایتى مى خوانیم هر بار كه مۆمن ذكر  «لاحول و لاقوة الاّ باللّه» مى گوید، یك درخت در بهشت غرس مى شود.[6]

مكان بهشت و جهنّم برزخى در درون و باطن این جهان است.

در مورد مكان بهشت و جهنّم قیامت اختلاف نظر است:

1. در آسمان ها است، چون قرآن خبر از معراج پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به آسمان ها مى دهد و مى فرماید:(عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى);[7] بهشت جاویدان نزد سدرة المنتهى است، همان نقطه اى كه برترین مكان آسمان است.

در آیه دیگرى مى فرماید: (وَ فِى السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُون)[8; روزى شما و آن چه به شما وعده داده مى شود، در آسمان است.

2. بهشت و جهنّم مادى نیست تا نیازى به مكان داشته باشد. لذا با برپایى قیامت، طومار زمین  و كرات آسمانى در هم پیچیده مى شود، ولى بهشت و جهنّم موجود بوده و به حال خود باقى است.

3. بهشت و جهنّم در درون و باطن این جهان قرار دارد.[9]

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1138
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

رابطه اعمال انسان با مشکلات دنیائی

مشکل فراگیر در رابطه جنسی

 

یکی از سنت های مقید و مشروط خداوند برای مردم این است که خداوند در قبال اعمال ناشایست بندگان برایشان عذاب دنیوی مقررداشته است که این عذاب می‌تواند به صورت های مختلفی انجام بگیرد. قرآن مجید در این باره می‌فرمایند:

«خداوند بر شما حکایت کرد مثل شهری را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش اطمینان زندگی می‌کردند و از هر جانب روزی فراوان به آنها می‌رسید تا آنگاه که اهل آن شهر نعمت خدا را کفران کردند خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی به آن‌ها چشانید».

آدمی علاوه بر ارتباط با طبیعت و هم نوعان، با خالق هستی نیز در ارتباط است و رفتار و اعمال او در تعامل با خالق هستی نیز بررسی و ارزیابی می‌شود و هرگاه این رفتارها موجب خشنودی خالق هستی نشد و خشم او را برانگیخت، باید منتظر عذاب باشد.

بخشی از این عذاب در زندگی دنیا بر انسان فرود می‌آید و بخش مهم‌تر آن به قیامت و زندگی آخرت موکول می‌شود. آن بخش که در همین دنیا به فرد یا جامعه می‌رسد، ممکن است به شکل‌های مختلف خود را نشان دهد. برای یکی به صورت بیماری سخت درمان، برای یکی به شکل تصادف و برای دیگری به شکل کشته شدن فرزند، ورشکستگی در تجارت و ناکامی در رسیدن به هدف‌های تعیین شده، رخ نماید و در بلاهای اجتماعی نیز به شکل سلب آسایش و امنیت روانی و اجتماعی، قحطی، خشکسالی، سیل، زلزله و … ظاهر شود. در این مقاله به بررسی این موضوع از دیدگاه قرآن پرداخته شده و اعمالی را که صراحتاً از دیدگاه قرآن مستوجب عذاب دنیوی می‌شود بیان شده است.

در قرآن کریم چنین بیان شده است که:

«وَ لَنبلُوَنَّکُم به شیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمراتِ وَ بَشِّرالصَّابرین (بقره،155)»

و شما را با سختی‌هایی چون ترس، گرسنگی، کاهش سرمایه‌ها، کاستن از تعداد انسان‌ها و آفت‌های زراعی بیازماییم و به کسانی که در این سختی‌ها شکیبایی کنند، بشارت ده...

بعضی از اعمال بد انسان‌ها نه تنها عقوبت اخروی دارد بلکه خدای متعال برای آن‌ها در همین دنیا نیز عقوبت در نظر گرفته است وعده عذاب خدا فقط مخصوص اقوام پیشین نیست بلکه مردم عالم در هر زمان و مکان اگر بعضی از اعمالی که خداوند نهی فرموده انجام دهند به هیچ وجه ایمنی از عذاب نیستند

در این باره حضرت علی(علیه السلام) می‌فرماید:

« … لا یُهلِکُ علی التقوی سنخ اصل و لا یَطمأ علیها زرع قومٍ … »(فیض الاسلام،69)

ریشه و پایه‌ی محکمی که بر تقوا و پرهیزکاری استوار باشد، هلاک و تباه نمی‌شود و زراعت ملت و قومی که تقوا پیشه کنند، بی آب و خشک نمی‌گردد.

امام صادق(علیه السلام) فرموند:

«اذا فشاالزنا ظهرت الزلازل … »(شیخ صدوق 242)

هر گاه در جامعه ای زنا رواج یابد، زلزله‌ها آن را بلرزاند … (شاید منظور از زلزله‌ها در این جا حوادث و بحران‌های سهمگین باشد)

 

توجه به این نکته ضروری است که به محض مشاهده‌ی حادثه یا بلایی در میان مردمی یا در منطقه ای از زمین نمی‌توان مردم آن را متهم کرد و آنان را سزاوار چنان بلایی دانست. برای آن که تنها خداست که ارتباط این پدیده‌ها زیانبار و ویرانگر با اعمال و کردار آدمیان را می‌داند.

آدمی علاوه بر ارتباط با طبیعت و هم نوعان، با خالق هستی نیز در ارتباط است و رفتار و اعمال او در تعامل با خالق هستی نیز بررسی و ارزیابی می‌شود و هرگاه این رفتارها موجب خشنودی خالق هستی نشد و خشم او را برانگیخت، باید منتظر عذاب باشد

انسان‌ها به حکم بندگی و اخلاق موظفند در حالت معمولی زندگی، از آثار کردار خود باخبر باشند و با پرهیز از ستمکاری و آلوده شدن به گناه، زمینه های عذاب و خشم خدا را برای خویش فراهم نکنند، اما پس از وقوع حادثه نمی‌توان کسی یا جامعه ای را متهم و سرزنش نمود.

قصد ما در اینجا بیان انواع و اقسام گناهانی است که خداوند متعال در قرآن مجید مرتکبین به آن را مجازات دنیوی کرده و این مجازات نسبت به دیگر ستمگران در هر زمان و مکانی که باشد دور نیست.

شاخصه های فسق و فجور در قرآن عبارتند از:

تهمت فحشاء، اعراض از یاد خدا ، عدم ایمان به پیامبران، بخل، کفر نعمت، تکذیب آیات و مخالفت با اوامر الهی، ظلم، ربا و خوردن مال مردم، کم فروشی و....

بنابراین بعضی از اعمال بد انسان‌ها نه تنها عقوبت اخروی دارد بلکه خدای متعال برای ان‌ها در همین دنیا نیز عقوبت در نظر گرفته است وعده عذاب خدا فقط مخصوص اقوام پیشین نیست بلکه مردم عالم در هر زمان و مکان اگر بعضی از اعمالی که خداوند نهی فرموده انجام دهند به هیچ وجه ایمنی از عذاب نیستند، هر چند که خداوند حکیم است و تدبیر امور عالم و آدم را بر اساس حکمت خود انجام می‌دهد و کسی را یارای شناخت حکمت او نیست، اما یک اصل قطعی است و ان اینکه:

وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لشدید 1

بخش اعتقادات شیعه تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

اصحاب کهف نشانه وقوع معاد

اصحاب کهف

 

از جمله آیات الهیه که دلالت بر معاد دارد، داستان  اصحاب کهف و رقیم است . این داستان از مشهورات بین اهل ملل و نحل و تواریخ است و قرآن کریم شرحى از آن را به قدرى که شاهد براى مسأله معاد است بیان کرده است . جمله این آیات از آیه ششم تا آیه بیست و ششم از سوره کهف آمده است . خداوند در ضمن بیان این قضیه که سیصد و نه سال تمام آنان را به خواب عمیق فرو برد و سپس بیدار نمود صریحاً میفرماید: «وَ کَذَ'لِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَن وَعْدَ اللَهِ حَق وَ أَن الساعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا؛ و اینچنین ما مردم را بر احوال آنان مطلع نمودیم تا بدانند که وعده خدا حق است ، و حقاً که در ساعت قیامت تردید و شکى نیست » (الکهف/21).

در ابتداء خدا میفرماید: «فَلَعَلکَ بَـ'خِعٌ نَفْسَکَ عَلَى '´ ءَاثَـ'رِهِمْ إِن لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَـ'ذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا * إِنا جَعَلْنَا مَا عَلَى الاْرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً * وَ إِنا لَجَـ'عِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا؛ شاید که تو بواسطه أسف خوردن بر عدم ایمان این مردم می خواهى خود را به هلاکت در افکنى ! ما آنچه در روى زمین آفریدیم زینتهائى است که بر آن قرار دادیم تا بیازمائیم که عمل کدامیک بهتر است . و ما بالاخره روى زمین را پاک و خالى و چون سنگِ صاف بى محتوى و بى نقوش و صُوَر خواهیم کرد» (الکهف/6تا8).

و از اینجا شروع میفرماید به متن قصه اصحاب کهف: «أَمْ حَسِبْتَ أَن أَصْحَـ'بَ الْکَهْفِ وَ الرقِیمِ کَانُوا مِنْ ءَایَـ'تِنَا عَجَبًا؛ آیا تو چنین مى پندارى که قصه اصحاب کهف و رقیم ، از آیات عجیبه ما بوده است ؟» (کهف/9). و سپس شروع میفرماید به شرح این داستان :

اصحاب کهف و رقیم جوانمردانى بودند که در یک مجتمع وَثَنى که عبادت اوثان و اصنام در آن رائج بوده است نشو و نما یافته ، و چون دین توحید در آن مجتمع راه پیدا کرد، ایمان آورده و تنها خداوند خالق زمین و آسمان را پرستیده ، و از عبادت ارباب انواع سر باز زدند. و سپس مردم با آنها معامله سخت نموده و با شدت و تضییق و عذاب ، آنها را وادار به عبادت اوثان و ترک دین توحید و آئین یگانه پرستى نمودند، بطوریکه هر که از آنها بر مخالفت خود اصرار مى ورزید به سخت ترین وجهى او را مى کشتند. این جوانمردان از روى بصیرت، ایمان به خدا آوردند و خداوند بر هدایت آنها افزود، و درهاى علم و معرفت را به روى آنان گشود و از انوار الهیه به قدرى که آنانرا صاحب یقین گرداند بر آنها مکشوف ساخت و دل هاى آنها را به خود مرتبط گردانید، بطوریکه غیر از خدا از هیچ موجودى ترس و هراس نداشتند، و ناگوارى هاى سخت و حوادث ناپسند آنانرا به وحشت نمى انداخت .

داستان اصحاب کهف، و پنهان شدن آنها در مغاره و خوابیدن سیصد و نُه سال و برانگیختن آنانرا پس از این مدت طولانى ، و آمدن به شهر براى خرید طعام ، و اطلاع مردم بر این داستان؛ همه و همه براى اعلام و اعلان قضیه معاد و کیفیت آن، و عدم استبعاد آن بوده است

آنان می دانستند که اگر در چنین اجتماعى زیست کنند ـ این اجتماع جاهلى مستکبر ـ هیچ چاره ندارند به جز آنکه طبق سیره آنان رفتار کنند، و به کلمه و گفتار حق سخن نگویند و به شریعت حق رفتار ننمایند. و چون راه توحید و ترک شرک را یافته بودند، دانستند که فقط یگانه راه نجات آنان اعتزال و کناره گیرى از مجتمع جاهلى است . بنابراین ، از هم آهنگى با مجتمع شرک و جاهلى امتناع نموده ، و با دلى محکم و ایمانى مستحکم بدون هیچ پروائى براى إعلان توحید حق تعالى و تقدس قیام نمودند، و رداً علَى القوم جِهاراً اعلان کردند: «رَبنَا رَب السمَـ'وَ'تِ وَ الاْرْضِ لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلَـ'هًا لَقَدْ قُلْنَآ إِذًا شَطَطًا * هَـ'ؤُلاَءِ قَوْمُنَا اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَوْ لاَ یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَـ'نِ بَینٍ فَمَنْ أظْلَمُ مِمنِ افْتَرَى ' عَلَى اللَهِ کَذِبًا؛ پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است . ما غیر از او هیچ خدائى را نمى خوانیم و عبادت نمى کنیم ؛ و در غیر اینصورت گفتار ما یاوه و بدون معنى خواهد بود. این جماعتِ اقوام ما، کسانى هستند که غیر از خدا براى تدبیر امور خویش مؤثرى قائل مى باشند. آنان چرا براى آلهه و ارباب خود که به پرستش آنها قیام مى کنند، دلیل روشن و حجت واضحى اقامه نمى کنند؟ پس چه کسانى ظلم و ستم آنها از اینها افزون است که بر خداى خود افتراء و دروغ مى بندند؟» (کهف/14و15).

و سپس با خود گفتند: «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَهَ فَأْوُا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبکُم مِن رَحْمَتِهِ وَ یُهَیى ْ لَکُم مِن أَمْرِکُم مِرْفَقًا؛ و چون شما از این جماعت وَثَنى مذهب ، و از اربابانشان و آلهه و خدایانشان کناره گرفتید، پس بسوى کهف پناه برید و آنجا را مأواى خود قرار دهید؛ تا آنکه خداوند از رحمت خود بر شما افاضه کند، و براى شما در امر خودتان سهولت و مرافقتى مقدر فرماید» (کهف/16).

پس از آن داخل کهف رفتند، و در مکان واسعى در داخل آن جاى گرفتند و سگ آنان نیز دو دست خود را در دهانه کهف دراز نموده بود و چون میدانستند که اگر قوم از مکان آنان اطلاع پیدا کنند، آنانرا مى کُشند و به شکنجه و عذاب می گیرند، لذا در مقامِ دعا نسبت به خداى خود چنین خواستند: «فَقَالُوا رَبنَآ ءَاتِنَا مِن لَدُنکَ رَحْمَةً وَ هَیى ْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا؛ پس گفتند: اى پروردگار ما! از نزد خودت رحمتى بر ما ارزانى دار! و در امر ما رشد و موفقیت و وصول به مطلوب را مقدر و مهیا فرما!» (کهف/10)، «فَضَرَبْنَا عَلَى '´ ءَاذَانِهِمْ فِى الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا؛ و ما بنا بر دعا و درخواست آنان ، سالیانى بر گوشهاى آنان زدیم که بخفتند و به راحتى فرو رفتند» (کهف/11)، و سگ آنان هم با خودشان به خواب رفت ، و مدت سیصد و نُه سال قمرى که سیصد سال شمسى مى شود به خواب رفتند: (ثَلَـ'ثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعًا، کهف/25).

و چون شما از این جماعت وَثَنى مذهب ، و از اربابانشان و آلهه و خدایانشان کناره گرفتید، پس بسوى کهف پناه برید و آنجا را مأواى خود قرار دهید؛ تا آنکه خداوند از رحمت خود بر شما افاضه کند، و براى شما در امر خودتان سهولت و مرافقتى مقدر فرماید

 

تا آنکه میفرماید: «وَ کَذَ'لِکَ بَعَثْنَـ'هُمْ لِیَتَسَآءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَآئلٌ مِنهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ؛ و اینچنین ما آنها را برانگیختیم و بیدار کردیم براى آنکه در میان خود به گفتگو و مکالمه پردازند. یک نفر از آنان به دیگران گفت : شما چقدر درنگ کرده اید؟ آنان در پاسخ گفتند: یک روز یا مقدارى از یک روز! چند نفر دیگر از آنان در پاسخ گفتند: خداوند و پروردگار شما داناتر است به مقدار درنگ شما!»(کهف/19).

 

و نیز مطلب را قرآن کریم ادامه میدهد تا آنکه میفرماید: «وَ کَذَ'لِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَن وَعْدَ اللَهِ حَق وَ أَن الساعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا؛ و اینچنین ما مردم را و اهل مدینه و شهر را بر احوال آنها آگاه کردیم تا بدانند که وعده خداوند حق است ، و آمدن ساعت قیامت و فرا رسیدن موعد معهود جاى شک و تردید نیست» (کهف/21).

و از اینجا به دست مى آید که داستان اصحاب کهف، و پنهان شدن آنها در مغاره و خوابیدن سیصد و نُه سال و برانگیختن آنانرا پس از این مدت طولانى ، و آمدن به شهر براى خرید طعام ، و اطلاع مردم بر این داستان؛ همه و همه براى اعلام و اعلان قضیه معاد و کیفیت آن، و عدم استبعاد آن بوده است .

 

پی نوشت: معادشناسى 5، صفحه 318-313

بخش اعتقادات شیعه تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1630
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

علت سوال ملائک از خداوند چه بود؟

شیطان
 

 

چرا ابلیس به محض سرپیچی از دستور خداوند، از درگاه الهی رانده شد، ولی در اعتراض فرشتگان به اصل خلقت انسان، چنین اتفاقی نیفتاد؟

 

پاسخ :

در هر مسئله ای، پرسش به سه منظور صورت می گیرد: یا به منظور یاد گرفتن و بالا بردن علم و معرفت است یا برای امتحان و آزمایش است یا به قصد اعتراض و انکار و تکبر ورزیدن.

پرسش فرشتگان از نوع نخست بود، نه از باب اعتراض و انکار. در حقیقت، فرشتگان می خواستند آگاهی بیشتری درباره موجودی به نام انسان داشته باشند. از این رو، وقتی خدا انسان را به آنها معرفی کرد، فرشتگان در برابر وی تعظیم کردند و گفتند: «قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ ؛ تو (از هر نقص و عیبى) منزّهى، ما را دانشى جز آنچه خود به ما آموخته‏اى نیست حقّا تویى كه دانا و حكیمى .» (بقره: 32)

از سوی دیگر، فرشتگان مانند انسان و جن از خود اختیاری ندارند تا از فرمان خدا سرپیچی کنند، بلکه موجوداتی معصوم و از معصیت و شقاوت به دورند. آنان فقط برای عبادت و اطاعت از خداوند آفریده شده اند و برخلاف خواست خداوند سبحان کاری نمی کنند، چنان که خداوند در آیه ای از قرآن می فرماید:

«.... لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُۆْمَرُونَ : خداى را در آنچه به آنان فرماید نافرمانى نكنند و هر چه فرمایندشان همان كنند.(تحریم: 6)

 

 

 

امیرمۆمنان، علی علیه السلام نیز می فرماید:

فَلَیْسَ فِیهِمْ فَتْرَةٌ، وَ لَا عِنْدَهُمْ غَفْلَةٌ، وَ لَا فِیهِمْ مَعْصِیَةٌ.1

در فرشتگان نه سستی است و نه غفلت و نه نافرمانی و گناهی از آنها سر می زند.

ابلیس برای خود شرافت ذاتی قائل بود و با این بیان، خودخواهی و استقلال ذاتی خویش را به اثبات رساند. ازاین رو، ذات کبریای خداوند بزرگ را نادیده گرفت و خود را در برابر آفریدگار، موجودی مستقل و مانند او دانست

آن حضرت در روایتی دیگر می فرماید:

جَعَلَهُمُ اللّهُ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَی وَحْیِهِ... وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبیلِ مَرْضَاتِهِ.2

خداوند، فرشتگان را امین وحی خود قرار داده... و آنها را از هرگونه شک و تردید دور داشته است که هیچ کدام از فرشتگان از راه رضای حق منحرف نمی شوند.

اما مخالفت و اعتراض ابلیس به قصد انکار و از روی تکبر و خودخواهی بود. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ ؛ و (به یاد آر) هنگامى كه به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده كنید و خضوع نمایید. همه سجده كردند جز ابلیس كه سرباز زد و تكبّر ورزید و او از كافران بود (كه كفر خود را پنهان مى‏داشت)(بقره: 34)

افزون بر این آیه، آیه 75 سوره ص، 31 سوره حجر و 116 سوره طه، بر مستکبر بودن شیطان تصریح دارد.

آن گاه که خداوند از ابلیس پرسید: « قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ

آن گاه كه تو را امر كردم چه چیز مانع شد كه سجده نكردى؟

» شیطان در پاسخ گفت: «أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ؛

 

من از او بهترم مرا از آتش آفریدى و او را از گل، (و آتش از گل بهتر است، و تولّد یافته از بهتر، بهتر) .» (اعراف: 12)

فرشتگان مانند انسان و جن از خود اختیاری ندارند تا از فرمان خدا سرپیچی کنند، بلکه موجوداتی معصوم و از معصیت و شقاوت به دورند. آنان فقط برای عبادت و اطاعت از خداوند آفریده شده اند

جمله «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»، مبیّن آن است که ابلیس برای خود شرافت ذاتی قائل بود و با این بیان، خودخواهی و استقلال ذاتی خویش را به اثبات رساند. ازاین رو، ذات کبریای خداوند بزرگ را نادیده گرفت و خود را در برابر آفریدگار، موجودی مستقل و مانند او دانست.

در حقیقت، شیطان با این کار، به استکبار با خداوند پرداخت نه آدم. وی با این اعتراض، اصل مالکیت مطلق و حکمت خدا را زیر سۆال برد و انکار کرد. این همان اصلی است که همه گناهان و عصیان ها از آن سرچشمه می گیرد؛ زیرا وقتی از بنده گناهی سر می زند که از بندگی خدای تعالی و مملوکیتش خارج شود و از اینکه ترک گناه بهتر از انکار آن است، اعراض کند، این همان انکار مالکیت مطلق خدا و حکمت اوست.3

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

شیطان، بر آدم علیه السلام به دلیل آفرینش خلقت او از خاک فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است، دچار تعصب و غرور شد. پس شیطان، دشمن خدا و پیشوای متعصبان و سر سلسله متکبران است که اساس عصبیّت را بنا نهاد و با خداوند در مقام جبروتی اش به ستیز برخاست. لباس خودبزرگ بینی به تن کرد و پوشش فروتنی را کنار گذاشت.4



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1117
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

ایستگاه های قیامت

قیامت

 

پس از پایان پذیرفتن دوران سکوت و خاموشی، اسرافیل به امر خدا برای انجام مرحله ی دوم مأموریت خود زنده می شود. وقتی او شیپور آماده باش را به صدا درآورد، تمام انسان ها از قبرهایشان برانگیخته شده و به پیشگاه پروردگار هستی بخش فراخوانده می شوند.

خروج از قبر، یکی از هولناک ترین ساعات آدمی است؛ زیرا شدیدترین لحظات عمر انسان سه هنگام است:

1- هنگام تولد.

2- حین مرگ.

3- موقع برپایی قیامت.

به آیاتی در این باره توجه فرمایید:

«روز موعود که فرا رسد، گروهی از انسان ها بسیار پریشان و سرگردان گردند و سپس همگان در صحرای قیامت اجتماع کنند» (١).

«برخی گویند: وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاه مرگ برانگیخت!؟» (٢)

«مردم، گروه گروه به صحرای قیامت وارد می شوند» (٣)

«آن روز، برای کافران روز بسیار سختی است» (٤).

«در آن روز، بدکاران با چشم کبود محشور می شوند» (٥).

«در آن روز، فرشتگان بر نیک و بد آدمیان گواهی می دهند» (٦).

«در آن هنگام، پیوندها و خویشی ها قطع گردد و کسی از دیگری حالش را نپرسد» (٧).

به چند روایت در این باره توجه فرمایید:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «همه ی مردم [ غیر از اهل تقوا] در روز قیامت، برهنه محشور می شوند» (٨).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند تعالی ده گروه از امت من را در روز قیامت از صفوف مسلمانان جدا می کند و قیافه هایشان را تغییر می دهد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند تعالی ده گروه از امت من را در روز قیامت از صفوف مسلمانان جدا می کند و قیافه هایشان را تغییر می دهد

این ده گروه عبارتند از:

1- سخن چینان (که به شکل میمون در می آیند).

2- حرام خواران (که به شکل خوک در می آیند).

3- رباخواران (که وارونه وارد محشر می شوند).

4- حاکمان جور (که کور به عرصه محشر می آیند).

5- افراد خودخواه و خودپسند (که گنگ و کر محشور می شوند).

6- عالمان بی عمل (که زبانشان را می جوند و چرک از دهانشان بیرون می آید).

7- آزاردهندگان همسایه (که با دست و پای بریده وارد می شوند).

8- سعایت کنندگان (که به شاخه ای از آتش، آویزان گردند).

9- شهوت رانها و کسانی که خمس و زکات خود را نمی پردازند (که با بویی بدتر از مردار وارد محشر می شوند).

10- تکبرکنندگان (که لباس های آتشین بر آنها پوشند)» (٩).

امام صادق علیه السلام فرمود: «به حساب خود رسیدگی کنید قبل از اینکه به حساب هایتان رسیدگی شود. قیامت پنجاه ایستگاه دارد. در هر ایستگاه هزار سال- که هر روزش پنجاه هزار سال دنیاست- انسان را نگه می دارند. مثال مردم در ایستگاه اول، مثال تیر در کمان است» (١٠).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1355
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

قیامت اینگونه شروع می شود

قیامت

 

ثواب و عذاب قبر همچنان ادامه دارد تا اینکه مدتی پیش از برپایی قیامت بزرگ، حادثه ی شگفتی عالم را فرا می گیرد؛ زمین و آسمان را به لرزه در می آورد؛ موجودات را دستخوش مرگ می نماید و نظام هستی را دگرگون می سازد.

پس از مدتی، در آغاز برپایی قیامت، انقلابی شگفت تر از انقلاب پیشین صورت می پذیرد و تمام موجودات را در پیشگاه خدا حاضر می کند!

این دو حادثه ی بزرگ به امر خدا، توسط « اسرافیل» فرشته ی مأمور برپایی قیامت انجام می گیرد. مرحله ی نخست که سبب فنای جهان هستی می شود « نفخه ی اماته» و مرحله ی دوم که سبب زنده شدن موجودات و برانگیختن انسانها از قبر می شود « نفخه ی احیاء» نامیده می شود.

به آیاتی در این باره توجه فرمایید:

« و إن من قریةٍ إلا نحنُ مهلکوها قبلَ‌ یوم القیامة» (1)

هیچ شهر و دیاری در روی زمین نیست، مگر آنکه پیش از فرارسیدن قیامت، هلاک شوند.

« کلُّ من علیها فانٍ و یبقی وجهُ‌ ربک ذوالجلال و الاکرامِ» (2)

هر که و هر چه روی زمین هست، دستخوش مرگ و فناست. زنده و جاودان، تنها ذات خدای بزرگ و با عظمت است.

« کلُّ‌ نفسٍ ذائقةُ الموتِ ثمّ الینا ترجعونَ» (3)

هر نفسی، شهد مرگ را می چشد و پس از آن بازگشتشان به سوی ماست.

« و یومَ ینفخُ فی الصورِ ففزعَ من فی السموات و من فی الارض» (4)

روزی که در « صور» دمیده شود، همه ترسان و هراسان، مدهوش مرگ گردند.

« ثمّ انکم بعد ذلک لمیّتونَ ثمّ انکم یوم القیامة تُبعَثون» (5)

باز [ در جهان برزخی] همگی خواهید مرد و سپس در روز قیامت، برانگیخته می شوید.

« و نفخَ فی الصور فصعِقَ من فی السموات و من فی الارض الا من شاءاللهُ ثمّ نفخَ فیه اخری فإذاهم قیامٌ ینظرون» (6)

چون در «صور» دمیده شود، جز عده ای [ که مراد فرشتگان مقرب الهی است] همه یکباره مدهوش مرگ شوند؛ سپس، بار دیگر در «صور» دمیده شود که ناگاه همه برخیزند و تماشاگر- حیات دوباره - باشند.

«ما ینظرونَ الا صیحةً واحدةً تأخذهم و هم یخصّمونَ فلا یستطیعونَ توصیةً و لا الی اهلهم یرجعونَ و نفخَ فی الصور فاذاهم من الاجداثِ الی ربهم ینسلونَ» (7)

چون صیحه ی نخست دمیده شود، به ناگاه مرگ همه را فرا گیرد؛ در حالی که آن لحظه با هم به گفت و گو مشغول بودند و فرصت سفارش و بازگشت به طرف خانواده ی خویش را ندارند. پس از مدتی، برای بار دیگر در صور دمیده می شود که به سرعت همه به سوی خدای خویش می شتابند.

مدت زمان فاصله ی بین « نفخه ی نخست» تا « نفخه ی دوم» به روایتی چهل سال و به روایتی دیگر چهارصد سال است. در این فاصله، تمام انسانها- چه در دنیا و چه در برزخ- می میرند و در خاموشی و سکوت قرار می گیرند؛ حتی فرشتگان مقرب الهی

« یوم ترجفُ الراجفة تتبعها الرادفةُ» (8)

روزی که [ با نفخه ی نخست] جهان به لرزه افکنده شود و [ نفخه ی دیگری] از پی آن درآید.

با دمیدن «نفخه ی نخست» دنیا متلاشی و حیات برزخی نیز پایان می پذیرد. مدت زمان فاصله ی بین «نفخه ی نخست» تا «نفخه ی دوم» به روایتی چهل سال و به روایتی دیگر چهارصد سال است. در این فاصله، تمام انسانها- چه در دنیا و چه در برزخ- می میرند و در خاموشی و سکوت قرار می گیرند؛ حتی فرشتگان مقرب الهی: میکائیل ( فرشته روزی رسان)، جبرئیل ( فرشته وحی رسان)، اسرافیل ( فرشته ی قیامت رسان) و عزرائیل ( فرشته ی مرگ رسان) به تدریج میرانده می شوند.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: هنگامی که خدا اهل زمین را می میراند، پس از آن به تدریج اهل آسمانها را می میراند؛ سپس نوبت به فرشتگان الهی: میکائیل، جبرئیل، اسرافیل و عزرائیل می رسد، پس از آنکه پروردگار تمام موجودات را می میراند، آنگاه گوید:

« لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» (9) کجایند ستمگران؟ کجایند مشرکان؟ کجایند متکبران؟ [ که مرا انکار می کردند]...» (10).

حکیم و مفسر الهی، مرحوم « علامه ی طباطبایی» درباره ی دو مرحله بودن مأموریت اسرافیل، چنین می گوید:

« حکایت صور و دو نفخه اش، حکایت شیپوری است که در لشکرها برای کارزار به کار می برده اند. بار اول در صور دمیده می شود که ساکت شوید و برای حرکت آماده گردید!

سپس،‌ برای بار دوم در صور دمیده می شود که برخیزید! حمله!

بنابراین، صور، حقیقتی است موجود که دارای دوگونه صیحه می باشد: صیحه ی میراننده و صیحه ی زنده کننده.

نکته قابل توجه در آیات نفخ صور این است که خداوند در مورد میراندن، لفظ صعق را به کار برده نه موت؛ شاید از این باب باشد که موت بر خروج روح از بدن اطلاق می گردد؛ در حالی که حکم نفخ، همه ی موجودات آسمان و زمین را در بر می گیرد» (11).

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1223
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگی برزخی واقعیت یا وهم و خیال

برزخ

 

مطالبی که در این سطور - از زبان اولیای دین- می نگاریم، بیانگر شمه ای از حقایق شگفت انگیز جهان برزخی است.

در آغاز این گفتار، توجه شما خوانندگان عزیز را به تشبیه برزخ با دنیا جلب می کنیم؛ تا بتوانیم ترسیمگر چهره ای- هرچند ناقص- از حیات برزخی باشیم.

عالم و دانشمند ربانی، مرحوم « فیض کاشانی» ( متوفی 1091هـ ق) در کتاب نفیس و ارزشمند « المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء» در این باره چنین می نویسد:

«دنیا، همچون زندان تاریکی است که انسان در آن حبس باشد و برزخ همانند بستان وسیع و گسترده ای است که انواع درختان سر به فلک کشیده، گلهای زیبای عطرآگین، پرندگان خوش الحان و... در آن باشند». (1)

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با تعبیری بسیار زیبا و دقیق- به مضمون زیر- دنیا و برزخ را چنین تشبیه نموده است:

« مثال مۆمن در دنیا، مثل جنین است در شکم مادر [ چنان به آن خو گرفته است که گویی عالمی برتر و با صفاتر از آن نیست]. از این رو پس از پایان عمر آن جهان، با اکراه و سختی، همراه با ترس و گریه، دل از آن مکان می کند. پس از اندکی که با این جهان انس گرفت، دیگر میل بازگشت به وطن نه ماهه خویش را ندارد.

مۆمن نیز چنان به دنیا خو گرفته است که دل کندن از آن، برایش سخت و مرگ بر او ناپسند است؛ اما پس از مرگ، وقتی چشمش به جمال نعمتهای فرحبخش و دل انگیز برزخی روشن شد،‌ به هیچ وجه حاضر نیست به وطن چند ده ساله ی خویش بازگردد» (2).

ثواب و عذاب « عالم برزخ» ‌را نیز می توان به پاداش و کیفر « عالم رۆیا» تشبیه کرد. انسان، در خواب، اموری از قبیل: خوردن، آشامیدن، اندیشیدن و... را انجام می دهد و این کارها به وسیله ی قالبی غیر از قالب مادی صورت می پذیرد؛ زیرا در هنگام خواب دیدن، بدن و قالب مادی در بستر خفته است. (3)

در حدیث آمده است:

« هنگام خواب، قالب مادی باقی می ماند و آنچه از انسان خارج می شود، قالب برزخی اوست» (4).

برزخیان، چون از بدن لطیف مثالی ( شبیه اجسام جن و ملائکه) برخوردارند؛ در هنگام دیدار خود از دنیا، دیده نمی شوند

پاداش و کیفر حقیقی

عالم مثال ( ‌برزخ)، برزخی است میان موجودات مادی دنیا و موجودات مجرد آخرت؛ یعنی، مانند این عالم مادی نیست؛ لیکن به صراحت تجرد آخرت هم نمی باشد و برخی از لوازم ماده ( همچون شکل و عرض فعلی) را داراست.

از اینکه گفته می شود « برزخ ماده ندارد»، برخی می پندارند که پاداش و کیفر جهان برزخی، وهم و خیالی بیش نیست و هیچگونه وجود خارجی ندارد! این پندار هم فی نفسه باطل است و هم انحرافی است در درک مقصود. (5)

علی ایّ حال، وضع برزخ همان است که در گفتارهای پیشین بیان داشتیم و اینک، به چند حدیث که حقیقی و واقعی بودن پاداش و کیفر برزخ را با صراحت بیشتری بیان می دارد، اشاره می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «ارواح مۆمنین در خانه های بهشتی زندگی می کنند، از طعامهای بهشتی می خورند و از شربتهای آن می آشامند.» (6)

امام صادق علیه السلام فرمود: «دری از آتش جهنم به روی مجرمین و کفار گشایند و آنها را در آب گرم جوشان اندازند.» (7)

ابوبصیر گوید که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: ارواح مشرکین در برزخ چگونه است؟

امام صادق علیه السلام فرمود: «در آتش، عذاب می شوند». (8)

 

ارتباط با ارواح

از جمله مسائلی که در بحث «حیات برزخی» مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامی است، گفت و گو و ارتباط با ارواح است.

روایات وارد شده در این باب بسیار است که از باب نمونه یک روایت را یادآور می شویم:

«در جنگ بدر ( نخستین نبرد مسلمانان با مشرکان که موجب پیروزی و سرافرازی سپاه اسلام گردید) کشتگان قریش را به دستور پیامبر اکرم در چاهی انداختند. پیامبر بر سر آن چاه آمد و خطاب به سران کفار ( ابوجهل، عتبه، شیبه، امیه و...) فرمود:

ای کفار! شما همسایگان خوبی برای پیامبر خدا نبودید. او را از دیار خود بیرون راندید و به ستیز و جنگ با او برخاستید؛ من اینک وعده ی پروردگارم را حق یافتم. [ شما چطور؟].

« دنیا، همچون زندان تاریکی است که انسان در آن حبس باشد و برزخ همانند بستان وسیع و گسترده ای است که انواع درختان سر به فلک کشیده، گلهای زیبای عطرآگین، پرندگان خوش الحان و... در آن باشند»

عمربن خطاب که سخنان پیامبر را می شنید به آن حضرت اعتراض کرد: [ اینها بدنهایی مرده و بی جانند] چگونه با آنان سخن می گویید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بس کن! سوگند به خدا که تو از آنان شنواتر نیستی؛ آنان می شنوند؛ ولی توانایی پاسخ گفتن را ندارند. اینک که از آنان روی برگردانم، فرشتگان عذاب با گرزهای آهنین بر سرشان می کوبند.» (9)

 

جهان بیداری

از روایات استفاده می شود که برزخیان به اندازه ی مقام و منزلت خویش از دنیا دیدن می کنند:

امام کاظم علیه السلام فرمود: « انسانهای برزخی، در شکل پرنده ای لطیف به دیوار خانه هایشان فرود می‌آیند. اگر کردار نیکی از خانواده هایشان ببینند، خوشحال می شوند و اگر کردار بدی از خانواده هایشان سرزند؛ اندوهگین می گردند» (10).

امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتی مۆمن به دیدار خانواده اش می آید، آنچه که او را خوش آید، می بیند و کارهای ناپسند از او پوشیده می گردد؛ اما وقتی کافر به دیدار خانواده اش می رود، آنچه که او را غمین نماید، بر او نمایان می شود و کارهای پسندیده از او پوشیده می گردد» (11).

از امام کاظم علیه السلام سۆال شد: مۆمن چه مدت یکبار به دیدار خانواده اش می رود؟

امام کاظم علیه السلام فرمود: « به قدر مرتبه و درجه ی خود به دیدار خانواده هایشان می روند».

سۆال شد: چه هنگام؟

حضرت فرمود: « هنگام ظهر که آفتاب از بلندی زدوده می شود».

سۆال شد: در چه شکل؟

فرمود: « به شکل گنجشک یا کوچک تر از آن!» (12).

یادآوری می شود که برزخیان، چون از بدن لطیف مثالی ( شبیه اجسام جن و ملائکه) برخوردارند؛ در هنگام دیدار خود از دنیا، دیده نمی شوند. (13)

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1570
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

نشانه های قیامت!

قیامت

 

بر اثر دو بار دمیدن « اسرافیل» در صور، زمین، کوهها، آسمان و ستارگان، متلاشی و کلّ نظام هستی از هم پاشیده می شود.

قرآن از این علائم، به عنوان نشانه های فرارسیدن قیامت یاد می کند:

« روزی که از زلزله ی پی در پی، زمین به کلی خرد و متلاشی شود» (1).

« زمین، در آن روز، سخت به حرکت و لرزه درآید و کوهها به سختی متلاشی گردند و مانند ذرات گرد در هوا پراکنده شوند» (2).

« روزی که زمین به سرعت شکافته شود و جمع آوری خلق بر ما سهل و آسان باشد» (3).

« روزی که زمین فعلی به زمین دیگری تبدیل شود و تمام خلق در پیشگاه خدای یگانه توانا، حاضر شوند» (4).

« روزی که زمین و کوهها به لرزه درآید و تل ریگی شده و همچون موج روان گردد» (5).

« به یاد آر! چون بار نخست در صور دمند، زمین و کوهها همه خرد و متلاشی شوند» (6).

« در آن روز، کوهها همچون سراب گردند» (7).

«در آن روز ترس و هراس، مردم همچون ملخ به هر سوی پراکنده شوند و کوهها مانند پشم زده شده، متلاشی گردند» (8).

« روزی که آسمان، سخت به جنبش درآید و کوهها تند به گردش آید» (9).

« هنگامی که آفتاب تابان، تاریک شود و ستارگان آسمان تیره گردند و کوهها در برخورد با هم قطعه قطعه شوند» (10).

« وقتی که ستارگان همه خاموش، آسمان از هم شکافته و کوهها پراکنده شوند» (11).

« هنگامی که آسمان شکافته شود و ستارگان فرو ریزد و آب دریاها روان گردد و مردم از قبرها برانگیخته شوند» (12).

« آنگاه، روز حادثه ی شگفت فرا رسد و بنای مستحکم آسمان سست گردد و سخت درهم شکافد» (13).

« روزی که چشمهای خلق از وحشت و هول خیره بماند؛ ماه تاریک شود و میان خورشید و ماه جمع گردد. در آن روز انسان گوید: به کجا پناهنده شوم!؟ هرگز، پناهگاهی برای فرار نیست» (14).

« روزی که چشمهای خلق از وحشت و هول خیره بماند؛ ماه تاریک شود و میان خورشید و ماه جمع گردد. در آن روز انسان گوید: به کجا پناهنده شوم!؟ هرگز، پناهگاهی برای فرار نیست»

« هنگامی که دریاها شعله ور گردند» (15).

« ای مردم! خداترس و پرهیزکار باشید که زلزله ی روز قیامت، بسیار حادثه بزرگ و سختی است» (16).

« هنگامی که زمین به سخت ترین زلزله ی خود به لرزه در آید و همه ی بارهای سنگین درون خود را از دل خاک بیرون افکند» (17).

« در هنگام آن روز بزرگ، خواهی دید که هر زن شیرده، طفل خود را از شدت ترس به فراموشی سپرد و هر زن آبستن بار رحم را بیفکند و مردم را از وحشت آن روز، بدون مستی، مست و مدهوش بنگری و عذاب خدا سخت است» (18).

« در آن روز سخت، دلها هراسان شود و [ مردم از ترس] چشمها به زیر افکنند». (19)

« در آن روز، مردم از قبرها پراکنده بیرون آیند تا [ نتیجه ی کردار] خود را ببینند.» (20)

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1501
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

علت اصلی انکار قیامت

قیامت

از آیات قرآن كریم روشن مى شود كه مهم ترین علت انكار منكران معاد دو چیز است: شبهه علمى و شهوت عملى.

1. شبهه علمى

برخى از منكران معاد به خاطر عدم آگاهى از جهان آفرینش و جهل به عظمت و قدرت پروردگار، تصور مى كنند كه تبدیل شدن اجزاى پوسیده به انسان، كارى ناممكن و یا مشكل است و كسى توانایى این كار را ندارد; آنان مى گویند: (أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَ عِظَـمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُون)[1]; آیا هنگامى كه ما مردیم و به خاك و استخوان مبدل شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟!; (مَن یُحْىِ الْعِظَـمَ وَ هِىَ رَمِیم)[2]; چه كسى این استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسیده است؟!

قرآن كریم در جواب این گونه افراد مى فرماید: بگو: همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقى دانا است! ... آیا كسى كه آسمان ها و زمین را آفرید، نمى تواند همانند آنان [انسان هاى خاك شده] را بیافریند؟! آرى![ مى تواند]، و او آفریدگار دانا است! فرمان او چنین است كه هرگاه چیزى را اراده كند، تنها به آن مى گوید: موجود باش! آن نیز بى درنگ موجود مى شود![3]

در جاى دیگر نیز مى فرماید: اى مردم اگر در رستاخیز شك دارید، [به این نكته توجّه كنید كه:] ما شما را از خاك آفریدیم، سپس از نطفه و ...[ از سوى دیگر] زمین را[ در فصل زمستان] خشك و مرده مى بینى، امّا هنگامى كه آب باران فرو مى فرستیم، به حركت در مى آید و مى روید و از هر نوع گیاهان زیبا مى رویاند! این به خاطر آن است كه[ بدانید]خداوند حقّ است و او است كه مردگان را زنده مى كند و بر هر چیزى توانا است و این كه رستاخیز آمدنى است و شكى در آن نیست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها هستند زنده مى كند.[4 (وَذلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسِیر)[5]; و این براى خداوند آسان است

2. شهوت عملى

علت دیگر انكار قیامت، تمایل به بى بند و بارى و بهره گیرى بى قید و شرط از دنیا و هرگونه هوس رانى و هوس بازى است. افراد نفس پرست براى اشباع غرایز حیوانى خود، هیچ حد و مرزى قائل نمى باشند و اگر هم به ظاهر به قوانین تن مى دهند، براى این است كه چاره اى جز آن ندارند; لذا در پنهانى همه را زیر پا مى گذارند.

گناهان زیاد و اعمال بد سبب مى شود، تا زنگار بر دل نشسته و انسان از درك حقیقت باز ماند; در نتیجه منكر قیامت و آیات الهى شود: (إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا ...); وقتى آیات ما بر او خوانده مى شود ... . مى گوید: این افسانه هاى پیشینیان است!; چنین نیست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دل هایشان نشسته است

اعتقاد به معاد در انسان نوعى حالت خویشتن دارى و محدودیت و رعایت قوانین الهى و حقوق سایر انسان ها پدید مى آورد. قهراً افراد نفس پرست با چنین عقیده اى مخالف و در كشمكش خواهند بود، زیرا آنان مى خواهند با در هم شكستن هر نوع اندیشه محدودیت آور، گام به پیش نهند و به ارضاى غرایز و خواسته هاى حیوانى خود بپردازند: (بَل یُریدُ الاِنسـنُ لِیَفجُرَ اَمامَه)[6; [انسان شك در معاد ندارد] بلكه مى خواهد [آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت]در تمام عمر گناه كند. (وَمَا یُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَد أَثِیم)[7]; تنها كسى آن را انكار مى كند كه متجاوز و گنه كار است.

افزون بر آن، گناهان زیاد و اعمال بد سبب مى شود، تا زنگار بر دل نشسته و انسان از درك حقیقت باز ماند; در نتیجه منكر قیامت و آیات الهى شود: (إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ ءَایَـتُنَا ...)[8]; وقتى آیات ما بر او خوانده مى شود ... . مى گوید: این افسانه هاى پیشینیان است!; چنین نیست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دل هایشان نشسته است.[9]

در سوره قیامت هر دو شبهه، با بیانى شیوا پاسخ داده شده است.

در چهار آیه نخست، مى فرماید: قسم به روز قیامت و قسم به نفس لوّامه ـ سرزنش گر [= وجدان] ـ آیا انسان مى پندارد ما استخوان هاى پوسیده و از هم گسسته او را مى توانیم گرد آوریم، چرا ما حتى بند انگشتان او ـ و شیارهاى آن را ـ هماهنگ مى كنیم.

و سپس در آیه 5 و 6 مى فرماید: [ولى مشكل عده اى شبهه علمى نیست،] بلكه مى خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت، در تمام عمر گناه كند. از این رو با حالت انكار و اعتراض مى پرسد: قیامت چه وقت است؟

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1660
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

معاد و روز قیامت واقعه حتمی!

 

معاد

 


معاد و روز قیامت حقیقتی است که به واقع برای همه ی موجودات رخ خواهد داد. قرآن کریم در آیات بسیاری به این موضوع اشاره نموده و کوشیده به بیانات گوناگون حقیقت آن را برای انسان ها اثبات نماید و درباره ی آن هشدار دهد تا انسان ها خود را برای مواجهه و رویایی با آن آماده نمایند. اندیشمندان اسلامی نیز تلاش نموده اند با توجه به آیات الهی در نظام های عقلانی خویش این مسئله را مورد توجه قرار دهند، امّا با همه ی تصریح قرآن درباره وقوع این واقعه ی حتمی، اثبات معاد و روز قیامت در برخی از نظامات منطقی جواب نداده است!

 


 

در این نوشتار با ما همراه باشید تا با بررسی نظام های عقلانی اندیشمندان مختلف، ضعف عقل بشری از درک و اثبات حقایق ماورائی را مشاهده نماییم.

 

معاد و روز قیامت واقعه حتمی!

معاد به معنای بازگشت است که اشاره به مکان و یا زمان خاصی ندارد بلکه مقصود از آن بازگشت همه ی انسان ها به سوی خداوند و حضور ایشان در محضر عدل الهی است که برای حساب و کتاب اخروی می باشد و بر اساس آن نیکان به بهشت و بدکاران به دوزخ الهی رهسپار می شوند. آیات قرآن و روایات اسلامی درباره کیفیت این حقیقت تردید ناپذیر بسیار است. که در برخی از موارد جزییات بسیار آن ها را نیز مورد توجه قرار داده است.

 

اندیشمندان اسلامی و حقیقت معاد!

در تاریخ تفکر اندیشمندان اسلامی بر اساس رشد عقل بشری ، مواجهه با این حقیقت به صور گوناگونی رخ داده است. برخی از ایشان نتوانسته اند به اثبات معاد بر مبنای نظام خویش بپردازند و برخی دیگر نیز در برخی از بخش ها ناتوان بوده‌اند. امّا با توجه به گواهی دینی این مطلب را مورد پذیرش قرار داده اند.

بسیاری از حقایق و حیانی ورای عقلند نه آنکه مخالف عقل باشند به همین دلیل در صورت آگاهی انسان بدان ها می توانند در مسیری معقولانه مورد توجه قرار گیرند

فارابی و معاد!

ابونصر فارابی نخستین کسی است که کوشید در نظام معقول خویش دین را با حقایق عقلی و روش منطقی مورد تبیین قرار دهد. بر مبنای نظام منطقی فارابی نفوس انسان هایی که در زندگی روش معقول و دینی را در پیش گرفته باشند ابدی خواهد بود و فانی نمی شود و لذا می توانند در صحنه ی قیامت حضور یابند. اما فارابی در مورد سایر انسان ها که البته اکثریت مردم را نیز شامل می شوند و در زندگی روش معقولانه را در پیش نمی گیرند، قائل به فنای روحی و نفس آنهاست. بدین ترتیب فارابی نمی تواند تعارض میان بقای نفوس برای حضور در صحنه ی محشر را با تصریح دینی بر حتمیت معاد را از میان بردارد. گر چه فارابی فقیه و قاضی القضاة شهر خویش است ، امّا در نظام معقول خویش موفق به اثبات معاد نمی‌شود و نمی تواند آن را تبیین منطقی نماید. با توجه به شخصیت دینی فارابی احتمالاً در این زمینه اکتفاء به نقل تنها نموده است گر چه تصریح خود فارابی در این باره موجود نباشد.

 ابن سینا

 

ابن سینا و معاد!

ابن سینا پس از فارابی بزرگ ترین اندیشمند اسلامی است که در نظامی منجسم و معقول می کوشد حقایق فکری را مورد بررسی قرار دهد. در این میان موضوع معاد به عنوان حقیقتی غیرقابل انکار مورد توجه ابن سیناست. وی می کوشد نقایص نظام فکری فارابی را بر طرف نموده. اعتقاد ابن سینا به بقای نفس که حقیقتی روحانی و مجرد از ماده است وی را موفق می نماید تا در نظام فکری خویش حقیقت و اصل ها را بتواند تبیین عقلانی نماید. از این رو ابن سینا معاد و روز قیامت را حقیقتی تردیدناپذیر و برای همه نفوس می داند. امّا از سوی دیگر ابن سینا تنها معاد نفوس را اثبات می نماید و نمی تواند معاد جسمانی را که قرآن مورد اشاره قرار داده است، تبیین عقلانی کند امّا تصریح می کند که چون نبی صادق را قبول دارد بیان نبی صادق درباره معاد جسمانی را می پذیرد اگر چه نظام معقول وی قادر به اثبات و تبیین عقلانی معاد جسمانی نباشد.

معاد به معنای بازگشت است که اشاره ی به مکان و یا زمان خاصی ندارد بلکه مقصود از آن بازگشت همه ی انسان ها به سوی خداوند و حضور ایشان در محضر عدل الهی است

ملاصدرا و معاد!

آوازه ی صدرا المتألهین اندیشمند نامدار اسلامی پس از بوعلی سینا عالم گیر است. وی کوشیده است نقایص و مشکلات منطقی و عقلانی نظام های فکری پیش از خود را به نحو بدیل و ابتکاری حل نماید. در همین راستا در موضوع معاد نقص نظام فکری اندیشمندان پیشین مورد توجه ویژه ی ملاصدرا قرار گرفته است، وی کوشیده با تبیین ابتکاری درباره نحوه ی پیدایش و نیز بقای نفس آدمی، موضوع معاد جسمانی را که در نظام فکریش حل نشده باقی مانده رفع و رجوع نماید. ملاصدرا با اثبات جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس و همچنین از سوی دیگر ارائه ی نظریه درباره مراتب وجودی و جسم مثالی به تبیین ابعاد گوناگون معاد قرآنی بپردازد. بر این اساس ملاصدرا معاد جسمانی را نیز در نظام فکری خویش تبیین می نماید و در جهت هماهنگ ساختن آن با بیان قرآنی می کوشد. قضاوت درباره ی موفقیت و یا عدم توفیق ملاصدرا در این باره خود مجالی وسیع می طلبد و در این کوتاه نوشتار نمی گنجد. امّا آنچه مسلّم است آن که، تلاش ملاصدرا در تبیین عقلانی معاد در نظام فکری خویش تلاشی مطلوب و مأجور است.

 

سخن پایانی!

با توجه به آنچه گذشت و بررسی نظریات برخی از اندیشمندان اسلامی درباره ی معاد و تبیین معقول آن در نظام های فکری ایشان می توان گفت: عقل بشری تنها در پرتو کلام و حیانی است که می تواند زمینه رشد و شکوفایی خویش را فراهم سازد و در موضوعاتی که ماورای درک عقل است پذیرش سخن شارع و وحی الهی می تواند گستره ای را برای آغاز تلاشی معقول فراهم نماید. چرا که آموزه های وحی گر چه در برخی موارد برتر از عقل هستند اما گروهی را بدان ها توجه داده، می توانند به صورت معقول و با روش عقلانی تبیین شوند. به بیان دیگر بسیاری از حقایق و حیانی ورای عقلند نه آنکه مخالف عقل باشند به همین دلیل در صورت آگاهی انسان بدان ها می توانند در مسیری معقولانه مورد توجه قرار گیرند. هم چنین توجه به این موضوع اهمیت بسیاری دارد که عقل بشری هیچگاه از وحی و آموزه های قرآنی برای شناخت حقایق بی نیاز نبوده و نخواهد بود.   

ن. رادفر

بخش اعتقادات شیعه تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1674
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

رستاخیز انرژیها

 

معاد

 

رابطه ایجاد آتش از درخت سبز با بحث معاد چیست ؟

 

پاسخ:

اشاره شگفت انگیز خداوند به رستاخیز انرژیها آیه 80 سوره یس می فرماید:

«الَّذِی جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِنْهُ تُوقِدُونَ»1 « (همان) كسی كه برای شما از درخت سبز، آتشی قرار داد، و شما در هنگام (نیاز) از آن (آتش) می‏افروزید

در این آیه، و آیات قبل و بعد از آن بحث امكان معاد مطرح است، در شأن نزول آیه آمده است كه روزی یكی از منكران معاد استخوانی پوسیده ، را خدمت پیامبر آورد، و به پیامبر گفت آیا تو خیال می كنی خداوند این را زنده می‌كند؟2 در پاسخ او آیاتی نازل شد كه یكی از آنها آیه مورد بحث ماست:

1. اكثر مفسران، به قدرت خداوند اشاره كرده اند: كه خداوندی كه در درخت سبز آتش قرار داده است قدرت زنده كردن مرده ها را دارد.3

2. این آیه نوعی تشبیه و تمثیل است یعنی معقولات را به محسوسات تشبیه می نمایند، و خداوند در این آیه زنده كردن مرده ها را به ایجاد آتش از درخت سبز تشبیه كرده است چرا كه ایجاد آتش از درخت سبز در بین اعراب صدر اسلام امری رایج بوده است اعراب در زمانهای گذشته برای درست كردن آتش از دو درخت «مرخ» و «عفار» استفاده می كردند.4

3. آیه نوعی رفع استبعاد است ، چون ممكن است كسی بگوید چگونه چیزی كه مرده است زنده  می شود با اینكه مرگ و زندگی با هم تنافی دارند؟ و آیه در پاسخ می فرماید: هیچ استبعادی در كار نیست برای اینكه آب و آتش با هم تنافی دارند ولی خداوند از درخت سبز آتش برای شما قرار داده و شما از آن آتش را شعله ور می‌نمایید.5

4. رستاخیز انرژیها: بعضی از مفسران با توجه به علوم روز تفسیر دیگری را در ذیل این آیه آورده واز آن به رستاخیز انرژیها تعبیر كرده اند و این تفسیر یكی از اعجازهای علمی قرآن كریم نامیده اند.

«یكی از كارهای مهم گیاهان مساله كربن‏گیری از هوا، و ساختن سلولز نباتی است (سلولز همان جرم درختان است كه اجزاء عمده آن كربن و اكسیژن و ئیدروژن است).

خداوندی كه در درخت سبز آتش قرار داده است قدرت زنده كردن مرده ها را دارد

سلولز نباتی چگونه ساخته می‏شود؟ یاخته‏های درختان و گیاهان گاز كربن را از هوا گرفته و آن را تجزیه می‏كنند ، اكسیژن آن را آزاد ساخته، و كربن را در وجود خود نگه میدارد، و آن را با آب تركیب كرده و چوب درختان را از آن می‏سازد .

ولی مساله مهم این است كه هر تركیب شیمیائی; که انجام می‏یابد یا باید توأم با جذب انرژی خاصی باشد و یا آزاد كردن آن ؛ بنا بر این هنگامی كه درختان به عمل كربن‏گیری مشغولند، احتیاج به وجود یك انرژی دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یك انرژی فعال استفاده می‏كنند. به این ترتیب به هنگام تشكیل چوبهای درختان مقداری از انرژی آفتاب نیز در دل آنها ذخیره می‏شود و به هنگامی كه چوبها را می‏سوزانیم همان انرژی ذخیره شده آفتاب آزاد می‏گردد ، زیرا بار دیگر كربن با اكسیژن هوا تركیب شده و گاز كربن را تشكیل می‏دهد، و اكسیژن و ئیدروژن ( مقداری آب ) آزاد می‏گردد.

اینجاست كه به رستاخیز انرژیها می‏رسیم، و می‏بینیم نور و حرارتی كه در این فضا پراكنده می‏شود و برگ درختان و چوبهای آنها را نوازش و پرورش می‏دهد هرگز نابود نشده است، بلكه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامی كه یك شعله آتش به چوب خشكیده می‏رسد، رستاخیز آنها شروع می‏شود، و تمام آنچه از انرژی آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه حشر و نشورش ظاهر می‏گردد، بی‏آنكه حتی به اندازه روشنائی یك شمع در یك زمان كوتاه از آن كم شده باشد، آری خدایی كه می تواند انرژی درخت ها را دوباره بر انگیزد و رستاخیز آنها را بر پا سازد می تواند برای مردگان انسان نیز رستاخیز بر پا كند.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1704
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

سادات هم جهنم می روند؟

ذریه

 

می‌گویند سادات به آتش وارد نمی‌شوند و به یك جای سرد برده می‌شوند . در پاسخ به این شبهه چنین باید گفت:

گرچه سادات به علت انتسابشان به اهل بیت (علیهم السلام) از شرافتی خاص برخوردار هستند، اما نه تنها این شرافت‌، زمینه تبعیض در مورد آنها را ایجاد نمی‌كند، بلكه مسئولیت آنها نسبت به سایرین سنگین‌تر نیز خواهد شد. همانگونه كه زنان پیامبر نیز اگر تكالیف خود را به خوبی انجام دهند پاداش مضاعف خواهند داشت زیرا این افراد علاوه بر این كه خود بنده‌ای مطیع و فرمانبردار امر الهی بوده‌اند، با اعمال نیك خود سبب توجه بیشتر مردم به دین می‌شوند. ولی اگر خدای نكرده‌، عمل خلاف دین مرتكب شوند جزای آنان نیز مضاعف خواهد شد. زیرا علاوه بر این كه سركشی از فرمان الهی كرده‌اند، سبب سوء ظن و بدبینی مردم نسبت به دین و خاندان رسالت هم شده‌اند. بنابراین عدالت الهی در همه موارد جاری است و حق هیچ كس ضایع نمی‌شود در حالیكه به هیچ كس هم به ناحق چیزی داده نمی‌شود.

گرچه سادات به علت انتسابشان به اهل بیت (علیهم السلام) از شرافتی خاص برخوردار هستند، اما نه تنها این شرافت‌، زمینه تبعیض در مورد آنها را ایجاد نمی‌كند، بلكه مسئولیت آنها نسبت به سایرین سنگین‌تر نیز خواهد شد

 

پس توجه شما را به چند نكته مهم جلب می‌كنیم‌:

1ـ هر حدیثی كه با قرآن همخوانی نداشته باشد مردود است‌.

2ـ قرآن فرزند بلافصل نوح را به دلیل عدم تبعیت از پیامبر به صراحت از اهل نوح نمی‌داند.

3ـ آیه نسأ النبی منسوبین به پیامبر اكرم را به اجر مضاعف در حسنات و همچنین زجر مضاعف در سیئات توصیف می‌كند.

4ـ آیات «لا تبدیل لحكم الله» و یا «لن تجد لسنَّه الله تبدیلا» به تعبیر دیگر «تحویلا»، بیانگر این موضوع است كه ملاك در صلاح و فساد یك فرد برخاسته از عملكرد صحیح او است كه آن نیز از اعتقادات صحیح او منشأ می‌گیرد. تا آنجا كه با (آمنوا و عملوا الصالحات‌) سلمان فارسی (منّا اهل البیت‌) می‌شود و در جای دیگر جعفر كذاب مردود و مترود می‌گردد



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1768
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

چه کسانی روح انسان را می گیرند؟

قبض روح

 

خداوند برای هر کاری فرشته‌ای آفریده است و از اوّل عزرائیل را برای این کار و متناسب با این عمل خلق کرد، نه این که اوّل همه ملائکه را خلق نموده باشد، سپس به دنبال شغل آنها باشد، زیرا همه فرشتگان یکسان نیستند و هر یک از همان ابتدا متناسب با کاری خلق شده است. چه بسا کار دیگری از آنها برنیاید.

گذشته از این که، در آیات قرآن، قبض روح به عوامل گوناگونی نسبت داده شده، گاهی این امر به خداوند نسبت داده شده است: «الله یتوفّی الأنفس حین موتها(1)؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند».

از برخی آیات استفاده می‌شود قبض روح توسط فرشته مرگ و عزرائیل انجام می‌گیرد:

«قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکّل بکم(2)؛ بگو فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت».

از گروه سوم آیات استفاده می‌شود که قبض روح توسط فرستادگان الهی انجام می‌گیرد:

«حتی إذا جاء أحدهم الموت توفّته رسلنا(3)؛ آن گاه که مرگ یکی از شما فرا رسد. رسولان ما او را می‌میرانند».

قابض ارواح و گیرنده اصلی جان‌ها خدا است و ملک الموت (عزرائیل) و فرشتگان از طرف خدا، مأمور این کارند. طبق فرموده امام صادق(علیه السلام) عزرائیل یارانی از فرشتگان دارد که در اطراف عالم جان‌ها را می‌گیرند و به عزرائیل تحویل داده و او همه را به خداوند تقدیم می‌نماید

 

این سه آیه با هم منافات و مخالفت ندارند؛ زیرا ملک الموت و عزرائیل هم از طرف خداوند مأموریت دارند، که در قرآن نیز با جمله «وکلّ بکم» به این مأموریت اشاره شد‌ه، همان گونه که فرشتگان خدا هم مأمور خدا هستند و در قرآن با کلمه «رسلنا» به این حقیقت اشاره شده است. بنابر این قابض ارواح و گیرنده اصلی جان‌ها خدا است و ملک الموت (عزرائیل) و فرشتگان از طرف خدا، مأمور این کارند.

طبق فرموده امام صادق(علیه السلام) عزرائیل یارانی از فرشتگان دارد که در اطراف عالم جان‌ها را می‌گیرند و به عزرائیل تحویل داده و او همه را به خداوند تقدیم می‌نماید.(4

پس نسبت دادنِ قبض روح و جان گرفتن هم به خدا، هم به عزرائیل و هم به فرشتگان صحیح است، همان گونه که نوشتن را می‌توان هم به انسان و هم به دست و هم به قلم نسبت داد، زیرا قلم در اختیار دست و دست در اختیار انسان است.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1570
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

مجموعه: اصول و فروع  دین 

معاد بازگشت آفرینش وهستی است به مبدأ آفرینش وپدید آورنده آن، یعنی ازآنجائی‌که آفرینش وانسان وجود وهستی  خویش را از مبدأ هستی وجهان گرفته است (انا لله وانا الیه راجعون) همه ازاوئیم وبه سوی او روان واوکمال مطلق است وهمه هستی عاشق وشیدای کمال برترومطلق اند وبه سوی او درحرکت وروانند، اما نه به معنای حرکت مکانی بلکه رتبی وسیر درمراتب وجود مانند حرکت تکاملی انسان ازنطفه تابه مراتب عالی آن؛ معاد بازگشت به اصل آفرینش خویش است (انا لله وانا الیه راجعون ) برای:

 

1 ـ درک وحضور درمحضر کمال مطلق ودرک جمال وجلال مطلق ـ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

2 ـ مجازات وپاداش وعکس العمل عملکردهایی که دنیا ظرفیت واکنش بدان رانداشته است.

استاد شجاعی دراین باره فرموده اند:"معاد وبرگشت بسوی حضرت حق ازنظر آیات قرآنی واحادیث یک مسئله کلی وعام بوده ومخصوص به انسان ویابه طبقه خاصی ازموجودات نیست ، چه بسا بعضیها اینجنین فکر بکنند ومعتقد باشند ولی باکمی تأمل ودقت درآیات قران کریم وروایات وتدبر درنکات واشارات واقع درمتون اسلامی کلیت معاد وبرگشت معلوم می گردد. وجودوهستی از مبدأ متعال بوده وازاو سرچشمه میگیرد وبسوی او بازگشت می کند واین بازگشت وبرگشت براساس عشق هروجود وهرموجو د است نسبت به کمال بالا وبالاتر ودرنهایت نسبت به کمال بی نهایت وجمال وجلال مطلق . علم ودرک وبه تعبیر دیگر ، شعور ودرک درهمه وجود سریان دارد وهرموجودی به تناسب رتبه وجودی خود ازشعور ودرک برخوردار است واینطور نیست که بعضی ازموجودات شعور ودرک داشته با شند وبعضی نه .

 

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ

1-بقره ، آیه 156 همه شعور ودرک دارند وهمه قبل ازهمه چیز به جمال مطلق وکمال بی نهایت وبی حدو خیر محض شعور داشته وعلم دارند واورامی یابند وچون می یابند به او عشق می ورزند واورامی خواهند وبسوی او درحرکتند .

آیات قرآنی که دلالت برعمومیت معاد وکلیت آن می کند برای اهل نظر ودقت زیاد است .

استادشهید مطهری فرموده اند:

"درقرآن ، ماکلماتی شبیه کلمه معاد داریم ؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه " مرجع " یا" رجوع " وکلمه "مآب " داریم . " عود" یعنی بازگشت . "عود" رادرجایی می گویند که یک چیزی ازیک اصلی آمده باشد ، دومرتبه به آن اصل برگردد، می گویند عود کرد .

"رجوع" هم همین طور است ؛ "رجوع" هم یعنی بازگشت؛ باید یک آمدنی باشد تا بازگشت صدق کند؛ ولهذا اگر د ر قرآن درباره قیامت کلمه [ معاد] نداریم ، کلمه "رجوع " داریم اما آنچه درقرآن کلمه "رجوع " وامثال آن آمده، به معنای بازگشت به خداست ، یعنی تعبیر قرآن اینست .

درقرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجساد نیامده،یا هیچ جا رجوع به معنای [بازگشت] بعد ازمعدوم شدن نیامده ، بلکه تعبیر این است: " انا لله" ما ازآن خداهستیم ، "وانا الیه راجعون" وما به سوی او بازگشت می کنیم .پس کلمه معاد راهم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم ، آنوقت با تعبیرات قرآنی ، خوب منطبق می شود.

یا این تعبیر :" وان الی ربک المنتهی " واینکه نهایت وتمامیت وپایانی به سوی پروردگار است ، یعنی به سوی اوهمه چیز پایان می یابد ؛ " ان الی ربک الرُّجعی " وامثال این تعبیرات .



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1789
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

"توبه" بازگشت خدا به سوی بنده با نظر لطف؛ طریقه توبه از برخی گناهان کبیره خاص                   

اندیشه > دین-            همشهری آنلاین: آنچه از آیات قرآن و روایات در باب توبه استفاده می‌شود این است که اگر انسان از گناهانش پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه او را می پذیرد و تمام گناهانش را می بخشد، پس انسان گناهکار در هیچ شرایطی نباید از رحمت خداوند مأیوس باشد زیرا هر چه گناه او بزرگ تر باشد باز رحمت الهی واسع تر است.       

مهر نوشت: توبه در لغت به معنای دست کشیدن از گناه و بازگشتن به راه حق است و به تعبیر دیگر، بازگشت به پشیمانی از گناه است. در قرآن کریم هم «توبه عبد» مطرح است و هم «توبه خدا». توبه عبد به معنی برگشتن عبد به سوی خدا با ترک گناهان است. توبه خدا به معنی برگشت خدا به سوی عبد خود با نظر لطف و مرحمت است. توبه انسان گناهکار در بین دو توبه خدا قرار دارد. به این صورت که ابتدا خدا به سوی انسان گناهکار بر می گردد و گناهکار به این وسیله توفیق توبه پیدا می کند و بار دوم خدا بعد از توبه عبد به سوی بنده خود بر می گردد و توبه او را می پذیرد و او را می بخشد.

گناه و معصیت، مانند لجن زار متعفنی است که انسان، هر چه بیشتر در آن فرو می رود، خود را به نابودی نزدیک می کند، اما توبه و تصمیم جدی انسان به ترک گناه حرکت به سوی نجات و خود یک پیروزی بزرگ است که درهای رحمت الهی را به روی انسان می گشاید. کسی که به این مرحله (توبه) رسیده به پیروزی بزرگی دست یافته است، و باید سعی کند انگیزۀ خود را برای مبارزه با گناه، قوی تر نماید، و برای همیشه این حالت را در خود حفظ کند.

نکتۀ بسیار مهم در این راه، استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آن را در پیشگاه خداوند از بین می برد، همانطوری که خداوند فرموده است: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می ‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است». آنچه از این آیه و دیگر آیات و روایات استفاده می شود این است که اگر انسان از گناهانش پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه او را می پذیرد و تمام گناهانش را می بخشد. گویا هیچ گناهی مرتکب نشده است. طبق این بیان بدیهی است که تمام عبادات و کارهای خوب گذشته و آینده او را می پذیرد. پس انسان گناه کار در هیچ شرایطی نباید از رحمت خداوند مأیوس باشد؛ زیرا هر چه گناه او بزرگ تر باشد باز رحمت الاهی واسع تر است.

شرایط توبه

بر اساس آیات قرآن و روایات، توبه واقعی دارای شرایطی است که در زیر به آن اشاره می شود:

۱- اگر فرد گناهکار گناه را از روی جهالت و نادانی انجام داده باشد، خداوند متعال توبه او را خواهد پذیرفت. منظور از جهالت در این آیه اعم از عدم علم به حرام و گناه بودن عمل و طغیان غرائز و تسلط هوسهاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان است. در این حالت، علم و دانش انسان به گناه گرچه از بین نمی ‏رود اما تحت تاثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملا بى اثر می ‏گردد. و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود. ولى اگر گناه بر اثر چنین جهالتى نباشد بلکه از روى انکار حکم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گیرد، چنین گناهى حکایت از کفر می کند و به همین جهت توبه آن قبول نیست.

۲- عدم تأخیر آن تا زمان مرگ. اگر کسی بداند تا چند لحظه دیگر بیشتر زنده نیست، اگر توبه کند، توبه او پذیرفته نخواهد شد. همانطور که خداوند متعال می فرماید: "کسانى که در آستانه مرگ قرار می گیرند و می‌گویند اکنون از گناه خود توبه کردیم توبه آنان پذیرفته نخواهد شد".

۳- تصمیم جدی بر ترک گناه (با علم به توانایی انجام آن-چون اگر کسی فلج و ناتوان شده و قدرت بر ارتکاب گناه را ندارد، توبه وی ارزشی نخواهد داشت-)

۴- ندامت، اگر کسی از گناه خود واقعا پشیمان و نادم نباشد در حقیقت توبه نکرده است؛ هر چند گناه را ترک کرده باشد.

۵- جبران گناه و لغزش های گذشته.

۶- استغفار و طلب آمرزش از خداوند.

بنابراین اگر کسی واقعاً با رعایت این شرایط توبه کند هرگز نباید از رحمت الهی مأیوس باشد؛ زیرا هر چه گناه او بزرگتر باشد باز رحمت الهی واسع تر است و قطعا خداوند به وعده خود عمل کرده و توبه او را خواهد پذیرفت؛ به هرحال کسی که دوست دارد در لجن زار گناه بماند و از آلودگی ها تغذیه کند معلوم است که هنوز از گناهان خود پشیمان نشده است؛ لذا در این حالت توبه معنا ندارد. و معلوم نیست که در آینده نیز موفق به ترک گناه خواهد شد یا نه، بلکه تکرار گناه ممکن است زمینه و توفیق توبه را از انسان سلب کند!. بله اگر موفق به توبه واقعی با تمام شرایط آن شود توبه اش پذیرفته خواهد شد.

نکتۀ بسیار مهم در این راه، استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آنرا در پیشگاه خداوند از بین می برد، همانطوریکه خداوند فرموده است: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

توبه واقعی از حق الله و حق الناس/ ترک گناه آسانتر از توبه کردن است

آنچه از متون دینی استفاده می شود این است که توبه کردن کار ساده ای نیست. حضرت امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «ترک گناه، آسان تر از توبه کردن است». توبه تنها استغفر الله گفتن نیست. توبه یعنی این که انسان با تمام وجود خویش به سوی خدا برگردد. از گناه خود پشیمان شود و تصمیم جدی بگیرد که دیگر آن را تکرار نکند و اگر تضییع حقی کرده است، حق الله باشد یا حق الناس آن را بر آورده سازد. قرآن مؤمنین را به «توبه نصوح» دعوت می کند. امام علی (ع) می فرماید: «توبه نصوح یعنی توبه ای که گناهکار در درون خود، پشیمان شود و با زبان استغفار کند و تصمیم بگیرد که گناه خود را تکرار نکند».

روایت شده است که امیر المؤمنین (ع) از مردی شنید که استغفر الله می گفت، فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار به چه معناست؟ استغفار درجه «علٌیٌین» است و برای تحقق آن شش شرط است: اول: پشیمانی از گناه گذشته؛ دوم: تصمیم جدی بر تکرار نکردن آن؛ سوم: حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خدا را ملاقات کنی به گونه­ ای که هیچ گناهی بر تو نباشد؛ چهارم: انجام بدهی هر واجبی را که بجا نیاورده ای؛ پنجم: همت کنی گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید؛ ششم: رنج عبادت را به تن بچشانی؛ چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای، پس آنگاه بگو: استغفر الله».

بنابراین از این حدیث شریف دانسته می شود که شرط قبولی توبه جبران کردن واجبات فوت شده و بجا آوردن حقوق الناس است. تا اگر انسان حقوقی را از کسی تضییع کرده باشد، در صدد جبران آن براید. چرا که خداوند متعال در باره حقوق الناس بسیار سخت گیرتر است. و تا زمانی که صاحب حق راضی نشده باشد، خداوند متعال هم راضی نمی شود، و لذا توبه گناهکار را نخواهد پذیرفت.

در حدیثی آمده است که «ظلم و ستم در یک ساعت در نزد خدا از 60 سال گناه بدتر است». در حدیثی دیگر می خوانیم: «ظلم سه قسم است ظلمی که خدا آن را می آمرزد و ظلمی که خدا نمی آمرزد و ظلمی که خدا از آن صرف نظر نمی کند؛ ظلمی که خدا نمی آمرزد شرک به خداست و ظلمی که می آمرزد ظلمی است که انسان به خودش می کند در آن چه میان او و خدای عزیز است؛ و اما ظلمی که از آن صرف نظر نمی کند حقوقی است که بندگان بر گردن یکدیگر دارند».

تاخیر در توبه/ پیشگیری بهتر از درمان است

همواره پیش گیری بهتر از درمان است. انسان باید بکوشد که مرتکب گناه نگردد و در صورت ارتکاب معصیت فوراً توبه کند و امروز و فردا ننماید؛ چرا که تسویف در توبه و به عبارتی به تاخیر انداختن توبه از وساوس شیطان است تا به این ترتیب توفیق توبه را از انسان سلب کند. توبه، واجب فوری است؛ یعنی لازم است پس از ارتکاب گناه، بلا فاصله توبه کرد. لقمان به فرزندش سفارش می کند: « ای پسرم! توبه را به تاخیر نینداز؛ زیرا مرگ ناگهانی فرا می رسد». مرگ خبر نمی‌کند و ممکن است پیش از آنکه گناهکار موفق به توبه شود، مرگش فرا رسد و بدون توبه از دنیا برود. همچنین در اثر کثرت گناه، اعتقاد و ایمان انسان ضعیف تر شده و در اثر عدم توبه حتی ممکن است که بسیاری از اعتقادات را تکذیب کرده و کافر شود و در نهایت با کفر از دنیا برود. همانطور که خداوند متعال می فرماید: «سر انجام آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند». درست است که طبق روایات «توبه از هر کسی تا زمانی که از حیات خود مأیوس نشده قبول است»؛ ولی باید توجه داشت که هر چه توبه به تاخیر انداخته شود، سخت تر خواهد بود؛ چون نفس انسان مزه گناه را هر چه بیشتر بچشد، ترکش سخت تر خواهد شد.

توبه از زنا/ گناهانی که بخشیده نمی شوند

زنا و رابطه نامشروع با زنان یکی از مفاسد بزرگ اجتماعی است که باعث خسارت های جبران ناپذیر است. به همین جهت اسلام آن را حرام دانسته و مجازاتهایی را برای آن در نظر گرفته است. اولین و بهترین راه برای نجات از این مهلکه عظیم راه پشیمانی و توبه در درگاه الهی است. بر این اساس افراد گناهکار وظیفه دارند اسرار خود را حفظ کرده و تنها در پیشگاه خدای توبه پذیر و مهربان به گناه خود اعتراف کرده و توبه نصوح نمایند.

اما توبه از دو جهت قابل بررسی است:

1- از جهت آثار دنیوی و تخفیف در اجرای حدود که این بخش دو صورت دارد. الف : یا این که پیش از اقامۀ بینه توبه می کند. ب : یا بعد از اقامۀ بینه توبه می نماید. این توبه پیش از اقامه بیّنه بر زنا است؛ زیرا اگر شخص زناکار پیش از اقامۀ بیّنه توبه کند حدّ از او ساقط شده و بر او جاری نمی شود خواه آن حدّ سنگسار باشد یا شلّاق و همچنین اگر قبل از اقرار توبه نماید، حد ساقط است. اما شخصی که مرتکب گناهی شده و مستحق حدّ است اگر پس از اقامۀ بیّنه و یا پس از اقرار توبه نماید، اگر در زمان حضور امام معصوم (ع) باشد آن حضرت مختار است که او را ببخشد و یا حدّ بر او جاری کند این حدّ خواه رجم باشد یا غیر آن، بعید نیست که این تخییر برای نائبان امام معصوم هم ثابت باشد.

2- از جهت آثار اخروی و تخفیف در عذاب اخروی:

این در دو صورت محقق است یا این که حدّ بر او جاری نشده است و یا این که حدّ بر او جاری شده است. در صورتی که توبه نماید مورد لطف الاهی قرار خواهد گرفت؛ زیرا از مجموع آیات و روایات چنین بر می آید که خداوند توبه کنندگان را (در صورتی که توبه واقعی و با حفظ شرایطش باشد) عذاب نمی نماید در این خصوص  به یک روایت اشاره می کنیم: از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: ... رسول خدا (ص) بر منبر خود فرموده است: ... سوگند به آن کسی که جز او کسی شایسته پرستش نیست خداوند هیچ مؤمنى را پس از توبه و استغفار عذاب نمی کند جز به خاطر بدگمانى او به خدا و تقصیر در امیدوارى و بدخلقى و غیبت از مؤمنین.

اما در صورتی که حد بر او جاری شود دست کم به دو دلیل در آخرت کیفر نمی بیند. الف. بر اساس روایات، حدود الاهی مطهر و پاک کننده هستند، یعنی آن گناهکار را از آلودگی آن گناه پاک می نمایند. ب. اساساً کسی که عادل باشد به موجب یک خطا دو بار مجازات نمی کند از این رو خداوند که عدل مطلق است به دلیل یک گناه دو بار عقوبت نمی کند. در روایات از حضرت علی (ع) نقل شده که آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عالیتر و کریمتر از آن است که بنده ‏اش را دو بار مجازات کند.

توبه از شراب خواری

پشتوانۀ توبه از هر گناهی، اعتقادات و ارزشهای است که شخص آن را به واقع قبول دارد. انسان اگر ایمان به خداوند و روز رستاخیز داشته باشد و بداند نتیجۀ اعمالش را در سرای دیگر می بیند و بدین واسطه خویش را از غفلت، نجات دهد؛ به راحتی می تواند از گناهان دست بکشد. اگر انسان درک کند که محرمات (کارهای حرام)، چگونه او را به تیره بختی و سراشیب سقوط می اندازد، خیلی راحت تر می تواند دست بکشد. شراب و هر مست کننده ای، در اسلام جزء این محرمات است. اما برخی از راه های عملی برای ترک نوشیدن مشروبات الکلی به این شرح است:

1- ابتدا باید یک تصمیم اساسی و جدی در ترک آن وجود داشته باشد، به طوری که هیچ چیز نتواند ارادۀ انسان را تضعیف کند.

2- در رابطه با دوستان یا اموری که انسان را به  این عمل  دعوت می کنند، تجدید نظر شود.

3- از مکان های خلوت و جاهایی که امکان ارتکاب به گناه (همچون مصرف مشروبات الکلی) برای انسان فراهم می شود، می بایست دوری کرد.

4- به مضرات جسمانی مصرف مشروبات الکلی به خوبی توجه شود. (کسب نظر متخصصان و پزشکان مجرب و دلسوز در این مورد می تواند راهگشا باشد)

5- پرداختن به امورات معنوی (از جمله توجه کامل به دستورات اسلام) نیز ذکر نام خداوند متعال در همه حال و باور داشتن به حضور خداوند در همه جا مانع ارتکاب انسان به گناه می‌شود.

برخی از روایاتی که دربارۀ مشروبات الکلی و مست کننده وارد شده است، به شرح زیر است:

از میان ده ها روایت در این باره، چند روایت از امام صادق(ع) را ذکر می کنیم: امام صادق(ع) می فرمایند: «هر کس جرعه ای از شراب (یا هر مست کنندۀ دیگر) بخورد؛ خداوند و ملائکه و رسولانش و مؤمنان او را لعنت می کنند. پس اگر به اندازه ای بخورد که مست شود، روح ایمان از جسد وی خارج می شود...». همچنین می فرماید: «شراب، رأس همۀ گناهان است». یا در جای دیگری می فرمایند: «خداوند برای شر و بدی قفلی قرار داده است که کلید آن، شراب ( مسکرات) است».

بنابراین همانگونه که بدان اشاره شد، تنها راه نجات انسان از غرق نشدن در لجن زار گناه و معصیت، توبه واقعی و بازگشت به سوی خداوند متعال و توبه پذیر است، تا انسان پس از ترک واقعی گناه، رضایت پروردگار خویش را کسب نموده و در جهت تعالی خویش در مسیر الی الله خالصانه گام برداد.

توبه از گناه غیبت/غیبت کننده اگر با توبه بمیرد آخرین وارد شونده در بهشت است

باید توجه داشت که گرچه توبه از نشانه های رحمت و لطف وسیع الاهی است و قرآن کریم می فرماید: «قطعاً خداوند توبه کنندگان را دوست دارد»، اما قبول آن دارای شرایط و قیود متعددی است از جمله این که آثار گناه باید جبران شود و در گناهانی مانند غیبت که پای حقوق مردم در میان است، جبران آثار آن و فراهم کردن رضایت کسانی که حق‌شان پایمال شده است، بسیار مشکل است و نهایت چیزی که در اثر توبه از آن ممکن است حاصل شود عدم عقوبت و عذاب است. نه این که چنین توبه ای به تنهایی باعث بهشت رفتن فرد توبه کننده هم بشود. زیرا آنچه در قرآن آمده است که خداوند متعال از حق خود به راحتی می گذرد و گناهان توبه کننده گان را به حسنات تبدیل می کند، توبه کننده را وارد بهشت می کند؛ اینها مربوط به گناهانی است که فقط حق الله باشند. اما در مورد حقوق مردم این طور نیست و اگر غیبت کننده توبه کرده و آثار سوء گناه خود را جبران نماید گناه بزرگ او بخشوده خواهد شد. اما برای رسیدن به بهشت باید اعمال نیک و خیرات و حسنات هم داشته باشد.

در روایات زیادی وارد شده است که اگر شخصی فلان کار را انجام دهد جزا و پاداش او بهشت است، یا اولین فردی است که وارد بهشت می شود، اما این در صورتی است که این فرد گناه دیگری نداشته باشد؛ زیرا قرآن از سویی می فرماید: "...‏حسنات (کارهای نیک و ثواب)، سیئات (گناهان و آثار آنه) را از بین می برند..." یعنی حسنات و کارهای نیک انسان در مرتبه اول جبران و آمرزش دیگر گناهان مخصوصاً حقوق مردم را می کند و بعد از آن موجب ترقی و تعالی انسان می شود. و از سویی دیگر از آیات قرآن به دست می آید که بعضی گناهان باعث حبط و از بین رفتن اعمال نیک انسان می گردند؛ همانند ارتداد، کفر نسبت به آیات خدا و عناد به خرج دادن نسبت به آنها، دشمنى با رسول خدا و صدا بلند کردن در حضور رسول خدا و بعضى از گناهان نیز هست که حسنات صاحبش را به دیگران منتقل مى‏کند؛ مانند گناهانی همچون قتل و غیبت و بهتان و ... به هر حال اعمال نیک و بد انسان به انحاء مختلف در یکدیگر اثر می گذارند، و آنچه در روایات امام صادق (ع) آمده، می توان درستی مطالب بالا را برداشت کرد.

امام صادق (ع)فرمود:" خداوند متعال به حضرت موسی پیامبر (ع) وحی کرد: غیبت کننده اگر با توبه بمیرد آخرین وارد شونده در بهشت است و اگر با این حالت بمیرد اولین وارد شونده در آتش است."

در منظور این روایت باید گفت که حتی با تأثیر توبه در آمرزش گناهان و از بین رفتن اثرات آنها، گناه غیبت آن قدر زشت و ناپسند است که حتی با توبه هم به راحتی آثار آن قابل ترمیم و جبران نیست و اگر شخص اعمال نیک و شایسته ای داشته باشد که به واسطۀ آنها بهشتی باشد، این گناه حتی بعد از توبۀ واقعی موانعی را بر سر راه بهشت رفتن شخص ایجاد می کند به نحوی که این شخص به واسطۀ اعمال نیک دیگر بهشتی بودنش حتمی باشد، آخرین فردی است که وارد بهشت می شود. و اگر توبه نکند هیچ یک از اعمال نیکش نمی تواند مانع از عذاب او شود و اولین کسی است که وارد آتش می شود.  براین اساس، شخص غیبت کننده اگر از خدای متعال طلب آمرزش نماید و شخص غیب شونده را راضی نماید و از این گناه توبه واقعی کند، گناه او که بسیار بزرگ است بخشیده خواهد شد و از عذاب الاهی به خاطر این گناه نجات خواهد یافت.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1516
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.
راههاي ترك گناه و نزديك شدن هر چه بيشتر به خدا چيست؟

1- ترك زمينه گناه: اين خود زيرمجموعه‏اى دارد كه مهمترين آن عبارت از است: - كنترل چشم: دقيقا بايد مواظب چشم خود بود كه مبادا به نامحرم و كلًا هر آنچه كه شهوت‏انگيز است، نگاه شود. عن الصادق (ع): «النظر سهم من سهام ابليس مسموم و كم من نظرة اورثت حسرة طويله نظر دوختن تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است و چه بسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد»،(1) تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز نمايد. - كنترل گوش: بايد از شنيدنى‏هايى كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه‏ساز حرام هستند پرهيز شود. مانند نوار موسيقى، صداى شهوت‏انگيز نامحرم و. - ترك مصاحبت با دوستان ناباب: دوستانى كه باعث مى‏شوند انسان مزه گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد. از امام سجاد (ع) نقل شده: «النهى عن مصاحبة خمسة و محادثتهم و مرافقتهم فى طريق و هم الكذاب والفاسق والبخيل والاحمق والقاطع لرحمه حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفيق بودن با پنج كس را نهى فرموده: كذاب، گناهكار، بخيل، احمق و كسى كه قطع رحم كرده است»،(2) البته اينها از مهمترين زمينه‏هاى گناه هستند كه بايد ترك شوند ولى كلًا هر چيزى كه زمينه گناه را فراهم مى‏كندبايد ترك شود.

2- ترك فكر گناه: ترك زمينه گناه سهم به سزايى در ترك فكر گناه دارد ازاين‏رو هر چه بيشتر و دقيقتر زمينه گناه ترك شود فكر گناه كمتر به سراغ انسان مى‏آيد. اين فكر گناه است كه شوق در انسان ايجاد مى‏نمايد و بعد از شوق اراده‏ى عمل سپس خود گناه محقق مى‏شود، مسلما تا اراده و شوق و ميل نسبت به كارى نباشد انسان مرتكب آن كار نمى‏گردد.

3- اشتغال به برنامه شبانه‏روزى: حتما بايد شبانه‏روز خود را با برنامه‏ريزى صحيح و متناسب وضع روحى و جسمى خود پر كنيد و هيچ ساعت بيكارى نداشته باشيد تا نفس شما را مشغول كند. در اوقات بيكارى وسوسه‏هاى نفس و شيطان به سراغ انسان مى‏آيد و او را به فكر گناه و سپس به خود گناه مى‏كشاند قال اميرالمؤمنين على (ع): «ان هذه النفس لامارة بالسوء، فمن اهملها، جمحت به الى المآثم براستى و حقيقت كه اين نفس (انسانى) پيوسته و مرتب به بدى امر مى‏كند در نتيجه هر كس آن را به خود واگذارد (و به كارى نگمارد) نفس او را به سمت گناهان مى‏كشاند»،(3)

4- روزه گرفتن: روزه گرفتن قواى حيوانى و شهوانى انسان را تضعيف مى‏كند اگر قواى شهوانى ضعيف گشت قهرا فكر گناه هم كم‏رنگ مى‏شود. عن ابى جعفر (ع) قال: «اذا شبع البطن طغى هرگاه شكم پر شود طغيان مى‏كند،(4) مفهومش اين است اگر شكم بر نشود طغيان نمى‏كند و بهترين قسم جوع و گرسنگى همان روزه گرفتن است. تذكر اين نكته بسيار ضرورى است كه اولًا: روزه نبايد براى بدن ضررى داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانيا: براى كارهاى روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود ونه مخل فقط روزهاى دوشنبه و پنج‏شنبه باشد نه بيشتر ولى در هر صورت اگر براى روزه گرفتن عذرى است مورد بعدى يعنى ورزش دو برابر شود.

5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش‏هايى باشد كه براى بدن ضررى ندارد مثل نرم دويدن و نرم طناب زدن و انجام حركت‏هاى كششى و اگر براى روزه گرفتن عذرى هست زمان ورزشى دوبرابر شود مثلًا از بيست دقيقه به چهل دقيقه افزايش يابد.

6- فكر در مرگ: اين يكى ديگر از چيزهاى بسيار مفيد است كه فكر گناه را يا از بين مى‏برد و يا كم مى‏كند كه اين به شدت و ضعف فرو رفتن در فكر مرگ بستگى دارد اگر انسان با اين واقعيت انس بگيرد و مردن را باور دل سازد نقشى سازنده و بالا برنده دارد. قال اميرالمؤمنين على (ع): «اذكروا هادم اللذات و منغص الشهوات و داعى الشتات ياد كنيد (مرگ را) درهم كوبنده لذات را و تيره و تلخ كننده شهوات را و دعوت كننده جدايى‏ها را»،(5) ياد مرگ دل را از تعلق به شهوات جدا مى‏سازد و انسان را از گناه و فكر گناه باز مى‏دارد آنچه كه بسيار مهم است اين است كه اولًا اين فكر هر روز و مستدام باشد اگر شبانه‏روزى نيم‏ساعت باشد كافى است ثانيا در مكان خلوتى باشد مخصوصا اگر آن مكان خلوت خود محيط قبرستان باشد به هر گونه كه اين فكر در مرگ با جان عجين شود و باور دل گردد بسيار مطلوب است مثلًا يكى از كيفيت‏هاى فكر در مرگ را يكى از بزرگان چنين مى‏فرمود: تمام خاطرات تلخ و شيرين گذشته را در حد امكان مثل يك فيلم از ذهن بگذراند و به خود بباوراند كه همه اينها گذشت و چند روز باقى مانده عمر هم مى‏گذرد لحظات جان دادن، وقتى كه خويشان و نزديكان را رها مى‏سازد و از تمام تلخ و شيرينى‏ها وداع مى‏كند و همه و همه را به خوبى تأمل كند تا دل بلرزند و چشم بگريد. سخن آخر اين است كه اين دستورات وقتى نتيجه مى‏بخشد كه هر چه دقيق‏تر به آن عمل شود زمان نتيجه آن بستگى به شرايط و خصوصيات افراد دارد، ازاين‏رو پى‏گير زمان نتيجه نبايد بود فقط هم و غمّ صرف عمل به دستورات شود. كتب زير سفارش مى‏شود: 1- نردبان آسمان (دروس اخلاق حضرت آيت الله بهاءالدينى)، تدوين و ويرايش: اكبر اسدى. 2- سلوك معنوى، تدوين و ويرايش: آقاى اكبر اسدى. 3- خودشناسى براى خودسازى، محمد تقى مصباح يزدى. معناى مطالعه اين كتب عمل كردن به آن از آغاز تا پايان نيست بلكه براى عمل به دستورالعمل‏هاى اخلاقى ترتيبى لازم است كه بايد با علماى بزرگ اخلاق يا همين نهاد نمايندگى مشورت شود



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1487
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی