.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

تاثیر نماز بر حافظه و تمركز حواس

نماز

امام محمد باقر(ع): 

در نماز خود توجه و تمركز كامل داشته باش، زیرا از نماز تو، آن مقدار قبول می شود كه با توجه خوانده شود.(1)

"تمركز(concentration)" نه تنها شرط لازم، بلكه در بسیاری موارد، شرط كافی برای بسیاری از موفقیت های انسان است.

عرصه كاربرد تمركز، نه فقط در فعالیت های مادی و محسوس انسان، بلكه گاهی تا حد مسائل ماورائی و مرموز هستی، گسترده است.

به عنوان مثال، حتی در انواع ورزش هایی كه خاستگاه آنها در ممالك شرق دور می باشد( از جمله ورزش های رزمی مثل كاراته، جودو، كونگ فو و ...) شرط اصلی برای موفقیت و پیشرفت، برخورداری از "تمركز" می باشد. از این رو بخش مهمی از تمرینات این ورزش ها به "تمرین تمركز" اختصاص یافته است.

 

اما در فعالیت های مادی و عادی روزمره انسان نیز "تمركز حواس" دارای نقش بسیار كلیدی است.

از سردار افسانه ای فرانسویان، "ناپلئون بناپارت" چنین نقل می كنند كه می گفت:

" تنها زمانی موفق به پیروزی های بزرگ در عرصه سیاسی و نظامی شدم كه توانایی یافتم مغز خود را كشو بندی كنم!؟ و در مورد انجام هر كار، تنها كشوی مربوط به آن را بگشایم و بر آن تمركز بدهم و سایر كشوهای مربوط به دیگر كارها را ببندم. بدین معنا كه مثلا زمانی كه به حل یك مسئله جنگی مشغول بودم ، تنها كشوی مربوط به آن مسئله در ذهنم بیرون بود و تنها بر روی آن كار می كردم و در این زمان همه كشوهای مغزی دیگرم، حتی كشوی مربوط به عشق "ژوزفین" بسته بود!"

به همین ترتیب، چنان چه مثلا یك دانش آموز یا یك دانشجو، بتواند موقع مطالعه دروس خود، تنها بر همان موضوع درسی مورد مطالعه تمركز كند و از سایر افكار بر حذر باشد، موفق خواهد شد كه به پیروزی های چشمگیری در زمینه تحصیلی دست یابد.  یا حتی یك كارمند، یك كاسب، یك بنا، یك راننده و ... تنها زمانی در كار خود كاملا موفق خواهد بود كه از تمركز حواس كافی برخوردار باشد و به اصطلاح، حواسش به كارش جمع باشد.

به این ترتیب با این مثال ها می توان به اهمیت زاید الوصف "جمع بودن حواس" یا همان "تمركز" پی برد و توجه نمود كه اگر در امور مختلف و به خصوص در كارهای فكری، با سلاح تمركز به میدان رفت و با توجه به رابطه تنگاتنگ حافظه و تمركز حواس، دانسته های جدید را با نظم و ترتیب روی یكدیگر قرار داد، قدم بزرگی در جهت تقویت حافظه نیز برداشته خواهد شد.

مطالعات مختلف علمی و پژوهشی و نظریه پردازی های گوناگونی نیز در دانش امروز، در این مورد صورت پذیرفته است كه از آن جمله می توان به مطالعات "گاردنر مورفی" پیرامون   canalization(متوجه ساختن اندیشه و فعالیت به موضوعی معین) اشاره كرد.(3) 

اما توصیه های مؤكد و متعددی كه در تعالیم اسلامی مبنی بر "حضور قلب" در نماز و برخورداری از اقبال و توجه كامل به نماز به ما رسیده است، همگی دلالت بر آن  دارد كه نماز ارزشمند در درگاه الهی نمازی است كه با تمركز كامل و توجه دقیق به مضامین آن، به جای آورده شود و نمازی كه طوطی وار و بدون حضور ذهن و قلب خوانده شود، از ارزش بسیار كمی برخوردار است.

حتی در حدیث معصوم (ع) آمده است كه: عابدی كه بدون فهم و درك(و در نتیجه آن بدون توجه) عبادت می كند، همچون الاغ آسیاب است(كالحمار الطاحونه). (4)

بدین ترتیب اقامه كننده حقیقی نماز، با برخورداری از حضور قلب در عبادت های یومیه خویش، در واقع "تمركز حواس" را بارها و بارها در طول یك شبانه روز، تمرین می كند و این صفت حسنه را در وجود خود، ملكه می سازد تا با بهره بردن از آن در همه عرصه های زندگی، موفقیت را در همه ابعاد ممكن نصیب خویش سازد.

پی نوشت:

(1) محجه البیضاء، جلد 1، صفحه 354

(2) تعلیمات عجیب دون خوان(سرخ پوست عارف مكزیكی) به كارلوس كاستاندا(مردم شناس آمریكایی) درباره یك مكتب غنی و منحصر به فرد عرفانی كه سابقه ای هزاران ساله در میان سرخ پوستان آمریكای شمالی دارد که موضوع حدود ده كتاب جنجال برانگیز است كه كاستاندا در اواخر قرن حاضر به رشته تحریر درآورده است. مجموعه این كتاب ها توسط مترجمین مختلف به فارسی ترجمه شده است.

(3) روان پزشكی "كاپلان ـ سادوك" ترجمه: دكتر پور افكاری جلد 1، صفحه 553

(4) سفینه البحار، ذیل كلمه "عبد": این نماز، همان نمازی است كه شاعر در مورد آن سروده است: غیر از خدا كه هرگز در فكر آن نبودی        هر چیز كز تو گم شد وقت نماز پیداست!

نویسنده : دكتر مجید ملك محمدی


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1167
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثير نماز بر سلامت جسمي كودكان

نماز

 

 

و أمر اهلك بالصلوه و اصطبر عليها

و خانواده ات را به نماز و صبر نمودن بر آن امر كن  

(سوره مباركه طه ـ آيه شريفه 132)

سلامت كودكان، از آرزوها و ايده آل هاي همه جوامع بشري است، از اين رو مجامع بين المللي متعددي با قصد حمايت از سلامتي كودكان به وجود آمده اند. اما آنچه كه كمتر مورد توجه همه اين مجامع بوده است، توجه به نقش عميق دستورات ديني در ايجاد سلامتي کودکان باشد.

به عنوان مثال حدود دو دهه پيش، مجامع علمي جهان، شير مادر را براي شيرخواران ، بي كفايت تشخيص دادند و اقدام به تهيه شير خشكي كه گمان مي بردند، مفيدتر از شير مادر است، نمودند و انواع شير خشك را با تبليغات وسيع به نفع آنها و عليه شير مادر، به بازار فرستادند. اين در حالي بود كه از قرن ها پيش در آيات استوار قرآن از جمله آيه شريفه 233 از سوره مباركه بقره و آيه 12 از سوره مباركه لقمان، چند بار تاكيد بر استفاده از شير مادر، آن هم تا سن دو سالگي شده بود. با اين وجود بسياري از مادران(از جمله حتي مادران مسلمان)، گول تبليغات علمي را خوردند و به كودكان خود به جاي حياتي ترين ماده غذايي كه توسط آفريدگار هستي توليد و توصيه شده بود، شير خشك بي خاصيت و مضر ساخت انسان ها را خوراندند.

اما چند سال بعد با پيشرفت دانش، برخي برتري هاي شير مادر، روشن شد و اين بود كه دامنه تبليغ عليه آن محدود تر شد و علم نسبي بشر اعلام كرد: "شير مادر، حداقل تا 6 ماهگي مفيدترين ماده غذايي براي كودكان است" كه اين دستور نيز هنوز، با دستور قرآني، كمي متناقض به نظر مي رسيد. تا اين كه آخرين تلاش هاي بشر براي بررسي هر چه بيشتر محتويات شير مادر و شناسايي اجزاي آن به نتيجه رسيد و كار به آنجا كشيد كه سرانجام در سال هاي اخير، علم به اين حقيقت اعتراف كرد كه : شير مادر ، آن هم تا دو سال، ضروري ترين، اساسي ترين و حيات بخش ترين نياز كودك به شمار مي آيد و محروميت كودك از شيرمادر، او را در معرض طيف بسيار وسيعي از بيماري هاي جسمي و رواني، قرارمي دهد و آيات شكوهمند قرآن و فرمايشات معصومين(ع) در اين مورد همچنان استوار و درخشان بر جاي خود بود.(1)

با اين مقايسه مي توان نتيجه گرفت كه وقتي يكي از ساده ترين دستورهاي قرآني تا بدين حد در تامين سلامت كودكان نقش دارد، دستورات مؤكد و مكرر آن(مثل نماز) تا چه اندازه اي مفيد و سودمندند.

واقعيت اين است كه سودمندي نماز براي سلامت جسمي كودكان، به وضوح قابل مشاهده است. از جمله اين كه با پايبندي به نماز در جامعه، مي توان به راحتي با آن گروه از بيماري هاي مادرزادي بسيار شايع در نوزادان كه بر اثر فسادهايي مانند اعتياد، الكليسم، بيماري هاي مقاربتي و ... به وجود مي آيند، مبارزه نمود.

"كودك آزاري" كه بخش مهمي از علل بستري و مراجعه كودكان به مراكز پزشكي و روان پزشكي را تشكيل مي دهد، در پرتو نماز و در جامعه نمازگزار، بي معني به حساب مي آيد.

عفونت هاي گوناگوني كه در كودكان ايجاد بيماري مي كنند، توسط نماز تعديل مي شوند؛ به عنوان مثال به اثبات رسيده است كه بخش مهمي از مرگ و مير نوزادان در بدو تولد به دليل تماس با بدن آلوده اطرافيان(از جمله دست هاي آنها) است كه طهارت دائمي ناشي از نماز مي تواند يك عامل مهم پيشگيري از اين قبيل مرگ ها باشد.

اگر به اين قبيل مثال ها، فوايد ديگر ناشي از زندگي يك كودك، در خانواده ي مذهبي را اضافه كنيم(مثلا سنت حسنه ختنه کردن نوزادان پسر كه خطر عفونت هاي ادراري را در آنها تا صد برابر كاهش مي دهد و يا عادت پيدا كردن به مسواك و ...)، خواهيم ديد كه چگونه تعاليم اسلامي، كودكان را در معرض سلامت جسماني قرار مي دهد.

از آنجا كه بخش عمده اي از بيماري هايي عفوني شايع در کودکان از جمله حصبه(تيفوئيد)، فلج اطفال ، هپاتيت A و ... از طريق مدفوعي ـ دهاني( Fecal-Oral) انتقال مي يابند، مي توان با آموزش وضو به كودكان كه در واقع نوعي آموزش پاكيزگي و طهارت است،از ميزان بروز و شيوع اين بيماري ها به شدت كم نمود، همان طور كه امروزه در ممالك پيشرفته غربي، آموزش شستن دست ها قبل از صرف غذا(كه اتفاقا با اوقات نماز، تقريبا مقارنت دارد) از اصول اوليه اي است كه به کودکان، در مدارس ابتدايي، آموزش داده مي شود.  

علاوه بر محاسن جسمي بسيار متعددي كه از زندگي يك كودك در يك خانواده مومن و نمازگزار، براي او حاصل مي شود(از جمله اين كه مادر مومن كودك، با اقتداي به قرآن و سخن معصومين(ع) كودكش را تا دو سال كامل شير مي دهد و اين وظيفه بي نهايت بزرگ را به بهانه اي ، از جمله اشتغال در بيرون منزل و ... رها نمي كند و در نتيحه كودك خود را در مقابل طيف وسيعي از بيماري هاي مرگبار جسمي و رواني، انحرافات و اعتياد و ...در آينده ايمن و واكسينه مي كند)(2)، مي توان بدين نكته مهم نيز توجه نمود كه ملكه شدن عادت حسنه نماز در خود كودك، صرف نظر از عظمت هاي معنوي بي شمار آن، به خاطر فوايد پزشکي فراواني كه در نماز يافت مي شود، سبب خواهد شد كه همه اين محاسن در آينده، كودك را همراهي كند و او را در ساختن يک زندگي سالم و موفق ياري دهد.



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2208
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر سلامت روانی كودكان

کودک

رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء

پروردگارا ! من و فرزندانم را از اقامه كنندگان نماز قرار ده و دعای مرا قبول فرما.

سوره مباركه ابراهیم ـ آیه شریفه 40

عبارت مشهور"العلم فی الصغر، كالنقش فی الحجر"(دانش در كودكی، مانند نقش پایدار در سنگ است)، امروزه با پیشرفت دانش پزشكی و روان پزشكی و به خصوص با پیدایش روان كاوی توجیه كامل علمی پیدا كرده است.

روان شناسی مدرن، با تداعی از مكتب روان كاوی فروید و نظریات "ژان پیاژه"، "جان باولف" و بسیاری از دانشمندان دیگر، به ما می گوید كه مهم ترین دوران زندگی بشر كه به وجود آورنده شخصیت نهایی او خواهد بود، دوران كودكی است. بر این اساس هر قدمی كه در جهت ایجاد سلامت روانی اطفال برداشته شود، به نوبه خود سبب ایجاد جامعه ای سالم و موفق خواهد شد.

اما بزرگ ترین موهبتی كه ممكن است در جهت ایجاد سلامت روانی نصیب یك طفل نورسیده گردد، پای گذاشتن او در خانواده ای مؤمن و  نمازگزار است.

تعالیم آیین حیات بخش اسلام كه حتی كوچك ترین مسائل بشری را بدون پاسخ نگذاشته است، از همان بدو تولد نوزاد برای او برنامه ها و روش های متعددی دارد كه عمل به آنها ضامن سعادت و سلامت همیشگی انسان است.

از جمله در بعد سلامت روانی، آیین اسلام به والدین و به خصوص پدر، مؤكداً حكم كرده است كه مثلاً نام نیك بر بچه بگذارند(1) و امروز علمای روان شناسی متفقاً به این نتیجه رسیده اند كه چگونه نام یك كودك در شكل گیری شخصیت او تأثیر گذار است و چگونه یك نام بد ممكن است،موجبات تحقیر كودك(مثلاً تمسخر او توسط همسالان) و در نتیجه تزلزل شخصیتش گردد و یا هنگامی كه روان كاوی در قرن بیستم، حكایت از حضور تظاهرات نهفته اما مقتدر جنسی در  وجود اطفال می كند ، آنگاه مفهوم عمیق آن بخش عظیم از احادیث و روایات معصومین(ع) كه مثلاً بوسیدن دختران توسط مرد نامحرم را بعد از 5 ، 6 سالگی منع كرده اند.(2)

در هر صورت كودكی كه در خانواده مؤمن و نمازگزار به دنیا می آید و زمزمه حیات بخش اذان و اقامه در گوش راست و چپش نخستین نغمه زندگی او می گردد، كودكی است كه گام در مسیری سعادت بخش گذاشته است.

تغذیه كودك تا دو سال به وسیله شیر مادر و بهره مندی كامل او از آغوش پر مهرش كه یك موهبت اسلامی است به او ایمنی محیر العقولی در مقابل بخش عظیمی از بیماری های روانی می بخشد، مثلاً احتمال اضطراب یا افسردگی كه بر اثر جدایی از مادر به وقوع می پیوندد، بسیار كم می شود. چرا كه امروزه روشن شده است اكثر كسانی كه به دام مهلك اعتیاد گرفتار می آیند كسانی هستند كه در كودكی، از شیر و آغوش مادران شان محروم بوده اند.(3)

شیوع اسكیزوفرنی كه خطرناك ترین و مهلك ترین بیماری در روان پزشكی است در بچه های خانواده های مسلمان و نمازگزار بسیار کم است، چرا كه علم امروز ثابت كرده است كه بروز اسكیزوفرنی، ارتباط معنی داری با وجود سیستم زن سالاری در اداره خانواده ها دارد(4) که مسلماً در خانواده های نمازگزار، با رعایت اصول درخشان قرآنی، از قبیل(الرجال قوامون علی النساء) و رد صریح و قاطع سیستم شوم "زن سالاری‌"، قدم بزرگی در جهت كاهش میزان ابتلا به این اختلال برداشته می شود.

همچنین درباره آثار مثبت و متعدد، قانون مؤكد اسلامی مبنی بر آزاد گذاشتن كامل كودكان تا سن 7 سالگی و پرهیز از تنبیه و محدودیت برای آنها می توان تعمق بسیار نمود.

اما بعد دیگر،تأثیری است كه نماز به طور مستقیم بر حالات روانی اطفال دارد و آن بر اثر نماز خواندن خود كودك حاصل می شود.

شروع نماز در سنین كودكی سبب می شود كه او این صفت حسنه را به صورت یك عادت معمول و سازنده در جسم و روان خود، ملكه نماید و جزو برنامه های همیشگی زندگی خود، قرار دهد و در نتیجه از همه فواید نماز، در بعد سلامت روانی در آینده برخوردار گردد.

به علاوه با شروع نماز در دوران كودكی، مفاهیمی مثل خدا و مذهب و دستوراتی مثل تعالیم اسلامی، چنان در ذهن پذیرنده و شفاف كودك كه هنوز سنگینی و تیرگی گناهان ظرفیت های فكری و مغزی او را آلوده نكرده است، جای می گیرد كه امكان شك و تردید در این زمینه در آینده بسیار كاهش می یابد.

این نكته به خصوص باید مورد توجه خانواده هایی قرار گیرد كه با وجود آن كه خود را مسلمان می دانند اما وقتی كه فرزندشان به سن تكلیف می رسد او را به بهانه این كه:

"هنوز خیلی كوچك است !" به خواندن نماز تشویق نمی كنند. این مسئله كه با كمال تأسف به خصوص در مورد دختر بچه ها كه سن تكلیف آنها پایین تر است(9 سالگی)، شیوع بیشتری دارد، مسبب عوارض مخرب بسیاری در آینده كودك خواهد شد.

در حقیقت پدر و مادرانی كه با دلسوزی ساده اندیشانه، فرزند خود را به برپاداری نماز تشویق نمی كنند، خیانت بزرگی از جهت محروم نمودن كودك خویش از این نعمت بزرگ مرتكب می شوند. چرا كه به این ترتیب گویی به آلودگی كودك خویش، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختی ها و بیماری های جسمی و روانی، رضایت داده اند و او را به خسارت سنگین در دنیا و آخرت محكوم نموده اند.

به همین دلیل است كه آیین مقدس اسلام و به خصوص ائمه بزرگوار شیعه(ع) با توصیه های مؤكد، مسلمانان را به آموزش مرحله به مرحله نماز به كودكان فرا خوانده اند و حتی با این كه از مجازات ها و تنبیهات بدنی در مورد كودكان، به خصوص قبل از 7 سالگی، منع نموده اند در مورد ترغیب به نماز گاهی امر به تنبیه كودكان فرموده اند. در این مورد در حدیثی معتبر از حضرت امام صادق(ع) آمده است كه فرمودند: چون پسر، سه ساله شود، پدر و مادر به او می گویند كه: هفت مرتبه بگو "لا اله الا الله" و چون سه سال و هفت ماه و بیست روز از عمرش بگذرد، به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "محمد رسول الله" ، پس چهار سالش تمام شود به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "صلی الله علی محمد و آله" پس چون پنچ سالش تمام شود او را وا می دارند كه خدا را سجده كند.

اما چون شش سالش تمام شود. نماز را به او یاد می دهند و چون هفت سالش تمام شد، وضو را به او یاد می دهند و او را به نماز امر می كنند و چون نه سالش تمام شود وضو و نماز را به خوبی به او می آموزند و از ترك وضو و نمازاو را نهی کنند. پس چون كودك وضو و نماز را یاد گرفت، خداوند پدر و مادرش را خواهد آمرزید.(5)

مفاهیم عمیق این حدیث از جمله این كه اقامه نماز پس از اقرار به توحید و نبوت(كه اساسی ترین اصول اعتقادی اسلام هستند) قرار گرفته و این كه عمل به این حدیث ضامن آمرزش پدر و مادر تلقی شده است، باید به دقت مورد توجه خانواده ها قرار بگیرد.



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1576
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

اثر دعا بر کاهش اضطراب

دعا

دعا به معنی خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهی مطلق "خواندن" از آن منظور است. خداوند در آیه " وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(بقره/ 186)"(1) وعده اجابت به بندگان خویش داده و با عطوفت خاصی خود را نزدیک به آنان ذکر کرده که دعای ایشان را به استجابت برساند.

نقش تربیتی دعا:

دعا یاد خدا را در دل انسان زنده نگاه می دارد: " وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (حشر/19)"(2)

انسان به دلیل ساختار فکری و بشری خود فراموشکار است و به دلیل همین خصوصیت، دچار انحرافات و خطاهای گاه بسیار بزرگ می شود. اگر انسان از مسیر هدایت و جاده حرکت اصیل خویش منحرف شود و اهدافش را گم کند، دچار سردر گمی عقیدتی و فکری می شود.

دعا سبب طهارت روح انسان می شود. ضلالت و گمراهی را به او تذکر می دهد، هدف و جهت اصلی را به او متذکر می شود.

با دعا، توکل در انسان افزایش یافته و وی با نیروی اعتماد بر قدرتی که همیشه همراه اوست و ناظر اعمال و گفتار وی می باشد، سعی در پیرایش تفکرات خویش و زدودن آلایش ها از اعمال و کردار نموده و در نهایت در مسیر تربیتی صحیح به حرکت درمی آید.

دعا عامل تلطیف روح:

ادعیه ای که در مکتب ما وارد شده است، سرشار از مضامین لطیف و زیباست. سخنان نغز و زیبا و سرشار از احساس در ادبیات جهان، گواهی بر این مدعاست. متون ادعیه اسلام نیز از جهت زیبایی کلام و نیز جهات دستوری و نگارش و از نظر عمق و لطافت بی نظیر است.

از دیگر مسائل دارای اهمیت، ساختارشناسی دعاست، یعنی واژه ها و پیوند آنها. ساختمان عبارات و آهنگ و موسیقی کلامی باید مورد دقت قرار گیرد. این تلطیف روح می تواند نقش بسیار والایی از جهت تربیتی در زندگی داشته باشد. به ویژه در جهان پر تنش کنونی که خشونت و بی رحمی و نبود عواطف انسانی در حال گسترش است و زندگی مادی و صنعتی، انسان را به سوی پرتگاه نیستی انسانیت پیش می برد و حیات معنوی را مورد تهاجم قرار می دهد، ایجاد آرامش و روحیه ای لطیف و سرشار از معنویت و نگرشی پر لطف به جهان هستی، تاثیر به سزایی در افکار انسان ها گذاشته و آرامش روحی را فراهم می کند.

بنابراین با دعا، دیگر مشکلی نمی تواند فرد را ناآرام کند، زیرا به حل مشکلات یقین دارد.

دست هایی را در امور جهان صاحب قدرت می داند که هیچ کس را یارای مبارزه با آن نیست. پس هر بار ناملایمی، او را در خویش فرو نمی برد و تصویر ذهنی اش، رسیدن کمک و استعانت از جانب خداوند مهربان است.

چنین فردی هراسی از آینده و اضطرابی از پیش آمدها ندارد، زیرا می داند گرفتاری های عالم با قدرت چنان قادر متعالی برطرف خواهد شد و آنچه از او بخواهد، به یقین اجابت خواهد شد.

در پایان این نوشتار به آیه ای از قرآن تمسک می جوییم که به نقش آرامش بخشی ایمان دلالت دارد:

الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ (انعام/82)

آنها که ایمان آورده اند و ایمان خود را با شرک و ستم آلوده نکرده اند، ایمنی (آرامش) تنها برای آنهاست و آنها هدایت یافتگانند.

پی نوشت:

(1) چون بندگان من درباره من از تو بپرسند ، بگو که من به آنها نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم. پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا به راه راست هدایت یابند.(بقره/186)

(2)از آن کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند که ایشان نافرمانند.(حشر/19)

مریم آقا محمد رضا


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1440
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر درمان های معجزه وار

نماز

یا من اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنی (دعای کمیل)

وقتی انسان چیزی را از خدا می خواهد و به خاطر طلب آن، نماز می گذارد و در نماز به خدای خود توجه می كند و خدا نیز دو صد چندان او را مورد لطف و توجه خود قرار می دهد، آن چیز به طرز اعجاب انگیزی برای او حاصل خواهد شد. این منطقی کاملا گویا در تمامی ادیان است.

در تاریخ اسلام و ایران تا به امروز، موارد بی شماری از درمان های معجزه وار و شفای بیماران غیر قابل علاج و رو به مرگ در امام زاده ها و مساجد و درمان توسط شخصیت های مذهبی را می توان یافت.

هر چند که این موضوع ، گاهی به انگیزه سود جویی و استحمار مردم انجام گرفته و در واقع به شارلاتان بازی تبدیل شده است، اما موارد متعددی كه مورد تایید "علم و دین" می باشد را نیز، در بر می گیرد، زیرا علم پزشكی این مقولات را به وسیله پدیده نیرومند تلقین، توجیه می كند. از طرفی در دین با اعتقاد به قدرت بی انتهای الهی و ممكن نمودن هر غیر ممكن بشری توسط ذات اقدس خداوند، می توان با اطمینان كامل، شفای هر دردی، هر چند لاعلاج را از او خواست و در درمان هر بیماری كه حتی پزشكان از كنترل آن عاجز مانده اند، از رحمت بیكرانه اش استفاده کرد.

با این دیدگاه می توان گفت، زمانی که پزشكان به مادری بگویند: " برای فرزندت، دیگر هیچ كاری از دست ما ساخته نیست"، آن موقع همه چیز به پایان نرسیده است، بلكه همان خدایی كه پزشكان را وسیله ای برای انتقال رحمت خودش در درمان بیماران علاج پذیر قرار داده است، چنان چه اراده كند می تواند وسایل و واسطه های دیگری را هم كه چه بسا غیر مادی باشند، برای درمان كودك بیمار برانگیزد.

اما جایگاه نماز در بروز چنین درمان هایی خاص است. چه بسیار است شرح حال کسانی كه با متوسل شدن به درگاه نورانی ائمه دین(ع) و به خصوص حضرت رضا(ع)، و پس از اقامه نمازهای طولانی و عجز و لابه بسیار به بارگاه حضرت باریتعالی یا با واسطه قرار دادن حضرت امام زمان(عج)، چنان از چنگال بیماری های سخت نجات یافته اند، كه زبان و قلم از توصیف آن قاصر و دانش پزشكی از كشف ماهیت آن، انگشت به دهان است!

بدین ترتیب آن زمان كه همه درهای علم و طبابت، بر روی انسان های دردمند و ناتوان، بسته می شود و علم از نقص نسبی خود، شرمسار می گردد، شكوهمند ترین جلوه دین یعنی نماز است كه قادر خواهد بود دروازه هایی بزرگ از رحمت الهی را بر بنده عاجز و بیمار بگشاید و شفایی شگفت انگیز، به او هدیه كند، چرا كه نماز گفتگو با كسی است كه اسمش دوا و ذكرش شفاست.

دکتر مجید ملک محمدی



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1201
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثير نماز بر بهبودي بيماري ها

نماز

 

امروزه روشن شده است كه "اميد به بهبودي" چه در مورد بيماري هاي جسمي و چه رواني، مي تواند نقشي حتي موثرتر از درمان هاي ارائه شده توسط پزشكان، ايفا كند. چرا كه ديده شده است در مواردي پزشك، در تجويز دارو به بيمار خود، دچار اشتباه گرديده است، اما بيمار به شكل غير منتظره اي بهبود يافته، زيرا نسبت به بهبودي خود، اميد كامل داشته است!

به اين ترتيب بسياري از منابع علمي، اشاره كرده اند كه: هر نوع درماني، چه به صورت تجويز يك قرص يا شربت باشد و چه به شکل هر نوع ديگري از شيوه هاي درماني، هميشه حاوي يك نيروي دروني به نام "اميد به بهبودي" است. رنگ و مزه يك تركيب دارويي گاه از طريق اين نيرو تاثير بيشتري دارد تا تركيب واقعي دارويي آن!(1)

در اين مورد خاطره اي از روستاي آباء و اجدادي ام(روستاي باصفاي گوغر، از توابع شهرستان بافت از استان كرمان) به ياد مي آورم، كه ذكر آن در اين جا، خالي از لطف نيست:

"چند سال پيش، پيرزني در روستاي "گوغر" زندگي مي كرد كه دائما از درد شديد زانو و پا نالان بود، طوري كه نوه ها و نبيره هاي او، از دست ناله هاي اين پيرزن دردمند، خواب خوش نداشتند! تا اين كه شبي از شب ها، يكي از نبيره هاي اين پيرزن كه شايد اين نبيره، دانشجوي سال اول پزشكي هم بود و از اين جهت پيرزن اطمينان بسياري به او داشت، براي  مادربزرگ پيرش، يك پماد سفيد رنگ تجويز كرد كه درد پا و زانوي او را براي هميشه ساكت كرد، طوري كه مادر بزرگ دائما به جان نبيره خير خواهش، دعاي خير مي نمود و مي گفت: تا كنون هيچ دارويي، تا اين اندازه در درمان درد پاي او موثر نبوده است! اين در حالي بود كه آن نبيره به خوبي مي دانست كه آن پماد، چيزي جز يك عدد "خمير دندان" نبوده است و خود نيز از اين درمان اسرارآميز سخت در تعجب بود."

غرض از اين خاطره اين است كه اميد به بهبودي، به طور قطع در همه درمان هاي پزشکي و روانپزشكي و حتي جراحي، مي تواند در كنار ساير روش ها و حتي موثرترين آن ها، نقش مهمي ايفا نمايد.

برخورد خيرخواهانه پزشك، لبخند پرستار، بوي مواد ضد عفوني کننده در بيمارستان، رنگ و مزه دارو، همه و همه مي توانند از طريق "اميد به بهبودي" نقش عمده اي در افزايش شانس بهبودي بيمار بازي كنند.(2)

اما بايد به اين موارد و حتي قبل از همه آن ها، تاثير اعتقادات مذهبي و اميد به شفابخشي الهي را اضافه نمود.

انسان نمازگزار كسي است كه با تمام وجود اعتقاد دارد كه درمان همه بيماري ها، نزد خداست و به اين ترتيب با اميد به رحمت خداوند، بيش از هر شخص بي نمازي، اميدوار به رهايي خود از چنگال بيماري هاست و با اين ديدگاه تمام درمان هاي پزشکي و وسايل مادي را به عنوان واسطه هايي براي اجراي اراده الهي مي داند كه در تلاش براي بهبودي او، حركت مي كنند.

شخص نمازگزار به جاي اطمينان صرف به پزشك، به وسيله نماز خود به رحمت خداوند اطمينان پيدا مي كند و ايمان دارد كه اگر خدا بخواهد، ابزار مادي در درمان او موثر خواهند بود و با اين اميدواري، "اميد به بهبودي" را در مؤثرين شكل خود، به كار مي اندازد و از آن در پيشرفت درمان هاي پزشكي مربوط به بيماري خود، بهره مي برد. البته از ابعاد ديگري نيز مي توان، از تاثير نماز بر بهبود بيماري ها سخن گفت.

امروزه به اثبات رسيده است كه يك عامل مهم در عدم پيشرفت درمان هاي دارويي و بروز اشكال در كنترل بيماري ، همكاري ضعيف بيمار، در طي درمان است.(3)

يكي از جنبه هاي مهم اين همكاري ضعيف مي تواند به شكل نامنظم مصرف كردن داروها باشد كه چه بسا بر اثر فراموش كاري بيماران يا در خواب بودن آن ها در زمان مصرف دارو، اتفاق بيفتد. اما شخص نمازگزار از آن جا كه خود را ملزم به انجام فرايض واجب يوميه به شكل كاملا منظم مي بيند، از امكان تطبيق دادن زمان مصرف داروهاي خود، با زمان نماز برخوردار است كه اين امر به نوبه خود مي تواند در پيشرفت درمان هاي دارويي موثر باشد.

اما زماني كه به اين نكته اشاره مي نمودم، باز هم خاطره اي از همان مادر بزرگ با صفاي گوغري(كه در اين مقاله به او اشاره شد) بي اختيار به خاطرم آمد و آن اين كه او هميشه، پاكت داروهاي خود را كنار سجاده نماز خود مي گذاشت، تا هيچ وقت خوردن داروهاي خود را فراموش نكند.

آري! زندگي با نماز، زندگي اي است سرشار از بركت و سلامتي و طول عمر.

دکتر مجيد ملک محمدي


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1217
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر خود شكوفایی

نماز

امام صادق(ع) فرموده اند:

" نمازی كه از ترس جهنم خوانده شود، نماز بردگان است. نمازی كه به شوق بهشت خوانده شود، نماز تاجران است. اما نماز اولیاء الهی نمازی است كه با عشق به خدا اقامه می شود."

"خود شكوفایی" (self–actualization) در مفهوم عمده و کلاسیک خود، نخستین بار توسط "كورت گلداشتاین"(روانپزشك آلمانی 1965ـ 1878) مورد بحث و بررسی قرار گرفت. او خود شكوفایی را به صورت توانایی ذاتی نیرومند موجود در هر فرد تعریف نمود كه موجب شكوفا شدن استعدادهای مثبت او می گردد.(1)(شكوفا كردن فطرت نیك درونی)

گلداشتاین معتقد بود، برای آن كه انسان به موفقیت های بزرگ دست یابد، باید با محیط  اطراف و زندگی خود به بهترین نحو ممكن، كنار بیاید و چنان چه محیط و زندگی، هر روز ضربه سنگین تری بر پیكره انسان وارد كنند(مثلا موجب بیماری انسان شوند)، انسان باید در بهبود روش مقابله خود با این قبیل مشكلات سعی بنماید تا بدین ترتیب به مرزهای"خودشكوفایی" (درك و فعال نمودن همه استعدادهای خود) نزدیك شود.

در این مورد، روانشناس دیگری به نام " كارل راجرز" ( 1987 ـ 1902) نشان داده است انسان هایی كه توانایی فرمان دادن به خود(self–direction) را پیدا كنند و در حقیقت بتوانند به طور كامل افكار و اعمال خود را کنترل نمایند، به خود شكوفایی، كه والاترین درجه انسانیت است، نائل خواهند شد.

از دیگر معتقدان به نظریه خود شكوفایی كه آن را با مفاهیم عالی عجین كرد و به اوج قدرت رسانید، "آبراهام مزلو" ( روانشناس آمریكایی 1970 ـ 1908 ) است. تحقیقات گسترده و مطالعات عمیق" مزلو"  پیرامون این قبیل مقولات، سبب تكوین شاخه ای قدرتمند و پویا در روانشناسی امروز، موسوم به "روانشناسی انسان گرا" گردید.

"مزلو" خود شكوفایی را بالاترین و برترین نیاز انسان می دانست، كه پس از ارضای نیازهای پایین تر انسان از جمله نیازهای جسمی(مثل غذا و مسكن)، نیازهای ایمنی، تعلق و محبت، نیاز به احترام، نیاز به دانستن و فهمیدن( كه بعدا اضافه كرد)، قرار دارد. او خود شكوفایی (نیاز به تحقق خود) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان (زنده و مرده) از جمله انیشتن، آبراهام لینكلن، باروخ ایپسنوزا، بندیكت(2) و ... مورد بررسی قرار داد.

"مزلو" بیان نمود : افراد معمولی در پی جبران كمبودهای جسمانی و روانی خود هستند، یعنی آنها در صدد ارضای نیازهای پایین ترند، ولی افراد عالی (خود شكوفاها) خواستار محقق ساختن استعدادهای درونی و بالقوه خود و شناخت و فهم دنیای پیرامونشان هستند.(3)

او نیازهای عالی افراد خود شكوفا را فهرست می كند و آن ها را "فرا نیاز" نام می نهد، از جمله این فرا نیازها می توان به حقیقت، قاطعیت، یگانگی و تمامیت، فرار از دوگانگی، سر زندگی و شادابی، یكتایی، كمال، نظم، عدالت، سادگی، استغنا، جامعیت و ... اشاره نمود.

حال اگر با این دیدگاه كه "نماز كامل ترین پاسخ برای عالی ترین نیازهاست" به سراغ نظریات روانشناسان انسان گرا برویم، متوجه خواهیم شد كه چگونه مفاهیم متعالی نماز در برگیرنده ی تمامی موضوعات مطرح شده در این نوع روانشناسی است.

به عنوان مثال اگر به یاد آوریم كه نماز چگونه به انسان احساس امنیت روان می دهد و توانایی مقابله در برابر استرس ها را فزونی می بخشد، متوجه می شویم که نماز در برگیرنده ی آن قسمت از نظریات گلداشتاین است كه "بهبود روش های مقابله با مشكلات را شرط لازم برای نزدیك شدن به مفهوم خود شكوفایی می دانست"، و یا اگر نظریه كارل راجرز پیرامون  self – direction (توانایی فرمان دادن به خود) را با توانایی كه شخص نمازگزار، به مدد نماز در كنترل نفسانیات خود، پیدا می كند مقایسه نماییم، تصدیق خواهیم كرد كه همه تعالیم نظریه روانشناسی انسان گرا، را می توان در نماز پیدا كرد.

یا اگر بخواهیم در مقابل لیست 49 نفره آبراهام مزلو، فهرست افرادی را قرار دهیم كه صفات آنها، نه تنها در برگیرنده تمام ویژگی هایی باشد كه مزلو درباره خود شكوفاها، بیان می كند، بلكه از جهت ارتباط با غیب و معنویت، دارای ویژگی های برجسته تر و مزید برآن ها هم باشد، كافی است به جمع نورانی "نمازگزاران اسوه" اشاره نماییم، چرا كه همه این مؤمنین با بهره گرفتن از كامل ترین پاسخ، یعنی نماز، به تمامی فرا نیازهای خود رسیده اند.

حقیقت، قاطعیت، نیكی، یگانگی و تمامیت و فرا نیازهای دیگر، همگی در آموزش های نماز، حضور زنده و محسوس دارند و اگر هر كس برای وصول به هر یك از آن ها به نماز نزدیك شود، به فراخور حال خود، پاسخی عالی تر از حد تصور دریافت می كند. نماز تكرار شكوهمند درس خود شكوفایی در پیشگاه مبداء آفرینش است.

اما مفهوم دیگر در مورد خود شكوفایی که آبراهام مزلو به آن اشاره می كند، مفهوم تجربه اوج(peak  experience) است كه در خود شكوفاها، فراوان پیش می آید. تجربه اوج، اتفاقی دوره ای و زود گذراست كه در آن شخص ناگهان به یك احساس آگاهی و هوشیاری بسیار بالا، سرخوشی و جذبه عمیق، در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم و دگرگونی در احساس زمان و مكان دست می یابد. این تجربه قوی غالبا در افرادی كه از نظر روانی كاملا سالم هستند، رخ می دهد و قرار گرفتن در برابر این تجربه، آثار مفید و دیر پایی برجا می گذارد.(4)

اگر بخواهیم برای "تجربه اوج"، مفهومی جامع تر و همه شمول تر را پیدا كنیم، كافی است كه باز هم به نماز روی نماییم و به آن بُعد نماز توجه كنیم كه غرق در مضامین عارفانه است.

شاید كمتر كسی به این نكته فكر كرده باشد كه منظور از كلمه "شما" در سومین سلام نماز (السلام علیكم و رحمه الله و بركاته) كه تنها سلام واجب نماز است، كیست و این "سلام بر شما" به چه كسانی اطلاق می شود؟

عارفان نماز، این سلام نماز را "سلام عارفانه" آن دانسته اند، كه خطاب به همه هستی و آفرینش و خطاب به همه موجودات حاضر در آن، از ذرات كوچك اتمی گرفته تا كهكشان های بی انتها سر داده می شود.

چرا كه همه این اجزای آفرینش، بدون استثناء مشغول حمد و ثنای الهی اند و پیوسته و مداوم، توحید را اقرار می كنند و شاید به واسطه این حمد و تسبیح دایمی، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار می گیرند.

بدین ترتیب نمازگزار، پس از فرستادن سلام بر نبی گرامی اسلام(ص) (السلام علیك ایها النبی و رحمه الله و بركاته) و سلام بر همه بندگان صالح خدا از جمله خودش (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین)، سرانجام بر تمام اجزای آفرینش سلام می فرستند و این جلوه ای شكوهمند از در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم را كه در تجربه اوج از آن بحث می شود، در خود دارد.

علاوه بر این، نمازگزار حقیقی، یعنی آنان كه به تعبیر امام صادق(ع)، "نماز عاشقانه" به جای می آورند در راز و نیاز با معبود خویش، به چنان جذبه و خلسه ای وارد می شوند و چنان از حیطه زمان و مكان خارج می گردند كه حتی اگر تیر دردناك و سهمگین از پای مبارك شان بیرون بكشند(منظور حضرت علی است)، هرگز از آن سرخوشی و جذبه عمیق خارج نمی شوند. چه عاشقانه بود نماز علی(ع) و چه زیباست تعبیر جاودانه علی(ع) از عشق .. آری! او كه در قبله نماز به دنیا آمد و در محراب نماز رستگار شد و این گونه عشق را برای آفرینش، عظمت و معنا بخشید و جاودانه كرد.

و چه ملكوتی است، نماز فرزند علی(ع) و حضرت امام زمان(عج)، كه جهان در انتظار عدالتش خون می گرید.

و چه عطشی است بی پایان، عاشقانش را برای اقامه نمازی با امامت او… .

 

 

پی نوشت ها:

1ـ ترجمه فارسی روانپزشكی كاپلان ـ سادوك جلد اول صفحه 545

2-"راث بندیكت" جزو استادان مزلو، در دانشگاه ویسكانن است. او همان كسی است كه تحقیقات وسیعی در مورد تاثیر اجتماع و فرهنگ بر شخصیت انسان انجام داده است( رجوع كنید به تاثیر نماز بر ثبات شخصیت)

3-"روانشناسی شخصیت سالم" اثر : آبراهام مزلو، ضمنا برای مطالعه بیشتر مراجعه كنید به مقاله اندیشمندانه آقای مسعود آذربایجانی تحت عنوان "انسان كامل" در شماره نهم فصلنامه وزین : حوزه و دانشگاه

4- رجوع كنید به نكته بیست و یكم از این سلسله مقالات (تاثیر نماز بر احساس امنیت روانی)

دکتر مجید ملک محمدی


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1420
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

رابطه ایمان و سلامت روان

 

دعا

روان‌شناسی دینی از عوامل موثر بر سلامت روان فردی و اجتماعی است.

روان‌شناسی دینی چیست و چه تفاوت‌هایی با روان‌شناسی دین دارد؟

بهتر است سه واژه را که کنار هم معنای دقیقی‌تری پیدا می‌کنند، با هم تعریف کنیم. روان‌شناسی دینی یعنی روان‌شناسی‌ای که مبتنی بر مفاهیم و آموزه‌های دینی تدوین و ارایه شده و مفاهیم الهی، روحانی و حیاتی را مبنای نظریه‌ها و توصیه‌های خود قرار دهد، در حالی که روان‌شناسی دین به معنی مطالعه رفتارهای دینی انسان‌های متدین، محافل و سنت‌های دینی و باورهای دینی و الهی به وسیله علم روان‌شناسی است. اولی وقتی از عشق مرد به زن صحبت می‌کند، آن را الهام گرفته از عشق الهی می‌داند اما دومی بررسی می‌کند فردی که ایمان دارد، عشقش به همسرش چگونه است و چه تفاوتی با دیگر عشق‌ها دارد.

واژه سوم روان‌شناسی و دین است که مطالعه و حوزه‌ای تطبیقی است.

این روان‌شناسی چه فاکتورهایی دارد و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

به نظر من، در حوزه روان‌شناسی دینی کاری انجام نشده است. منابع زیادی هم در دست نداریم و اظهار نظر کردن درباره آن مشکل است. روان‌شناسی دین بیشتر به جای روان‌شناسی دینی به کار می‌رود. تحقیقات زیادی نشان داده است که انسان به جز جسم و روان دارای اعتقادات، ایمان، معنویت و صفت دینداری است. این ویژگی فطری یا ارثی است و جایگاه ژنی ماندگار و انتقا‌ل‌یابنده به فرزندان و دیگر نسل‌ها را دارد. این فاکتور انسان به راحتی قابل اندازه‌گیری، تقویت، هدایت و آموزش است.

انسان خدایی و دینی در آزمایشگاه و به وسیله ابزارهای گوناگون قابل آزمون و سنجش است. فاکتورهای دینی عامل مهمی در رشد، تعالی، موفقیت و آرامش انسان است و روان‌شناسی دینی به راحتی می‌تواند رسالت حل بحران‌های اجتماعی، خانوادگی و معنوی بشری را برعهده گرفته و راه‌ حل‌های منطقی برای نابسامانی‌های جنسی، اخلاقی و سوء مصرف مواد ارایه دهد. هدف روان‌شناسی دینی شناخت این پدیده‌ها و بهره‌گیری از آنها در هدایت و تعالی انسان است.

مذهب درونی چیست؟

در روان‌شناسی و به تعریف آلپورت مذهب درونی، مذهب خالص، درونی، بی‌ریا و بی‌تظاهر است و رابطه عمیق فرد با خداوند و ارزش‌های معنوی است. در برابر آن، مذهب بیرونی مطرح است که تظاهر به مذهب یا به دنبال نفع بیرونی بودن از مذهب است. مذهب بیرونی مذهبی است برای دیگران، برای همسایه‌، دوستان، اداره و برای تایید سایرین.

تحقیقات زیادی نشان داده است که مذهب درونی همیشه با سلامتی و آرامش همبسته است و مذهب بیرونی چندان موجب سلامت نمی‌شود.

چگونه دین به ارتقای سلامت روانی انسان کمک می‌کند؟

دین با مکانیسم‌های گوناگون موجب سلامت جسمی و روانی و ارتقای بهداشت روانی می‌شود. نمونه هایی از سلامت روانی ناشی از دین عبارتند از: وجود امید، انگیزه و مثبت‌نگری در دین، ایجاد شبکه حمایتی عاطفی و اجتماعی، دادن پاسخ روشن و قاطع به مفهوم خلقت، جهان و زندگی، تبیین و تعریف لذت‌بخش و معقول از رنج، درد و محرومیت و مکانیسم‌های بسیار دیگر.

آیا معنویت روی سیستم ایمنی بدن انسان تاثیرگذار است؟

تحقیقات بسیاری نشان داده‌اند که دینداری، ایمان و عبادت موجب تقویت سیستم ایمنی در سطح ایمونوگلوبولین و کیلرسل‌ها و سایر مکانیسم‌های ایمنی می‌شود.

روی آرامش فرد چطور؟

تحقیقات زیادی نیز در این مورد وجود دارد که اثر دینداری را بر کاهش اضطراب، کاهش واکنش منفی به استرس، مقابله ایمنی موثر با عوامل استرس‌زا، کاهش بیماری‌های روان‌تنی و احساس آرامش فکری و امنیت روانی نشان می‌دهد.

لطفا درباره تاثیر آن در جلوگیری از ابتلا به افسردگی و کاهش استرس و آمار خودکشی توضیح دهید:

ثابت شده که همه آموزه‌های دینی و فرایض و رفتارهای دینی نقش موثری در تامین بهداشت روانی فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد. روان‌شناسی دین و بهره‌گیری از روش‌های علمی در تامین بهداشت روان در جوامع مسلمان، مظلوم مانده و آموزش‌های روان‌شناسی به دور از بهره دینی و یا آموزش دینی عامیانه بوده است و دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقات وابسته به سلامت و به ویژه مطالعات مرتبط با سلامت روان کشور اسلامی ما در محاصره سخت بودجه‌ای، سیاست‌گذاری و حمایتی در پرداختن به مطالعات بهداشت روان در دین هستند.

در خصوص روان‌شناسی دین در جوامع مسلمان چه پیشنهاداتی دارید؟

به‌نظر من اگر به سلامت واقعی و به نقش سلامت معنوی در تامین سلامت فردی، روانی، خانوادگی و اجتماعی می‌اندیشیم، باید به این بحث تا سر حد بیدار شدن برنامه‌ریزان سلامت ادامه دهیم، تا جایی که تنها یک هزارم بودجه سلامت را در جهت تحقیقات معنوی سلامت اختصاص دهند.

دکتر جعفر بوالهری- رییس انستیتو روان‌پزشکی

و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1666
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر تعادل ناقل های عصبی

ناقل عصبی

دستگاه عصبی انسان از میلیاردها سلول عصبی( نورون) تشكیل شده است. توجه كنید كه خالق یکتا، همه این سلول ها را با نظمی خارق العاده و اعجاب انگیز، در كنار هم قرار داده است.

در این میان ناقل های عصبی(نوروترانسمیترها)، مواد شیمیایی بسیار ریزی هستند كه در هر لحظه ای از حیات انسان، دچار میلیاردها تغییر شگرف می شوند و ارتباط اجزای دستگاه عصبی را با یكدیگر و با سراسر بدن، فراهم می كنند.

با پیشرفت علم در دهه های اخیر روشن شده است كه تمام فرآیندهای جسمی و روانی بشر در ارتباط نزدیك با تغییرات این ناقل های عصبی است؛ به عنوان مثال، افزایش برخی ناقل های عصبی در سیستم اعصاب، از جمله یك ناقل عصبی به نام "دوپامین" منجر به ایجاد شادی در انسان می شود و از طرفی، كاهش "دوپامین" منجر به ایجاد افسردگی در فرد خواهد شد. لذا اگر میزان "دوپامین" خیلی افزایش یا كاهش یابد، حالت های بیمار گونه روانی را در انسان به وجود می آورد؛ از جمله "سرخوشی بیمار گونه(مانیك یا شیدایی)" و یا "افسردگی شدید"، كه هر دوی این اختلالات نیازمند بستری شدن در بیمارستان و مراقبت كامل هستند.

به این ترتیب ناقل های عصبی، نه فقط نقش تعیین كننده و بسیار موثر در بروز بیماری های جسمی و روانی ایفا می كنند، بلكه عامل اصلی تغییر حالات معمولی انسان نیز هستند و بر همه اعمال و افكار او، در طول زندگی اثر می گذارند. حتی خواهیم گفت، انسان تحت تاثیر همین ناقل های عصبی، اعمال نیك انجام می دهد و یا برعكس، به گناه آلوده می شود.  

به همین دلیل، بررسی و مطالعه ناقل های عصبی از سال 1960 به بعد، اصلی ترین تحقیقات روانپزشكی جهان را تشكیل می دهد، زیرا اگر این بررسی به نتیجه برسد، بشر قادر خواهد بود همه ناراحتی های روحی و روانی و حتی انحرافات خود را، به وسیله مواد شیمیایی(مثلا با دارو) درمان نماید!

پیشرفت های بشر در این زمینه باعث شده كه در حال حاضر، غربی ها برای بسیاری از مشكلات روحی(مثل افسردگی)، داروهای شیمیایی پیشنهاد نمایند و در جستجوی مواد شیمیایی دیگری برای درمان مشكلاتی مثل خودخواهی، دروغگویی، حسادت و .. باشند!

تحقیق پیرامون این مسئله از چندین جهت حائز اهمیت است، از جمله این كه:

الف) با این دیدگاه جدید "انسان بد"، جای خود را به "انسان بیمار" می دهد چرا كه هر بدی را می توان، نوعی بیماری به حساب آورد؛ مثلا شخص دروغگو، آدم بدی نیست، بلكه مبتلا به بیماری دروغگویی است، یا شخص حسود دچار بیماری حسادت، شخص خسیس، دچار بیماری خست و .. می باشند.

ب) غربی های ماده گرا با سوء استفاده از این بررسی ها(پیرامون ناقل های عصبی) به خود اجازه دادند كه پدیده "روح" را به عنوان افسانه ای قدیمی و خرافی، به فراموشی محض بسپارند، زیرا معتقدند برای هر آن چه كه به عنوان "فرآیند روحی" در طول تاریخ بشر معرفی شده است(مثلا حتی حس معنویت جویی)، می توان توجیهی در جسم و به ویژه در سلسله اعصاب پیدا كرد.

در راستای همین طرز تفكر بود كه عده ای از پزشكان روسی، به خاطر عقاید ماركسیستی و ماتریالیستی حاكم بر كشورشان، در صدد پیدا كردن مناطقی در مغز انسان برآمدند كه با از كار انداختن آن مناطق، حس خدا جویی را، حتی در بزرگان دینی، به كلی از بین ببرند!

ج) چنان چه تمامی 100 میلیارد سلول دستگاه اعصاب و ناقل های عصبی و روابط آن ها با سایر مناطق بدن، به خوبی برای دانش بشر شناخته شوند، می توان به وسیله ایجاد تغییر در ناقل های عصبی، مثلا با دارو، همه انسان ها را به مفهوم "انسان سالم" نزدیك كرد و انسان سالم را كسی دانست كه "تعادل ناقل های عصبی" در بدن او، به بهترین نحو برقرار باشد و این شخص كسی است كه نه تنها از لحاظ جسمی، بلكه از لحاظ روانی، اجتماعی و .. نیز كاملا سالم است و همه ضروریات لازم برای پیشرفت خود را داراست.

اما تحقق رویای "انسان سالم" تا زمانی كه مواد تغییر دهنده ناقل های عصبی به نحو مطلوب، كشف و تولید نشده اند به تعویق می افتد، چرا كه عظمت خارق العاده دستگاه عصبی انسان، برآورده شدن این آرزو را در آینده ای دور ترسیم می كند.

اما باید دید، دین مبین اسلام كه ما معتقدیم، انتهای راهی است كه علم بشر می پیماید، در این مورد چگونه دیدگاهی دارد و آیا اساسا این اكتشاف علمی بزرگ بشر را تایید می كند، یا خیر؟

پاسخ مثبت است، چرا كه( كلما حكم به العقل حكم به الشرع )، یعنی هر آن چه كه علم، به طور مسلم بدان می رسد، قطعا و به طور یقین، نه تنها مورد تایید دین است، بلكه دین، قرن ها قبل و در زمان تكمیل خود، یعنی ظهور اسلام از آن مسئله علمی اطلاع داده است.

 

ادامه دارد....

دکتر مجید ملک محمدی


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1483
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثير نماز بر تعادل ناقل هاي عصبي

 

در قسمت اول اين مقاله درباره ي دستگاه عصبي انسان و نقش "ناقل هاي عصبي" در سلامت روحي و جسمي انسان مطالبي را گفتيم. همچنين بيان کرديم دانشمندان با بررسي و مطالعه ي ناقل هاي عصبي توانسته اند براي بسياري از مشكلات روحي(مثل افسردگي)، داروهاي شيميايي پيشنهاد نمايند و اين مطالعات همچنان ادامه دارد.

دين اسلام نيز نه تنها اين اکتشاف بزرگ را تاييد مي کند، بلکه قرن ها قبل و در زمان تكميل خود، يعني ظهور اسلام از آن مسئله علمي اطلاع داده است.

دستگاه عصبي انسان

به عنوان مثال، در اين مورد قضيه ناقل هاي عصبي را بررسي مي كنيم:

1- قرن ها قبل از آن كه غربي ها، انسان هاي خطا كار را بيمار بدانند، قرآن مجيد در آيات متعددي، از گناهكاران با عنوان كساني كه در قلب هايشان مرض وجود دارد، ياد كرده است(از جمله در آيه 126 سوره توبه، آيه 12 سوره احزاب و آيه 9 سوره بقره) و معصومين بزرگوار(ع) نيز با همين ديدگاه با هر بدي كه از انسان سر مي زند، به صورت يك بيماري، برخورد نموده اند. تا جايي كه حضرت علي(ع) از رسول اكرم(ص) با عنوان "طبيب دوار بطبه" يعني پزشكي كه براي درمان بيماري هاي بشر فرستاده شده است، ياد مي كند.

غربي هايي كه ارائه تئوري "انسان بيمار" به جاي "انسان بد" را به خود نسبت مي دهند، فراموش كرده اند كه خودشان تا همين قرن هاي اخير، حتي بيماران رواني خود را نه بيمار، بلكه ديوانه(اسير ديو) و مجنون(جن زده) به حساب مي آوردند و از طريق شلاق زدن و جن گيري و ... قصد نجات آن ها را داشتند و تازه، چند دهه است كه نه تنها ديوانه ها، بلكه اشخاص خطا كار را هم بيمار به حساب مي آورند.

اسلام، علاوه بر بيمار دانستن گناهكاران(كه به آن اشاره شد) اشخاص به ظاهر ديوانه را نيز از قرن ها پيش، بيمار تلقي مي كرده است. در خبر است كه روزي عده اي از اصحاب، مردي را به پيامبر(ص) نشان دادند و گفتند: او ديوانه است! حضرت محمد(ص) پاسخ فرمودند: به او ديوانه نگوييد، او بيمار است. ديوانه كسي است كه خداي را نشناسد.

درست به دليل همين ديدگاه مترقي اسلامي است كه در تاريخ طب، نخستين كسي كه به معالجه دقيق جسمي در بيماران رواني اقدام كرده است، حكيم ابوعلي سينا، پزشك عاليقدر شيعه است.

2- در رابطه با اين كه "انسان روح است يا جسم" نيز دين مبين اسلام، با صراحتي باور نكردني، در آيات شريف قرآن، به هر آن چه كه غرب در عصر انفجار علوم، ادعاي كشف آن را دارد، اشاره نموده است. قرآن مجيد، با اين كه وجود و حضور روح را امري حقيقي در انسان به حساب آورده است: "فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين(سوره ص، آيه 72)"، اما از طرفي، بررسي و كسب اطلاعات کامل درباره ي روح را از حدود دانش کم بشري، فراتر دانسته است و آن را صراحتا "من امر ربي" يعني "امري از امور مربوط به ذات اقدس الهي"، اعلام كرده است:

"و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا(سوره اسراء آيه 85) اي پيامبر از تو پيرامون روح مي پرسند، پس بگو روح از امور مربوط به پروردگار من است و خداوند از دانش، جز اندكي به شما عطا نكرده است."

به اين ترتيب آيين مقدس اسلام با اين كه هرگز بررسي پيرامون روح را توصيه نمي كند، با توصيه هاي مؤكد انسان ها را به سير در آفاق و انفس، و تفكر و تعقل و كسب علم و دانش، از جمله درباره ي مسائل جسمي بشر، تشويق مي كند. پس واضح است غربي هايي كه اسلام را به خرافات پرستي و موهوم بافي پيرامون روح محكوم مي كنند تا چه حد با نظريات اسلام پيرامون روح و جسم بيگانه اند.

و شايد براي اين ها بسيار جالب باشد، اگر كشفيات جديد علمي خود را مثلا در پرتو نظريات يكي از بزرگ ترين فلاسفه اسلامي بيابند:

صدر المتألهين، ملاصدرا كه با اتكاي به قرآن و معصومين(ع) و با تداعي از ساير فلاسفه متقدم خود به يكي از برجسته ترين و جهان شمول ترين فلسفه هاي بشري، در قرن يازدهم هجري دست يافت، در كتاب گرانقدر"اسفار اربعه" به شرحي در مورد ارتباط جسم و روح مي پردازد كه با كمترين تفاوتي، يادآور نظريات جديد علمي بشر درباره ي ناقل هاي عصبي است. حكيم ملاصدرا در شرح "تئوري حركت جوهري" و جمله ي مشهور خود پيرامون نقش انسان (جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء) مي فهماند كه جسم مادي انسان، رفته رفته آن قدر کامل مي شود و پيچيدگي مي يابد تا سرانجام به درجه اي مي رسد كه يك حالت غير مادي و غير جسماني تام مي شود و آثار منسوب به روح از قبيل انديشه، اراده و ... مربوط به اين درجه والاست.

در فرضيه ناقل هاي عصبي نيز ديديم كه پيچيدگي و تكامل فوق العاده سلول هاي عصبي، منجر به حالت هاي منسوب به روح مي شود؛ مثلا علم امروز ثابت كرده است كه هر صد ميليارد سلول دستگاه عصبي انسان در فرآيند "تفكر" ايفاي نقش مي كنند.

3- درباره آن قسمت از نظريات پژوهشگران غربي كه تعادل ناقل هاي عصبي را غايت آرزوهاي بشر و كليد رسيدن به مفهوم انسان سالم و ايجاد مدينه فاضله و جامعه سالم مي دانند نيز اسلام و به خصوص تشيع، از قرن ها پيش نظري مشابه داشته است. علماي شيعه قواي اساسي موجود در انسان را سه نوع مي دانند:

- قوه شهويه

- قوه غضبيه

- قوه عقليه

و قوه ديگري موسوم به  "قوه عدليه" را تنظيم كننده و متعادل كننده اين سه قوه تلقي مي كنند و توجيه مي كنند كه چنان چه هر كدام از سه قوه بالا، از حدود عدل خارج شوند و به افراط يا تفريط كشانده شوند، باعث بروز بدي و خطاكاري و بيماري در انسان مي شوند.

بدين ترتيب شيعه حتي در مسائل انسان شناسي، به اساسي ترين اعتقاد خود پس از"توحيد" يعني "عدل" جلوه خاصي مي دهد و بيان مي كند كه در بدن انسان، چنان چه عدل به طور كامل برقرار باشد، انسان به مفهومي بس والا و مافوق تصور كه همانا نزديك شدن به مرزهاي عصمت و تخلق به اخلاق الهي است، نائل مي شود.

و اين مفهوم نه تنها تمام ويژگي هاي توصيفي غرب براي انسان سالم را در بردارد، بلكه انسان را در موقعيتي بي نهايت متعالي و برتر، براي زندگي سعادتمندانه در دنيا و آخرت قرار مي دهد.

بر اين اساس، وجود "عدل در درون انسان" از نظر شيعه، همان مفهوم "تعادل ناقل هاي عصبي" در دستگاه مغز و اعصاب، براي علم امروز بشر را بيان مي دارد.

اما در اين ميان راه حلي كه غرب براي رسيدن به تعادل ناقل هاي عصبي پيشنهاد مي كند، با آن چه كه اسلام بدان سفارش مي نمايد، بسيار متفاوت است. در ديدگاه جبرنگر و ماده گراي غرب، انسان بايد فعلا دست روي دست بگذارد و به انتظار بنشيند، تا بالاخره روزي كه شايد قرن ها بعد باشد، فرا برسد و در آن روز دانش پزشكي، اعلام كند كه بالاخره مواد شيميايي لازم براي برقراري تعادل بين ناقل هاي عصبي به طور كامل شناسايي و توليد شده اند و هر انساني كه عارضه بد، يا حالت نامطلوبي در خود احساس مي كند، به پزشك مراجعه كند و آمپول يا قرص ضد دروغ، ضد شهوت، ضد خودخواهي، ضد حسد، ضد حرص و .. را دريافت كند!؟ اما هيچ بعيد نيست كه تا آن زمان همه ملاك هاي ارزشي كه فعلا برخي از آن ها براي وجدان اخلاقي غربيان معروف و مطلوب هستند، تبديل به منكر و نامطلوب شوند. چه تضميني هست كه مثلا در قرن بيست و دوم ميلادي، دزدي و دروغ همچنان صفات بدي محسوب شوند؟ مگر نه اين است كه در همين عصر حاضر هم دزدي و دروغ جزء لايننفك بسياري از فعاليت هاي بشري شده است!؟

اما در ديدگاه معنويت گراي اسلام و به خصوص با جهان بيني مبتني بر اختيار شيعه، انسان مي تواند خود، راسا و مقتدرانه در برقراري عدل در وجود خود( يا همان ايجاد تعادل ناقل هاي عصبي) يعني زدودن همه خطاها و انحرافات و منكرات از زندگي خود، قيام كند و بدون هيچ انتظار يا دست روي دست نهادني، همه صفات نامطلوب و رذايل اخلاقي خود را با ملاك ارزش گذاري دين، يك به يك، از سر راهش بردارد و به آرامش مطلق و سلامت ابدي، در دنيا و آخرت نائل شود، زيرا در اين راه، دين به انسان ابزارهاي توانمندي بخشيده است كه صد البته در راس اين ابزارهاي ترقي و تعالي، نماز جاي دارد.

نماز تعادل بين ناقل هاي عصبي را به بهترين و مطلوب ترين شكل ممكن در بدن انسان برقرار مي سازد و نه تنها از او انساني به تمام معنا سالم، در ابعاد جسمي و رواني و اجتماعي پديد مي آورد، بلكه او را به مرزهاي مفهوم متعالي "انسان كامل" نزديك مي كند.

دکتر مجيد ملک محمدي



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1351
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

نقش دعا در سلامت جسم و روح



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2254
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

دیانت و سلامت برادرند



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2244
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

نماز صبح مانع از سرطان می‌شود



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1585
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

دعا درماني براي مقابله با بيماري ها



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2211
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

کاهش اضطراب با تفکر به خدا و دین

 


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

راهی برای رسیدن به خدا؛ امتحان کنید!



:: موضوعات مرتبط: متافیزیک , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1468
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 15 مرداد 1392

اسمای حسنای خداوند چیست؟

خدا

 

این ‌که امامان اسمای حسنای خداوند هستند. آنها لسان الله، وجه الله، عین الله، جنب الله (پهلوی خدا)، یدالله(دست خدا). کافی، ج 1، ص 145. این عبارات درباره ائمه(علیهم السلام) به چه معنا است؟

این‌گونه روایات به مطلبی اشاره می‌کنند که توضیح و شرح آن ‌را باید در حکمت متعالیه و عرفان نظری جست. اما در عین حال، در این‌جا به دو نکته اشاره می‌کنیم:

1. انسان کامل، تجلی اعظم یا مظهر اتم خداوند: بر اساس این دیدگاه(حکمت متعالیه و عرفان نظری) همه‌ی عالم مظهر و جلوه حق است و موجودی نیست که تجلی حق نباشد. نکته‌ی مهم در این‌جا این است که در میان تمام موجودات که مظاهر نسبی و ناقص حق تعالی به شمار می‌آیند و بخشی از اسمای الهی را جلوه‌گر هستند؛ تنها انسان کامل است که مظهر جامع حق است و می‌تواند آن‌گونه که حق تعالی می‌خواهد تجلی‌گر تمام اسما و صفات او باشد؛ به همین دلیل انسان کامل را تجلی اعظم و مظهر اتم حق تعالی خوانده‌اند.[1]

2. انسان کامل خلیفه حق تعالی: یکی از نسبت‌هایی که عارفان میان انسان و خدا بر قرار می‌دانند، خلیفة الله بودن انسان کامل است. جانشینی از خداوند از سوی خداوند نیز تنها هنگامی ممکن است که صفات خداوند در او تحقق یابد، صفاتی که خداوند با آنها عالم را تدبیر می‌کند.[2]

منظور از لسان الله، این است که خداوند از طریق ائمه خواسته‌های خود را به مردم اعلان می‌کند و آنچه ائمه می‌فرمایند سخن خداوند است

حال با توجه به این دو نکته معنای این روایات که ائمه(علیهم السلام) اسمای حسنای خدایند، روشن می‌شود؛ زیرا معنای این روایت این است که ائمه(علیهم السلام) برترین جلوه‌گر اسما و صفات خداوند و جانشینان او هستند و به این جهت می‌توانند عالم را به اذن خداوند تدبیر کند.

بنابر این، منظور از لسان الله، این است که خداوند از طریق ائمه خواسته‌های خود را به مردم اعلان می‌کند و آنچه ائمه می‌فرمایند سخن خداوند است. مقصود از یدالله، نیز این است که خداوند از طریق ائمه(علیهم السلام) کارهای خود را انجام می‌دهد. چنان‌که منظور از عین الله این است که خداوند از طریق ائمه به مردم توجه می‌کند. وجه الله، و جنب الله بودن نیز با توجه به مقام خلافت الهی ائمه دارای معنا و قابل درک است.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1321
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

مسجدی با چهار هدف شیطانی !

مسجد ضرار

 


 

جزء یازدهم قرآن کریم که از آیه 93 سوره توبه آغاز و به آیه 5 سوره مبارکه هود علیه السلام ختم می شود در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.


 

خداوند از چه کسانی راضی است؟

در آیه 100 سوره مبارکه توبه به گروهی اشاره می شود که خداوند از آنها اعلام رضایت کرده است (رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ).

این عده مهاجرین و انصاری هستند که در طلیعه شکوفایی اسلام با مجاهدت های خود دین را یاری کردند (وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ) و نیز کسانی اند که سیره نیکوی آنها را ادامه داده و از روش ایشان پیروی کردند (وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ)

اهل سنت، همه کسانی که در همان حرکت های آغازین تشکیل حکومت اسلامی هجرت کردند و یا انصار بودند را ، جزء این گروه شمرده و بی توجه به رفتار بعدی آنها همگی شان را مورد رضایت خدا می دانند.

علامه طباطبایی معتقد است کلمه «مِن» در آیه به معنای «بعض» بوده و فقط برخی از آن مهاجران و انصار که از وصف احسان برخوردار بودند مشمول این آیه هستند.[1]

در رد ادعای معتقدان به تفسیر اول، به کلام متین علامه ره که به تفصیل در تفسیر شریف المیزان آمده است این را هم می توان افزود که در چند آیه قبل، معیار و محدوده رضایت الهی بیان شده است. در آیه 96 می خوانیم:

خداوند به هیچ عنوان از کسانی که اهل فسق و فجورند راضی نیست (فَإِنَّ اللّهَ لاَ یَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ).

با این معیار صریح و روشن قرآنی، دیگر نمی توان کسانی را که تاریخ به ظلم و فجورشان گواهی می دهد را مورد رضایت قطعی خدا دانست و در تنزیه آنان کوشید؛ مانند کسانی که به خانه وحی یورش بردند و دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله را مظلومانه به شهادت رساندند و یا کسانی که سوار بر شتر و یا در رکاب آن، کمر به قتل امیرالمومنینی بستند که خود با او بیعت کرده بودند.

به تصریح همین آیه و آن مسلمات تاریخی، خداوند از هیچ کدام اینها راضی نیست.

 

انفاق غرامت است یا غنیمت

آیات 98 و 99 از دو رویکرد نسبت به انفاق خبر می دهد:

رویکرد اول، انفاق را غرامتی می بیند که از جیب می رود و چیزی که باقی می ماند اندوه است و آه (مَن یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَمًا).

رویکرد دوم انفاق را سبب قرب الهی دانسته (وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ) از این رو آن را فرصت و غنیمتی می داند که نباید آن را از دست داد.

قرآن کریم، ریشه این اختلاف این دو نگاه را در همین آیات، نوع عقیده و باور این دو به مبدأ هستی و سرای دیگر بیان کرده است. آنانکه انفاق را غنیمت و مایه قرب الهی می دانند کسانی اند که به خداوند متعال و قیامت باور دارند (مَن یُۆْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ).

از همین جا معلوم می شود آنان که انفاق را یک نوع ضرر و غرامت می شمارند همان هایی هستند که اساساً به خدا و قیامت باوری ندارند.

کسانی که در خود استعداد لازم در فراگیری علوم دینی از یک سو و نیازمندی شهر و دیارشان از سویی دیگر را مشاهده می کنند و برای آموختن معارف و احکام دین اقدام نمی کنند بدانند که واجب خدا را معطل گذاشته اند و باید پاسخگو باشند.

مسجدی با چهار هدف شیطانی

در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله منافقین برای اینکه پایگاهی داشته باشند و بتوانند با اسلام به اسلام حمله کنند، مسجدی بنا کردند تا در پوشش آن، به چهار هدف دست پیدا کنند.

آیه 107، آن چهار هدف شیطانی آنها را اینگونه بیان می کند:

1. ضرر و زیانى به مسلمانان برسانند (ضرارا).

2. تقویت مبانى كفر و برگرداندن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ كُفْراً).

3. ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان. زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد «قبا» كه نزدیك آن بود و یا مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله كه از آن فاصله داشت از رونق مى‏افتاد (وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُۆْمِنِینَ).

4. ایجاد مركز و كانونى براى فردی به نام ابى عامر راهب[2] كه با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه كرده بود و سوابق سوء او بر همگان روشن بود (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ) تا از این پایگاه نفاق، برنامه‏هاى خود را عملى سازند.

سرانجام این پایگاه شیطانی به دستور الهی رسول خدا صلی الله علیه وآله تخریب و سوزانده شد و محل آن هم به زباله دانی تبدیل گشت.[3]

چرا برخوردی چنین سخت؟ پاسخ این است که مسجد ضرار، مسجد نبود در واقع بتکده بود؛ مكان مقدس نبود كانون تفرقه و نفاق بود؛ خانه خدا نبود بلكه خانه شیطان بود و هرگز اسم و عنوان ظاهرى و نقابها، واقعیت چیزى را دگرگون نمى سازند.

از این آیه نکات زیر فهمیده می شود:

1. اتحاد مسلمین، مبارزه با تشکلات به ظاهر اسلامی و در واقع ضد اسلامی، بسیار مهم است و تحقق آنها ضرورت دارد.

2. نباید فریب رفتارها و اقدامات مقدس مآبانه کسانی را خورد که در ظاهر، مشغول ترویج و گسترش اسلام اند و در واقع به دنبال تضعیف اسلام و نابودی آنند؛ همان رفتاری که امروز ما از سوی بسیاری از حکومتهای عربی شاهد آن هستیم.

3. برپایی مسجد، تکیه ویا هیأتی در نزدیکی مسجد، تکیه و یا هیۆتی دیگر که سبب تضعیف آن گردد رفتاری است که با این آیه سازگار نیست و به جای آن باید در تقویت محل اجتماع اول کوشید مگر آنکه جمعیت حاضر، کشش محل دیگری را داشته باشد.

این پایگاه شیطانی به دستور الهی رسول خدا صلی الله علیه وآله تخریب و سوزانده شد و محل آن هم به زباله دانی تبدیل گشت.

فوز عظیم یا همان رستگاری بزرگ چیست؟

آیه 111 به شکل مشروح به این سوال پاسخ می دهد. فوز عظیم، سود حاصل از تجارتی بی نظیر است که خدا نوید آن را داده است (فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِكُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ)؛ تجارتی که در آن فروشنده، شخص مومن است و خریدار، خداوند متعال (إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُۆْمِنِینَ). آنچه می فروشد جان و مالش است (أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم) و آنچه می گیرد بهشت (بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ).

در پایان می فرماید: همین، فوز عظیم است (وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)

آنچه عقل از درک آن عاجز است عظمت لطف و عطای الهی در این معامله است؛ زیرا بهشت را در ازای مال و جانی می دهد که همه اش مال خود اوست و همه را خود به بنده اش عطا کرده است (ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ؛ هر نعمتی که در اختیار شماست از آنِ خداست). این چه معامله ایست و این چه خرید و فروشی است؟! به واقع عقل متحیر است!

 

طلبه شدن واجب است

اگر مردمی از معارف و احکام دین بی خبر بودند و نسبت به آن مقداری که واجب است بدانند و اطلاع داشته باشند، آگاهی نداشتند باید عده ای بپا خیزند بروند و معارف را فراگرفته برگردند و به مردم آموزش دهند. این مطلب مفاد آیه 122 سوره توبه است.

آیه ابتدا با هشدار، از هر قوم و جمعیت عده ای را ترغیب می کند تا به فراگیری علوم دینی اقدام کنند (فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ).

در پاسخ به اینکه تعداد آنها باید چند نفر باشد گفته می شود این واجب یک واجب کفایی است ؛ یعنی به تعدادی که کار راه بیفتد و وظیفه ای روی زمین نماند باید اقدام کنند. گاهی برای یک روستای کوچک، حتی یک نفر هم کافی است و گاهی صد نفر هم کفاف یک شهر بزرگ را نمی دهند.

آنگاه به این عده دستور می دهد که بعد از فراگیری علوم دینی (به مقداری که مردم نیازمندند) به سوی آنها برگشته به ارشاد و آموزش مردم دیارشان بپردازند (وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ).

بنابراین کسانی که در خود استعداد لازم در فراگیری علوم دینی از یک سو و نیازمندی شهر و دیارشان از سویی دیگر را مشاهده می کنند و برای آموختن معارف و احکام دین اقدام نمی کنند بدانند که واجب خدا را معطل گذاشته اند و باید پاسخگو باشند.

و نیز کسانی که توفیق سربازی امام زمان علیه السلام نصیبشان شده و اکنون در بازگشت به دیار خود و ارشاد و تعلیم مردم به دلایل گوناگون و نوعاً واهی، تعلل می کنند بدانند که در پیشگاه خداوند، قرآن و این آیه شریفه مسئولند.

به امید روزی که در هیچ کجای ایران زمین؛ بلکه در هیچ کجای عالم، شهر و دیاری نباشد که به یک روحانی آشنا با معارف و احکام دین دسترسی نداشته باشد.

 

پی نوشت ها :

1.   المیزان فی تفسیر القرآن 9/374

2.   همان، 9/390

3.   ر.ک به تفسیر نمونه 8/144

امید پیشگر    

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1263
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

مصاحبه اختصاصی با قرآن


 

اگر آیه قرآن، در خصوص یك قوم خاص نازل شود و سپس آن قوم بمیرند، آن آیه نیز می‌مرد، بنابراین بدون شك از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند ولیكن قرآن از اول تا آخرش جریان دارد مادامی كه آسمانها و زمین استمرار دارند.

 


 

بنی اسرائیل

 

س. لطفا دو مفهوم «خدایی بودن ، ابدیت » را كه در خصوصیات شما ذكر می‌كنند ،توضیح دهید.

خدائی بودن:

نكته آغاز اسلام، باور داشتن به قرآن و خدائی بودن است كه این باور باید علماً و یقیناً حاصل شود.

راه آسان ایجاد این باور دقت در معجزات علمی قرآن،پیشگوئی ها و اخبار از غیب او، فصاحت و بلاغت و ... است كه مشخص می‌كند قائل قرآن بشر نیست ، بلكه از قدرتی مافوق بشر صادر شده است.

قرآن در تمام حوزه‌های معرفت بشری وارد می‌شود و تمام نظرات را قطعی بیان می‌كند.

اگر این كتاب یك كتاب بشری باشد،از اول آن كه شروع كنی و آن را ورق بزنی به سرعت می‌توانی صدها اشكال را در آن بیابی.

دقت در پاسخ سوالی كه مربوط به اعجاز قرآن بود پاسخ این سوال را واضح‌تر می‌نماید. [بیانات شفاهی استاد دكتر نقی‌پور‌فر]

ابدیت:

آیه 31 سوره مدثر قرآن را تذكر برای بشر معرفی می‌كند. بشر،تا آخرالزمان زمانی می‌توانند از قرآن استفاده كنند كه محتوای آن اختصاص به زمان و مكان نزول نداشته باشد و در هر زمان بتوان به بهترین نحو راه سعادت را از آن برداشت كرد.

اجازه بدهید در این مورد زیاد صحبت نكنم چرا كه با دقت در محتوای آیات،خواهید دید كه زمان و مكان و جزئیات روز‌مره در حوادث مختلف ذكر نشده‌اند و این خود دلیل بر محدود نبودن به زمان و مكان خاص است.[ كتاب شریف پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن كریم، استاد دكتر نقی‌پور‌فر،ص281]

هدایت، تذكر،ارشاد و انذار و ... هركدام یكی از روشهای درمانی این طبیب است. قرآن این مقام را انحصارا از خداوند دریافت كرده است و لذا مطمئن‌ترین و قابل اعتماد ترین طبیب است

 

امام باقر(علیه السلام): تذكری در اینجا لازم به ذكر است و آن اینكه:

«اگر آیه قرآن،در خصوص یك قوم خاص نازل شود و سپس آن قوم بمیرند،آن آیه نیز می‌مرد،بنابراین بدون شك از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند و لیكن قرآن از اول تا آخرش جریان دارد مادامی كه آسمانها و زمین استمرار دارند[ المیزان،ج3، ص73]

 

س.ضرورت رجوع به شما در مسائل مختلف چیست؟ به عبارت دیگر بشر چه احتیاجی به شما دارد با اینكه قوه تعقل بزرگترین فرق بین انسان و دیگر موجودات است؟

اگر در خصوصیات قرآن دقت كنید و همچنین نگاهی گذرا به تاریخ تعقل بشر بیاندازید و نقصان ها،كاستی ها و اشتباهات آن را بیابید،به سادگی پاسخ خود را خواهید یافت.

پاسخی كه من در اینجا می‌دهم ،در مورد نیاز عقل به وحی است.

در تقسیم بندی ابعاد وجودی انسان دو بعد مادی و معنوی خودنمائی می‌كند.

در بعد مادی دو حیطه نیاز مطرح است:نیازهای جسمی مانند خوراك،پوشاك و...

و نیازهای روانی مانند نیازهای امنیتی و جنسی و...

در حیطه نیازهای جسمی بشر به تنهائی نمی‌تواند مسیر كمال و سعادت را بپیماید.

بطور مثال اگر وحی الهی در خوراك دخالت نكند و حیطه آنرا مشخص نكند،انسان با خوردن شراب،گوشت خوك و ... به جسم خود آسیب می‌رساند.

قرآن کریم

 

در حیطه نیازهای روانی هم اگر بخواهیم مثال بزنیم بحث نیازهای جنسی و مشكلاتی كه درتفكر بشری در آزادی و بی‌حد و مرز بودن آن مطرح است ، قابل ذكر است كه می‌بینید به راحتی خانواده و امنیت روانی بشر به واسطه این تفكر از هم پاشیده شده است.

در بعد معنوی بشر با اتكا به عقل خود نتواسته است به 4 سوال اساسی پاسخ دهد:

1- شناخت خود

2- شناخت مقصد خود

3- شناخت مسیر نیل به مقصد

4- الگوی آدمیت

شاهد آن هم وجود مكاتب مختلف بشری است كه هر كدام بعد از مدتی ناكارآمدی خود را اعلام می‌نمایند.

پاسخگوی این مسائل تنها نبوت است كه با رهنمودهای الهی و با شناختی كه از جانب خدا پیدا كرده است و تجربه‌ای كه خود شخصاً در طی مسیر نیل به هدف كسب كرده است، به این سوالات حساس پاسخ می‌‌دهد.

زبان گویای نبوت آیات الهی و قرآن است و اینجاست كه شما ضرورت رجوع عاجزانه به قرآن را در می‌یابید. [ بیانات استاد دكتر نقی‌پورفر در سمینار هم اندیشی مدیریت اسلامی در بنیاد شهید انقلاب اسلامی]

اگر آیه قرآن، در خصوص یك قوم خاص نازل شود و سپس آن قوم بمیرند، آن آیه نیز می‌میرد، بنابراین بدون شك از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند و لیكن قرآن از اول تا آخرش جریان دارد مادامیكه آسمانها و زمین استمرار دارند

 

 

س.رسالت شما در قبال ما چیست؟

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُۆْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا»0(82 اسراء)

قرآن در ارتباط با انسان مقام های مختلفی دارد مانند هدایت و رهبری،تذكر و ارشاد، هدایت و انذار و ... ولی آن مقامی كه اغلب مقام های دیگر را در بر می‌گیرد و مهمترین و ضروری ترین نیاز انسان است ، مقام طبابت است.

هدایت، تذكر،ارشاد و انذار و ... هركدام یكی از روش های درمانی این طبیب است. قرآن این مقام را انحصاراً از خداوند دریافت كرده است و لذا مطمئن‌ترین و قابل اعتماد ترین طبیب است.

اما ما انسانها برای اینكه بتوانیم از طبابت قرآن استفاده كنیم لازم است چند نكته را مراعات كنیم:

الف.باید از طبابت دیگر مدعیان به یأس رسیده باشیم ؛ كه تا این یأس حاصل نشود و امیدی به جای بماند نمی‌توان از طبابت قرآن بهره‌مند شد.

ب.باید خود را بیمار بدانیم،به جهل و درد خود آگاه باشیم تا احساس نیاز به درمان و طبیب پیدا كنیم.

كسی كه دردی در خود نبیند،نیازی به قرآن احساس نمی‌كند و لذا رجوع و مطالعه او جز تنفر و زدگی پیامدی نخواهد داشت.

خصوصیات درمانی این طبیب از این قرارند:

·  بیان درد و ویژگیهای آن

·  بیان درمان

·  بیان راههای پیشگیری

·  بیان عوارض

·  قطعی بودن درمان

·  مطابق فطرت بودن نسخه‌ها و ...

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1294
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

شیک پوش‌ترین روزه‌داران ماه مبارک رمضان

لباس شیک، لباس سفید و زیبا

 


 

هر ساله رسانه های مختلف از شبكه های تلویزیونی گرفته تا سایت ها و روزنامه های كثیر الانتشار در سرتاسر دنیا به معرفی افرادی كه در آن سال زیبا ترین و گرانبها ترین لباس ها را به تن كرده اند،می پردازند كه این موضوع حكایت از اهمیت این مسئله در جهان كنونی و افرادی كه در قرن بیست و یكم زندگی می كنند دارد.


 

اینكه افراد علاقه دارند،بهترین و زیباترین لباس ها را به تن كنند، دقیقا همان مطلبی است كه دین مبین اسلام نیز بر آن تاكید داشته و روایات اسلامی به عنوان نمونه اعلا، رسول خدا صلی الله علیه و آله را معرفی می كنند كه در زیبایی و نظافت لباس های خود زبانزد عام و خاص جامعه آن روز بود.

البته تاكیدهای دین اسلام تا زمانی است كه شیك پوشی و اهمیت به پوشاك به حد اسراف و گرایش به تجمل پرستی نرسد، چرا كه در این صورت قطعا این عمل مذموم خواهد بود.

در دعای روز دوازهم ماه مبارك رمضان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با معرفی یك دعای بسیار زیبا و خواندنی، به بیان ویژگی های شیك پوش ترین روزه داران این ماه مهمانی خداوند متعال می پردازد، روزه دارانی كه با به تن كردن چهار لباس جذاب و محبوب، به عنوان شیك پوشترین روزه داران این ماه انتخاب می شوند.

در دعای روز دوازدهم ماه مبارك رمضان اینگونه می خوانیم:

اللّهمّ زَینّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ: خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاک‌دامنی

واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ: و بپوشانم در آن جامه قناعت و خودداری

واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ: و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف

وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ: و آسوده‌ام دار در آن از هر چیز که می‌ترسم

یا عِصْمَةَ الخائِفین: به نگاه‌داری خودت ای نگه‌دار ترسناکان

 

لباس اول: لباس پوشش و پاك دامنی « اللّهمّ زَینّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ »

خداوندا در روزگاری كه برای برخی ،بازی با آبروی افراد،از خوردن یك لیوان آب نیز راحت تر است و به راحتی تهمت می زنند و عیوب مردم،حتی عیب هایی كه هنوز ثابت هم نشده و تنها بر سر زبان ها افتاده است، را فاش می كنند، به من لباسی را عنایت فرما كه با پوشیدن آن ،اولا عیوب خود را نصب العین قرار بدهم و دوما عیوب دیگران را بپوشانم.

لباس گرانبهایی كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیرامون آن می فرماید: «من علم من اخیه سیئه فسترها،ستر الله علیه یوم القیامه: هر كه از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند»[الترغیب و الترهیب،ج3،ص239]

خداوندا در روزگاری كه برای برخی ،بازی با آبروی افراد،از خوردن یك لیوان آب نیز راحت تر است و به راحتی تهمت می زنند و عیوب مردم،حتی عیب هایی كه هنوز ثابت هم نشده و تنها بر سر زبان ها افتاده است، را فاش می كنند، به من لباسی را عنایت فرما كه با پوشیدن آن ،اولا عیوب خود را نصب العین قرار بدهم و دوما عیوب دیگران را بپوشانم

 

در همین فراز از دعا به معرفی یكی از زیباترین لباس های دنیا پرداخته شده است،لباسی به نام عفاف و پاكدامنی،چرا كه در جامعه ای كه شیطان برای برخی از افراد برهنگی را زینت داده است و فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی در حال ترویج است ،اهمیت این لباس به مراتب بیشتر می شود.

 

لباسی كه از طرف خداوند متعال،به طور ویژه و خاص برای جوانان توصیه شده است،جوانانی كه به سن ازدواج رسیده اند و به هر دلیل شرائط تشكیل زندگی مشترك برای آنها فراهم نشده است:

«وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ ....: و كسانى كه [وسیله‏] زناشویى نمى‏یابند، باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى‏نیاز گرداند. [النور:33]

جوانی كه در سن ازدواج،چنین لباس زیبا و فاخری را بر تن كند،به فرموده امیر المومنین علیه السلام به درجه ای می رسد كه مقامش از كسی كه در راه خداوند جهاد می كند و در این راه به شهادت می رسد بیشتر خواهد بود:

«مَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللهِ بِاَعْظَمِ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ الْعَفیفُ اَنْ یكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَهِ؛ مجاهدی كه در راهِ خدا شهید شود پاداش او بیشتر از كسی نیست كه بتواند كار حرامی را انجام دهد ولی عفّت بورزد، حقّاً شخص عفیف و پاكدامن نزدیك است فرشته‎ای از فرشتگان گردد.»[ نهج البلاغه، حكمت 474]

 

لباس دوم: لباس قناعت و كفاف « واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ »

دومین لباسی كه در این دعای شریف به معرفی آن پرداخته شده است،لباس قناعت است،لباسی كه با به تن كردن آن،انسان به توانگری خواهد رسید ،لباسی كه به فرموده روایات یك ثروت تمام نشدنی است و هیچ گنجی بالاتر از ان نخواهد بود.

اما سوال مهمی كه در این زمینه مطرح می شود این است كه چگونه می توانیم این لباس گرانبها و قیمتی را به تن كنیم؟

در پاسخ به این سوال مهم ،امام صادق علیه السلام یك راه كار ویژه برای تهیه این لباس ارزشمند، بیان می كنند: اى حمران به كسانى كه پائین‏تر از تو هستند و توانائى آنها از شما كمتر مى‏باشد توجه كنید و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشید، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادت از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد

 

لباسی كه با به تن كردن آن انسان به حیات طیبه دست پیدا می كند ،همان زندگی پاكیزه ای كه خداوند متعال برای بندگان ویژه خود قرار داده است:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُۆْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ : هر كس -از مرد یا زن- كار شایسته كند و مۆمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكیزه‏اى، حیاتِ [حقیقى‏] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهیم داد.»[ النحل:97]

«چنانچه امیر المومنین علی علیه السلام در پاسخ به پرسش از آیه فوق فرمودند كه مقصود قناعت است»[نهج البلاغه حكمت 229]

اما سوال مهمی كه در این زمینه مطرح می شود این است كه چگونه می توانیم این لباس گرانبها و قیمتی را به تن كنیم؟

در پاسخ به این سوال مهم ،امام صادق علیه السلام یك راه كار ویژه برای تهیه این لباس ارزشمند، بیان می كنند:

«یَا حُمْرَانُ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فِی الْمَقْدُرَةِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِی الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّیَادَةَ مِنْ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ: اى حمران به كسانى كه پائین‏تر از تو هستند و توانائى آنها از شما كمتر مى‏باشد توجه كنید و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشید، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادت از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد.»[بحار الانوار، ج‏1، ص529]

 

لباس سوم: عدل و انصاف« واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ »

در این فراز تنها به بیان روایتی از وجود مبارك رسول خدا صلی الله علیه و اله اكتفا می كنیم كه فرمودند:

«هر كه در رفتار خود با مردم به ایشان ستم نكند و هرگاه با آنان سخن بگوید، دروغ نگوید و چون وعده شان دهد، خلف وعده نكند،انسانیتش كامل و عدالتش آشكار و دو ستیش لازم و غیبتش حرام است»[الخصال:208]

به تحقیق می توان لباس امنیت و آرامش را از جمله گرانبهاترین لباس هایی دانست كه انسان به تن می كند، چرا كه با فقدان این لباس ، هیچ لذتی برای آدمی قابل درك نخواهد بود و هرگز در زندگی خود احساس آرامش نمی كند و به همین دلیل در فراز آخر دعای روز دوازهم ماه مبارک رمضان از خداوند متعال می خواهیم تا این ویژگی مهم را نیز به ما روزی فرماید

 

لباس چهارم: امنیت و آسایش« وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ »

 

به تحقیق می توان لباس امنیت و آرامش را از جمله گرانبهاترین لباس هایی دانست كه انسان به تن می كند، چرا كه با فقدان این لباس ، هیچ لذتی برای آدمی قابل درك نخواهد بود و هرگز در زندگی خود احساس آرامش نمی كند و به همین دلیل در فراز آخر دعای روز دوازهم ماه مبارک رمضان از خداوند متعال می خواهیم تا این ویژگی مهم را نیز به ما روزی فرماید، اما از آنجا كه برای بدست آوردن هر نعمتی انسان باید تلاش و كوشش كند، خداوند متعال برای افرادی كه خواهان این ویژگی مهم هستند چهار شرط مهم بیان می فرماید تا با فراهم آوردن این شرائط به این نعمت ویژه دست پیدا كنند،ویژگی هایی از جمله ایمان و عمل صالح و اقامه نماز و پرداخت حقوق واجب مالی از جمله زكات كه در آیه 277 سوره بقره آن اشاره شده است:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون: كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده و نماز بر پا داشته و زكات داده‏اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.»[البقرة : 277]

در پایان ذكر این نكته لازم است كه آنچه از فراز های این دعای شریف و سائر دعاهای ماه مبارك رمضان با توجه به بررسی قرآنی و روایی فهمیده می شود،این است كه برای تحصیل برخی از ویژگی ها مانند عفاف و پاكدامنی و قناعت و یا آرامش و امنیت تنها نباید به دعا اكتفا كرد،بلكه علاوه بر آن باید در صدد بدست آوردن معیارها و شرائطی كه برای هر یك از این امور در آیات الهی و روایات اهل بیت بیان شده است اقدام كرد .

امین ادریسی  

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1209
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

در مشكلات از چه آیه‌ای كمك می‌گیرید؟


 

همه ما روزانه با مشكلات فراوانی دست و پنجه نرم می كنیم و برای اینكه مشكلمون حل بشه دست به كارهای مختلفی میزنیم كه یكی از اون كارها اینه كه یكی از امامان را صدا می زنیم و گاهی هم یك آیه از قرآن می خونیم .


 

سختی

 

یكی از آیاتی كه در سختی ها و مشكلات در بین مردم و در مجالس و محافل از شهرت زیادی برخورداره این آیه است كه می فرماید:

(أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَكَّرُونَ : یا [كیست‏] آن كس كه درمانده را- چون وى را بخواند- اجابت مى‏كند، و گرفتارى را برطرف مى‏گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏دهد؟ آیا معبودى با خداست؟ چه كم پند مى‏پذیرید.)(النمل : 62)

معمولا دیده میشه كسانی كه حاجتی دارند و یا در سختی و مشكلات دست و پنجه نرم می كنند ، به این آیه متوسل می شوند كه با توجه به كلمه مضطر در آیه به یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه ؛

دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد.

 

توبه و استغفار ؛ حلّال مشکلات است

یكی دیگر از آیاتی كه به ما كمك می كند كه با عملی كردن آن در زندگی از بسیاری از مشكلات رهایی پیدا كنیم این آیه شریفه است:

وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْكُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ : «و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه كنید [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهكارانه روى بر مگردانید.»( هود : 52)

این آیه شریفه روی گردانی از خداوند و همچنین گناه و معصیت را رمز گرفتار شدن انسان در مشكلات بیان می كند و در مقابل، استغفار و توبه از گناهان را سبب جلب نعمت و بهره مندی انسان از رحمت خداوند متعال معرفی می كند .

این آیه با مضامین متعدد بارها و بارها در آیات الهی تكرار شده است و نشان از اهمیت استغفار و توبه برای رهایی از مشكلات دارد.

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید

 

به خدا توکل کن

توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما مگر نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...

 

چگونه به خدا توکل کنیم؟

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید.

قرآن همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده‏ اند، را مثال می آورد که آنها به مردمی که با آنها مخالفت می ‏کردند و سد راه آنها می ‏شدند، می‏گفتند: «وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»( ابراهیم: 12) ؛ «و چرا بر خدا توكل نكنیم و حال آنكه ما را به راه‏هایمان رهبرى كرده است؟ و البته ما بر آزارى كه به ما رساندید شكیبایى خواهیم كرد، و توكل كنندگان باید تنها بر خدا توكل كنند.» این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می ‏کند.

خداوند در آیه دیگری می ‏فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ »( آل عمران: 159 )؛ «و چون تصمیم گرفتى بر خدا توكل كن.»

قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن.

یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد

 

همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابراین پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت.

این، آن چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است که به آن تصمیم قاطع نیز می گویند.

جمله فوق بیانگر آن است که به هنگام تصمیم نهایى باید بر خدا توکل داشت؛ یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش نکرد.

توکل

 

خداوند در آیه دیگری نیز درباره توکل می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُواْ إِلَیْكُمْ أَیْدِیَهُمْ فَكَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُۆْمِنُونَ»(مائده: 11)؛ «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، نعمت خدا را بر خود، یاد كنید: آن گاه كه قومى آهنگ آن داشتند كه بر شما دست یازند، و [خدا] دستشان را از شما كوتاه داشت. و از خدا پروا دارید، و مۆمنان باید تنها بر خدا توكل كنند.» توکل بر خداوند برنامه همیشگی زندگی یک انسان باایمان است.

در همه کارهایت واقعا به خدا توکل کن ... وظیفه خودت را با اعتماد به خدا انجام بده، آن وقت ‏ببین چطور دست خدا به همراهت می ‏آید ... «فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» ... خدا غالب و قاهر است، اگر بخواهد، هیچ قدرتی در مقابل او نیست و حکیم است و کارهایش‏ حکیمانه و بر اساس مصلحت است، بی جهت کسی را تأیید نمی ‏کند.

یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد

 

آیت الکرسی دوایی برای مشکلات

در کتاب امالی از شیخ صدوق علیه الرحمه آمده: امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) فرمود: اگر بدانید آیة الکرسی چه اندازه با اهمیت و با ارزش است در هیچ حالی آن را ترک نمی کنید. برای رفع و از بین بردن مشکلات خود به آیة الکرسی پناه ببرید، اگر مشکلی دارید و یا اگر گرفتارید، اگر بیمارید، اگر تمام درهای این عالم به روی شما بسته شده است ، چرا از آیة الکرسی غافلید ؟!

با ایمان کامل و اعتقاد به اثر بخوانید و نتیجه بگیرید ؛ کما اینکه خواندن و نتیجه گرفتند.

 

این آیات را فراموش نکن

این آیات هم در مقام پیروزی بر مشکلات معنوی به انسان امید و روحیه زیادی می دهد.

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (سوره الزمر،آیه 53)

 

بگو: «اى بندگان من- كه بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.

 

وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، آیه 216)

و بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید .

 

 

 

فرآوری: زهرا اجلال

 

 

بخش قرآن تبیان  



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

به شیوه حضرت یوسف(علیه‌السلام) دعا کنیم!

دعا، نیایش، طلب،

 

 

جزء سیزدهم قرآن کریم که از آیه 53 سوره یوسف علیه السلام آغاز و به پایان سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام ختم می شود ، در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.


 

جمال یوسف علیه السلام

در اینکه چهره یوسف علیه السلام زیبا بود حرفی نیست؛ همان چهره ای که وقتی زنان دیدند ، دست خود را به جای میوه بریدند و گفتند:

حَاشَ لِلّهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِیمٌ ؛منزه است خداوند، این بشر نیست، این جز فرشته‏اى بزرگوار نیست.[1] اما آنچه او را یوسف قرآن کرد صفات اخلاقی فوق العاده او بود؛ نه چهره دلربایش.

جمال یوسف علیه السلام در این است که در تمام این آمد و شدها هیچ گاه آن ظلمی را که برادران جفاکار در حقش کردند ، به رویشان نیاورد و همواره از خدا و لطف و رحمت بی انتهایش سخن گفت.

در جریان کشف جام سلطان از بار بنیامین، در حضورش به او تهمت دزدی زدند و گفتند: اگر این پسر، دزدى كرده چیز عجیبى نیست؛ چرا كه برادرش (یوسف) نیز قبلاً مرتكب چنین كارى شده بود (قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ).

اما یوسف علیه السلام در چنین فضای سخت و جانسوز هم ، لب به توبیخ برادران نگشود و تنها در دل، آنها را سرزنش کرد (فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا) و با خود گفت: منزلت شما بدتر است [كه ظاهرتان نشان مى‏دهد] و خدا به آنچه بیان مى‏كنید، داناتر است (أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ). (آیه 77)

آنجا هم که برادران، او را می شناسند و ابراز شرمندگی می کنند، او نه تنها حرفی که بوی طعن و سرزنش بدهد بر زبان جاری نمی کند؛ به گونه ای با آنان سخن می گوید که گویا ایشان اصلاً خطایی نکرده اند؛ به آنها می گوید: هیچ ملامتی بر شما نیست (لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْكُمُ). (آیه 92)

هنگامی هم که در محضر پدر شروع به تشریح جریانات گذشته می کند از زندان شروع می کند؛ سپس اشاره ای به بیابان کرده و شیطان را متهم می کند.

در این صحنه هم صحبتی از چاه و ظلم برادران به میان نمی آورد (إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی). (آیه 100)

جمال یوسف علیه السلام در این است که در تمام این آمد و شدها هیچ گاه آن ظلمی را که برادران جفاکار در حقش کردند ، به رویشان نیاورد و همواره از خدا و لطف و رحمت بی انتهایش سخن گفت.

وعده استغفار

بعد از آشکار شدن آن خیانتی که برادران یوسف علیه السلام در سالهای دور مرتکب شدند ، نزد پدر آمدند و ضمن خطاکار خواندن خود از او خواستند تا برایشان از خدا، طلب آمرزش کند (یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ). (آیه 92)

پدر كه روحى همچون اقیانوس وسیع و پرظرفیت داشت ،بى آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند به آنها وعده داد كه من به زودى براى شما از پروردگارم طلب آمرزش می کنم (قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّیَ ) و امیدوارم او توبه شما را بپذیرد و از گناهانتان صرف نظر كند؛ چرا كه او غفور و رحیم است (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

اینکه فرمود من به زودی برای شما طلب آمرزش می کنم بر اساس روایت امام صادق علیه السلام برای آن بود که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه[2] كه وقت مناسب ترى براى اجابت دعا و پذیرش توبه است، به تاخیر اندازد.

این نکته هم از این آیات شریفه قابل استفاده است که تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلكه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار و گرنه چگونه ممكن بود یعقوب پیامبر علیه السلام ، تقاضاى فرزندان درباره استغفار براى آنان را بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد. این نشان مى دهد كه توسل به اولیاى الهى، اجمالا امرى جائز است و آنها كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحید مى شمرند ، با معارف قرآن بیگانه اند و یا تعصب هاى غلط مانع دید آنها مى شود.[3]

تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلكه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار و گرنه چگونه ممكن بود یعقوب پیامبر علیه السلام ، تقاضاى فرزندان درباره استغفار براى آنان را بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.

دعای یوسف علیه السلام

آیه 101 که مربوط به بخش های پایانی داستان یوسف علیه السلام است ، مناجات آن حضرت با خدای متعال را بیان می کند. ابتدا خداوند را برای نعمتهایی که به او ارزانی داشته شکرگزاری می کند: پروردگارا! بخشى از یك حكومت وسیع را به من مرحمت فرمودى (رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْكِ) و از علم تعبیر خواب به من آموختى (وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ).

بعد به تعریف و تمجید از خداوند متعال می پردازد:

تویى كه آسمانها و زمین را ایجاد نمودى (فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ).

بعد از آن به ارتباط خود با او و اینکه تو همه کاره من هستی ، اعتراف می کند (أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَالآخِرَةِ) که این اعتراف به عظمت خدا و ذلت خود است.

دست آخر خواسته خود را عرض می کند: مرا مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت از این جهان ببر (تَوَفَّنِی مُسْلِمًا) و مرا به صالحان ملحق كن (وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).

اینگونه دعا کردن که قرآن کریم از یک پیامبر الهی نقل می کند دربردارنده نکاتی است که به دونکته آن اشاره می کنیم:

1. در دعا شایسته است به همین ترتیب که آن حضرت دعا کرد و قرآن کریم نقل کرد عمل شود:

الف) برشمردن نعمتهایی که خدا به ما ارزانی داشته است.

ب) توسل به نام هایی از اسماء الهی که بیانگر کمالات بی نهایت خداوند متعال است.

ج) اعتراف به عظمت و قدرت الهی از طرفی و ضعف و ناتوانی خود از طرف دیگر.

د) بیان درخواست خود.

2. با ایمان از دنیا رفتن و ملحق شدن به نیکان در سرای دیگر و در یک کلام عاقبت به خیری از بهترین دعاهاست که در عین کوتاهی، بسیار عمیق و وسیع است که هم دنیای انسان را تنظیم می کند و هم آخرت او را تأمین.

کسی که به دنبال این خواسته است خود را موظف می داند در راه رسیدن به آن تلاش کند که همین سبب می شود توفیق عاقبت به خیری نصیبش شود.

بنابراین شایسته است دعا به گونه ای باشد که در عین جامعیت دنیا و آخرت، در نوع رفتار عملی انسان نیز تأثیرگذار باشد.

 

شایسته است دعا به گونه ای باشد که در عین جامعیت دنیا و آخرت، در نوع رفتار عملی انسان نیز تأثیرگذار باشد.

اکثر مردم ایمان بیار نیستند

آیه 103 اعلام می کند که اکثر مردم ایمان بیار نیستند (وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُۆْمِنِینَ) و آیه 106 مومنین را مشرک می خواند (وَمَا یُۆْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ)

هر چند معنای این دو آیه در نگاه اول عجیب و فهم آن دشوار به نظر می آید؛ اما باید دانست که مراد از ایمان در این آیات آن ایمان خالص و تهی از هر گونه شرک بین خالق و مخلوق است.[4] 

کسانی که مومن هستند و با آگاهی و از روی عمد، گناه می کنند ، آلوده به شرکند[5]؛ زیرا نظر خود بر انجام آن کار را در عرض نظر خدا بر ترک آن می دانند و این یعنی شرک؛ منتهی شرک در طاعت و عمل و نه شرک در عبادت و اعتقاد.[6]

و یا کسانی که خدا را اول و دیگران را که لطفی در حقشان کرده یا قرار است کنند را دوم قرار می دهند ، نیز مومنین مشرکند که در عمل و نه در عبادت برای خدا شریک و دومی قرار داده اند و می گویند اول خدا دوم شما؛ یا اگر فلانی نبود من می مُردم و یا مشکلم حل نمی شد و مانند آن.[7]

به جای این تعابیر باید گفت: خدایا شکر که به واسطه فلانی خطر را از ما دفع و یا مشکل ما را برطرف کرد.

مۆمن وظیفه دارد هم در اعتقاد و هم در عمل و هم در سخن گفتن به گونه ای باشد که منافاتی با توحید ناب نداشته باشد ، که اگر به چنین توفیقی دست پیدا کرد جزء آن اندکی خواهد شد که آیه 103 و 106 به آنها اشاره دارند.

 

خداوند محتاج عبادت خلق نیست 

آیه 8 سوره ابراهیم علیه السلام پاسخ روشن به کسانی است که خدا را محتاج عبادت هایی می دانند که به آن امر کرده است و گمان می کنند اگر ایمان نیاوردند و او را عبادت نکنند و بی مهابا گناه کنند ، خداوند دچار کمبود می شود و آسیبی می بیند. بی خبر از آنکه خداوند، بی نیاز محض است و نیازمند به هیچ چیز نیست تا چه رسد به ایمان و عبادت بندگانش.

کسانی که خدا را اول و دیگران را که لطفی در حقشان کرده یا قرار است کنند را دوم قرار می دهند ، نیز مومنین مشرکند که در عمل و نه در عبادت برای خدا شریک و دومی قرار داده اند و می گویند اول خدا دوم شما؛ یا اگر فلانی نبود من می مُردم و یا مشکلم حل نمی شد و مانند آن.

از این رو با صراحت تمام می فرماید حتی اگر تمام مردم روی زمین کافر شوند خداوند دچار ذره ای کمبود مشکل نمی شود چرا که از هر کس و هر چیز بی نیاز است (إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ)

و اگر امر و نهی هست ، برای پرورش خود انسان و رعایت آن به نفع خود اوست. قرآن کریم می فرماید: كسى كه كار شایسته انجام دهد، به سود خود اوست و كسى كه مرتكب زشتى شود ، به زیان خود اوست و پروردگارت ستمكار به بندگان نیست (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).[8]



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1090
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

کیفیت نزول کتب آسمانی در ماه رمضان


 

کل قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) .

صحف ابراهیم در شب اول این ماه و تورات در روز ششم آن، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم این ماه نازل شده است.


 

نزول

 

خداوند برای هدایت نوع بشر کتاب های آسمانی متعددی ، از جمله «صحف» ابراهیم و نوح، و «تورات» و «انجیل» بر پیامبران خود فرستاده كه از همه آن ها جامع‌تر «قرآن مجید» است .

اگر این کتاب ها نازل نمی شد، انسان در مسیر خداشناسی و عبادت پروردگار گرفتار خطا می شد و از اصول تقوا و اخلاق و تربیت، و قوانین اجتماعی مورد نیازش دور می ماند.

این کتب آسمانی همچون باران رحمتی بر صفحه دل‌ها فرو ریخت و بذرهای تقوا و اخلاق و معرفة الله و علم و حکمت را در نهاد انسانها پرورش داد و شکوفا ساخت.

«قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِینٌ *یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ : حقّا كه براى شما از جانب خداوند نور و كتابى روشن و روشنگر آمده است * خدا هر كه را از خشنودى او پیروى كند، به وسیله آن [كتاب‏] به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود .»

 

ماه رمضان و نزول كتاب های آسمانی

ماه رمضان نهمین ماه از ماه های سال قمری و عربی است، که بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن کریم از ماه های دوازده گانه، غیر از ماه رمضان، نام هیچ ماه دیگری نیامده است.

ماه رمضان به خاطر نزول قرآن در آن ، برتری یافته است. خداوند متعال در آیه 185 سوره بقره می فرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ...» ماه رمضان ماهى است كه قرآن در آن فرو فرستاده شده كه راهنماى مردم و دلایلى روشن از هدایت و جدایى (بین حق و باطل) است. پس كسى كه در این ماه حاضر باشد (در وطن باشد) باید آن را روزه بدارد، ...

نه تنها قرآن در ماه رمضان فرو فرستاده شده است، بلكه كتب دیگر آسمانی نیز در این ماه نازل شده اند.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید :« نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان ...»

در ششم ماه رمضان كتاب مقدس تورات بر موسی(علیه السلام) و در روز دوازدهم كتاب آسمانی انجیل بر عیسی (علیه السلام) و در هیجدهمین روز از ماه رمضان زبور بر داوود نازل گشت و قرآن نیز در شب قدر فرو فرستاده شد.

علاوه بر آن از واثله بن اسقع روایت شده است، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: صحف حضرت ابراهیم (علیه السلام) در نخستین شب ماه رمضان نازل گردید.

در بیست و ششم ماه رمضان نیز نزول صحف بر حضرت ادریس (علیه السلام) را ذكر كرده اند. پس می توان گفت كه ماه رمضان، ماه نزول كتب آسمانی است كه خود رحمتی است از طرف خداوند بر بندگان كه با ماه رحمت خدا نیز سازگاری دارد.

خداوند متعال قرآن را یكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل كرد، و سپس جبرائیل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی بصورت یك آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردانید و یكباره بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل نشد، بلكه آیات و سور آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی گاهی بصورت یك آیه نازل می‌گردید

 

بر اثر گذشت زمان و دخالت جاهلان و نااهلان، بسیاری از کتب آسمانی، در معرض تحریف قرار گرفتند و با افکار نادرستی آمیخته شدند، ولی قرآن مجید با دلایلی که در بحث های اعتقادی بیان شده ،دست نخورده باقی مانده است و همچون آفتابی در همه اعصار و قرون می درخشد و دل‌ها را روشن می سازد.

 

كیفیت نزول قران مجید در ماه رمضان

قرآن در ماه رمضان آن هم در شب قدر نازل شده است، و جا دارد كه قرآن، كه یك كتاب سرنوشت ساز و هدایتگر است در شب قدر، در شب تعیین سرنوشت‌ها نازل گردد، و چه زیبا است رابطه میان «قرآن» و «شب قدر» و چه پر معنی است پیوند این دو با یكدیگر.

 

كیفیت نزول كتب

كیفیت نزول كتب آسمانی بر انبیاء گذشته، مطالبی به اختصار ذكر می نماییم:

محققان اسلامی به اتفاق نظر می‌گویند كه كتاب‌های آسمانی پیغمبران گذشته ، به‌طور دفعی و یكباره بر آنها نازل ‌شده است.

اگرچه سیوطی می‌نویسد : یكی از علماء معاصر ما مخالف با این رأی و عقیده است، لیكن خود او موافق عقیده جمهور علماء بوده و می نویسد: كتب انبیاء گذشته یكباره بر آنها نازل شده است و می‌گوید: آیه:«وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُۆَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا» (فرقان، 32) ؛ و كسانى كه كفر ورزیدند گفتند: چرا قرآن (اگر از علم الهى سرچشمه گرفته) یك جا بر او فرو فرستاده نشده؟ این چنین است، تا قلب تو را بدان ثبات و استحكام بخشیم و (لذا) آن را پى در پى به آرامى (در مدت بیست و سه سال در احوالى با كمّیّت مختلف) برخواندیم.

نزول کتاب آسمانی زبور

 

از ابن عباس روایت شده است كه یهود یا مشركان از پیغمبر سئوال كردند چرا قرآن مانند تورات یكباره نازل نگردید؟

درپاسخ به این اعتراض، قرآن صریحاً آنرا رد نمی‌كند، بلكه در این مورد سكوت نموده، و صرفاً به بیان نزول تدریجی قرآن می‌پردازد، و چنانكه آیه فوق‌الذكر بیان می‌كند: خداوند متعال در پاسخ با آنها فرمود: ما قرآن را به تدریج فرو فرستادیم تا قلب تو را استوار نگاهداریم، و این خود تأیید ضمنی نزول دفعی كتب آسمانی انبیاء سلف می‌باشد.

اگر كتب آسمانی انبیاء گذشته تدریجاً نازل شده بود ، لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض یهودیان بگوید: نزول تدریجی قرآن، مانند روشی است كه در مورد نزول دیگر كتب آسمانی اعمال شده است ، ولی قرآن در بیان این جهت، ساكت است، در حالیكه قرآن معمولاً به اعتراض های نابجا و سئوال های بی مورد پاسخ صریح می‌دهد چنانكه به اعتراض مردم در مورد پیغمبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ صریح می‌دهد كه گفته بودند:«…مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»(فرقان، 7) این چه فرستاده‏اى است كه طعام مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟! (در صورتى كه رسول باید فرشته باشد، حدّ اقل) چرا به سوى او فرشته‏اى فرستاده نشده تا همراه او بیم‏دهنده (و مۆید رسالت او) باشد؟!

خداوند متعال در پاسخ به این اعتراض می‌گوید: «وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ» (فرقان،20: و

و ما پیش از تو از فرستادگان خود نفرستادیم مگر اینكه آنها هم طعام مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند.

یا در آیه «أَبعَثَ اللهُ بَشَرأ رِسولاً» (بنی اسرائیل 94: آیا خداوند، بشری را بعنوان فرستاده خود مبعوث كرد؟)

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید : « نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان ...» در ششم ماه رمضان كتاب مقدس تورات بر موسی(علیه السلام) و در روز دوازدهم كتاب آسمانی انجیل بر عیسی (علیه السلام) و در هیجدهمین روز از ماه رمضان زبور بر داوود نازل گشت و قرآن نیز در شب قدر فرو فرستاده شد

 

می‌بینیم كه مردم می‌پرسند آیا ممكن است خداوند، بشری را بعنوان رسول و فرستاده خود برانگیزد؟

خداوند متعال پاسخ صریح این اعتراض را در آیه «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ» (انبیاء، 7) : و ما پیش از تو (براى مردم به عنوان پیامبر و رسول) نفرستادیم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى‏كردیم (نه فرشتگان و نه زنان و نه اجنّه را) صریحاً اظهار می‌نماید و به همین گونه قرآن به هر سئوال و اعتراضی كه از ناحیه مشركان یا اهل كتاب مطرح می‌شد جواب صریح داده،درحالیكه درمورد نزول دفعی كتب آسمانی انبیاء گذشته ـ كه مدَّعای اهل كتاب را تشكیل می‌داد ـ سكوت می‌كند، و این خود تأیید ضمنی قسمتی ازمحتوای سئوال مشركان و‌ یا یهودیان است.

البته باید كه ادله دیگری برای اثبات نزول دفعی كتب انبیاء گذشته وجود داشته باشد كه سیوطی و دیگران در كتابهای خود از آنها یاد كرده‌اند (الاتقان ج 1 ص 73).

و نیز می‌دانیم كه قرآن بطور پراكنده و تدریجاً در مدتی حدود بیست یا بیست و سه سال بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نازل گردید و این كتاب آسمانی به‌گونه‌ ای مدون و مرتب در دسترس ما است .

به همین صورت خداوند متعال قرآن را یكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل كرد، و سپس جبرائیل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی به‌صورت یك آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردانید و یكباره بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل نشد، بلكه آیات و سور آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات به‌صورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی گاهی به‌صورت یك آیه نازل می‌گردید.

ستایش مخصوص خداوندی است که بر ما، با هدایت به شاه راه ستایشش، منت نهاد و ما را اهل ستایش قرار داد که از سپاس گزاران احسان او باشیم .

سپاس خداوند را که دین آسمانی اسلام را برای ما مختص ساخت تا در سایه سار آن، به سر منزل سعادت و خرسندی اش روان گردیم و حمد بی حد و ثنای بی عدد، خدای احد را که ماه خود، ماه اسلام، تزکیه و تصفیه و نزول کتاب وحی- رمضان- را یکی از راه های احسان بر بندگان قرار داد.

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1009
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

بهترین نصیحت دنیا از زبان دکتر الهی قمشه‌ای


 

بهترین نصیحت دنیا این است که زندگیتان را به عشق بفروشید نه به مال دنیا و چهار روز آسایش و جاه و مقام.

«همه صفات بد ما به‌خاطر این است که حضور خداوند را در اطرافمان حس نمی‌کنیم و اصلاً یادمان رفته که او هست»


 

الهی قمشه‌ای

 

ذیل آیه 52 سوره آل عمران

«شما هرگز به مقام نیکویی و مرتبت نیکوکاری نخواهید رسید ، مگر از آنچه خود دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید و آنچه در راه خدا انفاق کنید خداوند البته بدان آگاه است...» می خوانیم:

در داستان های صوفیان آمده است که بت پرستی از جماعت هندوان پیوسته در کنار دریا می رفت و برای ماهیان و پرندگانی که در ساحل بودند خوراک و غذا می برد.

او را گفتند که تو وقت خود بیهوده تلف می کنی زیرا خداوند به سبب بت پرستی آن هدایای تو را نخواهد پذیرفت.

پرسید اگر خداوند از من نمی پذیرد آیا کار مرا می بیند یا نمی بیند؟ گفتند می بیند. گفت همان برای رضایت خاطر من کافی است.

در این آیه نفرموده است که آنچه انفاق کنید خداوند می پذیرد ، بلکه خبر می دهد که خداوند برآنچه انفاق کنید داناست و همین که آدمی امیدوار باشد که کار او را در عرصه عالم پروردگاری می بیند و به آن نظر می کند ، در تحکیم شوق به نیکویی کافی است.

 

مصداق اعلای مماتحبون

عارفان گفته اند چون عزیزترین چیز نزد آدمیان جان است پس مصداق اعلای «مما تحبون» ایثار جان در راه خداست:

ندا آمد امشب که جان کیست فدا

بجست جان من از جا که نقد بستانید

 

 

دیوان شمس

گر برود جان ما در طلب وصال دوست

حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست

سعدی

و مقصود از ایثار و فداکردن جان تنها این نیست که شخص زندگی دنیا را به خاطر معشوق ترک گوید ،بلکه بیشتر بدین معناست که جان خود را در راه معشوق خرج کند و هیچ چیزی حتی جان را بر معشوق مقدم نداند:

چه باشد دل چه باشد جان چه باشد لوءلوء و مرجان

                          چو نبود صرف دلداری فدای قامت یاری

 

 

دیوان شمس

مقصود از ایثار و فداکردن جان تنها این نیست که شخص زندگی دنیا را به خاطر معشوق ترک گوید بلکه بیشتر بدین معناست که جان خود را در راه معشوق خرج کند و هیچ چیزی حتی جان را بر معشوق مقدم نداند

 

تمثیل کافران

در ذیل آیه 171 سوره بقره «و تمثیل کافران(که از خدایان باطل و اسم های بی مسمی مدد می گیرند) همانند کسی است که آواز دهد جانداری را که از آن آواز هیچ چیز جز صدایی و ندایی نمی شوند. چنین است که کافران کر و گنگ و کورند از آنکه عقل خود را (در فهم معانی) به کار نمی گیرند...»می خوانیم:

* چه بسیارند مردمی که از قرآن جز صدایی و صوتی و تجویدی و قرائتی در نمی یابند و به همان صدا دلخوش اند.

ایشان در بیان حقیقت قرآن لال و در مشاهده اسرار آن نابینا و در فهم حقایق آن لایعقلند، نه از آن جهت که عقل ندارند بلکه از آن رو که عقل خود را به کار نمی گیرند و علت این تمثیل آن است که منکران و غافلان که اغلب همان ظالمان و خودپرستانند ، هرچند از صورت ظاهر انسانی برخوردارند اما در عمل به چهارپایان نزدیک ترند و رفتار و بازتاب های آنان به حیوانات بیشتر شبیه است از آنکه ایشان ایمان آورده اند به عالم حیوانی و اهریمنی و کافر شده اند به گوهر انسانیت.

جامی می گوید:

حد انسان به مذهب عامه

                     حیوانی ست مستوی القامه

پهن ناخن برهنه پوست ز موی

                   به دو پا راهبر به خانه و کوی

هر که را بنگرند کانسان است

                      می برندش گمان که انسان است

 

 

 

 

*

نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمی است

 

 

 

 

بس دیو را که صورت فرزند آدم است

 

 

 

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1098
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (عج)

نام: محمد بن الحسن .

كنيه: ابوالقاسم.

امام زمان(ع) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب: مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.

شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.

منصب: معصوم چهاردهم، امام دوازدهم شيعيان و بر پاكننده اولين حكومت واحده جهانى در دوره آخر الزمان.

تاريخ ولادت: نيمه شعبان سال 255 هجرى.

برخى روز تولد آن حضرت را هشتم شعبان و برخى ديگر 23 رمضان دانسته‏اند. سال تولد آن حضرت را نيز برخى 256 و برخى 258 دانسته‏اند.

محل تولد: سامرا (در سرزمين عراق كنونى).

نسب پدرى: ابو محمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: نرجس. نام اصلىِ وى مليكه، دختر يشوعاى، فرزند قيصر روم است. برخى گفته‏اند كه نام وى صيقل مى‏باشد.

مدت امامت: امامت آن حضرت در دو مرحله است كه به «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى» شهرت يافته است.

مدت «غيبت صغرى» از هنگام ولادت آن حضرت، در سال 255 تا سال 329 هجرى، به مدت 74 سال بوده است. و «غيبت كبرى» از سال 329 هجرى آغاز و تاكنون ادامه يافته است. اين غيبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد. در آن زمان، غيبتش به پايان مى‏رسد وحكومت اسلامى، در سراسر جهان، به رهبرى آن حضرت محقق مى‏گردد.

تاريخ و سبب شهادت :

امام زمان(عج) هم اكنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى كه قيام كند و جهان را از عدالت بهره‏مند سازد، زنده‏خواهد بود. سپس چند سال حاكم على‏الاطلاق روى زمين خواهد گرديد كه مدت آن، در روايات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعيين شده است كه هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراين اگر حكومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.

پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاكم مى‏گردد و سپس عمر اين جهان به پايان مى‏رسد و عالم قيامت آغاز مى‏گردد.

اصحاب و ياران : 1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 257ق.). 2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.). 3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.). 4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان(ع) بودند كه در ايام غيبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام(ع) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام(ع) را تشكيل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده‏اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره‏مند شده‏اند كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى‏گردد:

1. اسماعيل بن حسن هرقلى. 2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى. 3. سيد عطوه علوى حسنى. 4. اميراسحاق استرآبادى. 5. ابوالحسين بن ابى بغل. 6. شريف عمر بن حمزه. 7. ابوراجح حمامى. 8. شيخ حر عاملى. 9. مقدس اردبيلى. 10. محمد تقى مجلسى.

11. ميرزا محمد استرآبادى. 12. علامه بحر العلوم. 13. شيخ حسين آل رحيم. 14. ابوالقاسم بن ابى جليس. 15. ابو عبداللَّه كندى. 16. ابو عبداللَّه جنيدى. 17. محمد بن محمد كلينى. 18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار. 19. محمد بن اسحاق قمى. 20. محمد بن شاذان نيشابورى.

 

زمامداران معاصر :

امام زمان(ع) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكيل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از: 1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 2. معتمد عباسى (256 - 279ق.). 3. معتضد عباسى (279 - 289ق.). 4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.). 5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.). 6. قاهر عباسى (320 - 322ق.). 7. راضى عباسى (322 - 329ق.). 8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه حضرت مهدى(ع) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود، برخى از سلاطين و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرود مى‏آورند و برخى ديگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خيزند و پس از درگيرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت. در اين باره، روايات فراوانى از معصومين(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حديثى را از امام محمد باقر(ع) بيان مى‏كنيم:

عَن أبي جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ويبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ويُظِهرُ اللَّهُ دينهُ على الدّينِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا يَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وينزلُ روحُ‏اللَّهِ عيسى بن مريم فيُصلّي خلفه.(1)

قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيّد به نصر است. زمين از براى او در نورديده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دين خود را بر همه دين‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمين هيچ خرابى باقى نماند، مگر اين كه آبادش كند و روح اللَّه، عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.

رويدادهاى مهم :

از آغاز تولد نويد بخش حضرت مهدى(ع) (در سال 255 هجرى) تا زمان قيام آن حضرت و تشكيل حكومت جهانى، رويدادهاى مهم و فراوانى رخ داده و خواهد داد كه قابل شمارش نيستند و هيچ دفتر و ديوانى گنجايش ثبت و ضبط آنها را ندارد؛ اما در اين جا به برخى از رويدادهاى مهمى كه در زمان ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد و در روايات و منابع اسلامى به عنوان علامات ظهور حضرت مهدى(ع) از آنها ياد شده است، اشاره مى‏شود:

1. خروج دجّالِ يك چشم و ادعاى الوهيت و خون ريزى و فتنه‏هاى فراوان او در زمين و جنگ با حضرت مهدى(ع) و شكست و نابودى‏اش به دست امام زمان(ع) يا حضرت عيسى(ع).

2. نداى آسمانى براى معرفىِ حضرت مهدى(ع) و شنيدن همه مردم، آن را به زبان رايج خودشان و استقبال آنان از امام زمان(ع).

3. خروج سفيانى (عثمان بن عنبسه از اولاد يزيد بن معاويه) از وادىِ يابس، در سرزمين ميان مكه و شام، و تصرف بسيارى از شهرها و خون ريزى و فتنه در بين مردم، و نبرد او با لشكريان امام زمان(ع) و كشته شدنش در صخره بيت المقدس به دست ياران حضرت مهدى(ع).

4. خروج سيّد حسنى از شمال ايران (حدود ديلم و قزوين) و دعوت او به مذهب اماميه، و رفع ظلم از مردم و نبردهاى پيروزمندانه او با ستمكاران و فاسقان و پيوستن او به حضرت مهدى(ع) در كوفه.

5. خروج شصت كذّاب كه به دروغ ادعاى پيامبرى مى‏كنند.

6. ادعاى دروغين مقام امامت توسط دوازده نفر از آل ابى‏طالب(ع).

7. كشته شدن نفس زكيّه، پسرى از آل محمد(ص)، در مسجد الحرام، ما بين ركن و مقام.

8. ظاهر شدن صورت و سينه و ياكف دست، در چشمه خورشيد.

9. وقوع كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر رمضان.

10. برخاستن نداهاى متعدد از آسمان در ماه رجب و شنيدن همه مردم.

11. گسترش سياهىِ كفر، فسق و معصيت در سراسر جهان.

12. ظهور حضرت مهدى(ع) (به هيأت مردى سى‏سال) از كنار كعبه، در مكه معظّمه، و دعوت مردم به اسلام راستين.

صلوات بر پيامبر و آل پيامبر (ص) 

درپايان زندگي نامه معصومين (ع) شايسته است صلوات ويژه آنان را از يكي از امامان معصوم (ع) دراين جا بيان كرده واز اين طريق ارادت مخصوص خود را به سرور و سالارمان حضرت حجت بن الحسن (ع) ابراز و اظهار نماييم:

از امام زين العابدين(ع) روايت شده است كه در صلوات بر پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت آن حضرت، خوانده شود:

اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمدٍّ وَالِ مُحمّدٍ، شَجرَةِ النّبوّةِ ، وَموضِع الرِّسالةِ ، ومختلفِ الملائِكةِ ، ومعدِنِ العِلمِ، واهلِ بيتِ الوَحي ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ محمّدٍ وَآلِ محمّدٍ، الفُلكِ الجاريةِ في اللُّجَجِ الغامِرةِ ، يأمَنُ من رَكِبها ويغرقُ من تركَها، المُتقدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، والمتأخّرُ عنهم زاهقٌ ، وَاللازِمُ لهُم لاحقٌ ،اللّهُمَّ صَلِّ على محمّدٍ وآلِ محمّدٍ ، اَلْكَهفِ الحصين ، وغياثِ المُضطرِّ المُستكين ، وَمَلْجَأِ الهاربين ، وَعِصمة الْمُعْتَصِمين....

خدايا! بر محمد وآلش درود فرست كه درخت نبوّتند و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت و خاندان وحى. خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه آنان كِشتى درياى معرفتند و روان در اَعماق آن دريا، هر كس بر آن كِشتى در آيد از غرق ايمن است، و هركس در نيايد به درياى هلاكت غرق خواهد شد. هركس بر آنان پيشى گيرد از دين خارج گردد، و هر كس از آنان عقب ماند سعى‏اش باطل و نابود گردد، و هر كس همراه آنان باشد ملحق به آنان خواهد شد. خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه حصار محكم امتند و فريادرس بيچارگان و نگهبان عصمت طلبان..(3)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام حسن عسگري (ع)

نام: حسن بن علي.

كنيه: ابومحمد.

القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته مى‏شد.)

منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.

تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال 232هجرى.

همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته‏اند كه 231 هجرى بوده است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حُديث، كه او را جدّه مى‏گفتند.

برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده‏اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزديك به شش سال.

تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (يا 29) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.

محل‏دفن: سامرا (درسرزمين عراق‏كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صيقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏بيت(ع) و مزدوران خليفه‏آسيبى به وى نرسد.

اصحاب وياران: 1. احمد بن اسحاق اشعرى. 2. احمد بن محمد بن مطهر. 3. اسماعيل بن على نوبختى. 4. محمد بن صالح همدانى. 5. عثمان بن سعيد عمروى. 6. محمد بن عثمان عمروى. 7. حفص بن عمرو عمروى. 8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى. 9. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل. 10. احمد بن ادريس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است.

زمامداران معاصر: 1. متوكل عباسى (232 - 247ق.). 2. منتصر عباسى (247 - 248ق.). 3. مستعين عباسى (248 - 252ق.). 4. معتز عباسى (252 - 255ق.). 5. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 6. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

از ميان خلفاى مذكور، تنها منتصر عباسى، فرزند متوكل به امام هادى(ع)، امام‏حسن عسكرى(ع) وعلويان و شيعيان آزارى نرساند و در ايام خلافت كوتاه مدت خويش احسان و خدمات شايانى به آنان نمود كه در مقايسه با ستمكارى‏ها و تعديات ساير خلفاى عباسى ناچيز است.

رويدادهاى مهم:

1. وفات ابوجعفر، محمد بن على، برادر امام حسن عسكرى(ع) در سنين جوانى و تألّم شديد امام(ع) در مرگ او.

2. مسموميت و شهادت امام على النقى(ع)، پدر امام حسن عسكرى(ع)، در سال 254 هجرى، به دست معتمد عباسى.

3. بازداشت و زندانى شدن مكرر امام حسن عسكرى(ع)، در دوران حكومت مستعين، معتز، مهتدى و معتمد عباسى.

4. نفرين امام(ع) بر معتز عباسى، در زندان، و تأثير آن در خلع معتز و كشته شدنش به دست سرداران ترك.

5. حساسيت خلفاى بنى‏عباس، معاصر امام‏حسن عسكرى(ع)، درباره‏تولد و زندگانىِ حضرت‏مهدى منتظر(عج) و تلاش براى پيدا كردن و از بين‏بردن آن‏حضرت.

6. مسموميت و شهادت امام حسن عسكرى(ع)، توسط معتمد عباسى، در سال 260 هجرى. (1)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1223
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام علي النقي(ع)

نام: على بن محمد.

القاب: نقى، هادى، نجيب، مرتضى، عالم، فقيه، ناصح، امين، مؤتمن، طيّب، فتّاح ومتوكل.

واژه «متوكل» لقب «متوكل على اللَّه»، خليفه عباسى نيز بود كه در عصر امام‏هادى(ع) مى‏زيست. به همين دليل، امام هادى(ع) اين لقب را براى خويش نمى‏پسنديد وبه اصحابش دستور مى‏داد كه از به‏كاربردن آن اعراض كنند.

كنيه: ابوالحسن.

چون كنيه امام موسى كاظم(ع) وامام رضا(ع) نيز ابوالحسن بود، به امام هادى(ع) ابوالحسن ثالث گفته مى‏شود.

منصب: معصوم دوازدهم و امام دهم شيعيان.

نسب پدرى: ابوجعفر، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: سمانه مغربيه كه كنيه وى ام الفضل بود.

امام هادى(ع) در شأن مادرش فرمود:

مادرم به حق من عارف و از اهل بهشت است. شيطان سركش به او نزديك نمى‏شود و مكر جباران به وى نمى‏رسد. او در پناه خدايى است كه نمى‏خوابد و مادران صديقان و صالحان را به خود وا نمى‏گذارد.

تاريخ ولادت: نيمه ذى حجه سال 212 هجرى.

برخى مورخان تولد آن حضرت را دوم يا پنجم رجب همين سال و برخى ديگر رجب سال 214 دانسته‏اند. يكى از ادله‏اى كه زمان تولد آن حضرت را ماه رجب مى‏داند، دعاى ناحيه مقدسه است:

«اللّهُمَّ اِنّي أسئلكَ بالمَولوُدَينِ في رَجبٍ، مُحمّدِ بنِ عَليٍ الثّاني وَابنه عليّ بنِ محمّدٍ المُنتَجب».(1)

محل تولد: «صُريا» در حوالى شهر مدينه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى). صريا قريه‏اى بود كه امام موسى بن جعفر(ع) آن را بنا نهاد و سال هاى طولانى، موطن اولاد و احفاد آن حضرت بود. فاصله آن با مدينه حدود سه ميل است.

مدت امامت: از ذى قعده سال 220 هجرى تا رجب 254 هجرى، به مدت 33سال. زمانى كه آن حضرت به امامت رسيد، هشت سال و پنج ماه بيشتر نداشت.

تاريخ و سبب شهادت: سوم ماه رجب (و به قولى 25 جمادى الاخر) سال 254 هجرى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى، برادر معتز (خليفه وقت) به آن حضرت خورانيد. سن آن حضرت در هنگام شهادت، 40 يا 42 سال بود.

محل دفن: سامرا، كه در سابق به آن «سرّ مَن رَأى‏» گفته مى‏شد (دركشور عراق كنونى).

همسر: حديث (يا سليل) كه به او جده مى‏گفتند.

فرزندان: 1. ابا محمد حسن عسكرى(ع). 2. حسين. 3. محمد. 4. جعفر(معروف به جعفر كذّاب). 5. عليّه يا عايشه.

اصحاب: 1. على بن مهزيار اهوازى. 2. خيران خادم. 3. ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى. 4. عبدالعظيم بن عبداللَّه حسنى. 5. على بن جعفر هميناوى(همانى). 6. ابن سكيت بن يعقوب اهوازى. 7. احمد بن اسحاق اشعرى. 8. ابراهيم بن مهزيار اهوازى. 9. ايوب بن نوح. 10. ابو على حسن بن راشد.

تعداد اصحاب و ياران امام هادى(ع) بيش از اين است و در برخى منابع، نام نزديك به دويست نفر از آنان ذكر شده است.

زمامداران معاصر: 1. مأمون عباسى (196 - 218ق.). 2. معتصم عباسى (218 - 227ق.). 3. واثق عباسى (227 - 232ق.). 4. متوكل عباسى (232 - 247ق.). 5. منتصر عباسى (247 - 248ق.). 6. مستعين عباسى (248 - 252ق.). 7. معتز عباسى (252 - 255ق.).

خلفاى نامبرده، كه همگى از سلسله بنى عباس هستند، در غصب خلافت و ناديده گرفتن حقوق امام معصوم(ع) متفق و هم رأى بودند؛ اما از ميان آنان، متوكل عباسى جنايات و جسارت‏هاى فراوانى در مورد امام معصوم(ع) روا داشته است و دشمنى‏هاى وى به اهل بيت(ع) زبانزد است.

رويدادهاى مهم:

1. از دست دادن پدرش، امام جواد(ع)، در سن هشت سالگى.

2. سعايت بريحه عباسى، امام جماعت حرمين، عبداللَّه بن محمد، والىِ مدينه و جماعتى ديگر، از امام هادى(ع) نزد متوكل عباسى و خشم گرفتن وى بر امام(ع).

32. نامه امام هادى(ع) به متوكل عباسى درباره اذيت و آزار والى مدينه به آن حضرت.

4. عزل محمد بن عبداللَّه از حكومت مدينه به خاطر بد رفتارى با امام هادى(ع) و نصب محمد بن فضل به جاى وى توسط متوكل عباسى، و دستور خليفه مبنى بر اكرام و اعزاز امام(ع).

5. تبعيد امام هادى(ع) از مدينه به سامرا به دستور متوكل عباسى و رفتار نيكوى او با آن حضرت در آغاز اقامت امام(ع) در سامرا، به سال 243 هجرى.

لازم به يادآورى است كه شهر سامرا در سال 220 هجرى به دستور معتصم عباسى بناگرديد و از آن زمان، پايتخت عباسيان به شمار مى‏آمد.

6. بد رفتارىِ تدريجىِ متوكل عباسى و آزارهاى جسمى و روحى او به امام(ع).

7. عداوت متوكل عباسى با اهل بيت(ع) در تخريب بارگاه ابا عبداللَّه الحسين(ع) و مشاهد مشرفه اهل بيت(ع) و خانه‏هاى اطراف آنها و جارى كردن آب بر روى قبر امام حسين(ع) وكشت نمودن بر روى آن.

8. سختگيرىِ واليان مدينه و مكه با آل ابى‏طالب و علويان، به دستور متوكل عباسى.

9. كودتاى منتصر، عليه پدرش، متوكل، در سال 247 هجرى و خشنودى علويان از موفقيت منتصر.

اين واقعه مهم، پس از يك‏سال و چند ماه از اقامت اجبارىِ امام(ع) در سامرا اتفاق افتاد.

10. مسموم و شهيد شدن امام هادى(ع) در تبعيد گاهش(سامرا)، به دستور معتمد عباسى، برادر معتز، خليفه وقت.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1081
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام محمد تقي (ع)

نام: محمد بن علي .

كنيه: ابو جعفر ثانى.

القاب: تقى، جواد، مرتضى منتجب، مختار، قانع و عالِم.

منصب: معصوم يازدهم و امام نهم شيعيان.

تاريخ ولادت: نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 195 هجرى.

همچنين هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نيز نقل شده است؛ اما مشهور بين شيعيان، دهم رجب سال 195 هجرى مى‏باشد. در دعاى ناحيه مقدسه نيز آمده است: «اللَّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى‏ رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ» .

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام رضا، على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: سبيكه، يا سكينه مرسيه و يا درّه كه حضرت رضا(ع) او را خيزران ناميد.

وى از اهالى «نوبه» و از خاندان ماريه قبطيه، مادر ابراهيم، پسر پيامبر اكرم (ص) و از زنان بزرگوار زمان خويش بود.

مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا (ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجرى تا ذى قعده سال 220 هجرى، به مدت شانزده سال و نه ماه.

تاريخ و سبب شهادت: آخر ذى قعده سال 220 هجرى، در سن 25 سالگى، به وسيله زهرى كه همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحريك برادرش، جعفر بن مأمون و عمويش، معتصم عباسى، به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: مقابر قريش بغداد، در جوار قبر شريف جدش، امام موسى كاظم(ع) كه هم اكنون به كاظمين معروف است.

همسران: 1. سمانه مغربيه. 2. ام الفضل، دختر مأمون. 3. زنى از خاندان عمّار ياسر.

فرزندان: 1. ابوالحسن امام على النّقى (ع). 2. ابو احمد موسى مبرقع. 3. ابو احمد حسين. 4. ابو موسى عمران. 5. فاطمه. 6. خديجه. 7. ام كلثوم. 8. حكيمه.

همچنين گفته شده كه زينب، ام محمد، ميمونه و امامه نيز از فرزندان آن حضرت بوده‏اند.

اصحاب : 1. ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر، معروف به بزنطى كوفى. 2. ابومحمد، فضل بن شاذان بن خليل ازدى نيشابورى. 3. ابو تمّام، حبيب بن اوس طايى. 4. ابوالحسن، على بن مهزيار اهوازى. 5. ابو احمد، محمد بن ابى عمير. 6. محمد بن سنان زاهرى. 7. على بن عاصم كوفى. 8. على بن جعفر الصادق (ع). 9. اسماعيل بن موسى كاظم (ع). 10. ابراهيم بن محمد همدانى.

اصحاب و ياران امام جواد(ع) بيش از تعدادى است كه در اين جا به آنان اشاره شد. در برخى منابع اسلامى نام بيش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است.

زمامداران معاصر : 1. مأمون (218-196 ق.). 2. معتصم (227-218 ق.).

پس از شهادت امام رضا (ع) مأمون با امام محمدتقى (ع) رفتار نيكويى را در پيش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و آن حضرت را بر همه اطرافيان خويش اعم از عباسيان و علويان ترجيح وبرترى داد؛ اما معتصم عباسى با اين كه در ظاهر با آن حضرت، با اكرام و اعزاز رفتار مى‏كرد، ولى در واقع دشمنى آن حضرت و آل على (ع) را در سينه داشت و در صدد تحقير و نابودى آنان بر مى‏آمد.

رويدادهاى مهم :

1. عزيمت امام رضا (ع)، پدر بزرگوار امام جواد (ع)، از مدينه به خراسان به اجبار مأمون عباسى، در سال 200 هجرى.

2. شهادت امام رضا (ع)، در خراسان، به دست مأمون عباس در سال 203 هجرى.

3. فراخوانى امام محمد تقى (ع) به بغداد، توسط مأمون عباسى.

4. تزويج ام الفضل، دختر مأمون به امام محمد تقى (ع)، توسط مأمون و اظهار نگرانىِ عباسيان از اين مسأله.

5. بازگشت امام جواد (ع) از بغداد (پايتخت عباسيان) به حجاز به بهانه انجام مراسم حجّ بيت اللّه الحرام.

6. وفات مأمون عباسى، در سال 218هجرى.

7. به خلافت رسيدن معتصم عباسى پس از وفات مأمون.

8. فراخوانىِ مجدد امام محمدتقى (ع) به بغداد، از سوى معتصم عباسى، در اوائل سال 220 هجرى.

9. توطئه‏هاى معتصم عباسى، ام الفضل و جعفر بن مأمون عليه امام جواد (ع).

10. مسموم شدن امام جواد (ع)، توسط همسرش، ام الفضل و به شهادت رسيدن آن حضرت، در اواخر سال 220 هجرى.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1114
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام رضا (ع)

نام: على بن موسي .

كنيه: ابوالحسن (چون كنيه امام موسى كاظم (ع) نيز ابوالحسن است، به امام رضا(ع) ابوالحسن ثانى نيز گفته مى‏شود).

القاب: رضا، صابر، رضى، وفى، فاضل و صديق.

از ميان لقب‏هاى فوق، «رضا» شهرت بيشترى دارد. علت اين كه آن حضرت را «رضا» ناميده‏اند، اين است كه پسنديده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) در زمين بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنود و راضى بودند.

منصب: معصوم دهم و امام هشتم شيعيان.

همچنين به مدت سه سال وليعهد مأمون عباسى بود.

تاريخ تولد: يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى.

برخى مورخان تاريخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى ديگر سال 153 هجرى، پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق(ع) دانسته‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على‏بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: نجمه. نام‏هاى ديگرى نيز براى او نقل شده است؛ مانند: تكتم، اروى، سكن، ام البنين، شقرا، خيزران، سمانه، صقر و طاهره.

اين بانوى فاضله كه با تربيت حميده -مادر امام موسى كاظم(ع)- به كمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست يافته بود، بهترين زنان عصر خويش در تعقل، ديندارى و حيا بود.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام موسى كاظم (ع)، در رجب سال 183، تا سال 203 هجرى، به مدت بيست سال. آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسيد.

تاريخ و سبب شهادت: آخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسيله زهرى كه مأمون عباسى در خراسان به آن‏حضرت خورانيد. حضرت رضا (ع) در هنگام شهادتش، 55 ساله بود. برخى سال شهادت آن حضرت رإ؛ ح‏ح سال 205 و برخى 201 هجرى دانسته‏اند.

محل دفن: مشهد مقدس (در استان خراسان، در كشور ايران).

همسران: 1. سبيكه يا خيزران، مادر امام محمد تقى (ع). 2. ام حبيبه (دختر مأمون). و چند ام ولد.

فرزندان: 1. امام محمد تقى (ع) كه پس از شهادت پدرش، در سن هفت سالگى به امامت رسيد.

علماى شيعه ايشان را تنها فرزند امام رضا (ع) دانسته‏اند؛ اما در برخى منابع، فرزندان ديگرى نيز براى آن حضرت ذكر شده است كه عبارتند از: 2. ابو محمد حسن. 3. جعفر. 4. ابراهيم. 5. حسن. 6. عايشه. 7. فاطمه.

اصحاب:

1. دعبل بن على خزاعى. 2. حسن بن على وشّاء بجلى. 3. حسن بن على بن فضال. 4. حسن بن محبوب. 5. زكريا بن آدم اشعرى قمى. 6. صفوان بن يحيى بجلى. 7. محمد بن اسماعيل بن بزيع. 8. نصر بن قابوس.

9. ريّان بن صلت. 10. محمد بن سليمان ديلمى. 11. على بن حكم انبارى. 12. عبداللّه بن مبارك نهاوندى. 13. حمّاد بن عثمان. 14. حسن بن سعيد اهوازى. 15. محمد بن سنان.

 

گفتنى است كه ،تعداد ياران و اصحاب آن حضرت، بيش از اين است و در اين جا تنها نام تعداد اندكى از آنان آورده شد.

زمامداران معاصر: 1. منصور عباسى (158-136 ق.). 2. مهدى عباسى (169-158 ق.). 3. هادى عباسى (170-169 ق.). 4. هارون الرشيد (193-170 ق.). 5. محمد امين (198-193 ق.). 6. مأمون عباسى (218-196 ق.).

پس از نبرد ميان امين و مأمون، فرزندان هارون الرشيد، براى به دست آوردن منصب خلافت و پيروزى نهايىِ مأمون بر امين، در سال 201 هجرى امام رضا (ع) به اجبار و اكراه مأمون به ولايت‏عهدى وى برگزيده شد. مأمون با اين كه در ظاهر براى امام رضا (ع) احترام ويژه‏اى قائل بود و ايشان را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان، مقدم مى‏داشت، اما در ضمير خود، به مقام علمى و اجتماعى آن حضرت حسد مى‏برد و كينه ايشان را در دل داشت. سرانجام نيز با توطئه‏اى پنهان، آن حضرت را به شهادت رساند.

رويدادهاى مهم :

1. زندانى و مسموم شدن امام‏كاظم(ع)، پدر امام‏رضا(ع)، به‏دستور هارون‏الرشيد.

2. جنگ خونين ميان مأمون و امين، فرزندان هارون الرشيد، و نذر مأمون مبنى بر واگذارىِ أمر خلافت به افضل آل ابى‏طالب (ع) در صورت پيروزى بر امين.

3. پيروزىِ مأمون بر امين و گسترش سيطره مأمون بر آفاق اسلامى و قصد ظاهرى او بر وفاى به نذر.

4. درخواست مأمون از امام رضا(ع) براى رفتن از مدينه به خراسان، درسال 200 هجرى.

5. حركت امام رضا (ع) از مدينه و گذشتن از شهرهاى بصره، بغداد، قم و نيشابور و رسيدن به مرو (مقر حكومت مأمون).

6. استقبال بى‏نظير مسلمانان شهرهاى بين راه (مانند قم و نيشابور) از امام‏رضا(ع) و ظهور كرامات و معجزات فراوان از آن حضرت.

7. استقبال مأمون از امام رضا (ع) و مراعات احترام آن حضرت و مقدم داشتن ايشان بر علويان و عباسيان.

8. وادار كردن امام رضا (ع)، توسط مأمون براى پذيرش ولايت‏عهدى.

9. پذيرفتن امام رضا (ع)، ولايت‏عهدىِ مأمون را مشروط بر عدم دخالت در امور كشوردارى، در سال 201 هجرى.

10. ضرب سكه به‏نام امام‏رضا(ع) و خواندن خطبه به‏نام آن‏حضرت، در منابر و محافل، و بزرگ آوازه نمودن مقام ايشان در شهرهاى مختلف اسلامى به‏دستور مأمون.

11. تزويج ام حبيبه، دختر مأمون به امام رضا (ع) و نامزدىِ ام الفضل براى امام‏محمد تقى (ع)، توسط مأمون عباسى.

12. دستور مأمون به مردم مبنى بر كنار گذاشتن بدعت عباسيان در پوشيدن لباس سياه و تغيير آن به جامه سبز.

13. تشكيل جلسه‏هاى مناظره امام رضا (ع) با رؤساى مذاهب واديان (مسيحيت، يهوديت، صابئين، زرتشتى و...) درباره مسائل كلامى، به دستور مأمون.

14. انتقال مقر خلافت و تشكيلات حكومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا (ع).

15. خروج امام رضا (ع) به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر كاران حكومتى از مرو.

16. سوءقصد به فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به توطئه مأمون، در سال 203 هجرى.

17. نصيحت امام رضا (ع) به مأمون در مراعات شؤونات دينى و مردمى.

18. حسد وكينه تدريجىِ مأمون به امام رضا (ع) و پنهان نگه داشتن آن.

19. مسموميت و شهادت امام رضا (ع) به دستور پنهانىِ مأمون، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.

20. سوگوارى و غمگين شدن ظاهرىِ مأمون در شهادت امام رضا (ع) و به خاك‏سپارى آن حضرت در كنار قبر هارون الرشيد، در قريه سناباد، از دهستان نوقان (مشهد كنونى).

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1388
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام موسي كاظم (ع)

نام: موسى‏ بن جعفر.

كنيه: ابو ابراهيم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعيل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امين و عبدالصالح.

آن حضرت در ميان شيعيان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شيعيان.

تاريخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نيز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در ميان مكه و مدينه) در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حميده مصفّاة. نام‏هاى ديگرى نيز مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براى او نقل شده است. اين بانو از زنان بزرگ زمان خويش بود و چندان فقيه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق(ع) زنان را در يادگيرى مسائل و احكام دينى به ايشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حميده، تصفيه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پيوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسيده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بيست سالگى به امامت رسيد.

تاريخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏وسيله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون‏الرشيد به آن حضرت خورانيده شد.

محل دفن: مقابر قريش بغداد (در سرزمين عراق) كه هم اكنون به «كاظمين» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه. و چند ام ولد ديگر.

فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل يكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف) پسران‏

1. امام على بن موسى الرضا(ع). 2. ابراهيم. 3. عباس. 4. قاسم. 5. اسماعيل. 6. جعفر. 7. هارون. 8. حسن. 9. احمد.

10. محمد. 11. حمزه. 12. عبد اللّه. 13. اسحاق. 14. عبيداللّه. 15. زيد. 16. حسين. 17. فضل. 18. سليمان.

 

ب) دختران

1. فاطمه كبرى. 2. فاطمه صغرى. 3. رقيّه. 4. حكيمه. 5. ام ابيها. 6. رقيّه صغرى. 7. كلثوم. 8. ام جعفر. 9. لبابه. 10. زينب.

11. خديجه. 12. عليّه. 13. آمنه. 14. حسنه. 15. بريهه. 16. عائشه. 17. ام سلمه. 18. ميمونه. 19. ام كلثوم.

 

يكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه (س) كه براى ديدار برادرش امام رضا (ع) عازم ايران شده بود، در شهر قم بيمار شد و پس از چند روز بيمارى، وفات يافت و در اين شهر مدفون گرديد. هم اكنون مقبره ايشان زيارتگاه شيعيان سراسر جهان و مَدْرس عالمان و مجتهدان شيعى است.

اصحاب وياران :

تعداد ياران، اصحاب و راويان امام موسى كاظم (ع) بسيار است. در اين جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد: 1. على بن يقطين. 2. ابوصلت بن صالح هروى . 3. اسماعيل بن مهران. 4. حمّاد بن عيسى. 5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى. 6. عبداللّه بن جندب بجلى. 7. عبداللّه بن مغيره بجلى. 8. عبداللّه بن يحيى كاهلى. 9. مفضّل بن عمر كوفى. 10. هشام بن حكم. 11. يونس بن عبدالرحمن. 12. يونس بن يعقوب.

زمامداران معاصر: 1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.). 2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.). 3. منصور عباسى (136 - 158 ق.). 4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.). 5. هادى عباسى (169 - 170 ق.). 6. هارون الرشيد (170 - 193 ق.).

امام موسى كاظم (ع) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نايل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندين بار توسط خلفاى عباسى دستگير و زندانى گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسيد.

رويدادهاى مهم :

1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع)، به دست منصور دوانيقى، در سال 148 هجرى.

2. پيدايش انشعاباتى در مذهب شيعه، مانند: اسماعيليه، اَفْطَحيه و ناووسيه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع) در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه.

4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرايش آنان به امام‏موسى كاظم (ع).

5. مرگ منصور دوانيقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسيدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى كاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع) در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم (ع) با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشيد، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. سعايت على بن اسماعيل، برادرزاده امام موسى كاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشيد با توطئه‏چينى يحيى برمكى، وزيراعظم هارون.

10. دستگيرى امام كاظم (ع) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشيد، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.

12. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى.

13. مراعات كردن حال امام (ع) در زندان، توسط فضل بن يحيى و عكس‏العمل شديد هارون به اين قضيه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام (ع) در زندان.

15. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك.

16. مسموم كردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهك در زندان. 17. شهادت امام كاظم (ع) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى ديدن آن توسط مأموران هارون‏الرشيد.

19. انزجار سليمان بن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم(ع)، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شأن پيكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1154
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام جعفر صادق (ع)

نام: جعفر بن محمد .

كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.

القاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.

مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.

منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.

تاريخ ولادت: هفدهم ربيع‏الاول سال 80 هجرى.

برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانسته‏اند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).

نام مادر: فاطمه، مكنّى به‏ام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.

ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.

اين زن از تربيت‏شدگان مكتب امام زين‏العابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذى‏حجه سال‏114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى، به مدت 34 سال.

تاريخ و سبب شهادت: 25 شوال سال 148 هجرى، در سن 65 سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.

برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته‏اند.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام‏حسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).

همسران: 1. فاطمه بنت حسين. 2. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.

فرزندان: 1. امام موسى كاظم (ع). 2. اسماعيل. 3. عبدالله. 4. محمد ديباج. 5. اسحاق. 6. على عريضى. 7.عباس. 8. ام فروه. 9. فاطمه. 10. اسماء.

اصحاب وياران : تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهره‏مند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى‏گردد:

1. جميل بن درّاج. 2. عبدالله بن مسكان. 3. عبدالله بن بكير. 4. حمّاد بن عيسى. 5. حمّاد بن عثمان. 6. ابان بن عثمان. اين شش نفر به «اصحاب اجماع» معروف شده‏اند. 7. أبان بن تغلب. 8. اسحاق بن عمّار صيرفى. 9. ابو حمزه ثمالى. 10. بريد بن معاويه عجلى. 11. حريز بن عبدالله سجستانى. 12. حمران بن اعين شيبانى. 13. زرارة بن اعين شيبانى. 14. صفوان بن مهران اسدى. 15. عبدالله بن ابى يعفور. 16. عمران بن عبدالله اشعرى. 17. عيسى بن عبدالله اشعرى.

18. فضيل بن يسار بصرى. 19. فيض بن مختار كوفى. 20. ابو بصير مرادى. 21. مؤمن الطاق محمد بن على. 22. محمد بن مسلم كوفى. 23. معاذبن كثير كسايى. 24. مُعَلىّ بن خُنَيس كوفى. 25. هشام بن محمد. 26. يونس بن ظبيان كوفى. 27. معاوية بن عمّار. 28. زيد شحام. 29. سُدير بن حكيم. 30. عبد السلام بن عبدالرحمن. 31. جابربن يزيد جُعفى. 32. ثابت بن دينار. 33. مفضل بن قيس. 34. مفضل بن عمر جُعفى. 35. سفيان بن عيينه.

 

زمامداران معاصر:  1. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.). 2. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.). 3. سليمان بن عبدالملك (99-96 ق.). 4. عمر بن عبدالعزير (101-99 ق.). 5. يزيد بن عبدالملك (105-101 ق.). 6. هشام بن عبدالملك (125-105 ق.). 7. وليد بن يزيد (126-125 ق.). 8. يزيد بن وليد (126-126 ق.). 9. مروان بن محمد (132-126 ق.). تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنى‏مروان بودند. 10. ابوالعباس سفاح (136-132 ق.). 11.منصور دوانيقى (158-136 ق.). اين دو نفر از سلسله بنى‏عباس بودند.

امام صادق (ع) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود، از هر دوى آنها سختى‏ها و آزارها و بى‏مهرى‏هاى فراوانى ديد؛ اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عباسيان مى‏زيست، از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غاصب ديگر، زمينه ترويج و تبليغ مكتب اهل بيت(ع) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.

آن حضرت، با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت به شيعيانِ امامىِ اثنا عشرى، شيعه جعفرى نيز گفته مى‏شود.

رويدادهاى مهم:

1. شهادت امام محمد باقر (ع)، پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع)، در سال 114 هجرى.

2. قيام زيد بن على (ع)، عموى امام جعفر صادق (ع) بر ضد امويان و شهادت او در اين واقعه، در سال 121 هجرى.

3. گسترش نهضت بنى‏هاشم (علويان و عباسيان)، در سراسر قلمرو حكمرانى امويان.

4. سرنگونىِ سلسله امويان و پيروزىِ عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسط ابوالعباس سفاح، در سال 133 هجرى.

5. قيام علويان بنى‏الحسن (ع) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى.

6. بهره‏جويىِ امام صادق (ع) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان و امويان، براى تشكيل حوزه علمىِ اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشته‏ هاى فقه، تفسير و علوم قرآن، كلام، شيمى، تاريخ و غيره، در مدينه مشرفه.

7. فراخوانىِ امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط سفاح عباسى و زير نظر قرارگرفتن آن حضرت.

8. فراخوانىِ مجدد امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط منصور دوانيقى و اذيت و آزار آن حضرت.

9. وفات اسماعيل، پسر امام صادق (ع)، در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت.

10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى، در مدينه، با امام صادق (ع) و بسيارى از علويان.

11. مبارزه علمى و فرهنگىِ امام صادق (ع) و ياران ايشان با مخالفان، ملحدان و مدعيان دروغين.

12. مسموميت امام صادق (ع) و شهادت آن حضرت، در سال 148 هجرى، به دستور منصور دوانيقى.

13. به خاك‏سپارى پيكر مطهر امام صادق (ع)، در قبرستان بقيع، در كنار قبر پدر، جد و عمويشان، امام حسن مجتبى (ع).

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1156
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام محمد باقر(ع)

نام: محمد بن علي .

كنيه: ابو جعفر و ابوجعفر اول.

القاب: باقر، شاكر، هادى، امين، شبيه - به خاطر شباهت ايشان به پيامبر اكرم(ص) -.

مشهورترين لقب آن حضرت، «باقر» است. پيامبر اكرم (ص) به واسطه جابربن عبدالله انصارى، آن حضرت را به اين لقب، ملقب كرد و به ايشان سلام رساند.

منصب: معصوم هفتم و امام پنجم شيعيان.

تاريخ ولادت: اول رجب سال 57 هجرى.

برخى از مورخان، ولادت ايشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام زين‏العابدين، على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) كه مكنّى به ام‏عبدالله بود.

اين بانوى ارجمند، از زنان بزرگ عصر خويش بود كه امام صادق (ع) درباره شأن و منزلت او، فرمود: جده‏ام، فاطمه بنت حسن، صديقه بود و در آل امام حسن (ع) زنى به درجه و مرتبه او نرسيد.

چون نسب امام محمد باقر(ع)، هم از پدر و هم از مادر، به امام اميرالمؤمنين(ع) و فاطمه زهرا(س) مى‏رسد، به ‏ايشان علوى بين علويين و فاطمى بين فاطميين گفته مى‏شود.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام زين العابدين (ع) در سال 95 تا سال 114 هجرى، به مدت 20 سال.

تاريخ و سبب شهادت: هفتم ذى حجه سال 114 هجرى، در سن 57 سالگى (و به قولى ربيع‏الاول يا ربيع‏الآخر سال 114 هجرى) به وسيله زهرى كه ابراهيم بن وليد عبدالملك، در ايام خلافت هشام بن عبدالملك، به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدرش، امام زين‏العابدين (ع) و عمويش، امام حسن مجتبى (ع) و فرزندش، امام صادق (ع).

همسران: 1. ام فروه بنت قاسم. 2. ام حكيم و چند ام ولد.

فرزندان: 1. امام جعفر صادق (ع). 2. عبدالله. 3. ابراهيم. 4. عبيدالله. 5. على. 6. زينب. 7. ام سلمه.

اصحاب و ياران : تعداد اصحاب، ياران و راويان آن حضرت، بيش از آن است كه بتوان نام همه آنان را در اين جا آورد، به ناچار نام برخى از بزرگان آنان را ذكر مى‏كنيم: 1. زرارة بن أعين. 2. معروف بن خربوذمكى. 3. ابو بصير اسدى. 4. فضيل بن يسار. 5. محمدبن مسلم. 6. يزيد بن معاويه عجلى.

اين شش نفر، در علم رجال، به «اصحاب اجماع اولى‏» شهرت يافته‏اند كه فقها و حديث‏شناسان شيعه، اتفاق‏ نظر و اجماع دارند بر صحت نقل روايت آنان از امام معصوم(ع). 7. حمران بن أعين. 8. بكير بن أعين. 9. عبدالملك بن أعين. 10. عبدالرحمن بن أعين. 11. محمد بن اسماعيل بن بزيع. 12. عبدالله بن ميمون. 13. محمد بن مروان. 14. اسماعيل بن فضل هاشمى. 15. ابو هارون مكفوف. 16. ظريف بن ناصح. 17. سعيد بن ظريف. 18. اسماعيل بن جابر خثعمى. 19. عقبة بن بشير اسدى. 20. كميت بن زيد اسدى. 21. جابر بن يزيد جعفى.

زمامداران معاصر: 1. معاوية بن ابى سفيان (35- 60ق.). 2. يزيد بن معاويه (60- 64ق.). 3. معاوية بن يزيد (64- 64ق.). 4. عبدالله بن زبير (64- 73ق.). 5. مروان بن حكم (64- 65ق.). 6. عبدالملك بن مروان(65- 86ق.). 7. وليد بن عبدالملك (86- 96ق.). 8. سليمان بن عبدالملك (99-96ق.). 9. عمربن عبدالعزيز (99- 101ق.). 10. يزيد بن عبد الملك (101- 105ق.). 11. هشام بن عبدالملك (105- 125ق.).

از ميان خلفاى مذكور، تنها عبدالله بن زبير، كه به مدت ده سال بر حجاز و عراق حكومت كرد، از غير بنى اميه بود و بقيه، همگى از سلسله بنى اميه و از دو تيره فرزندان ابوسفيان و فرزندان حكم بن عاص بودند و تمامى آنان جز معاوية بن يزيد (معروف به معاويه ثانى) و عمربن عبدالعزيز در اذيت و آزار اهل بيت پيامبر اكرم(ص) و امامان شيعه اتفاق داشتند.

رويدادهاى مهم:

1. حضور امام محمد باقر (ع) در واقعه كربلا، در سن چهار سالگى، به همراه پدرش، امام زين العابدين (ع) در محرم سال 61 هجرى.

2. شهادت امام زين العابدين (ع)، پدر ارجمند امام محمد باقر (ع)، در سال 95 هجرى.

3. مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر (ع) با بزرگان مذاهب و اديان، درباره اثبات حقانيت اهل بيت (ع).

4. ضرب سكه اسلامى، براى پول رايج خلافت اسلامى، و اسقاط سكه رومى توسط عبدالملك بن مروان، در سال 76 هجرى، با مشورت و يارى امام محمد باقر(ع). (1)

5. احضار امام محمد باقر (ع) و فرزندش، امام جعفر صادق (ع) به شام از سوى هشام بن عبدالملك.

6. تأسيس پايه‏هاى اصلى حوزه علوم اهل بيت (ع) در مدينه، و تربيت شاگردان مبرز توسط امام محمد باقر(ع).

7. مسموميت و شهادت امام محمد باقر (ع)، درسال 114 هجرى، به دست ابراهيم بن وليد بن عبدالملك، والى مدينه، به دستور خليفه وقت، هشام بن عبدالملك.

8. به خاك سپارى بدن مطهر امام محمد باقر (ع) در قبرستان بقيع، در مدينه، در كنار قبر پدرش، امام زين العابدين (ع) و عمويش، امام حسن مجتبى (ع)، توسط امام‏جعفر صادق (ع) و ساير بازماندگان.


1. سيرة الأئمة الإثنى عشر، ج‏2، ص‏221. لازم به ذكر است گرچه سال ضرب سكه اسلامى، معاصر با دوران امامت حضرت امام زين العابدين (ع) بوده است، اما در همان ايام، امام محمد باقر(ع) نيز همچون پدر گرامى‏اش ملجأ علمى و دينى امت بود. به‏همين دليل، كمك رسانى به خليفه وقت و تشويق او در يك أمر مهم اسلامى و سياسى و اقتصادى، توسط آن حضرت، استبعادى ندارد و يا ممكن است عمل امام محمد باقر (ع) به اشاره پدر گرامى وى امام زين‏العابدين (ع) انجام يافته باشد.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1196
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام زين العابدين (ع)

نام: على بن الحسين .

كنيه: ابوالحسن و ابومحمد.

القاب: زين العابدين، سيد الساجدين، سجّاد، زكىّ، امين و ذوالثفنات.

به خاطر عبادت زياد و سجده‏هاى طولانىِ امام زين العابدين (ع)، پينه‏اى در پيشانى‏اش بسته بود. از اين رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند.

منصب: معصوم ششم و امام چهارم شيعيان.

تاريخ ولادت: نيمه جمادى الثانى سال 38.

در مورد تاريخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غير از تاريخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان يا نيمه جمادى الاولى يا هفتم شعبان و يا نهم شعبان ذكر كرده‏اند. در مورد سال ولادت آن حضرت نيز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت كرده‏اند.

امام زين العابدين (ع) دو سال پيش از شهادت امير المؤمنين، على بن ابى‏طالب(ع) چشم به جهان گشود.

محل تولد:مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى). برخى مورّخان گفته‏ اند كه محل تولد آن حضرت در كوفه بوده است؛ زيرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در كوفه به سر مى‏بردند.

نسب پدرى: امام حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).

نام مادر: شهربانو، يا شاه زنان، دختر يزدگرد سوم، آخرين پادشاه از سلسله‏ساسانيان در ايران كه در زمان خلافت امام على (ع) (و به قولى در عصر خلافت عمر يا عثمان) به اسارت مسلمانان در آمده و با اختيار خويش، همسرىِ امام‏حسين (ع) را پذيرفت. اين بانوى بزرگ در ايام نوزادى امام زين العابدين(ع) درگذشت.

مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسين (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.

تاريخ و سبب شهادت: دوازدهم (يا هيجدهم يا بيست و پنجم) محرم سال 95 (يا 94) هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى كه وليد بن عبدالملك به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر عمويش، امام حسن مجتبى (ع).

هم اكنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زين‏العابدين(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در كنار هم مى‏باشد.

همسران: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى و چند ام ولد.

فرزندان:

الف) پسران: 1. امام محمد باقر (ع). 2. زيد شهيد. 3. عبدالله باهر. 4. عمر أشرف. 5. حسين اكبر. 6. عبدالرحمن. 7. عبيد الله. 8. سليمان. 9. حسن. 10. حسين اصغر. 11. على‏اصغر. 12. محمد اصغر.

ب) دختران 1. خديجه. 2. فاطمه. 3. عليّه. 4. ام كلثوم.

اصحاب و ياران :

اسامى تعداد زيادى از مؤمنان، شيعيان و محبان اهل بيت(ع) در زمره اصحاب و ياران امام زين العابدين (ع) آمده است كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى‏گردد:

1. جابربن عبدالله انصارى. 2. عامر بن واثله كنانى. 3. سعيد بن مسيّب. 4. سعيد بن جهان كنانى. 5. سعيد بن جبير. 6. محمد بن جبير. 7. ابو خالد كابلى. 8. قاسم بن عوف. 9. اسماعيل بن عبدالله بن جعفر.

10. ابراهيم بن محمد حنفيه. 11. حسن بن محمد حنفيه. 12. حبيب بن ابى ثابت. 13. ابو حمزه ثمالى. 14. فرات بن أحنف. 15. جابر بن محمد بن ابى بكر. 16. ايوب بن حسن. 17. على بن رافع. 18. ابو محمد قرشى.

19. ضحاك بن مزاحم. 20. طاوس بن كيسان. 21. حميد بن موسى. 22. أبان بن تغلب. 23. سدير بن حكيم. 24. قيس بن رمانه. 25. همام‏بن غالب (مشهور به فرزدق شاعر). 26. عبدالله برقى. 27. يحيى بن ام طويل.

 

زمامداران معاصر: 1. امير المؤمنين على بن ابى‏طالب (ع) (40-35 ق.). 2. امام حسن‏مجتبى (ع) (41-40 ق.). 3. معاوية بن ابى سفيان (60-35 ق.). 4. يزيد بن معاوية (64-60 ق.). 5. معاوية بن يزيد (64-64 ق.). 6. عبدالله بن زبير (73-64 ق.). 7. مروان بن حكم (65-64 ق.). 8. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.). 9. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.).

از ميان زمامداران فوق، رديف‏هاى اول و دوم از خاندان بنى هاشم، سوم، چهارم و پنجم از خاندان بنى‏اميه و از تيره ابوسفيان، ششم از آل زبير و هفتم، هشتم و نهم از خاندان بنى‏اميه و از تيره حكم بن عاص هستند.از ميان آنان امام على بن ابى‏طالب(ع) دادگرترين و شايسته‏ترين فردى بود كه پس از پيامبر اكرم (ص) به زمامدارى مردم رسيد. زمامدارىِ كوتاه مدت وى الگو و سرمشق همه حكومت‏هاى صالحى است كه پس از او پديد آمده و يا در آينده محقق مى‏گردند.

رويدادهاى مهم:

1. وفات شهربانو، مادر امام زين العابدين (ع) به هنگام تولد آن حضرت، در سال 38 هجرى.

2. شهادت امام على (ع) در دو سالگى و شهادت امام حسن مجتبى (ع) در سيزده سالگىِ امام زين العابدين (ع).

3. همراهىِ امام زين العابدين (ع) با پدرش، امام حسين (ع)، در عدم بيعت با يزيدبن معاويه و حركت اعتراض‏آميز از مدينه به مكه، در رجب سال 60 هجرى.

4. همراهىِ امام سجاد (ع) با كاروان حسينى در حركت از مكه به كربلا، درذى‏حجه سال 60 هجرى.

5. حضور امام زين العابدين در نهضت خونين كربلا، در سن 23 سالگى.

6. ابتلاى امام زين العابدين (ع) به بيمارىِ شديد، در روز عاشورا، و عدم توانايىِ جهاد در راه خدا.

7. تحمل مصيبت شهادت امام حسين (ع) و ياران و اصحاب آن حضرت، از سوى امام زين العابدين(ع) در روز عاشورا.

8. جنايت‏هاى لشكريان يزيد در جدا كردن سرها از بدن شهدا و بر نيزه كردن آنها، اسب دوانى بر بدن‏هاى شهدا و غارت و آتش زدن خيمه‏ها پس از شهادت امام‏حسين (ع)، در عصر عاشورا.

9. آغاز اسارت امام زين العابدين (ع) و ساير بازماندگان قافله حسينى به دست لشكريان عمر بن سعد از عصر روز عاشورا.

10. تحمل سختى‏ها و مشقت‏هاى امام زين العابدين(ع) و ديگر بازماندگان در اسارت، كوفه و شام.

11. خطبه خواندن امام سجاد(ع) براى اهالى كوفه، در حالى كه در غل و زنجير و اسارت دشمنان بود.

12. خطبه خواندن امام سجاد(ع)، در مجلس بزرگ مسجد اموىِ شام، در حضور يزيد و تأثير شگفت آن بر شاميان.

13. بازگشت امام زين العابدين(ع) به همراه ساير بازماندگان نهضت كربلا از اسارت كوفه و شام به مدينة الرسول(ص).

14. حزن شديد و گريه‏هاى طولانىِ امام سجاد(ع) در مصيبت شهادت امام حسين(ع) و اهل بيت آن حضرت.

15. قيام مردم مدينه بر ضد يزيد بن معاويه و اخراج بنى اميه از اين شهر و وقوع نبردى خونين در اين واقعه (معروف به واقعه حره)، در سال 63 هجرى.

16. شكست مقاومت اهالىِ مدينه در برابر لشكريان شام، و كشتار فجيع سپاهيان يزيد به سركردگىِ مسلم بن عقبه، در مدينه، و محفوظ و مصون ماندن امام زين‏العابدين(ع) و خانواده او از اين كشتار.

17. قيام عبدالله بن زبير در مكه بر ضد بنى اميه و تصرف حجاز (مكه و مدينه) و برخى از سرزمين‏هاى اسلامى، در سال 64 هجرى.

18. فشار و سخت‏گيرىِ آل زبير بر خاندان اميرالمؤمنين و اهل بيت(ع).

19. قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى، در كوفه، بر ضد بنى اميه براى خونخواهى از قاتلان امام حسين (ع).

20. مجازات قاتلان امام حسين (ع) توسط مختار بن ابى عبيده و شادمانىِ امام زين‏العابدين (ع) و ساير اهل بيت(ع) از كردار مختار.

21. شهادت امام زين العابدين (ع)، در دوازدهم (يا 18 و يا 25) محرم سال 95 هجرى، به وسيله زهرى كه وليد بن عبدالملك به آن حضرت خورانيده بود.

22. به خاك سپردن بدن مطهر امام زين العابدين (ع)، در قبرستان بقيع، در جوار قبر عمويش، حضرت امام حسن مجتبى (ع)، زير قبه مقبره عباس بن عبدالمطلب.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1166
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام حسين (ع)

نام: حسين بن علي .

در انجيل مسمى به «طاب» و در تورات به «شبير» است.

كنيه: ابوعبدالله و ابوعلى.

القاب: سيدالشهداء، سبط ثانى، سيّد شباب اهل الجنّة، سبط الأسباط، رشيد، وفىّ، طيّب، سيّد، زكىّ، مبارك و....

منصب: معصوم پنجم و امام سوم شيعيان.

تاريخ ولادت: سوم شعبان سال چهارم هجرى.

برخى مورخان روز تولد آن حضرت را پنجم شعبان دانسته‏اند. و برخى نيز سال تولد ايشان را سوم هجرى ذكر كرده‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى:اميرالمؤمنين، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب (ع).

مادر: فاطمه زهرا(س)، دختر پيامبر اسلام (ص).

مدت امامت: از زمان شهادت برادرش، امام حسن مجتبى (ع)، در صفر سال 50 هجرى تا محرم سال 61، به مدت 10 سال.

تاريخ و سبب شهادت: بعد از ظهر روز دهم (عاشورا) محرم سال 61 هجرى به‏همراه تعدادى از نزديكان، ياران و اصحابش در سرزمين كربلا با شمشيرهاى بران لشكريان عمر بن سعد كه از سوى عبيداللّه بن زياد (والى كوفه) و يزيد بن معاويه (خليفه شام) به جنگ آن حضرت آمده بودند، با وضع فجيعى به شهادت رسيدند. شهادت آن حضرت در سن 57 سالگى بود.

محل دفن: كربلا، در سمت غربى رود فرات (كشور عراق كنونى).

همسران: 1. ليلى، دختر أبى مره ثقفى. 2. شهربانو، دختر يزدگرد سوم. 3. رباب، دختر امرأالقيس. 4. ام اسحاق، دختر طلحه تيمى. 5. قضاعيه (ام جعفر). 6. حفصه، دختر عبدالرحمن بن ابى بكر.

فرزندان: 1. امام زين العابدين (ع). 2. على اكبر، 3. جعفر. 4. عبدالله رضيع. 5.سكينه. 6. فاطمه.

از ميان فرزندان امام حسين (ع)، جعفر در زمان حيات پدرش وفات يافت و على‏اكبر و عبدالله (معروف به على‏اصغر) در كربلا شهيد شدند و نسل آن حضرت تنها از طريق امام زين‏العابدين (ع) زياد گرديد. برخى مورخان تعداد فرزندان امام‏حسين (ع) را با ذكر نام‏هاى على‏اصغر، محمد و زينب، نه نفر دانسته‏اند. همچنين در برخى كتب شيعه، دخترى به نام رقيه نيز براى آن حضرت ذكر شده كه در سن سه سالگى در ايّام اسارت در شام، از اندوه فراق پدرش وفات يافت.

اصحاب وياران :

ياران و اصحاب اباعبدالله الحسين (ع)، چه آنان كه قبل از شهادت آن حضرت وفات يافته‏اند و چه آنان كه پس از شهادت ايشان از دنيا رفته‏اند، بسيار زيادند. در اين جا تنها نام آنانى را كه در واقعه عاشورا به شرف شهادت نايل آمده‏اند، ذكر مى‏كنيم:

الف) بنى هاشم

1. عباس ‏بن على، (‏ابوالفضل العباس "ع"). 2. ابوبكربن على. 3. محمد اصغربن على. 4. عبدالله‏بن على. 5. عبدالله اصغر بن علي . 6. جعفربن على. 7. عمربن على. 8. عثمان بن على. 9. محمدبن عباس بن على. 10. عبدالله‏بن عباس بن على.

11. على بن حسين (على اكبر). 12. عبدالله رضيع (على اصغر). 13. ابراهيم بن حسين. 14. قاسم بن حسن. 15. ابوبكربن حسن. 16. عبدالله بن حسن. 17. بشربن حسن. 18. محمدبن عبدالله بن جعفر. 19. عون بن عبدالله بن جعفر. 20. عبيدالله بن عبدالله بن جعفر.

21. مسلم بن عقيل. 22. جعفربن عقيل. 23. جعفر بن محمد بن عقيل. 24. عبدالرحمان بن عقيل. 25. عبدالله اكبر بن عقيل. 26. عبدالله بن مسلم بن عقيل. 27. عون بن مسلم بن عقيل. 28. محمد بن مسلم بن عقيل. 29. محمدبن ابى سعيد بن عقيل. 30. احمدبن محمد هاشمى.

 

ب) غير بنى هاشم

31. ابراهيم بن حصين اسدى. 32. ابو حتوف بن حارث اسدى. 33. ابو عامر نهشلى. 34. ادهم بن اميه عبدى. 35. اسلم تركى. 36. امية بن سعد طائى. 37. انس بن حارث كاهلى. 38. انيس بن معقل اصبحى. 39. بريد بن خضير همدانى. 40. بشر بن عبدالله خضرمى. 41. بكربن حى تيمى. 42. جابربن حجاج تيمى. 43. جبلة بن حارث سلمانى. 44. جنادة بن حارث سلمانى. 45. جنادة بن كعب انصارى. 46. جون، غلام ابى ذر. 47. جوين بن مالك تميمى. 48. حارث بن امرئ القيس كندى. 49. حارث بن نبهان. 50. حباب بن حارث. 51. حباب بن عامر. 52. حبشى بن قاسم. 53. حبيب بن مظاهر اسدى. 54. حجاج بن بدر سعدى. 55. حجاج بن مسروق جعفى. 56. حرّبن يزيد رياحى. 57. حلاس بن عمرو راسبى. 58. حنظلة بن اسعد شبامى. 59. حنظلة بن عمرو شيبانى. 60. رافع، غلام مسلم ازدى. 61. زاهر بن عمرو كندى. 62. زهير بن بشر خثعمى. 63. زهير بن سليم ازدى. 64. زهير بن قيس بجلى. 65. زيادبن عريب. 66. سالم، غلام بنى مدينه. 67. سالم،غلام عامر عبدى.

68. سعد بن حارث انصارى. 69. سعد، غلام على‏بن ابى‏طالب(ع). 70. سعد، غلام عمروبن خالد. 71. سعيد بن عبدالله حنفى. 72. سلمان بن مضارب بجلى. 73. سليمان، غلام امام حسين(ع). 74. سواربن منعم نهمى. 75. سويد بن عمرو. 76. سيف بن حارث جابرى. 77. سيف بن مالك عبدى. 78. شبيب، غلام حارث جابرى. 79. شوذب، غلام بنى شاكر. 80. ضرغامة بن مالك. 81. عائذ بن مجمع. 82. عابس بن أبى شبيب شاكرى. 83. عامر بن حسان طايى. 84. عامر بن مسلم عبدى. 85. عباد بن مهجر جهنى. 86. عبدالاعلى بن يزيد كلبى. 87. عبدالرحمن ارحبى. 88. عبدالرحمن بن عبد ربّه. 89. عبدالرحمن بن عروه. 90. عبدالرحمن بن مسعود. 91. عبدالله بن ابى بكر. 92. عبدالله بن بشر خثعمى. 93. عبدالله بن عروه. 94. عبدالله بن عمير. 95. عبدالله بن يزيد عبدى. 96. عبيدالله بن يزيد عبدى. 97. عقبة بن سمعان. 98. عقبة بن صلت جهنى. 99. عمارة بن صلخب ازدى. 100. عمران بن كعب اشجعى. 101. عمار بن حسان طائى. 102. عمار بن سلامه دالانى. 103. عمرو بن عبدالله جندعى.

104. عمروبن خالد ازدى. 105. عمرو بن خالد صيداوى. 106. عبدالله بن بقطر. 107. عمرو بن قرظه. 108. عمرو بن مطاع. 109. عمرو بن جناده. 110. عمرو بن ضبيعه. 111. عمروبن كعب (ابوثمامه صائدى). 112. قارب، غلام امام حسين (ع). 113. قاسط بن زهير. 114. قاسم بن حبيب ازدى. 115. كردوس تغلبى. 116. كنانة بن عتيق. 117. مالك بن ذودان. 118. مالك بن عبدالله جابرى. 119. مجمع جهنى. 120. مجمع بن عبيدالله. 121. محمد بن بشير حضرمى. 122. مسعود بن حجاج. 123. مسلم بن عوسجه اسدى. 124. مسلم بن كثير ازدى. 125. مسقط بن زهير تغلبى. 126. منحج، غلام امام حسين (ع). 127. موقع بن ثمامه اسدى. 128. نافع بن هلال جملى. 129. نصر، غلام اميرالمؤمنين، على (ع). 130. نعمان بن عمرو راسبى. 131. نعيم بن عجلان. 132. واضح رومى. 133. وهب بن حباب كلبى. 134. يزيد بن ثبيط كلبى. 135. يزيد بن زياد كندى. 136. يزيد بن مغفل جعفى. 137. قيس بن مسهر صيداوى. 138. هانى بن عروه. 139. عبدالله بن عفيف ازدى.

 

اصحاب امام حسين (ع) بهترين ياران اهل بيت (ع) بودند؛ چه اين كه آنان دست از اهل و عيال خود كشيده و به يارىِ امامشان شتافتند و در معركه نبرد، پيش‏مرگ رهبر خود شدند. با اين كه امام حسين (ع) در شب عاشورا بيعت خويش را از همه بازستاند و آنان را براى بازگشت مخيّر ساخت، اما آنان با نشاط و روحيه‏اى وصف‏ناپذير ايستادگى كرده و گفتند: اگر ما را هفتاد بار بكشند، بدنمان را آتش بزنند و دوباره زنده كنند، دست از يارى تو نكشيده و از تو جدا نمى‏شويم. آرى، همين عشق و ايثار بود كه تعداد اندك آنان را در برابر سپاه مسلح و مجهز سى هزار نفره عمر بن سعد، از بامداد تا عصر روز عاشورا، پايدار نگاه داشت.

زمامداران معاصر: 1. پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، (11-1ق.). 2. ابوبكر بن أبى قحافه (13-11ق.). 3. عمر بن خطاب (23-13ق.). 4. عثمان بن عفان (35-23ق.). 5. اميرالمؤمنين، على بن ابى‏طالب (ع)، (40-35ق.). 6. امام حسن مجتبى (ع)، (41-40ق.). 7. معاوية بن ابى سفيان (60-35ق.). 8. يزيد بن معاويه (64-60ق.).

سه تن از زمامداران فوق، يعنى پيامبر اسلام (ص)، اميرالمؤمنين (ع) و امام حسن مجتبى (ع)، به امام حسين (ع) علاقه و محبّت شديدى داشتند و آن حضرت نزد آنان از جايگاه ويژه‏اى برخوردار بود. امام حسين (ع)، كه دخترزاده و سبط ثانى پيامبر اكرم (ص) بود، به همراه برادرش، امام حسن مجتبى (ع) در دامن پيامبر(ص) رشد و نمو كرد و هر دو از آغاز زندگانى خويش از سرچشمه وحى و رسالت سيراب شدند. آنان به دلالت آيه مباهله، از فرزندان پيامبر(ص) محسوب مى‏گردند.

پيامبر اكرم (ص) بارها با گفتار و كردار خويش، شدت محبت خود به امام حسن(ع) و امام حسين (ع) را به صحابه گوشزد نمود و آنان را به دوستى اين دو ريحانه بهشت فراخواند. از آن حضرت نقل شده است كه درباره امام حسن و امام حسين (ع) فرمود:

اَللَّهُمَ اِنّى اَحَبُّهُما فَاَحِبِّهُما وَاَحِّبَ مَنْ يُحِبِّهُما. (1)

بارخدايا! من آن دو را دوست دارم، پس تو هم آنان را دوست بدار و با كسى كه با آنان دوستى كند، دوست باش.

اما خلفاى بنى‏اميه (معاويه و فرزندش‏يزيد) به‏مقام معنوىِ امام حسين(ع) و نزديكى‏اش به پيامبراسلام(ص) رشك برده و در پنهان و آشكار با وى دشمنى مى‏كردند و سرانجام نيز آن‏حضرت را در سرزمين كربلا با وضع فجيعى به‏شهادت رساندند.

رويدادهاى مهم:

1. تحمل مصيبت رحلت جدّش، پيامبر اسلام(ص)، در سال يازدهم هجرى.

2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پيامبر اسلام (ص).

3. تحمل مصيبت شهادت مادرش، فاطمه زهرا(س)، در سال يازدهم هجرى.

4. همراهى با پدرش، امام على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى و حضور در جنگ‏هاى جمل، صفين و نهروان.

5. تحمل مصيبت شهادت پدرش، امام على (ع)، در محراب مسجد كوفه، در 21رمضان سال چهلم هجرى.

6. انتخاب برادرش، امام حسن مجتبى(ع) به خلافت امت اسلامى، پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع).

7. خيانت سران نظامى و قومى و سپاهيان به امام حسن مجتبى (ع) و صلح اجبارى آن حضرت با معاويةبن ابى سفيان، در جمادى الاول سال 41 هجرى.

8. تحمل مصيبت شهادت برادرش، امام حسن مجتبى(ع)، در سال 50 هجرى.

9. نامه شيعيان بصره و كوفه به امام حسين (ع) پس از شهادت امام حسن مجتبى(ع) براى دعوت به رهبرى قيام عليه معاوية بن ابى سفيان و عدم پذيرش امام حسين(ع) به خاطر پايبندى به صلحنامه امام حسن مجتبى (ع).

10. هلاكت معاويةبن ابى سفيان و جانشينى فرزندش، يزيد بر منصب خلافت، در رجب سال شصت هجرى.

11. نامه شديد اللحن يزيد به والىِ مدينه، وليد بن عتبه، مبنى بر گرفتن بيعت از مردم، به ويژه ابا عبدالله الحسين(ع).

12. امتناع امام حسين(ع) از بيعت با يزيد بن معاويه و خروج از مدينه به همراه خاندن خود، در آخرين روزهاى رجب سال شصت هجرى.

13. ورود امام حسين (ع) به مكه معظمه، در سوم شعبان سال شصت هجرى، و اقامت در آن‏جا تا هشتم ذى حجه همان سال (به مدت چهار ماه و پنج روز).

14. جنبش سران و بزرگان شيعه در كوفه و دعوت آنان از امام حسين(ع) براى ورود به كوفه و رهبرىِ قيام عليه يزيد.

15. فرستادن مسلم بن عقيل به كوفه از سوى امام حسين(ع)، براى فراهم آوردن زمينه قيام بر ضد امويان.

16. ورود مسلم بن عقيل به كوفه، در پنجم شوال سال شصت هجرى، و بيعت بيش از هجده هزار نفر از شيعيان با او.

17. نامه طرفداران بنى اميه در كوفه به يزيد بن معاويه و آگاهى او از ورود مسلم‏بن عقيل و قيام شيعيان.

18. فرستادن يزيدبن معاويه عبيدالله بن زياد را به كوفه، براى نابودىِ قيام شيعيان.

19. نامه امام حسين(ع) به رؤساى پنج قبيله بزرگ بصره و دعوت آنان به قيام عليه امويان.

20. استجابت چهار قبيله بصره از قبايل بصره از دعوت اباعبدالله الحسين(ع) و اعلام يارى آن حضرت.

21. خروج امام حسين (ع) از مكه معظّمه به عزم كوفه، در هشتم ذى حجه سال شصت هجرى.

22. نبرد مسلم بن عقيل با لشكريان عبيدالله بن زياد در كوفه و شهادت وى و هانى بن عروه در اين واقعه، در نهم ذى حجه سال شصت هجرى (روز عرفه).

23. برخورد قافله امام حسين (ع) با لشكريان حربن يزيد تميمى، در حوالىِ كوه «ذوحسم» و رفتار نيكوى اباعبدالله الحسين(ع) با لشكريان حر.

24. رسيدن نامه عبيدالله بن زياد، حاكم كوفه به دست حربن يزيد، مبنى بر سخت‏گيرى بر امام حسين(ع) و استقرار آن حضرت در بيابان خشك و بى آب.

25. ورود قافله امام حسين (ع) به كربلا و نزول در آن مكان، در تاريخ دوم محرم سال 61 هجرى، و استقرار لشكريان حربن يزيد در برابر آنان.

26. واگذارى فرماندهى سپاه كوفه به عمربن سعد، توسط عبيدالله بن زياد، والى كوفه.

27. ورود عمر بن سعد به همراهى چهار هزار مرد جنگى به كربلا براى مبارزه با امام حسين(ع).

28. تجمع بيش از سى هزار مرد جنگى در كربلا براى نبرد با لشكريان امام حسين(ع).

29. آمادگى لشكريان عمر بن سعد براى نبرد با امام حسين(ع)، در روز نهم محرم سال 61 (روز تاسوعا) و درخواست مهلت امام حسين(ع) از عمربن سعد، در شب عاشورا.

30. فرماندهى امام حسين(ع) و آرايش سپاه اندك خويش، در روز عاشورا، به سه بخش ميمنه، به فرماندهىِ زهير بن قين، ميسره، به فرماندهىِ حبيب بن مظاهر، و پرچمدارى در قلب سپاه توسط عباس بن على (ع).

31. پشيمانى حر و خروجش از سپاه عمر بن سعد و پيوستن به سپاه امام حسين(ع) و طلب بخشش از آن حضرت.

32. آغاز نبرد گروهى بين سپاهيان امام حسين (ع) و سپاهيان عمر بن سعد، و كشته شدن قريب پنجاه نفر از ياران امام حسين (ع)، در ميدان نبرد.

33. خطبه‏هاى مكرر امام حسين (ع) براى سپاهيان عمر بن سعد، براى پيش‏گيرى از جنگ و خون‏ريزى.

34. مبارزه فردىِ ياران و اصحاب امام حسين (ع) با سپاهيان عمر بن سعد، و شهادت مظلومانه و قهرمانانه يكى پس از ديگرىِ آنان.

35. مبارزه امام حسين (ع) با سپاهيان سياه‏دل عمر بن سعد، و كشته شدن آن حضرت در ميدان نبرد، به دست شمر بن ذى الجوشن (لعنة الله عليه).

36. جدا كردن سرهاى شهيدان كربلا و غارت لباس‏ها و ابزارهاىِ شخصىِ آنان به دست سپاهيان عمر بن سعد.

37. اسب دوانى بر بدن‏هاى شهيدان كربلا توسط سپاهيان عمر بن سعد.

38. غارت خيمه‏ها و اسباب و وسايل شخصىِ بازماندگان قافله حسينى و به آتش كشيده شدن خيمه‏هاى آنان به دست لشكريان عمر بن سعد.

39. دفن كشته‏هاى سپاهيان يزيد به دست عمّال عمر بن سعد، و عريان گذاشتن بدن‏هاى شهيدان در سرزمين گرم كربلا.

40. اسير و آواره كردن باز ماندگان قافله حسينى (زنان، كودكان و امام زين‏العابدين(ع)) و حركت دادن آنان از كربلا به كوفه و از كوفه به شام، توسط سپاهيان عمر بن سعد.

41. به خاك سپرده شدن بدن‏هاى شهيدان كربلا به دست گروهى از قبيله بنى اسد، در روز سيزدهم محرم سال 61 هجرى.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1273
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

نام: حسن بن علي .

كنيه: ابو محمد.

نام و كنيه آن حضرت را پيامبر اكرم (ص) تعيين فرمودند.

القاب: مجتبى، سيّد، سبط، زكى، تقى، حجت، برّ، امين، زاهد و طيّب.

منصب: معصوم چهارم، امام دوم شيعيان و پنجمين خليفه اسلامى.

تاريخ ولادت: نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى. برخى نيز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستين فرزند اميرالمؤمنين (ع) و فاطمه زهرا (س) است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى‏كنونى).

نسب پدرى: اميرالمؤمنين، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب.

مادر: فاطمه زهرا، دختر پيامبر (ص).

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، اميرالمؤمنين(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.

از اين مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمين بود و سپس طى صلحى، آن را به معاوية بن ابى سفيان واگذار كرد.

تاريخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسيله زهرى كه همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحريك معاوية بن ابى سفيان، به آن حضرت خورانيده بود، پس از چهل روز مسموميت و بيمارى، به شهادت نايل آمد.

محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه منوّره، در كنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.

همسران: 1. ام بشير بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القيس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام كلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بكر.

فرزندان:

الف) پسران: 1. زيد. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبكر. 8. حسين اثرم. 9. طلحه.

ب) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسين. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقيه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن (ع) را بيش از اين مى‏دانند؛ اما همگى اتفاق دارند كه نسل آن حضرت، تنها از طريق حسن مثنى و زيد ادامه يافته است. از ميان فرزندان امام حسن (ع) چهار تن در سرزمين كربلا، در ركاب عمويشان، امام حسين(ع) به شهادت رسيده و يكى از آنان (حسن مثنى) نيز در آن معركه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى يافت.

اصحاب و ياران:

1. ابراهيم بن مالك اشتر. 2. عبداللّه بن عباس. 3. ابو ثمامه صيداوى. 4. جابر بن عبدالله انصارى. 5. جارية بن قدامه. 6. جبلة بن على شيبانى. 7. حبيب بن مظاهر اسدى. 8. حذيفة بن اسيد غفارى. 9. رفاعة بن شداد. 10. سعيد بن قيس همدانى. 11. قيس بن سعد انصارى.

12. سعيد بن مسعود ثقفى. 13. سليم بن قيس هلالى. 14. صعصعة بن صوحان عبدى. 15. عامر بن واثله كنانى. 16. عمر بن ابى سلمه. 17. كميل بن زياد نخعى. 18. ابو مخنف، لوط بن يحيى. 19. مسيّب بن نجبه فزارى. 20. ميثم بن يحيى تمّار. 21. سعد بن مسعود ثقفى.

 

زمامداران معاصر:

1. پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص) (11-1 ق.).

2. ابى بكر بن ابى قحافه (13-11 ق.).

3. عمر بن خطاب (23-13 ق.).

4. عثمان بن عفان (35-23 ق.).

5. اميرالمؤمنين، على بن ابى‏طالب (ع) (40-35 ق.).

6. معاوية بن ابى سفيان (60-35 ق.).

از ميان زمامداران فوق، پيامبر اسلام (ص) و اميرالمؤمنين (ع) علاقه و محبّت ويژه اى به امام حسن (ع) داشتند. سخنان و سيره عملىِ پيامبر اسلام(ص) با امام‏حسن و برادرش، امام حسين(ع) گوياى شدت محبّت آن حضرت به اين دو بزرگوار بوده است كه مورخان و محدثان اهل سنّت و شيعه، آنها را به طور متواتر نقل كرده‏اند؛ از جمله، پيامبر اكرم (ص) درباره آنان فرمود:

«اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَيْنُ سِيِّدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ»(1) و «رَيْحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ»(2) و «هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّكَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما»(3).

و در جاى ديگر فرمود:

مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَيْنَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار.(4)

همچنين درباره امام حسن (ع) فرمود: «حَسَنٌ مِنّي وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ».(5)

حضرت على (ع) نيز امام حسن (ع) را در همه امور كمك‏كار و در كنار خود داشت. وصيت‏هاى آن حضرت به امام حسن (ع) معروف و مشهور است و در نهج‏البلاغه به تفصيل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضيلت‏ها و ارزش‏هايى كه در وجود امام حسن(ع) سراغ داشت، وى را وصى و جانشين و امام پس از خود معرفى كرد. در اين باره ادله و حجت‏هاى بسيارى در دست است؛ از جمله، روايتى است از سليم بن قيس هلالى كه گفت:

شَهِدْتُ اَميرَالمُؤمِنينَ(ع) حينَ اَوْصى‏ اِلى‏ اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى‏ وَصيّتِهِ الْحُسَيْنَ وَمُحَمّداً وَجَميعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شيعَتِهِ وَاَهْلَ بَيْتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ اليْهِ الْكِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: يا بُنىّ أمَرَني رَسُولُ اللّه (ص) اَنْ اَوْصى‏ اِلَيْكَ وَاَدْفَعُ اِلَيكَ كُتُبى وَسَلاحي كَما اَوْصى‏ اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ كُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرني اَنْ آمُرَكَ اِذا حَضَرَكَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى‏ اَخيكَ الَحُسَيْنَ....(6)

سليم بن قيس گفت: من شاهد بودم آن زمانى را كه اميرالمؤمنين (ع) به فرزندش، امام حسن (ع) وصيت نمود و بر اين وصيت، تمام فرزندان خويش، از جمله امام حسين، محمد بن حنفيه و رؤساى شيعه و اهل بيت خويش را گواه گرفت. سپس ودايع امامت، مانند كتاب و سلاح، را به امام حسن (ع) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پيامبر گرامى (ص) به من دستور داد تا به تو وصيت كنم، سلاح و كتابم را به تو بدهم، همان طورى كه او به من وصيت كرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمايم به اين كه هرگاه مرگ تو را فرا گيرد، آنها را به برادرت، حسين (ع) تحويل دهى (و امامت را به وى بسپار)

سه خليفه اوّل نيز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با ديده احترام مى‏نگريستند؛ اما معاويه، كه پس از شهادت اميرالمؤمنين، على (ع) خود را خليفه بلامنازع مسلمانان مى‏پنداشت، با مكر و حيله، ياران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن (ع) دور كرده و آن حضرت را در ميدان سياست و حكومت تنها گذاشت.

امام حسن (ع) گرچه تلاش زيادى نمود تا در برابر تهاجم سنگين سياسى و نظامىِ معاويه از خلافت به حق خويش دفاع كند، اما با خيانت بسيارى از سردمداران و كوتاهى سران اقوام و طوايف، آن حضرت با تعداد اندكى از شيعيان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاويه شد. معاويه با اين كه صلح‏نامه را با گواهى برخى از صحابه پيامبر (ص) امضا كرده بود، اما به آن پاى‏بند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن (ع) مكر انديشيد و همسر آن حضرت را به مسموم و شهيد نمودن ايشان وادار ساخت.

رويدادهاى مهم:

1. از دست دادن جدّش، پيامبر اسلام (ص)، در سال يازدهم هجرى.

2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پيامبر اسلام (ص).

3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال يازدهم هجرى.

4. حضور در برخى از جنگ‏هاى مسلمانان عليه مشركان، در عصر خليفه دوم و خليفه سوم.

5. ايجاد مهمان‏پذير (مضيف) براى پذيرايى از مهمانان و مستمندان.

6. آبرسانى به خليفه سوم، عثمان بن عفّان (كه در محاصره انقلابيون مسلمان قرار داشت).

7. همراهى با پدرش، حضرت على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى، پس از كشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابيون.

8. فرماندهىِ لشكر در جنگ‏هاى جمل، صفين و نهروان، در ركاب حضرت على(ع).

9. از دست دادن پدرش، حضرت على (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجرى.

10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پيكر امام على (ع) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم.

11. بيعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد كوفه، پس از شهادت اميرالمؤمنين، على (ع).

12. تصدىِ خلافت اسلامى، در 21 رمضان سال 40 هجرى.

13. مكاتبات و ارسال پيام‏ها ميان امام حسن (ع) و معاويه.

14. اعدام شدن دو جاسوس معاويه، در كوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع).

15. اعلان جنگ معاويه عليه امام‏حسن(ع) و حركت لشكريان شام به سوى كوفه.

16. اعلان آماده‏باش سپاهيان امام حسن (ع) و تهيه مقدمات جنگ در شهرها.

17. خيانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پيوستن به سپاه معاويه.

18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (يكى از منافقان فرقه خوارج).

19. افزايش توان نظامى و روحى سپاه معاويه و كاهش تدريجىِ سپاهيان امام‏حسن(ع).

20. پذيرش صلح تحميلى با معاويه و واگذارى خلافت اسلامى به وى در جمادى الاوّل (يا ربيع الأول) سال 41 هجرى.

21. تعهد معاويه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سيطره كامل بر شهرهاى اسلامى.

22. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان اميرالمؤمنين(ع) از كوفه به مدينه مشرفه.

23. دسيسه معاويه در بيعت گرفتن از مردم براى ولايت عهدىِ فرزندش، يزيد و واهمه او از امام حسن (ع).

24. تحريك و فريب جعده بنت اشعث كندى، همسر امام حسن (ع)، توسط معاويه براى كشتن امام حسن (ع) به طور پنهانى.

25. مسموميت امام حسن (ع) به دست همسرش، جعده بنت اشعث كندى و شهادت آن حضرت پس از چهل روز بيمارى، در 28 صفر سال پنجاه هجرى، در مدينه مشرفه.

26. ممانعت عايشه، همسر پيامبر (ص)، مروان و هواداران بنى‏اميّه از دفن پيكر امام حسن (ع) در كنار مرقد مطهر پيامبر اكرم (ص).

27. دفن امام حسن(ع) درقبرستان بقيع، در جوار مرقد جده‏اش، فاطمه بنت‏اسد(س).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام علي بن ابي طالب (ع(

نام: على بن ابي طالب.

كنيه: ابوالحسن، ابوالحسين، ابو تراب، ابو السبطين و الريحانتين.

ألقاب: اميرالمؤمنين، سيّد الوصيين، سيّد المسلمين، سيّد الأوصياء، سيّد العرب، خليفة رسول الله، امام المتّقين، يعسوب المؤمنين، صهر رسول الله، حيدر، مرتضى، وصى، و... .

منصب: معصوم دوم و امام اوّل شيعيان و خليفه چهارم مسلمانان.

تاريخ ولادت: سيزده رجب سال 30 عام الفيل، 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام (ص)

محل تولد: مكه معظّمه، داخل كعبه، در بيت الله الحرام (در سرزمين كنونى عربستان سعودى)

تولد در خانه كعبه، فضيلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنين امتيازى را كرامت نموده است. نه پيش

از او و نه پس از او، براى هيچ فردى چنين فضيلتى محقق نشده است.

نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف.

حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال كفيل و پشتيبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام

كمك‏هاى شايانى به آن حضرت نمود و ايشان را از گزند و كيد و كين قريش در امان داشت و بهتر از فرزندان خويش از او حمايت كرد.

مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم.

حضرت على (ع) و برادرانش نخستين هاشميانى بودند كه از پدر و مادر هاشمى تولد يافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ

صدر اسلام و از نخستين زنانى بود كه پس از خديجه كبرى (س) به پيامبر اسلام (ص) ايمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشت

سالگى در دامن پرمهر اين بانوى مجلّله تربيت يافت و بيش از چهل سال از خدمات و حمايت‏هاى او بهره‏مند بود. وى در اين مدت نقش

مادر پيامبر (ص) را بر عهده داشت.

فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت كرد و در همان جا وفات يافت. پيامبر اكرم (ص) در وفات او اندوهگين

شده و با دست خود و با پيراهن خود، او را كفن كرد و بر وى نماز خواند و به خاك سپرد. سپس ولايت فرزندش، على (ع( را بر وى

تلقين فرمود و اين دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود:

اللّهُ الَّذى يُحْيي وَيُميتُ وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّي فاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها، بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَاِنَّكَ اَرْحَمُ الرَّاحمينَ.(1)

مدت امامت: از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، كه در

پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نيز بر عهده داشت.

تاريخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشير مسمومى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج

نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود.

محل دفن: نجف اشرف، در سرزمين عراق.

نظر به اين كه حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى اميّه و خوارج عصر خويش آگاه بود، سفارش كرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد

اهانت و هتك حرمت دشمنان قرار نگيرد. به همين دليل، قبر شريف ايشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام

جعفر صادق (ع) آن را آشكار ساخت و مزار شيعيان و عدالت جويان جهان قرار داد.

همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفيه 4. امّ البنين بنت حزام، 5. أسما بنت عميس،

6. ليلى بنت مسعود، 7. ام‏سعيد بنت عروه، 8. محياة بنت امرء القيس. و چند ام ولد.

اميرالمؤمنين على (ع) تا هنگامى كه فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر ديگرى برنگزيد. نخستين بانويى كه افتخار همسرى آن حضرت،

پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پيدا كرد، أمامه دختر ابى العاص بود كه بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع)

نهاد. مادر أمامه، زينب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعيانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود.

به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ايشان (به نام‏هاى: امامه، اُمّ البنين، اسماء،

ليلى) در قيد حيات بودند.

فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسن‏مجتبى، 2. امام‏حسين، 3. محمد حنفيه، 4. عبدالله(اكبر)، 5. ابوبكر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7.

عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. يحيى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (كه به عقيده شيعيان،

پيش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(.

ب) دختران: 1. زينب كبرى، 2. ام‏كلثوم كبرى، 3. رقيه، 4. ام الحسن، 5. رمله كبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. ميمونه، 9.

فاطمه، 10. زينب صغرى، 11. ام‏كلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خديجه، 14. ام كرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفيسه.

ميان تاريخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بيش از آنچه ذكر شد و برخى

كمتر از اينان نقل كرده‏اند؛ اما همگى در اين باره متفقند كه نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار يافت: امام حسن (ع)، امام

حسين (ع)، محمد حنفيه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و ساير فرزندان ذكور آن حضرت، بدون نسل بودند.

اصحاب وياران: تعداد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاريخ ثبت شده و نام بسيارى از آنان را

كه خالصانه در تقويت و تحكيم حكومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در اين راه سر و جان باختند، جزخداى دانا كسى نمى‏داند.

در اينجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى‏كنيم:

1. اصبغ بن نباته. 2. اويس قرنى. 3. حارث بن عبدالله همدانى. 4. حجر بن عدى. 5. رشيد هجرى. 6. زيد بن صوحان عبدى. 7. سليمان بن صرد خزاعى. 8. سهل بن حنيف. 9. صعصعة بن صوحان عبدى. 10. ابوالأسود دوئلى. 11. عبدالله بن عباس. 12. عبدالله بن بديل. 13. عبدالله بن جعفر. 14. عبدالله بن خبّاب. 15. عبدالله بن أبى طلحه. 16. عثمان بن حنيف. 17. عدى بن حاتم. 18. عقيل بن ابى طالب.

19. عمروبن حمق خزاعى. 20. قنبر. 21. كميل بن زياد. 22. مالك بن حارث نخعى. 23. محمد بن ابى بكر. 24. محمد بن أبى حذيفه. 25. ميثم بن يحيى تمار. 26. هاشم مرقال. 27. ابو ايّوب انصارى. 28. عبيدالله بن ابى رافع. 29. مقدادبن عمرو. 30. قيس بن سعد. 31. شريح بن هانى. 32. احنف بن قيس. 33. سعيد بن قيس. 34. مغيرة بن نوفل. 35. جعدة بن هبيره. 36. ابراهيم بن مالك اشتر.

37. هرم بن حيان. 38. ابوطفيل كنانى. 39. ابو هيثم بن تيهان. 40. ابو ثمامه صيداوى. 41. ابوذر غفارى. 42. ابو رافع. 43. ابو سعيد سعد بن مالك. 44. ابو عمره انصارى. 45. جابربن عبدالله انصارى. 46. جارية بن قدامه تميمى. 47. جندب بن عبدالله ازدى. 48. حبيب بن مظاهر. 49. حذيفة بن يمان. 50. رفاعة بن شداد. 51. سلمان فارسى. 52. سليم بن قيس. 53. محمد بن جعفر طيار. 54. خبّاب بن اَرَت.

 

زمامداران معاصر: 1. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)(1 - 11ق). 2. ابوبكر بن أبى قحافه (11- 13 ق.(. 3. عمربن خطاب (13- 23ق.(. 4. عثمان بن عفّان (23- 35 ق.(. 5. معاوية بن ابى سفيان (35- 60 ق.(.

پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص) به همراهى اميرالمؤمنين على (ع) و ساير مسلمانان از مكه به مدينه، در شهر مكه و نواحى حجاز، حكومت واحدى نبود و تشكيلات سياسى أعراب، به قبيله و طايفه محدود مى‏شد. به همين دليل، نمى‏توان حاكم نام دارى را پيش از تشكيل حكومت اسلامى در مدينة الرسول، معرفى كرد. زمامداران ياد شده، همگى پس از هجرت پيامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند.

روابط پيامبر اسلام (ص) با امير المؤمنين، على (ع)

ميان پيامبر اكرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پايان زندگى آن دو بزرگوار، روابط ويژه‏اى برقرار بود كه در اين‏جا به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم:

پس از وفات عبدالمطلب، قيمومت حضرت محمد(ص) به عمويش ابوطالب واگذار گرديد. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، كه از كودكى به ترتيب، پدر، مادر و جد خويش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خويش آورده و از او به سان فرزندانشان، بلكه بهتر از آنان، نگه‏دارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پايان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى كه حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه(س) ازدواج كرد، زندگى مستقل و مشتركى ر اآغاز نمود؛ اما پيوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت.

در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرين فرزند ابوطالب به دنيا آمد. و ابوطالب وى را «على» نام نهاد. تولد على، در خانه كعبه، رويدادى معجزه آسا و بى‏سابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنين نوزادى مراقبت مى‏كرد، به‏هنگام خواب، گهواره‏اش را حركت مى‏داد، شير در كامش مى‏ريخت و در برخى مواقع بدنش را مى‏شست و او را در آغوش مى‏گرفت. و به اين صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانى‏هاى خويش آشنا كرد.

هنگامى كه در مكه خشكسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزينه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خويش برد و به اتفاق خديجه از او نگه‏دارى كند. از آن زمان به بعد، هميشه على به‏همراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جايى كه او بود، على نيز بود.

آن حضرت، در هر سال، حدود يك ماه در غار حرا به عبادت و نيايش مى‏پرداخت. رابط بين آن حضرت و خديجه، على بود و بسا تنها انيس او در آن غار نيز على بود و بس. حضرت محمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستين زنى كه به وى ايمان آورد، خديجه و نخستين مردى كه ايمان آورد، على (ع) بود. بيشتر اوقات، اين سه نفر در كنار كعبه، به عبادت و خواندن نماز جمعى مى‏پرداختند كه براى ديگران شگفت‏انگيز بود. هنگامى كه حضرت محمد (ص) از جانب خدا با پيام «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَك الاقرَبينَ»(2) مأموريت يافت كه طايفه و عشيره خويش را پيش از ديگران ارشاد نمايد و آنان را به اسلام دعوت كند، هيچ كس دعوت آن حضرت را لبيك نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ايشان را به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پيامبر (ص) را پذيرفت. پيامبر اكرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصيّى وَ خَليفَتى؛(3) اين، برادر، وصى و خليفه من است.».

از اين زمان، كه جز خديجه (س) و على (ع) كسى به پيامبر (ص) ايمان نياورد، على(ع) به عنوان وصى و خليفه آن حضرت معرفى مى‏شد. اين مسئله، يك أمر عاطفى نيست، بلكه فرمان الهى است كه از طريق پيامبر خدا ابلاغ گرديد. از اين تاريخ، مسؤوليت على (ع) نسبت به اسلام و پيامبر خدا (ص) سنگين‏تر شده و احساس وظيفه بيشترى مى‏كرد. هر چه از عمرش مى‏گذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مى‏گذارد و به مرحله جوانى مى‏رسيد، عشق و علاقه او به پيامبر اكرم(ص) افزون‏تر شده و دفاعش از محمد (ص) جدى‏تر و شديدتر مى‏گرديد.

اوج ايثارگرى‏هاى على (ع) براى پيامبر اكرم (ص)، در مكه معظمه، در ليلةالمبيت است، هنگامى كه سران قريش پس از مشورت‏هاى بسيار، در دارالنّدوه، به اين نتيجه رسيدند كه چهل نفر از طوايف وقبايل گوناگون مكه، شبانه به خانه پيامبر اكرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشيرهاى خويش قطعه قطعه كنند و براى هميشه، صداى اسلام را خاموش كنند. پيامبر اكرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فريب دشمن، داوطلب شده و در بستر پيامبر (ص) خوابيد تا دشمنان از گريز پيامبر (ص) مطلع نشوند.

در اواخر شب، مأموران قريش با شمشيرهاى برهنه وارد اتاق پيامبر شده و به خيال خود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پيامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان كه سراسر وجودشان را خشم فرا گرفته بود، على (ع) را رها كرده و براى يافتن پيامبر (ص) به راه افتادند تا شايد او را بيابند و به قتل رسانند. قرآن مجيد درباره فداكارى على(ع) در ليلة المبيت مى‏فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(4).

و هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموريت يافت كارهاى برزمين مانده پيامبر(ص) را در مكه سامان بخشد، بدهكارى‏هاى ايشان را بپردازد و خاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مكه به مدينه كوچ دهد.

در مدينة الرسول، كه نخستين پايه‏هاى حكومت اسلامى به دست تواناى پيامبر اكرم (ص) و مجاهدت‏هاى وصف‏ناپذير صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعيين كننده‏اى بود، به ويژه پس از آن‏كه على (ع) به دامادىِ پيامبر اكرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد.

دفاع على (ع) از پيامبر اسلام (ص) در جنگ‏ها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنان كينه توز اسلام، حقيقت انكار ناپذيرى است كه در تاريخ شيعه و اهل سنّت ثبت و درج گرديده است.

رشادت‏هاى على (ع) در جنگ‏هاى بدر، احد، خندق، خيبر، حنين و ساير غزوات و سريه‏ها، اسلام را بيمه نمود و از گزند مشركان و بدخواهان رهايى بخشيد. اين گونه فداكارى و رشادت‏ها در اعتلاى پرچم اسلام و برپايىِ نظام توحيدىِ اسلامى، علاقه متقابل پيامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مى‏كرد. تعابيرى كه از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گوياى شخصيت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنوان نمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى كه على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت، پيامبر اكرم (ص) فرمود:

بَرَزَ الْايمانُ كُلُّهُ اِلىَ الشِّركِ كُلِّه‏(5)؛ تمام ايمان در برابر تمام شرك به مبارزه برخاسته است.

پس از آن كه على(ع) با پيروزى و كشتن دشمن خيره سر، از ميدان نبرد بيرون آمد و صداى تكبير مسلمانان فضاى مدينه را معطر ساخت، پيامبر اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود:

ضَرْبَةُ عَلىٍ‏ّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن؛(6)ارزش شمشيرى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانيان بيشتر است.

سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پايان يافتن مراسم فريضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خويش، پيامبر اكرم (ص) پيش از رسيدن به وطن، مأموريت يافت على(ع) را به عنوان جانشين و خليفه پس از خويش معرفى كند:

يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛(7)

اى پيامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولايت على) به تو رسيده است، به مردم ابلاغ نما.

سپس در خطاب به پيامبر (ص)، آمده است:

وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛(8)

اگر آن را انجام ندهى (على را به ولايت برنگزينى) رسالت خويش را به پايان نرسانده‏اى. و خداوند تو را از مردم (آنانى كه با ولايت على مخالفند) ايمن خواهد داشت.

به همين منظور، پيامبر اسلام در ميانه راه مكه و مدينه، در موضعى به نام «غديرخم» كه در سه ميلى «جحفه» قرار دارد، حاجيان و همراهان خويش را گرد آورده و با اين عبارت، على (ع) را به ولايت و جانشينى خويش معرفى كرد:

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَليٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛(9)

هر كس كه من مولاى او و أولى به نفس او هستم، اين على مولاى او و أولى به نفس او است. بار خدايا! دوست باش با هر كسى كه با على دوست باشد، و دشمن باش با هر كسى كه با او دشمن باشد! يارى كن كسى را كه او را يارى دهد و واگذار كسى را كه او را واگذارد!

به اين صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشين پيامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص) مردم مأمور شدند در خيمه حضرت على (ع) گرد آمده و اين منصب را به وى تبريك و تهنيت گويند. از ميان مردم، بيش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبريك و تهنيت مبالغه مى‏كرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍ‏لَكَ يا عَليّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلى‏ كَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».(10)

پس از بازگشت به مدينه، چند ماهى نگذشته بود كه رحلت جانگداز پيامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سياه فقدان پيامبر (ص) بر سر مسلمانان سايه افكند. در هنگامى كه حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خويشاوندان خود و بنا به سفارش پيامبر اكرم (ص) به كار غسل و كفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى از صحابه در سقيفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشينىِ پيامبر اكرم (ص) به رايزنى و مجادله پرداختند و سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان نخستين خليفه برگزيدند و حق على (ع) را كه از جانب پيامبر اكرم(ص) به آن تصريح شده بود، ناديده گرفتند. پيامبر اكرم (ص) در حيات با بركت خويش بارها اين موضوع را پيش بينى كرده و براى پيش‏گيرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مى‏داد. روايت ذيل نمونه‏اى از سخنان پيامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است كه ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) و ايشان از پدر و اجدادش نقل مى‏كند:

عَنْ عَليّ‏بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: يا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدي، فَوَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَكَ وَاعْتَدى‏ عَلَيْكَ وَطُوبى‏ لِمَنْ تَبَعَكَ وَلَمْ يَخْتَرْ عَلَيْكَ...(11)؛

اما زين العابدين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) خطاب به امام على بن ابى‏طالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال كسى كه به تو ستم و تعدى نمايد و خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كرده و عليه تو اختيار نكند.

اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال كسى كه باتو نبرد كند و خوشا به حال كسى كه در ركاب تو بجنگد.

اى على! تو همانى كه به كلام من سخن مى‏گويى و با زبان من تكلّم مى‏كنى. پس واى به حال كسى كه كلام تو را رد كند و خوشا به حال كسى كه سخن تو را بپذيرد.

اى على! تو پس از من سرور اين امتى و پيشواى آنان و جانشين من در بين آنان هستى. كسى كه از تو جدا شود، روز قيامت از من جدا خواهد شد. كسى كه با تو باشد، روز قيامت با من خواهد بود.

اى على! تو نخستين ايمان آورنده به من و تصديق كننده‏ام هستى. و تو اولين كسى هستى كه در كارم به من كمك كردى و همراه من با دشمنم جنگيدى. و تو نخستين نمازگزار با من بودى در حالى كه مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.

اى على! تو اولين كسى هستى كه با من از زمين برانگيخته مى‏شوى و نخستين كسى كه با من از صراط مى‏گذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند ياد كرده است كه از صراط نمى‏گذرد مگر كسى كه برات ولايت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستين فردى هستى كه بر حوض من (كوثر) وارد مى‏شوى كه دوستانت را از آن سيراب و دشمنانت را از آن باز مى‏دارى.

و هنگامى كه در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشين من هستى كه از دوستان ما شفاعت كنى و تو از آنان شفاعت مى‏كنى. و تو نخستين كسى هستى كه در بهشت داخل مى‏شوى و پرچم من، كه لواى حمد است، بر دست تو است. و اين پرچم، هفتاد شقّه است كه هر شقّه آن وسيع‏تر از خورشيد و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه ريشه‏اش در خانه تو و شاخه هايش در خانه‏هاى شيعيان و دوستداران تو است.

روابط امام على (ع) با خلفا

پس از رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در حالى كه حضرت (ع) با تعدادى از خواص به تجهيز جنازه آن حضرت مشغول بودند، گروهى از انصار و مهاجران، در سقيفه بنى ساعده تجمع كرده و درباره زمامدار پس از پيامبر (ص) به گفتگو پرداختند. گروه مهاجر با تمسك به مسئله سبقت در اسلام و نزديكى به پيامبر (ص)، خلافت را از آن خود دانسته و ابوبكر بن ابى قحافه را به عنوان خليفه رسول اللّه(ص) انتخاب كردند.

مهاجران و انصار، كه فرمان خدا و رسولش (ص) درباره ولايت و حكومت امام على (ع) (در غدير خم) را ناديده گرفته بودند، در تحكيم پايه‏هاى حكومت خليفه اوّل كوشيدند و همگان را به بيعت با وى ترغيب نمودند و مخالفان سقيفه بنى ساعده را با تهديد وادار به انقياد و تسليم كردند. در اين ميان، حضرت على (ع) و بزرگان بنى‏هاشم و برخى از صحابه پيامبر (ص) كه يقين به رهبرى و ولايت امام على (ع) داشتند، از بيعت با ابوبكر امتناع كرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س) مخالفت خود را با خلافت ابوبكر اعلام نمودند؛ اما رفتار حكومت با آنان خشونت‏آميز بود، به طورى كه براى بيرون بردن حضرت على (ع) و طرفداران ولايت ايشان، درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند و به خانه‏اى كه پيامبر (ص) بدون اجازه وارد آن نمى‏شد، هجوم آورده و با بى‏حرمتىِ تمام، حضرت على (ع) و يارانش را به مسجد برده و مجبور به بيعت ساختند. در اين هجوم وحشيانه، حضرت فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آسيب فراوانى ديد و بر اثر آن، حملش سقط گرديد.

حضرت على (ع) پس از تثبيت حكومت ابوبكر، چاره‏اى جز سكوت و كناره‏گيرى از سياست نديد. به همين دليل، حدود 25 سال، در عين راهنمايى و يارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سه‏گانه، خانه‏نشينى را اختيار و با كرامت نفس، از گرفتن حق مسلّم خويش چشم‏پوشى كرد. خلفاى سه‏گانه (ابوبكر، عمر و عثمان) كه امام على (ع) را آينه تمام نماى پيامبر (ص) دانسته و رقيب خويش مى‏پنداشتند، از گوشه‏گيرى و خانه‏نشينى آن حضرت استقبال كرده و او را با ترفندهاى گوناگون، از صحنه سياست و حكومت خارج نمودند.

رويدادهاى مهم

1. تولد حضرت على(ع) در خانه خدا(كعبه)، در سيزده رجب سال سى‏ام عام‏الفيل.

2. درخواست حضرت محمد (ص) از عمويش، ابوطالب براى بردن فرزند كوچكش، على (ع) به خانه خويش، و تلاش آن حضرت و همسرش خديجه كبرى براى تربيت و پرورش حضرت على (ع).

3. گرويدن همزمان خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به اسلام و پيامبر اكرم(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.

4. همراهى حضرت على (ع) با پيامبر (ص) در غار حرا.

5. اقتداى خديجه كبرى (س) و حضرت على (ع) به نماز پيامبر اسلام (ص) در مسجد الحرام.

6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابى‏طالب، به مدت سه سال، به جرم پشتيبانى از حضرت محمد (ص).

7. درگذشت ابوطالب، پدر حضرت على (ع) در مكه معظمه، پس از رهايى از محاصره در شعب ابى‏طالب، و اندوه پيامبر (ص) در وفات او.

8. خوابيدن على (ع) در بستر پيامبر اسلام (ص)، در ليلة المبيت.

9. ديدار على(ع) با پيامبراكرم(ص) در غار ثور(پنهان‏گاه پيامبر(ص) در شب هجرت).

10. دستور پيامبر(ص) به على(ع) در بازگرداندن امانت‏هاى مردم كه نزد پيامبر(ص) بود، اداى ديون آن حضرت و آوردن خاندان پيامبر(ص) از مكه به مدينه (در ايّام هجرت).

11. ايجاد پيمان برادرى بين هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقد اخوت ميان پيامبر اسلام (ص) و على (ع) در مدينه.

12. ازدواج على (ع) با فاطمه زهرا (س)، دختر رسول خدا (ص)، در سال دوم هجرى در مدينه.

13. وقوع جنگ بدر ميان مسلمانان و قريش، در سال دوم هجرى و رشادت‏هاى على (ع) و حمزه سيدالشهداء در اين نبرد.

14. فداكارى‏هاى على (ع) در جنگ احد و محافظت از پيامبر اكرم (ص) در صحنه‏هاى خطير اين جنگ در شوال سال سوم هجرى.

15. وفات فاطمه بنت اسد، مادر على (ع) در مدينه، در سال چهارم هجرى.

16. وقوع جنگ بنى مصطلق ميان مسلمانان و مشركان طايفه بنى مصطلق و دلاورى‏هاى على (ع) براى پيروزى پيامبر (ص) در اين نبرد، در شعبان سال پنجم هجرى.

17. محاصره مدينه توسط مشركان قريش و طايفه‏هاى هم پيمان آنها و وقوع جنگ خندق (احزاب)، در شوال سال پنجم هجرى، و كشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع) در اين نبرد.

18. وقوع جنگ‏خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در سال هفتم هجرى، و كشته شدن مرحب و برادرش حارث و تعدادى از دلاوران يهود به دست على (ع) و كندن درِ دژ قموص (از دژهاى هفت‏گانه خيبر) توسط آن حضرت و پيروزى مسلمانان.

19. مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى نبرد با مشركان وادىِ‏يابس، در سال هشتم هجرى، و پيروزى تحسين برانگيز حضرت على (ع) در اين نبرد (جنگ ذات السَلاسل).

20. اعطاى پرچم اسلام به على (ع) توسط پيامبر اكرم (ص)، در هنگام فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و همراهى على (ع) با پيامبر اكرم (ص) در فرو ريختن بت‏ها و مجسمه‏ها از ديوار كعبه.

21. وقوع جنگ ميان مسلمانان و دو قبيله هوازن و ثقيف در وادىِ حنين، پس از فتح مكه، در سال هشتم هجرى، و رشادت‏هاى على (ع) در اين نبرد و كشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرك به دست آن حضرت.

22. وقوع جنگ تبوك ميان مسلمانان و وابستگان حكومت روم، در سال نهم هجرى، و باقى ماندن على (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) در مدينه، در غياب رسول خدا(ص).

23. نازل شدن سوره برائت، در سال نهم هجرى، و مأموريت على (ع) از سوى پيامبر اكرم (ص) براى ابلاغ اين سوره به مردم مكه.

24. همراهىِ حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين(ع) با پيامبر اكرم (ص)، در جريان مباهله نصاراى نجران، در سال دهم هجرى.

25. اعزام حضرت على(ع) به يمن از سوى پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى.

26. مسافرت پيامبر اكرم (ص) و خاندان او و مسلمانان به مكه معظمه، براى انجام فريضه حج، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع)، و پيوستن على (ع) به آنان پس از مراجعت از يمن.

27. انتصاب على(ع) به ولايت و خلافت مسلمين به دست پيامبر(ص) در مكانى به نام «غديرخم»، ميان مكه و مدينه، در بازگشت از سفر حجّةالوداع، در سال دهم هجرى.

28. رحلت جانگداز پيامبر خدا(ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و تغسيل، تكفين و تدفين بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع) و طايفه بنى‏هاشم، در مدينه طيّبه.

29. ناديده گرفتن حق امام على(ع) از سوى مهاجران و انصار در گزينش خليفه مسلمين، پس از رحلت پيامبر (ص).

30. امتناع امام على(ع)، فاطمه زهرا(س)، بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پيامبر اكرم(ص) با خلافت ابى بكر و اجتماع اعتراض‏آميز آنان در خانه فاطمه(س).

31. هجوم مأموران خليفه به دستور عمربن‏خطاب به خانه فاطمه (س) و سوزاندن درِ خانه و دستگير نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بيعت اجبارى با ابوبكر.

32. مصدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س)، همسر امام على (ع)، در هجوم مأموران خليفه به خانه آن حضرت.

33. گرفتن باغ فدك از فاطمه زهرا (س) و على (ع) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س).

34. اندوه شديد على (ع) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س) پس از 45 روز بيمارى ممتد.

35. تلاش على(ع) در جمع‏آورىِ قرآن و تنظيم و تفسير آن، در ايّام خانه‏نشينى آن حضرت.

36. يارى رسانى امام على (ع) به خلفاى وقت، در حل معضلات اجتماعى و مسائل شرعى.

37. حضور على (ع) در شوراى شش نفره‏اى كه عمر بن خطاب براى تعيين خليفه پس از خود برگزيد.

38. محروميت على (ع) براى بار سوم از رسيدن به خلافت اسلامى و واگذارىِ آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب.

39. اعتراض برخى از صحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمّال عثمان بن عفان و پشتيبانى حضرت على (ع) از خواسته‏هاى به حق آنان.

40. تحريك مردم از سوى عايشه، مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت و كشتن وى.

41. اعتراض گروهى مسلمانان عليه عثمان و كشته شدن او در اين ماجرا،در سال 35 هجرى.

42. انتخاب على(ع) به‏خلافت اسلامى با اصرار صحابه پيامبر(ص) و مسلمانان انقلابى، در تاريخ جمعه 25 ذى حجّه سال‏35هجرى، پس از كشته شدن عثمان‏بن عفان.

43. عزل حاكمان نالايق ولايات و جايگزينى حاكمان جديد توسط امام على (ع).

44. درخواست واگذارىِ حكومت عراق و يمن از امام على (ع) توسط طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حكومت.

45. تمرّد معاويةبن ابى سفيان از فرمان امام على(ع) و باقى ماندن او بر حكومت شام.

46. ناخشنودى عايشه، (همسر پيامبر اكرم (ص))، از انتخاب امام على (ع) به خلافت اسلامى.

47. عدم تحمل برخى شخصيت‏هاى مقيم مدينه از اعلام سياست حكومتىِ امام على (ع) در اجراى عدالت اجتماعى.

48. پيوستن طلحة بن عبيداللّه و زبير بن عوام، (از صحابه مشهور پيامبر (ص) و پيش‏كسوتان بيعت با امام على (ع))، و هواداران عثمان مقتول و ناراضيان حكومت امام على (ع) به عايشه و تجمع فتنه‏انگيز آنان در مكه.

49. اعلان جنگ عليه امام على (ع) توسط عايشه، طلحه، زبير و برخى از سرشناسان حجاز، و حركت آنان از مكه به سوى بصره.

50. اشغال بصره و عزل و شكنجه عثمان بن حنيف، عامل امام على (ع) در اين شهر، توسط سپاهيان عايشه (اصحاب جمل).

51. پشتيبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار كوفه) از اصحاب جمل، و مخالفت با امام على (ع) در اعزام نيروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل.

52. اعلام بسيج عمومى براى پشتيبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوب‏هاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان، توسط امام على (ع).

53. اعزام سپاهيان و هواداران امام على (ع) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره، براى مبارزه با اصحاب جمل.

54. فراخوانى زبير به امر امام على(ع) و يادآورى سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او، پيش از شعله‏ور شدن آتش جنگ جمل.

55. تأثر شديد زبير از يادآورىِ خاطره‏ها و سفارش‏هاى پيامبر (ص) به او درباره على (ع)، و پشيمانى او از راه‏اندازى جنگ جمل، و كناره‏گيرى از سپاهيان.

56. كشته شدن زبير در خارج از معركه جنگ، به دست عمر بن جرموز، و تأثّر امام على (ع) از مرگ ذلّت‏بار وى.

57. نامه‏ها و خطبه‏هاى مكرر امام على (ع) به منظور ايجاد صلح و آرامش بين دو سپاه، و تلاش آن حضرت براى از بين بردن عصبيت‏هاى جاهلى و قومى، و عدم وقوع جنگ و خونريزى.

58. پاسخ منفى به امام على (ع) و اصرار بر خونخواهىِ عثمان و اعلام جنگ تمام عيار توسط اصحاب جمل عليه سپاهيان امام على (ع).

59. وقوع نبرد خونين جمل در بصره، در تاريخ جمادى الثانى سال 36 هجرى، و پيروزى سپاهيان امام على (ع) در اين نبرد با دلاورى‏هاى آن حضرت و امام حسن، امام حسين، محمد حنفيه، مالك اشتر، عمار ياسر و حدود 20 هزار مرد جنگى.

60. بخشودگى و آزادسازىِ اسيران اصحاب جمل پس از جنگ، و بازگرداندن عايشه به مدينه به فرمان امام على(ع).

61. انتقال مقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع) به كوفه، در سال 36 هجرى، پس از پايان جنگ جمل.

62. پيوستن برخى از اسيران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاوية بن ابى سفيان در شام.

63. تبادل نامه‏ها و پيام‏ها ميان امام على (ع) و معاوية بن ابى سفيان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان، حكومت شام، شكاف در امّت اسلامى و غيره.

64. نبرد مالك اشتر نخعى (عامل امام على (ع) در نصيبين) با ضحاك بن قيس و عبدالرحمن بن خالد، فرماندهان سپاه معاويه و آزاد سازى حرّان، رقّه و جزيره به دست مالك اشتر.

65. اعلان جنگ معاويه (فرماندار شام) عليه اميرالمؤمنين على (ع) و اعزام نيروهاى جنگى از شام به عراق، در سال 36 هجرى، پس از خاتمه جنگ جمل.

66. خروج امام على(ع) از كوفه، براى مبارزه با سپاهيان معاويه، در شوال سال 36 هجرى.

67. تصرف نهر فرات به دست سپاهيان معاويه در صفين، پيش از ورود سپاهيان امام على (ع).

68. نبرد مالك اشتر نخعى، فرمانده سپاه امام على (ع)، با سپاهيان معاويه براى بازپس‏گيرىِ نهر فرات و پيروزى او در اين جنگ.

69. آغاز نبرد صفين ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، از ذى حجّه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى، به مدت يك سال و چند ماه.

70. شهادت عمار بن ياسر، اويس قرنى و چند تن از صحابه معروف پيامبر (ص) در نبرد صفين، به دست سپاهيان معاويه.

71. تهاجم عمومىِ سپاهيان امام على (ع) به سپاهيان معاويه، در يكى از شب‏ها (معروف به ليلة الهرير) و تلفات سنگين شاميان در اين نبرد شبانه.

72. نيرنگ معاويه در لحظات حساس جنگ صفين به پيشنهاد عمرو بن عاص در بالا بردن قرآن بر سر نيزه‏ها توسط پانصد نفر از سپاهيان شام، و درخواست پايان جنگ و دعوت سپاهيان عراق به حكميت قرآن.

73. فريب خوردن برخى از سرداران سپاه كوفه (مانند اشعث بن قيس و خالد بن معمر) در برابر دسيسه‏هاى عمرو بن عاص، و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام على (ع) براى خاتمه جنگ.

74. فرمان مالك اشتر به سپاهيان خويش براى استمرار جنگ و نابودىِ سپاهيان شام و اعتنا نكردن به نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص.

75. تجمع اعتراض‏آميز فريب خوردگان نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در سراپرده امام على (ع)، و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالك اشتر و اعلام پايان جنگ بين دو سپاه.

76. اعلام آتش‏بس ميان سپاهيان امام على (ع) و سپاهيان معاويه، و تعيين ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حَكَميت، در صفر سال 38 هجرى.

77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نيرنگ‏هاى عمرو بن عاص، در مذاكرات دو جانبه، در دومة الجندل (يكى از شهرهاى آباد آن زمان عراق).

78. اعلام نتيجه مذاكرات دو جانبه حَكَمين، و فريب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خيانت به اميرالمؤمنين على (ع).

79. پناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مكه به دليل خيانتش به امير المؤمنين على(ع) در جريان حكميت.

80. پايان نبرد صفين، در شعبان سال 38 هجرى، با كشته شدن 45 هزار (و به روايتى نود هزار) نفر از سپاهيان معاويه و 25 هزار نفر از سپاهيان امام على (ع).

81. اعتراض گروهى از لشكريان امام على (ع) به جريان حكميت، و امتناع آنان از ورود به كوفه.

82. تجمع دوازده هزار نفر از معترضان (كه بعدها به خوارج شهرت پيدا كردند) در حرورا (دهكده‏اى در دو ميلى كوفه) و نخيله (پادگان نظامىِ كوفه)، و نسبت شرك دادن به ساحت مقدس امام على (ع) و پيروان او.

83. عدم سختگيرىِ امام على (ع) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراض‏آميز خوارج در كوفه.

84. تلاش‏هاى امام على (ع) در ارسال پيام و سفير نزد خوارج، براى هدايت و روشنگرىِ آنان.

85. مناظره حضورى امام على (ع) با سران و فريب خوردگان خوارج، براى هدايت آنان.

86. ايجاد فتنه و فساد و كشتار مؤمنان، توسط خوارج، در عراق.

87. آغاز نبرد ميان سپاهيان وفادار به امام على (ع) و خوارج نهروان، در صفر سال 39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پيروزىِ بزرگ امام على (ع) در اين نبرد.

88. كشته شدن ده نفر از ياران امام على (ع) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبرد نهروان.

89. سوء استفاده معاويه از اختلاف ميان پيروان على (ع) و از جنگ نهروان، براى ايجاد ناامنى، كشتار و يغماگرى در شهرهاى اسلامىِ تحت حكومت امام على (ع).

90. اعزام ضحاك بن قيس توسط معاويه، به سرزمين عراق براى كشتار و ايجاد وحشت در ميان مردم.

91. اعزام بُسر بن ارطاة از سوى معاويه به سرزمين حجاز و يمن، براى ايجاد ناامنى، وحشت، و كشتار بى‏رحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بى‏گناه، و تأثّر شديد امام على (ع) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جارية بن قدامه، براى مقابله با خونريزان شامى.

92. اعزام سفيان بن عوف، از سوى معاويه به شهرهاى هيت، انبار و مدائن، براى قتل و غارت و ايجاد ناامنى در ميان مردم، و اظهار نگرانىِ امام على (ع) از سستى و بى‏تحركى لشكريان خويش.

93. ايجاد اغتشاش و عصيانگرى در ميان برخى از قبايل مصر، و سختى كار بر محمد بن ابى بكر، عامل امام على (ع).

94. اعزام مالك اشتر نخعى از سوى امام على (ع) به مصر، براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجىِ معاويه و لشكريان شامى.

95. شهادت مالك اشتر در قلزم، پيش از رسيدن به سرزمين مصر، به دست عوامل معاويه، در سال 38 هجرى.

96. يورش سپاهيان معاويه به فرماندهىِ عمرو بن عاص به مصر و نبرد شديد ميان آنان و هواداران امام على (ع) به فرماندهىِ محمد بن ابى بكر، و كشته شدن محمد در اين نبرد و استيلاى شاميان بر مصر.

97. خطبه‏هاى آتشين امام على (ع) براى تحريك كوفيان جهت مقابله با دسيسه‏ها و فتنه‏هاى شاميان.

98. اعلام بسيج عمومى توسط امام على (ع) و تجمع حدود چهل هزار نفر در پادگان كوفه، براى اعزام به جبهه‏هاى جنگ عليه شاميان.

99. تجمع برخى از بازمانگان خوارج در مكه و پيمان سه تن از آنان (به نام‏هاى عبدالرحمن بن ملجم مرادى، برك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بكر تميمى) براى ترور امام على (ع)، معاويه و عمرو بن عاص.

100. پيش‏گويى امام على(ع) از مرگ زودهنگام خويش، در ماه رمضان سال 40 هجرى.

101. زخمى شدن امام على (ع) در محراب مسجد كوفه، در نوزدهم رمضان سال 40 هجرى، با ضربه شمشير زهرآلودى كه عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.

102. بى‏نتيجه بودن تلاش‏هاى پزشكان براى معالجه زخم سر امام على (ع) و شهادت آن حضرت، در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى).

103. به خاك سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع) در نيزارهاى بيرون شهر كوفه (كه هم اكنون معروف به نجف اشرف است) توسط فرزندان و خواص آن حضرت، و پنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سايران.

104. انتخاب امام حسن مجتبى (ع)، فرزند امام على (ع) به خلافت اسلامى و بيعت مردم كوفه با ايشان، در رمضان سال 40 هجرى.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1363
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه حضرت فاطمه زهرا(س(

نام: فاطمه بنت محمد.

پيامبر اكرم (ص) فرمود: دخترم از اين جهت «فاطمه» ناميده شده كه خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم رهايى بخشيده است.

كنيه: ام‏ابيها وام‏النّبى (ص)

القاب: صديقه، مباركه، طاهره، راضيه، مرضيه، زكيّه، محدّثه و بتول.

مشهورترين لقب آن حضرت «زهرا» است.

منصب: معصوم سوم و يكى از پنج بانوى قدسى. همچنين آن حضرت، دختر معصوم، همسر معصوم و مادر معصوم نيز هست.

تاريخ ولادت: بيستم جمادى الآخره سال پنجم بعثت.

برخى سال تولد آن حضرت را، دوم بعثت و برخى ديگر پنج سال قبل از بعثت پيامبر)ص)، سالى كه قريش، كعبه را تجديد بنا كرد، مى‏دانند. آن حضرت، آخرين دختر پيامبر اكرم (ص) و محبوب‏ترين آنان نزد رسول خدا (ص) بود.

محل تولد: مكه معظّمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى)

نسب پدرى: رسول خدا محمد مصطفى (ص) بن عبدالله بن عبد المطلب(ع)

مادر: خديجه بنت خويلد. اين بانوى مكرّمه كه ام‏المؤمنين و جدّه ائمه‏معصومين (ع) است، نخستين همسر و ياور پيامبر اكرم (ص)

بود كه با جان و مال خويش در خدمت آن حضرت بوده و نهال اسلام را آبيارى و بارور كرد. به همين دليل خداوند متعال وى را در

رديف زنان مقدس و عرشى قرار داده است. پيامبر اكرم(ص) درباره شخصيت خديجه و خدماتش فرمود:

وَاللّهِ ما أبدَلَنى اللّهُ خَيْراً مِنْها، امَنَتْ بى حينَ كَفَرَ النّاسُ وَ صَدَقَتْنى اِذْ كَذَبَنى النّاسُ وَ واسَتْنى بِمالِها اِذ حَرَمنى النّاسُ وَرَزَقَنى مِنْهاَ اللّهُ

الْوَلَدَ دُونَ غَيْرِها مِنَ النِّساءِ.(1)

سوگند به خدا بهتر از او را خداوند براى من جايگزين نكرده است. او به من ايمان آورده بود در حالى كه مردم كفر ورزيده بودند؛ و

مرا تصديق كرده، در حالى كه مردم تكذيبم كرده بودند؛ و با اموالش با من مواسات كرده، در حالى كه مردم محرومم كرده بودند؛ و

خداوند از او به من فرزندانى روزى كرد و از ساير زنان چنين موهبتى نصيبم نشد.

مدت همسرى با امام على(ع): از سال دوم هجرى در سن نه سالگى تا سال يازدهم، به مدت نه سال.

تاريخ و علت شهادت: سوم جمادى الآخر سال 11 هجرى، 95 روز پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) به خاطر تألمات و رنج‏هايى كه

پس از وفات رسول خدا(ص) و غصب خلافت اميرالمؤمنين على (ع) متحمل شده بود و پس از چهل (يا45) روز بيمارى به شهادت

رسيد.

محل دفن: نامعلوم است. ممكن است مزار آن حضرت، در قبرستان بقيع يا در روضه پيامبر اكرم (ص) يا در منزل آن حضرت (ص) و يا در مكان ديگرى باشد كه بنا به وصيت آن حضرت، محل دفن ايشان از چشم ديگران پنهان مانده است.

همسرارجمند: اميرالمؤمنين، امام على‏بن ابى طالب(ع)

فرزندان: 1. امام حسن مجتبى (ع). 2. امام حسين (ع). 3. زينب كبرى (س). 4. ام‏كلثوم (س)

همچنين حضرت فاطمه (س) فرزندى را حامله بود كه پيامبر اكرم (ص) وى را «محسن» ناميده بود و پس از رحلت رسول خدا

(ص) بر اثر فشارهاى روحى و قرارگرفتن حضرت فاطمه ) س) بين در و ديوار خانه، توسط مهاجمان، سقط شد.

اصحاب و ياران: 1. ام ‏هانى بنت أبى طالب. 2. أمامه بنت ابى العاص. 3. أسماء بنت عميس. 4. ام ‏سلمه. 5. ام ‏ايمن. 6. فضّه.

7. سلمى بنت عميس (همسر حمزه سيّدالشهداء) و ...

زمامداران معاصر: 1. پيامبر اكرم، حضرت محمد (ص) (11-1ق.). 2. ابوبكربن ابى قحافه (13-11ق).

به خاطر مقام معنوى و عرفانى حضرت فاطمه زهرا (س) پدرش، حضرت محمد (ص) او را بسيار گرامى مى‏داشت و بر همگان

برترى مى‏داد. در اين ‏باره، روايات فراوانى است كه به نقل چند روايت از آن ها بسنده مى‏كنيم:

1. قالَ رسول اللّه (ص): يا فاطِمَة! ألاتَرْضِينَ أن تَكُوني سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمينَ وَسَيِّدَةُ نِساءِ هذِهِ الاُمّةِ وَ سيِّدَةُ نِساءِ الْمُؤمِنينَ.(2)

اى فاطمه! آيا خوشحال نيستى از اين‏كه سيّده بانوان دو جهان (دنيا و آخرت) و سيده زنان اين امت (اسلام) و سيّده بانوان مؤمنان هستى؟

2. خَرَجَ النَّبِيُ (ص) وَهُوَ آخِذُ بَيَدِ فاطِمةَ، فَقالَ: مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها وَمْنَ لَمْ يَعْرِفْها فَهِىَ فاطِمَةُ بِنْتَ محُمَّدٍ وَ هِىَ بَضْعَةُ مِنّى، وَ هِىَ

قَلْبى، وَ رُوحى اَلّتى بَيْنَ جَنْبى، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانى وَ مَنْ آذانى فَقَد آذى اللّه تَعالى‏.(3)

پيامبر اكرم (ص) در حالى كه دست فاطمه را گرفته بود، ز منزل بيرون آمد و فرمود:هر كسى اين شخص را مى‏شناسد، كه

مى‏شناسد، و هر كسى او را نمى‏شناسد، بداند كه او فاطمه، دختر محمد مصطفى (ص) است. او نورديده من، قلب من و روح من در

كالبد من است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است، و هر كس مرا آزار دهد، خداى سبحان را آزرده است.

3. قال رَسُولُ اللّهِ (ص): يا فاطِمَة! اَنَ‏اللّه عزَّوَجَلَّ يَغْضِبُ لِغَضَبِكَ وَ يَرْضى لِرَضاكَ.(4)

اى فاطمه! خداى عزّوجلّ با خشم تو به خشم خواهد آمدو با رضايت تو راضى خواهد شد.

بدين گونه، پيامبر اكرم(ص) فضيلت و برترى فاطمه زهرا (س) را بر اطرافيان و مسلمانان عصر خويش اعلام نمود؛ اما پس از

رحلت پيامبر گرامى (ص) و در عصر خليفه اوّل (ابى بكربن ابى قحافه) فاطمه زهرا (س) در حالى كه در فراق پدرش شديداً

اندوهگين بود، مورد بى‏مهرى و حتى اسائه ادب متوليان امور قرار گرفت. آنان هم از جهت سياسى، هم از جهت اقتصادى و هم از

جهت عاطفى صدمات شكننده‏اى بر آن حضرت روا داشتند، به گونه ‏اى كه اين الگوى بانوان عالم پس از رحلت پدرش بيش از 95 يا

75 روز زنده نماند و از اين مدت نيز حدود 45 روز را در بستر بيمارى به سر برد.

داستان ذيل كه از منابع اهل سنّت نقل شده است، نشان دهنده حرمان و آزارهايى است كه فاطمه زهرا (س) از سوى زمامداران عصر خويش ديده و نيز نشانى است از عدم رضايت آن حضرت از آنان.

اِنَّ فاطِمَةَ تَمسَّكَتْ بِحَقِّها بِالْكامِل، وَ عَلِمَتْ بِالْمُناقِشاتِ الَّتى دارَتْ بَيْنَ زَوجِها وَ الصّديق وَ عُمَرِ، فَاعْتَكَفَتْ فى مَنْزِلِها وَ امْتَنَعَتْ عَنْ

مُقابِلَةِ الصِدّيق، اِلى‏ أنَ قالَ عُمَر لاَبى بَكر: اِنْطَلِقْ بنا اِلى‏ فاطِمَة فَإنّا قَدْ اَغْضَبْناها وَ اسْتَأذَنا عَلى فاطِمَة فَلَمْ تَأذَنْ لَهُما. فَأِتيا عَلِيّاً فَكَلَّماهُ....(5)

فاطمه (س) خواهان تمام حقش بود و از مناقشاتى كه بين همسرش، على(ع) (درباره خلافت) و ابوبكر و عمر جريان داشت،با خبر

بود. آن حضرت، معتكف خانه خويش شده و از روبه‏رو شدن با خليفه امتناع مى‏ورزيد تا اين‏كه روزى عمر به ابى بكر گفت: بامن بيا

تا نزد فاطمه (س) برويم؛ چه اين‏كه ما او را به خشم آورده‏ايم. به درِ خانه فاطمه (س) آمدند و از او تفاضاى ملاقات نمودند. آن

حضرت به آنها اجازه ملاقات نداد. آنان نزد على (ع) آمدند و با او سخن گفتند (و از وى درخواست ملاقات با فاطمه (س) را نمودند).

با وساطت على (ع) آنان اجازه ملاقات يافته و بر حضرت فاطمه(س) وارد شدند و روبه‏روى آن حضرت نشستند. حضرت فاطمه

(س) چهره از آنها به سوى ديوار برگرداند. آنان به فاطمه (س) سلام گفتند. فاطمه (س) با صداى ضعيفى جواب سلام داد.

ابوبكر آغاز سخن كرد و گفت: اى دخت رسول خدا! سوگند به خدا، براى من قرابت پيامبراكرم (ص) دوست داشتنى‏تر است از

قرابت با خود من، و تو نزد من، محبوب‏تر از دخترم، عايشه هستى. سوگند به خدا دوست داشتم روزى را كه پدرت رسول خدا (ص)

وفات يافت، من هم مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم.

آيا تو گمان دارى كه من تو را بشناسم و فضل و شرفت را بدانم، در عين حال از حقت و از ميراث پدرت رسول خدا(ص) تو را باز

دارم؟ آيا تو از پدرت، پيامبر اكرم (ص) نشنيدى كه فرموده بود: «آنچه از ما به جاى مانده است، ارث برده نمى‏شود. آنها صدقه است؟»

در اين هنگام، فاطمه (س) گفت: آيا مى‏خواهيد حديثى را از رسول خدا(ص) براى شما روايت كنم تا شما آن را بدانيد و به آن عمل

نماييد؟ آنها گفتند: بلى، مى‏خواهيم بشنويم.

فاطمه (س) گفت: آيا از پيامبر اكرم (ص) نشنيده بوديد كه فرمود: «رضايت فاطمه، رضايت من است و خشم فاطمه، خشم من است.

پس هر كس كه فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كسى فاطمه را خشنود كند، مرا خشنود كرده است و هر كس

فاطمه را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».

آن دو گفتند: بلى اين حديث را از پيامبر (ص) شنيده بوديم.

فاطمه (س) گفت: پس من خدا و فرشتگانش را گواه مى‏گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و خشنودى مرا فراهم نكرديد. هر آينه من در

حالى پيامبراكرم (ص) را ديدار مى‏كنم كه از شما در نزد او شكوه‏مندم.

ابوبكر گفت:اى فاطمه! من از خشم پدرت و از خشم تو به خدا پناه مى‏برم.

در اين هنگام ابوبكر به شدت گريست. او به قدرى گريه كرد كه نزديك بود جان به لب شود.

باز فاطمه (س) به آنها گفت: به خدا سوگند در هر نمازى كه بر پاى دارم، شما را نفرين مى‏كنم.

آنان از نزد فاطمه (س) بيرون رفتند. ابوبكر در حالى كه مردم، اطرافش را گرفته بودند و او گريه مى‏كرد، گفت: هر يك از شما با

محرم خويش شب را به صبح مى‏رسانيد و به خانواده خود شادمان هستيد، مرا ترك كرديد. من در شادى شما نيستم. مرا به بيعت شما

نيازى نيست، بيعت مرا پس گيريد و....

آرى، اين چنين بود وضعيت حضرت فاطمه (س) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) و متوليان امور. آنان در خصوص سفارش قرآن

نسبت به اقربا و اهل بيت پيامبر(ص) (قُلْ لا اَسْئَلُكُم عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى القُربى‏) اين گونه عمل كرده و مزد رسالت را دادند!

رويدادهاى مهم:

1.  سهيم بودن حضرت فاطمه(س) در تحمل رنج و آزار مسلمانان و تبعيد و محاصره خاندان پيامبر اكرم (ص) در شعب ابوطالب، به

2.  مدت سه سال، توسط قريش.

2. درگذشت مادرش، خديجه كبرى (س) در سال دهم بعثت، سه سال پيش از هجرت پيامبر اكرم (ص)، پس از رهايى از محاصره شعب ابوطالب.

3. هجرت از مكه معظّمه به مدينه مشرّفه، در ربيع الاول سال سيزدهم بعثت، به‏همراه خاندان پيامبر اكرم (ص) و ساير مسلمانان.

4. تسكين آلام و رنج‏هاى پيامبر اكرم (ص) در مسافرت‏ها و غزوات آن حضرت.

5. خواستگارى على بن ابى‏طالب (ع) از حضرت زهرا (س) و موافقت پيامبراكرم (ص) و حضرت زهرا (س) با آن.

6. برگزارىِ مراسم عقد ازدواج حضرت زهرا (س) با امام على (ع) در سال دوم هجرى.

7. تولد امام حسن مجتبى (ع)، نخستين فرزند خانواده، در نيمه رمضان سال سوم (يا دوم) هجرى.

8. تولد امام حسين(ع) در شعبان سال چهارم (يا سوم) هجرى، زينب كبرى، در سال پنجم هجرى و ام كلثوم، در هفتم هجرى.

9. وقوع جنگ احد و كشته شدن برخى از ياران نزديك پيامبر (ص) از جمله، حمزه، عموى آن حضرت، در شوال سال سوم هجرى،

و اندوه و گريه فاطمه زهرا(س) در شهادت حمزه )ره)

10. وقوع نبرد خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، و پيروزى پيامبر اكرم (ص) در اين جنگ، و اعطاى باغ فدك (از اراضى خيبر) به

دخترش فاطمه زهرا (س)، در سال هفتم هجرى.

11. وقوع مباهله ميان پيامبر اكرم (ص) و مسيحيان نجران، و حضور حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س) و حسنين (ع) به همراه

پيامبر (ص) در اين مباهله.

12. رحلت جانسوز پدرش، حضرت محمد (ص)، در 28 صفر سال يازدهم هجرى، و اندوه شديد و سوگوارى حضرت فاطمه (س) در اين مصيبت.

13. انتخاب ابى‏بكر بن ابى قحافه به خلافت، توسط گروهى از مهاجران و انصار مدينه، پس از رحلت پيامبر اسلام (ص)، در سال يازدهم هجرى.

14. اعتراض امام على (ع) و طرفداران اهل بيت (ع) به انتخاب ابى بكر و تحصن گروهى از صحابه پيامبر (ص) در خانه فاطمه زهرا (س)

15. حمله مأموران خليفه اوّل به دستور عمر بن خطاب به خانه فاطمه زهرا(س) جهت شكستن تحصن طرفداران اهل بيت (ع) و

اخراج اجبارى امام على (ع) و بيعت ايشان با ابوبكر.

16. امتناع فاطمه (س) از اخراج اجبارى همسرش على (ع) و بستن درِ خانه بر روى مأموران حكومتى.

17. شكستن حرمت خاندان پيامبر اكرم (ص) از سوى مأموران خليفه، در سوزاندن درِ خانه فاطمه (س) و تخريب درِ نيم‏سوز بر

روى فاطمه(س)، و شكستن پهلوى آن حضرت، در هنگام ورود اجبارى به خانه و بردن حضرت على (ع) به مسجد النبى (ص).

18. سقط جنين فاطمه (س) در پى تهاجم وحشيانه مأموران خليفه و فشار فاطمه‏زهرا(س) بين ديوار و در نيم‏سوز خانه آن حضرت.

19. غصب باغ فدك فاطمه زهرا (س) توسط حكومت وقت و اسائه ادب عمر بن خطاب به آن حضرت در پاره كردن سند ملكيت فدك.

20. رفتن فاطمه زهرا(س) به مسجدالنبى (ص) و سخنرانى مستدل و اعتراض‏آميز آن حضرت به رفتارهاى نارواى خليفه و اطرافيان وى.

21. آغاز بيمارىِ دراز مدت فاطمه زهرا (س) و عزلت‏گزينى و دورى جستن آن حضرت از مردم.

22. عدم اجازه فاطمه زهرا (س) به ابوبكر بن أبى قحافه و عمر بن خطاب براى ملاقات با آن حضرت.

23. ملاقات ابوبكر و عمر با فاطمه زهرا (س) با وساطت امام على (ع) و اظهار صريح فاطمه زهرا (س) از عدم رضايت ازآن دو.

24. وصيت فاطمه زهرا (س) به همسرش، امام على (ع)، در واپسين روزهاى زندگى خويش.

25. شهادت فاطمه زهرا (س)، دختر جوان پيامبر اكرم (ص)، تنها پس از گذشت 95 روز از رحلت آن حضرت، در سوم جمادى الثانى سال يازدهم هجرى.

26. غسل و كفن نمودن بدن مطهر فاطمه زهرا (س) به دست امام على (ع) با كمك اسماء بنت عميس، و تشييع جنازه وى توسط چند نفر از خواص شيعه، و دفن شبانه آن حضرت به دور از چشم ديگران با سفارش خود فاطمه زهرا (س)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1089
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه پيامبر اسلام، حضرت محمد (ص)

نام: محمد بن عبد الله

در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود.

كنيه: ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه‏ و... .

منصب: آخرين پيامبر الهى، بنيان‏گذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.

تاريخ ولادت: روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته‏اند.

عام الفيل، همان سالى است كه ابرهه، با چندين هزار مرد جنگى از يمن به مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ويران سازد و همگان را به مذهب مسيحيت وادار سازد؛ اما او و سپاهيانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابيل مواجه شده، به هلاكت رسيدند و به اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چون سوار بر فيل بودند، آن سال به سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.

محل تولد: مكه معظمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

از پيامبر اسلام(ص) روايت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسيد، همان جا نگاه داريد و از آن بالاتر نرويد. اما در كتاب‏هاى تاريخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بين عدنان تا حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر: آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.

اين بانوى جليل القدر، در طهارت و تقوا در ميان بانوان قريشى، كم‏نظير و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روايتى شش سال زندگى كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ايمن جهت ديدار با اقوام خويش عازم يثرب (مدينه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حيات گفت و در همان جا مدفون گشت.

و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روايتى هفت ماه) پيش از ولادت فرزندش از دنيا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثويبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شير دهد و از او نگه‏دارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حليمه، دختر عبدالله بن حارث سعديه واگذار كرد. حليمه گرچه دايه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.

مدت رسالت و زمامدارى: از 27 رجب سال چهلم عام الفيل (610 ميلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال يازدهم هجرى، كه رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدينه طيبه بر عهده داشت.

تاريخ و سبب رحلت: دوشنبه 28 صفر، بنا به روايت بيشتر علماى شيعه و دوازدهم ربيع الاول بنا به قول اكثر علماى اهل سنّت، در سال يازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدينه بر اثر زهرى كه زنى يهودى به نام زينب در جريان نبرد خيبر به آن حضرت خورانيده بود. معروف است كه پيامبر اسلام(ص) در بيمارىِ وفاتش مى‏فرمود: اين بيمارى از آثار غذاى مسمومى است كه آن زن يهودى پس از فتح خيبر براى من آورده بود.

محل دفن: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانه‏اى كه وفات يافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.

همسران:

1. خديجه بنت خويلد. 2. سوده بنت زمعه. 3. عايشه بنت ابى بكر. 4. امّ شريك بنت دودان. 5. حفصه بنت عمر. 6. ام حبيبه بنت ابى سفيان. 7. امّ سلمه بنت عاتكه. 8. زينب بنت جحش. 9. زينب بنت خزيمه. 10. ميمونه بنت حارث. 11. جويريه بنت حارث. 12. صفيّه بنت حىّ بن اخطب.

نخستين زنى كه افتخار همسرى پيامبر اكرم(ص) را يافت، خديجه بنت خويلد بود. حضرت محمّد(ص) پيش از رسيدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با اين بانوى بزرگوار ازدواج نمود. خديجه كبرى (س) با موقعيت و اموال خويش، خدمات شايانى به پيامبر اكرم(ص) در اظهار رسالتش كرد. اين بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در رديف بانوان قدسى، همانند مريم و آسيه، قرار دارد. پيامبر اكرم(ص) به احترام خديجه كبرى (س) تا هنگامى كه وى زنده بود، با هيچ زن ديگرى ازدواج نكرد. همو بود كه دردها و رنج‏هاى پيامبر(ص) را، كه سران شرك و كفر متوجه آن حضرت مى‏كردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش يارى مى‏داد.

خديجه كبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى كه در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنايت مخصوص پروردگار جهانيان قرار گرفت. به همين جهت روزى جبرئيل امين به محضر پيامبر اكرم(ص) شرفياب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خديجه برسان. پيامبر اكرم(ص) به همسرش فرمود: اى خديجه! جبرئيل امين از جانب خداوند متعال به تو سلام مى‏رساند. خديجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئيل السّلام».

حضرت خديجه (س) در ايام همسرى با پيامبر(ص) از احترام ويژه رسول‏خدا(ص) برخوردار بود و پيامبر(ص) نيز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خديجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نيكى ياد مى‏كرد.

از عايشه، سومين همسر رسول خدا(ص)، روايت شده است:

«كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لايَكادُ يَخْرُجُ مِنَ الْبَيْتِ حَتّى يَذْكُرَ خَديجَةَ فَيَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَيْها، فَذَكَرها يَوْماً مِنَ الْاَيّامِ فَادْرَكَتْني الْغَيْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ كانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَكَ اللّهُ خَيْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ‏. (1)

پيامبر اكرم (ص) هيچ‏گاه از خانه بيرون نمى‏رفت مگر اين كه يادى از خديجه مى‏كرد و از او به نيكى نام مى‏برد. يك روز كه پيامبر اكرم(ص) از خديجه (س) ياد كرده و خوبى‏هاى او را بيان مى‏كرد، غيرت زنانگى بر من غالب شد و به پيامبر(ص) گفتم: آيا او يك پيرزن بيشتر بود و حال آن كه خداوند بهتر از آن (يعنى عايشه) را به تو داده است؟ پيامبر اكرم(ص) از اين گفتار من، خشمگين شد، به طورى كه موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حركت درآمد.

فرزندان:

الف) پسران: 1. قاسم. او پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) تولد يافت. از اين رو پيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند. 2. عبدالله. اين كودك چون پس از بعثت به دنيا آمده بود، وى را «طيّب» و «طاهر» مى‏گفتند. 3. ابراهيم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات يافت.

عبدالله و قاسم از خديجه كبرى (س) و ابراهيم از ماريه قبطيه متولد شدند. وهرسه آنان در سنين كودكى از دنيا رفتند.

ب) دختران: 1. زينب (س). 2. رقيه (س). 3. ام كلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).

دختران پيامبر اسلام (ص) همگى از حضرت خديجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پيش از رحلت آن حضرت، از دنيا رفته بودند. تنها فرزندى كه از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرين دختر وى بود. اين بانوى مكرّمه، افتخار بانوان عالم، بلكه همه انسان‏ها و مورد تقديس و تكريم فرشتگان عرشى است. همو است كه مادر سبطين و امّ الأئمة المعصومين(ع) است.

گرچه پيامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خويش علاقه‏مند بود، اما در ميان همسرانش بيش از همه، به خديجه كبرى (س) و در ميان فرزندانش بيش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف مى‏فرمود.

اصحاب و ياران:

پيامبر اسلام(ص) چه در مكّه معظمه و چه در مدينه، داراى اصحاب و ياران باوفايى بود كه برخى از آنان پيش از آن حضرت و برخى ديگر پس از ايشان از دنيا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مى‏رسد. در اين جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره مى‏شود:

1. على بن ابى‏طالب(ع). 2. ابوطالب بن عبد المطلب. 3. حمزة بن عبدالمطلب. 4. جعفربن ابى‏طالب. 5. عباس بن عبدالمطلب. 6. عبداللّه بن عباس. 7. فضل بن عباس. 8. معاذبن جبل. 9. سلمان فارسى. 10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده). 11. مقداد بن اسود. 12. بلال حبشى. 13. مصعب بن عمير. 14. زبير بن عوام. 15. سعد بن ابى وقاص. 16. ابو دجانه. 17. سهل بن حنيف. 18. سعد بن معاذ.

19. سعد بن عباده. 20. محمد بن مسلمه. 21. زيد بن ارقم. 22. ابو ايوب انصارى. 23. جابر بن عبدالله انصارى. 24. حذيفة بن يمان عنسى. 25. خالد بن سعيد اموى. 26. خزيمة بن ثابت انصارى. 27. زيد بن حارثه. 28. عبدالله بن مسعود. 29. عمار بن ياسر. 30. قيس بن عاصم. 31. مالك بن نويره. 32. ابوبكر بن ابى قحافه. 33. عثمان بن عفان. 34. عبدالله بن رواحه. 35. عمر بن خطّاب. 36. طلحة بن عبيدالله.

37. عثمان بن مظعون. 38. ابو موسى اشعرى. 39. عاصم بن ثابت. 40. عبدالرحمن بن عوف. 41. ابوعبيده جراح. 42. ابو سلمه. 43. ارقم بن ابى ارقم. 44. قدامة بن مظعون. 45. عبدالله بن مظعون. 46. عبيدة بن حارث. 47. سعيد بن زيد. 48. خَبّاب بن اَرَت. 49. بريده اسلمى. 50. عثمان بن حنيف. 51. ابو هيثم تيهان. 52. ابىّ بن كعب.

 

زمامداران معاصر:

پيامبر اكرم(ص) در عصرى زندگى مى‏كرد كه منطقه حجاز به دليل عدم حاصل‏خيزى و بيابانى بودن زمين و عدم رواج مدنيّت در بين مردم، از چشم‏طمع حكومت‏ها دور مانده و به آن رغبتى نشان نمى‏دادند. به همين دليل، در آن سرزمين، حكومت مركزى و مستقلى وجود نداشت و دايره حكومتى، منحصر در قبيله و طايفه بود و نظام ملوك الطوايفى در آن مناطق حكم‏فرما بود، تا اين كه پيامبر اكرم(ص) به پيامبرى برانگيخته شد و از مكه به مدينه مهاجرت نمود و پايه‏هاى يك حكومت جهانى را در اين شهر بنا نهاد؛ اما در اطراف حجاز حكومت‏هاى مستقل و نيمه‏مستقلى وجود داشت و حاكمانى از سلسله‏ها و تيره‏هاى مختلف حكومت مى‏كردند. اين حكومت‏ها عبارت بودند از: ايران، روم شرقى، حبشه، يمن، حيره، غسّان، يمامه و مصر.

همه حكومت‏هاى اطراف حجاز، تحت نفوذ سه دولت مركزى، يعنى امپراتورى بزرگ ايران، امپراتورى عظيم روم شرقى و حبشه بودند. تعداد زمامداران اين كشورها، كه معاصر با پيامبر اكرم(ص) (632-570 م.) بودند، زياد است. در اين جا تنها نام زمامدارانى را كه با پيامبر اسلام(ص) رابطه داشته و يا پيامبر(ص) آنان را به دين مبين اسلام دعوت كرده بود، ذكر مى‏كنيم: 1. هرقل (هراكليوس) قيصر روم شرقى (641-610 م.). 2. خسرو پرويز، پادشاه ساسانى ايران. (628-590 م.). 3.باذان بن ساسان، زمامدار يمن و دست نشانده امپراتورى ايران (متوفاى سال 10ق.). 4. مقوقس، حاكم مصر و دست نشانده امپراتورى روم. 5. نجاشى، پادشاه حبشه. 6. حارث بن ابى شمر، حاكم غسّان و دست نشانده امپراتورى روم. 7. هوذة بن على حنفى، حاكم يمامه و دست نشانده امپراتورى روم (متوفاى سال 8ق.). 8. نعمان بن منذر، حاكم حيره و دست نشانده امپراتورى ايران (602-580م.).

از ميان سلاطين و حاكمان فوق، تنها نجاشى، پادشاه حبشه و باذان، حاكم يمن رابطه حسنه با پيامبر اسلام(ص) داشته و از دعوت آن حضرت استقبال كردند و دينش را پذيرفتند. نجاشى با پذيرفتن دو گروه مهاجر مسلمان و پناه دادن آنها در حبشه، و باذان با قطع وابستگى به امپراتورى ايران و جنگيدن با دشمنان اسلام، در سرزمين يمن، خدمت‏هايى به حضرت محمّد(ص) انجام دادند؛ اما زمامداران ديگر يا با پيامبر اكرم(ص) از در دشمنى و جنگ وارد شدند و يا سياست بى‏طرفانه‏اى را درپيش گرفتند. البته پس از رحلت نبى گرامى اسلام(ص) همه آنان به دست تواناى مسلمانان و زمامداران اسلامى به سزاى اعمالشان رسيدند.

رويدادهاى مهم:

1. وفات عبدالله بن عبدالمطلب، پدر حضرت محمد(ص)، در يثرب دو ماه پيش از تولد آن حضرت، در هنگام بازگشت از سفر بازرگانى شام.

2. تولد حضرت محمد(ص) در هفدهم (و به روايت اهل سنت در دوازدهم) ربيع‏الاول عام‏الفيل، مطابق با سال 570 ميلادى در مكه معظّمه، و تكفّل آن حضرت از سوى جدّش، عبدالمطلب.

3. نامگذارى نوزاد قريش توسط مادرش آمنه، به «احمد» و سپس توسط جدّش، عبدالمطلب به «محمد».

4. شير خوردن نوزاد عبدالله، از مادرش آمنه، به مدت سه روز و از ثويبه (كنيز ابولهب) به مدت چهار ماه، و شير دادن حليمه سعديه به ايشان و نگهدارى از آن حضرت، در ميان قبيله بنى سعد، به مدت پنج سال.

5. وفات آمنه بنت وهب، مادر حضرت محمد(ص) در بازگشت از مدينه به مكّه، در محلّى به نام «أبواء»، در سن شش سالگىِ حضرت محمد(ص).

6. وفات عبدالمطلب، سرپرست و جدّ حضرت محمد(ص) در مكه، در سن هشت سالگىِ حضرت محمد(ص).

7. واگذارىِ سرپرستى حضرت محمد(ص) به عمويش، ابوطالب از سوى عبدالمطلب.

8. شفيع شدن حضرت محمد(ص) براى طلب باران در ايام قحطى و خشك‏سالىِ مكه توسط عمويش ابوطالب.

9. همراهى حضرت محمد(ص) در سن دوازده سالگى با عمويش، در سفر بازرگانى شام.

10. پيشگويى «بحيرا»، راهب سرزمين بُصرى‏، از پيامبرى حضرت محمد(ص)، در سفر بازرگانىِ آن حضرت به شام، و سفارش به عمويش، ابوطالب در نگه‏دارى او از دشمنى‏هاى يهود.

11. همراهىِ حضرت محمد(ص)، در سن پانزده سالگى با عمويش، ابوطالب، در نبرد قريش با قبيله هوازن (جنگ فجّار).

12. شركت حضرت محمد(ص)، در سن بيست سالگى، در پيمان دفاع از حقوق مظلومان (معروف به حلف الفضول) و تأييد آن پس از بعثت.

13. سفر بازرگانىِ حضرت محمد(ص) به شام از سوى خديجه بنت خويلد (زن سرمايه‏دار مكّه).

14. ازدواج حضرت محمد(ص) در سن 25 سالگى با خديجه بنت خويلد، در مكه.

15. پذيرش حَكَميت حضرت محمد(ص)، در سن 35 سالگى از سوى سران قبيله‏ها و رفع اختلاف آنها در نصب حجرالأسود، در ديواره خانه خدا (كعبه).

16. درخواست حضرت محمد(ص) از عمويش، ابوطالب، براى كفالت و سرپرستىِ فرزند هشت ساله‏اش، على(ع)، و پذيرفتن ابوطالب در فرستادن فرزندش على(ع) به خانه حضرت محمد(ص) و خديجه (س).

17. تردد حضرت محمد(ص) به غارى در كوه «حرا»، در حوالى مكه، براى تفكر و نيايش.

18. برانگيخته شدن حضرت محمد(ص) به پيامبرى اسلام، در سن چهل سالگى، در تاريخ 27 رجب (و به روايت اهل سنت، در ماه رمضان) از سوى پروردگار جهان و نزول وحى و آيات قرآن مجيد بر ايشان.

19. ايمان همزمانِ خديجه كبرى و حضرت على(ع) به حضرت محمد(ص)، در نخستين روزهاى بعثت.

20. اقتداى خديجه كبرى و حضرت على(ع) به پيامبر(ص)، در نمازهاى يوميه، در كنار خانه خدا و شگفتى قريش از عمل آنان.

21. مأموريت پيامبر(ص) از جانب خداوند منان، براى دعوت اقوام خويش (بنى‏هاشم) به پذيرش اسلام، و عدم اعتناى آنان، غير از على بن ابى‏طالب(ع) به خواسته‏هاى پيامبر(ص).

22. معرفى حضرت على(ع) به جانشينىِ خويش توسط پيامبر(ص) در جريان دعوت بنى هاشم به دين اسلام.

23. دعوت‏هاى پنهانى و تربيت افراد، توسط پيامبر اسلام(ص) در سه سال اوّل بعثت.

24. پذيرش دين اسلام، در سه سال اول بعثت از سوى افراد ذيل:

الف) مردان: على بن ابى‏طالب، جعفر بن ابى‏طالب، زيد بن حارثه، زبير بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى وقاص، طلحة بن عبيدالله، ابو عبيده جراح، ابوسلمه، ارقم بن ابى ارقم، قدامة بن مظعون، عبدالله بن مظعون، عبيدة بن حارث، سعيدبن زيد، خبّاب بن ارت، ابوبكر بن ابى قحافه، عثمان بن عفان، عمّار بن ياسر، صهيب بن سنان، ابوذر غفارى، ياسر (پدر عمّار)، عبدالله بن مسعود، بلال بن رياح حبشى و... .

ب) زنان: خديجه بنت خويلد، فاطمه بنت اسد، سميّه مادر عمّار، امّ الفضل بنت حارث (همسر عباس) و... .

25. دعوت عمومى و علنى مردم مكه به پذيرش دين اسلام توسط حضرت محمد(ص) پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت.

26. اعتراض مكرر سران قريش به ابوطالب و شِكوه از عملكردهاى او در پشتيبانى از حضرت محمد(ص).

27. اذيت و آزار سران قريش به پيامبر(ص) براى دست كشيدن از عقايد اسلامى.

28. ايمان حمزة بن عبدالمطلب به دين برادرزاده‏اش، محمد(ص) و تأثير ايمان او در تقويت اسلام و مسلمانان.

29. تشديد شكنجه و آزار تازه مسلمانان توسط سران قريش و شهادت برخى از آنان (مانند پدر و مادر عمّار) در زير شكنجه.

30. وعده تطميع سران قريش به پيامبر اكرم(ص) در صورت انصراف از ادعاى نبوّت، و عدم اعتناى آن حضرت به خواسته‏هاى آنان.

31. مهاجرت گروهى از مسلمانان مكه به حبشه و پناه بردن به نجاشى، پادشاه اين كشور، به دستور حضرت محمد(ص)، در رجب سال پنجم بعثت (هشت سال پيش از هجرت به مدينه).

32. پشتيبانى نجاشى، پادشاه حبشه از مسلمانان مهاجر و عدم پذيرش درخواست فرستادگان قريش، مبنى بر باز گرداندن مهاجران به مكه.

33. تولد حضرت فاطمه زهرا (س) در بيستم جمادى الاخر سال پنجم بعثت (و به روايتى سال دوم بعثت).

34. تحريم اقتصادى و قطع روابط اجتماعى قريش با حضرت محمد(ص) و ياران او در سال هفتم بعثت.

35. درخواست ابوطالب از عموم بنى هاشم و خويشاوندان حضرت محمد(ص)، براى اقامت گزيدن در درّه‏اى ميان كوه‏هاى مكه (كه بعدها به شعب ابى‏طالب معروف شد) جهت پشتيبانى و حراست از حضرت محمد(ص)، در سال هفتم بعثت.

36. محاصره شدن بنى هاشم در شعب ابى طالب و دشوارى زندگى آنان در آن درّه خشك، به مدت سه سال (و به روايتى چهار سال).

37. خبر غيبى حضرت محمد(ص) مبنى بر از بين رفتن مندرجات پيمان نامه قريش به وسيله موريانه و آشكار شدن اين أمر بر سران قريش.

38. اعلام برائت برخى از سران قريش از پيمان نامه ظالمانه و اظهار پشيمانى آنان از رفتارهاى نارواى خويش با حضرت محمد(ص) و بنى هاشم، در محاصره شعب ابى‏طالب و اصرار آنها در بازگرداندن بنى هاشم به مكه معظمه.

39. درگذشت ابوطالب، بزرگ حامى پيامبر اسلام(ص) و درگذشت خديجه كبرى(س)، نخستين همسر پيامبر(ص)، در فاصله چند روز از يكديگر، پس از بازگشت از شعب ابى طالب به مكه، در سال دهم بعثت و تأثّر شديد حضرت محمد(ص) در وفات آن دو.

40. سفر حضرت محمد(ص) به طائف، در سال يازدهم بعثت، و دعوت سران قبيله «ثقيف» به دين اسلام و عدم پذيرش آنان و آزار و شكنجه آنان به حضرت محمد(ص).

41. بازگشت حضرت محمد(ص) از طائف به مكه و درخواست ايشان از مطعم بن عدى (يكى از سران قريش) براى قبول پناهندگى و پشتيبانى از آن حضرت.

42. ازدواج حضرت محمد(ص) با سوده دختر زمعه، در مكه، پس از وفات خديجه كبرى (س).

43. معراج پيامبر اسلام(ص) و سفر عرفانى ايشان از خانه خواهر رضاعى‏اش، ام‏هانى (دختر ابى طالب) به مسجد الاقصى، در بيت المقدس و از آن‏جا به عرش الهى و سدرة المنتهى.

44. دعوت پيامبر اكرم(ص) از زايران خانه خدا، در ايّام حج و آشنايى اسعد بن زراره (رئيس قبيله خزرج در يثرب) با آن حضرت و پذيرفتن دين اسلام در سال يازدهم بعثت.

45. عزيمت مصعب بن عمير به يثرب به دستور پيامبراكرم(ص)، براى آشنايى مردم با دين اسلام.

46. ايمان آوردن دوازده نفر از زايران يثربىِ خانه خدا به پيامبر(ص) و پذيرفتن دين اسلام، در سال دوازدهم بعثت و انعقاد نخستين پيمان با رسول خدا(ص) (معروف به اوّلين پيمان عقبه).

47. بيعت و پيمان گروهى از اهالى يثرب (از قبيله خزرج و اوس) با پيامبراكرم(ص)، در موسم حج سال سيزدهم بعثت، در مكه (معروف به دومين پيمان عقبه).

48. عكس‏العمل سران قريش، به بيعت مسلمانان يثرب با پيامبر اسلام(ص) و سختگيرى آنان در آزار و شكنجه مسلمانان مكه.

49. مهاجرت انفرادى مسلمانان تحت فشار مكه به يثرب به دستور پيامبر اسلام(ص) و پشتيبانى مسلمانان يثرب از مهاجران، در اواخر سال سيزدهم و اوائل سال چهاردهم بعثت.

50. انجمن سران قريش، در «دارالنّدوه» و تصميم آنان بر كشتن پيامبر اسلام(ص).

51. حمله پنهانى چهل نفر از طايفه‏ها و قبيله‏هاى مختلف مكه، به خانه پيامبر(ص) براى كشتن آن حضرت، در «ليلة المبيت» و مواجه شدن با على بن ابى‏طالب(ع) در بستر پيامبر(ص).

52. خروج پيامبر اكرم(ص) از خانه خويش و پناه گرفتن در غار ثور، در حوالى مكه، در «ليلة المبيت» و همراهى ابوبكر بن ابى قحافه با آن حضرت، در واپسين روزهاى ماه صفر سال چهاردهم بعثت.

53. آغاز هجرت تاريخ ساز پيامبر اسلام(ص) از غار ثور در مكه معظّمه، به سوى يثرب (كه از آن پس «مدينة الرسول» خوانده شد) در روز اوّل ربيع الاول سال چهاردهم بعثت و ورود به مدينه در دوازدهم همين ماه و استقبال اهالى اين شهر از آن حضرت.

54. بناى مسجد النبى(ص)، در مدينه، به دست پيامبر اسلام(ص)، مهاجران و انصار، در نخستين روزهاى ورود آن حضرت به مدينه.

55. ايجاد پيمان برادرى بين مهاجران و انصار مدينه، به فرمان پيامبر اسلام(ص)، در ماه رمضان سال اوّل هجرى.

56. مانورهاى جنگى و تهديد خطوط بازرگانى قريش توسط سپاهيان اسلام، از هشتمين ماه سال اوّل تا رمضان سال دوم هجرى، به فرمان پيامبر اسلام(ص).

57. تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به مكه، در هفتمين ماه سال دوم هجرى.

58. وقوع جنگ بدر ميان سپاهيان اسلام و سران قريش، در ماه رمضان سال دوم هجرى و پيروزى شكوهمند مسلمانان در اين نبرد (با از دست دادن چهارده شهيد و كشتن هفتاد نفر از مشركان و به اسارت گرفتن هفتاد نفر ديگر از آنان).

59. وفات رقيّه، دختر رسول خدا(ص) (همسر عثمان بن عفّان)، در مدينه، به سال دوم هجرى.

60. پيمان شكنى يهوديان طايفه قينقاع مدينه و وقوع جنگ ميان آنان و سپاهيان اسلام، و تسليم و تبعيد شدن همگى آنان از مدينه به شام، در شوال سال دوم هجرى.

61. وقوع جنگ اُحد ميان سپاهيان اسلام و مشركان قريش، در شوال سال سوم هجرى و پيروزى ابتدايى مسلمانان با دلاورى‏هاى حمزه، حضرت على(ع)، ابودجانه، زبير و ساير صحابه پيامبر(ص)، وشكست نهايى سپاهيان اسلام با از دست دادن هفتاد كشته، از جمله حمزه سيدالشهداء، در اين نبرد، به دليل بى‏انظباطى نگهبانان شكاف ميان كوه احد.

62. كشته شدن دو گروه تبليغى اسلام (ده نفره و چهل نفره) به دست مشركان، در سرزمين رجيع و بئر معونه، در سال چهارم هجرى.

63. توطئه يهوديان بنى نضير، عليه پيامبر اكرم(ص) و وقوع جنگ ميان آنان و مسلمانان، و پيروزى سپاهيان اسلام در بيرون راندن يهوديان از مدينه، در سال چهارم هجرى.

64. همدستى يهوديان و بت پرستان حجاز در هجوم به مدينه و وقوع جنگ احزاب (خندق) ميان مسلمانان و مهاجمان، در سال پنجم هجرى و دلاورى‏هاى حضرت على(ع) در اين نبرد سرنوشت ساز.

65. خيانت يهوديان بنى قريظه به مسلمانان، در جنگ احزاب و كيفر سخت آنان به دست سپاهيان اسلام پس از نبرد احزاب.

66. وقوع غزوه بنى مصطلق، در سال ششم هجرى، و پيروزى درخشان مسلمانان در اين نبرد.

67. آهنگ پيامبر اسلام و1520 نفر از مسلمانان، از مدينه به مكه، براى انجام عمره و جلوگيرى بت پرستان مكه از ورود آنان، در سال ششم هجرى.

68. انعقاد پيمان صلح حديبيه، ميان پيامبر اسلام(ص) و مشركان قريش، در سال ششم هجرى.

69. وقوع جنگ خيبر ميان مسلمانان و يهوديان، در وادى خيبر، در 32 فرسخى شمال مدينه، و دلاورى‏هاى سپاه اسلام، از جمله امام على(ع) در اين نبرد، به سال هفتم هجرى.

70. واگذارى باغ فدك، در سرزمين خيبر، توسط پيامبر اسلام(ص) به دخترش، فاطمه زهرا(س).

71. نامه پيامبر اسلام به پادشاهان ايران، روم، حبشه، مصر، يمامه، بحرين و حيره (اردن)، و دعوت آنان به دين اسلام، در سال هفتم هجرى.

72. سفر عبادى و زيارتى پيامبر اسلام(ص) و دو هزار مسلمان همراه وى از مدينه به مكه معظّمه، براى انجام مراسم عمره قضا، در ذى قعده سال هفتم هجرى (پس از گذشت يك سال از پيمان صلح حديبيه).

73. وقوع جنگ موته در سر حدّات شام، ميان سه هزار سپاهى اسلام و دويست هزار مرد جنگى روم (صد هزار نفر از عرب‏هاى تحت استيلاى روم و صد هزار نفر از سپاهيان رومى)، در سال هشتم هجرى، و به شهادت رسيدن تعداد زيادى از سپاهيان اسلام، از جمله جعفر بن ابى طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه، سه فرمانده منصوب پيامبر اسلام، و عقب نشينى بازماندگان به مدينه.

74. هم پيمانى دوازده هزار مرد جنگى در وادى يابس، براى كشتن پيامبر اسلام(ص) و كوبيدن مسلمانان مدينه، و وقوع جنگ ميان آنان و سپاهيان اسلام به فرماندهى ابوبكر بن ابى قحافه در مرتبه اوّل، عمربن خطاب در مرتبه دوم، و عمروبن عاص در مرتبه سوّم و عقب نشينى مسلمانان در هر سه مرتبه از معركه جنگ، و اعطاى فرماندهى سپاه اسلام به امام على(ع) در مرتبه چهارم و پيروزى سپاهيان اسلام تحت فرماندهى امام على(ع) در اين نبرد، كه به جنگ «ذات سلاسل» معروف شد، در سال هشتم هجرى.

75. نقض پيمان صلح حديبيه توسط بت‏پرستان مكه، با غارت و كشتن قبيله خزاعه، از قبايل هم پيمان مسلمانان، در سال هشتم هجرى.

76.فتح مكه به فرمان پيامبر اسلام (ص)، در سيزدهم رمضان سال هشتم هجرى، و ورود پيروزمند پيامبر(ص) و مسلمانان به مكه معظمه، و عفو اهالى مكه از جانب آن حضرت.

77. هم پيمانى سى هزار مرد جنگى از قبايل هوازن، ثقيف و بنى سعد، در نبرد با پيامبر اسلام(ص) و وقوع جنگ خونين ميان آنان و دوازده هزار مسلمان، در وادىِ «حُنين»، به سال هشتم هجرى، پس از واقعه فتح مكه.

78. تعقيب آتش‏افروزان جنگ حُنين و كيفر آنان به دست سپاهيان اسلام در طائف.

79. منصوب شدن عتاب بن اسيد به فرماندارىِ مكه، و معاذ بن جبل، براى تعليم قرآن و احكام اسلام به اهالى اين شهر توسط پيامبر اسلام(ص)، در سال هشتم هجرى پس از فتح مكه.

80. وفات زينب بزرگ‏ترين دختر رسول خدا(ص) (زوجه ابوالعاص بن ربيع) پس از تحمّل رنج هجرت از مكه و بيمارى‏هاى طولانى در مدينه، در اواخر سال هشتم هجرى.

81. تولد ابراهيم، فرزند پيامبر اسلام(ص) از ماريه قبطيه (كنيزى كه مقوقس، فرمانرواى مصر به پيامبر اسلام هديه كرده بود) در اواخر سال هشتم هجرى.

82. فرمان پيامبر اسلام(ص) مبنى بر گرفتن زكات از مسلمانان.

83. مأموريت على بن ابى طالب(ع) از سوى پيامبر اسلام(ص) با 150 مرد جنگى، در تخريب بت‏خانه و شكستن بت بزرگ قبيله «طىّ»، و پيروزى شكوهمند مسلمانان و شكست مسيحيان اين قبيله، وفرار عدى بن حاتم (فرزند حاتم طايى) از معركه جنگ و پناه بردن به شام، در سال نهم هجرى، و بازگشت او پس از مدتى به مدينه، و مسلمان شدنش به دست پيامبر اسلام (ص).

84. حركت پيامبر اسلام (ص) و سى هزار مرد جنگى مسلمانان از حجاز به سوى تبوك، در مرز شام، براى مبارزه با سپاهيان روم شرقى، در شعبان سال نهم هجرى، و عدم وقوع درگيرى ميان آنان.

85. دستور پيامبر اكرم (ص) به حضرت على (ع) در باقى ماندن در شهر مدينه، درايّام غيبت پيامبر (ص)، هنگام گسيل سپاه اسلام به سرزمين تبوك، جهت خنثى‏سازى توطئه‏هاى منافقان.

86. ايجاد بناى مسجد ضرار به دست منافقان مدينه، و دستور پيامبر اكرم (ص) مبنى بر تخريب آن مسجد و تبديل آن به مركز زباله، پس از بازگشت از غزوه تبوك، در سال نهم هجرى.

87. مأموريت ابوبكر بن ابى قحافه توسط پيامبر اسلام (ص) براى ابلاغ سوره برائت به اهالى مكه و زايران خانه خدا، در ايّام حج، و سپس عزل او پيش از رسيدن به مكه توسط پيامبر (ص) و واگذارى اين مأموريت به على بن ابى طالب (ع)، در ذى‏حجّه سال نهم هجرى.

88.پذيرش دين اسلام از سوى قبايل و طوايف مختلف عرب، از جمله سران قبيله ثقيف، بنى طىّ، بنى تميم و بنى عامر، در سال نهم هجرى.

89. وفات ابراهيم، فرزند پيامبر اسلام (ص) در سن هيجده ماهگى، در سال دهم هجرى.

90. مباهله پيامبر اكرم (ص) به همراهى حضرت على (ع)، فاطمه زهرا (س)، امام حسن مجتبى (ع) و امام حسين (ع) با نصاراى «نجران»، و انصراف هيأت نمايندگىِ نجران از ادامه مباهله با خاندان نبوت، در سال دهم هجرى.

91. مأموريت يافتن حضرت على (ع) از سوى پيامبر اسلام (ص) براى دعوت اهالى يمن به اسلام و داورى در بين آنان و جمع‏آورىِ جزيه از اهالى مسيحى نجران، در سال دهم هجرى.

92. آخرين سفر زيارتى و عبادى پيامبراسلام (ص) به مكه معظمه، در سال دهم هجرى (معروف به حجّة الوداع).

93. پيوستن حضرت على (ع) به پيامبر اسلام (ص) در مراسم حج، در بازگشت از مأموريت يمن.

94. منصوب شدن حضرت على (ع) به ولايت و جانشينى پيامبر اسلام (ص) در 18 ذى‏حجّه سال دهم هجرى، در سرزمين «غدير» (بين راه مكه و مدينه)، پس از بازگشت از سفر حجّة الوداع.

95. ادعاى دروغين نبوت از سوى مسيلمه كذّاب و اسود بن كعب عنسى، در يمامه و يمن، در اواخر سال دهم هجرى.

96. تجهيز سپاهى متشكل از مهاجران و انصار به فرماندهى اسامة بن زيد، براى نبرد با سپاهيان روم، توسط پيامبر اسلام (ص) در اوائل سال يازدهم هجرى.

97. بيمارى پيامبراسلام(ص) در اوائل سال يازدهم هجرى و تأكيد و اصرار آن حضرت بر حضور همگان در سپاه اسامه، براى مبارزه با روميان.

98. رحلت جانسوز پيامبر اسلام (ص) در 28 صفر (و به روايت اهل سنت در 12 ربيع الاول) سال يازدهم هجرى، (632 م.) در مدينه، و سوگوارى بى سابقه مسلمانان.

99. غسل، كفن و دفن پيكر مطهر پيامبر اسلام (ص) در خانه‏اش پس از يك روز به دست امام على (ع) و با كمك عباس و فرزندش، فضل.

100. اندوه شديد فاطمه زهرا(س)، تنها فرزند بازمانده از پيامبر اكرم (ص) در رحلت جانسوز پدر.

101. اجتماع سران انصار و مهاجر در سقيفه بنى ساعده، و انتخاب ابوبكر بن ابى‏قحافه به جانشينى پيامبر اسلام (ص)، على رغم سفارش رسول خدا (ص) درباره جانشينى حضرت على (ع).



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1267
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

خلاصه زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام

معصوم اول حضرت محمد(ص)

نام آن حضرت:احمد،محمّد

نام پدر:عبد الله

نام مادر:آمنه

شهرت:خاتم پیامبران،رسول خدا،امین

کُنیه:ابوالقاسم

محل تولد:مکه

زمان تولد:به قول مشهور 17 ربیع الاول سال 571 میلادی

روز مبعث:27 رجب

مدت نبوت:بیست و سه سال

مدت عمر:شصت و سه سال

تاریخ فوت:28 ماه صفر یازدهم هجری

محل فوت:مدینه منوره

محل دفن:جنب مسجد پیامبر

دوران حیات:قبل از نبوت تا چهل سالگی زندگی عادی

از چهل سالگی مبعوث به پیامبری

13 سال بعد از بعثت زندگی در شهر مکه زادگاهش

10 سال بعد از هجرت از مکه به مدینه و آغاز مبارزه و پیروزی و پیشرفت اسلام.

تعداد همسران:از هفده تا بیست و پنج تن

تعداد فرزندان:4دختر به نام های فاطمه،زینب،رقیه،ام کلثوم

و 3 پسر به نام های قاسم،عبد الله،ابراهیم

 

معصوم دوم حضرت فاطمه(س)

نام :فاطمه (س)

نام پدر:محمد رسول الله(ص)

نام مادر:خدیجه کبری(س)

شهرت:زهرا،صدیقه،زهره،بتول و ...

کُنیه:ام الحسنین،ام ابیها،ام الائمه

محل تولد:مکه مکرمه

زمان تولد:جمعه 20 جمادی الثانی 5 بعثت

تاریخ ازدواج:دوم هجرت

نام همسر:علی مرتضی(ع)

نام فرزندان:حسن،حسین،زینب،محسن،ام کلثوم

زمان و محل شهادت:سیزده جمادی الاول یا سوم جمادی الثانی یازدهم هجری در 18 سالگی در شهر مدینه النبی

مزار آن حضرت:به قولی در کنار قبر پیغمبر یا قبرستان بقیع و یا بین منبر و قبر پیامبر در مسجد النبی

دوران حیات:

1- زندگی در کنار پیامبر اکرم(ص) و شوهرش علی(ع)

2- چند ماه بعد از فوت پیامبر(ص)

 

معصوم سوم (امام اول)حضرت علی(ع)

نام آن حضرت :علی (ع)

نام پدر:ابوطالب

نام مادر:فاطمه بنت اسد

شهرت:مرتضی،امیر مؤمنان

کُنیه:ابوالحسن

محل تولد:مکه در کعبه خانه خدا

زمان تولد:۱۳ رجب ۶۰۱ میلادی

مدت خلافت:۵ سال

مدت امامت:قریب به ۳۰ سال

مدت عمر:۶۳ سال

زمان شهادت:۲۱ رمضان ۴۰ هجری

محل شهادت:مسجد کوفه

زیارتگاه آن حضرت:نجف واقع در عراق کنونی

دوران حیات:

ده سال دوران طفولیت

اسلام آوردن در ده سالگی

۲۳ سال یار پیامبر

۲۵ سال دور بودن از خلافت

حدود پنج سال خلافت و رهبری

تعداد همسران:۷ زن

تعداد فرزندان:۲۸نفر،۱۱پسر و ۱۷ دختر

 

معصوم چهارم(امام دوم)حضرت امام حسن(ع)

نام:حسن

نام پدر:علی بن ابیطالب(ع)

نام مادر:فاطمه زهرا(س)

شهرت:مجتبی

کنیه:ابو محمد

محل تولد:مدینه

زمان تولد:نیمه رمضان سال سوم هجری

زمان شهادت:۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در ۴۷ سالگی

محل شهادت:مدینه

دوران حیات:

عصر پیامبر حدود هشت سال

همراهی با پدر حدود سی و هفت سال

عصر امامت حدود ده سال

همسران آن حضرت:۶۴ همسر

فرزندان آن حضرت:۱۹ فرزند شامل ۱۳ پسر و ۶ دختر

 

معصوم پنجم(امام سوم)حضرت امام حسین(ع)

نام:حسین(ع)

نام پدر:امام علی (ع)

نام مادر:فاطمه زهرا(س)

شهرت:سید الشهدا

کنیه:اباعبدالله

محل تولد:مدینه النبی

زمان تولد:سوم شعبان ۴ هجری

زمان شهادت:دهم محرم سال ۶۱ هجری

محل شهادت:کربلای معلی در ۵۷ سالگی

مزار آن حضرت:در عراق کنونی شهر کربلا

سیر حیات:

درک رسول الله حدود شش سال

همراه و همرزم پدر سی سال

ده سال یاری با برادر

مدت امامت ده سال

تعداد همسران امام:۴ همسر

تعداد فرزندان امام:۶ فرزند شامل ۴ پسر و دو دختر

 

معصوم ششم(امام چهارم)امام سجاد(ع)

نام:علی بن حسین(ع)

نام پدر:حسین (ع)

نام مادر:شهر بانو(دختر یزدگرد سوم)

کنیه:زین العابدین،سجاد

محل تولد:مدینة النبی

نحوه شهادت:به تحریک هشام بن عبد الملک مسموم شد

زیارتگاه امام:قبرستان بقیع در مدینه النبی

سیر حیات:

بیش از بیست سال همرزم پدر

سی و پنج سال دوران امامت که با ۹ نفر از خلفای اموی مقارن بود.

تعداد همسران:یک زن عقدی و تعدادی کنیز

نام فرزندان:۱۵ فرزند شامل ۱۱ پسر و ۴ دختر

 

معصوم هفتم(امام پنچم)امام محمد باقر(ع)

نام:محمد بن علی

نام پدر:امام سجاد(ع)

نام مادر:فاطمه دختر امام حسن مجتبی

شهرت:باقر(شکافنده)

کنیه:ابو جعفر

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:اول یا سوم رجب سال ۵۷ هجری

مزار آن امام:قبرستان بقیع در مدینه

سیر حیات:

سه سال و شش ماه همراه با جد بزرگوارش امام حسین(ع)

سی و چهار سال  و ۱۵ روز با پدرش امام سجاد(ع)

نزدیک به بیست سال امامت در حالیکه خلفای بنی امیّه و بنی عباس حکومت می نمودند.

تعداد فرزندان:۷ فرزندان

 

معصوم هشتم(امام ششم)امام جعفر صادق

نام:جعفر

نام پدر:امام باقر(ع)

نام مادر:ام فرَِِِوه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر

شهرت:صادق

کنیه:ابو عبد الله

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:هفدهم ربیع الاول ۸۳ هجری قمری

خلفای زمان امام:یزیدبن عبدالملک تا مروان حمار آخرین خلیفه ی اموی،سفاح و منصور دوانیقی خلفای عباسی

زمان شهادت:۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری

محل شهادت:مدینه منوره به دستور  منصور دوانیقی مسموم شد

مزار امام:قبرستان بقیع در مدینه

سیر حیات:

دوران قبل از امامت ۳۱ سال

دوران امامت تا آخر عمر ۳۴ سال

همسران آن حضرت:۳ نفر

فرزندان آن حضرت:۷ نفر،۶ پسر و یک دختر

 

معصوم نهم(امام هفتم)امام موسی بن جعفر(ع)

نام:موسی

نام پدر:امام صادق(ع)

نام مادر:حمیده(مصفا)

شهرت:کاظم،باب الحوائج

کنیه:ابو ابراهیم،ابو الحسن

محل تولد:روستایی بین مکه و مدینه

زمان تولد:صبح یکشنبه ۷ صفر سال ۱۲۸

زمان شهادت:۲۵ رجب ۱۸۳ هجری قمری

محل شهادت:زندان هارون در بغداد که به دستور هارون الرشید مسموم شد

مزار شریف آن حضرت:شهر کاظمین در نزدیکی بغداد

سیر حیات:

دوران قبل از امامت قریب به بیست سال

دوران امامت سی و پنج سال که با خلفای عباسی:منصور،مهدی،هادی و هارون الرشید هم عصر بوده و در روزگار خلافت هارون سالها در زندان بسر می برده است.

همسران آن حضرت:تعداد نامعلوم

فرزندان آن حضرت:سی و هفت نفر،۱۹ پسر و ۱۸ دختر

همسران آن حضرت:۳ نفر

فرزندان آن حضرت:۷ نفر،۶ پسر و یک دختر

 

معصوم دهم(امام هشتم)امام علی بن موسی الرضا

نام:علی

نام پدر:امام موسی کاظم(ع)

نام پدر:نجمه (اورا بانویی اروپایی نوشته اند)

شهرت:رضا

کنیه:ابو الحسن

محل تولد:مدینه

زمان تولد:یازدهم ذیقعده ۱۴۸ هجری

تعداد زنان:۲ زن،ام حبیبه دختر مامون و زنی دیگر

تعداد فرزندان:یک فرزند(امام جواد)و به قولی پنج پسر و یک دختر(شش فرزند)

زمان شهادت:آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در ست ۵۵ سالگی و به وسیله مامون عباسی مسموم شد.

محل شهادت:سناباد نوقان در مشهد کنونی

زیارتگاه امام:مشهد مقدس

سیر حیات:

۳۵ سال پیش از امامت

۱۷ سال در مدینه بعد از امامت

سه سال ولیعهدی مامون در خراسان،که حساس ترین دوران حیات امام می باشد.

 

معصوم یازدهم(امام نهم)حضرت امام محمد تقی

نام:محمد

نام پدر:امام رضا(ع)

نام مادر:سبیکه(خیزران)

شهرت:جواد،تقی

کنیه:ابو جعفر،مختار

محل تولد:مدینه النبی

زمان تولد:دهم رجب سال ۱۹۵ هجری قمری

زمان شهادت:ذیقعده سال ۲۲۰ هجری قمری در بیست و پنج سالگی

محل شهادت:کاظمین نزدیک بغداد

زیارتگاه امام:شهر کاظمین

سیر حیات:

دوران کودکی تا هفت سالگی

دوران امامت از هفت سالگی تا بیست و پنج سالگی

 

معصوم دوازدهم(امام دهم)امام علی النقی

نام:علی

نام پدر:امام جواد(ع)

نام مادر:سمانه

شهرت:نقی،هادی

کنیه:ابو الحسن سوم

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:۱۵ ذیحجه سال ۲۱۳ هجری قمری

زمان شهادت:سوم رجب سال  ۲۵۴ هجری قمری

محل شهادت:در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی

زیارتگاه امام:شهر سامرا در عراق کنونی

سیر حیات:

هشت سال پیش از امامت و رهبری

دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل

چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسی

همسران آن حضرت:یک زن

فرزندان آن حضرت:۵ فرزند،۴ پسر و یک دختر

 

معصوم سیزدهم(امام یازدهم)امام حسن عسکری

نام:حسن

نام پدر:امام هادی(ع)

نام مادر:سلیل

شهرت:عسکری،زکّی

کنیه:ابو محمد،مشهور به ابن الرضا

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:هشتم ربیع الثانی،۲۴ ربیع الاول سال ۲۳۲ هجری قمری

زمان شهادت:هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری

محل شهادت:سامرا توسط معتمد خلیفه عباسی

زیارتگاه امام:سامرا در عراق

سیر حیات:

۲۲ سال قبل از امامت از سال ۲۳۲ هجری قمری تا ۲۵۴ هجری قمری ۶ سال دوران امامت از سال ۲۵۴ تا ۲۶۰ هجری قمری

تعداد همسران:یک همسر که زنی رومی به نام نرجس بوده است.

تعداد فرزندان:یک فرزند(حضرت مهدی(عج))

 

معصوم چهاردهم(امام دوازدهم)حضرت امام زمان(عج)

نام:هم نام پیامبر(ص)(م-ح-م-د)

نام پدر:امام حسن عسکری(ع)

نام مادر:نرجس

شهرت:مهدی موعود،صاحب الزمان،امام عصر،بقیة الله و قائم و...

محل تولد:سامرا

زمان تولد:۱۵ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶هجری قمری

سیر حیات:

دوران کودکی پنج سال و بعد از اینکه پدرش در سال ۲۶۰ هجری قمری شهید شد به امامت رسید.

غیبت صغری از سال ۲۶۰ شروع و به سال ۳۲۹ هجری قمری یعنی حدود هفتاد سال بعد پایان یافت.

غیبت کبری از سال ۳۲۹ هجری قمری آغاز و همچنان ادامه دارد.                         

                  

منبع:کتاب زندگانی چهارده معصوم(ع) نوشته احمد شهبازی



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1067
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

مدینه یا مدینةالنبی، (به عربی: المدینة المنورة)‏، نام شهری است در کشور پادشاهی عربستان سعودی واقع در شبه جزیره عربستان. این شهر در شمال ریاض و در میانه نجد قرار گرفته و آب‌وهوایی خشک و بیابانی با تابستان‌های داغ و زمستان‌های سرد دارد. این شهر پیش از هجرت پیامبر اسلام به آن، یثرب نام داشت، که با ورود پیامبر، آن‌را مدینة النبی (یعنی: شهر پیامبر) نامیدند.

شهری مدینه در ناحیه تاریخی حجاز در کشور عربستان سعودی، این شهر پس از هجرت پیامبر اسلام، به مدینةالنبی(شهر پیامبر) معروف شد، در اولین شب ربیع الاول سال ۱۴ بعثت، «محمد» به «یثرب» مهاجرت نمود و سرآغاز تاریخ مسلمانان(تاریخ هجری)، از همان سال می‌باشد.

مسجدالنبی، مسجد قباء و مسجد ذوقبلتین در این شهر قرار دارند. مدینه امروزه از شهرهای مقدس مسلمانان به‌شمار می‌آید.

فاصله مدینه تا مکه حدود ۴۲۰ کیلومتر است.

تاریخچه یثرب

یثرب از شهرهای باستانی است که در کتیبه‌های معینی از آن نام برده شده‌است. این شهر از جمله محل‌هایی بود که گروهی از نیروهای معینی در آن اقامت داشتند. پس از آنکه روزگار دولت معینیان سپری گردید، سبائیان حکومت آنجا را در دست گرفتند. معروف است که حکومت‌های معین و سبا همواره در پی بسط سلطه و نفوذ خود در سرزمین‌های شمال عربستان بودند. همچنین در جغرافیای بطلمیوس دوبار از این شهر نام برده شده‌است، یک بار به نام ایاترپه و بار دیگر به نام ایاتریپا. استفان بیزانسی از این شهر به نام ایاتریپاپولیس یاد کرده‌است.[۱] این شهر در نزد راویان اخبار گذشته به نام اثرب و یثرب معروف است. [۲] به نوشته آنان یثرب مرکز مدینه‌است، که از قناه تا جرف و از المال، که بدان برناوی می‌گویند، تا زباله امتداد میابد. برخی از راویان اخبار گمان برده‌اند که این شهر به دلیل انتساب به یثرب بن قانیه بن مهلائیل بن ارم بن عبیل بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، بدین نام خوانده شده‌است و او نخستین کسی بود که هنگام پراکنده شدن خاندان نوح در این سرزمین فرود آمد.[۳]

دیگران گمان کرده‌اند که نام یثرب ماخوذ از ثرب به معنای فساد یا از تثریب یعنی «مواخذه به علت گناه» است و نوشته‌اند که پیامبر به دلیل کراهت از تثیرب، از نامیدن این شهر به اسم یثرب نهی کرد و آن را طیبه و طابه نامید.[۴] بلاذری می‌نویسد که یثرب به نام رئیس گروهی از عمالقه نامیده شده‌است که پس از بیرون راندن بنی عبیل بن عوص بن ارم بن سام، از فرزندام نوح، از آنجا فرود آمدند.

نام مدینه که پس از هجرت پیامبر، به یثرب اطلاق شده‌است ماخوذ از کلمه آرامی مدینتا به معنی قرق و شهر، خلاصه شده مدینه الرسول است.[۵] راویان اخبار نوشته‌اند که یثرب یا مدینه ۲۹ اسم دارد که عبارتند از: طیبه، طابه، مسکینه، عذراء، جابره، محببه، مجبوره، یثرب، ناجیه، موفیه، اکاله البلدان ع محفوفه، مسلمه، مجنه، قدسیه، عاصمه، مرزوقه، شافیه، خیره، محبوبه، مرحومه، جابره، مختاره، محرمه، غلبه، ببره، تندر، حسیبه، دارالبرار، حسنه، دارالخیار، دارالیمان، دارالسنه، دارالهجره، قاصمه، طباطبا.[۶]

نامیدن به نام پیشین

در قرآن آمده است که منافقین مدینه، شهر را به نام قدیمش (یعنی یثرب) می‌نامیدند، و نام جدید آن را پذیرا نبودند. آیات ۱۲ و ۱۳ سوره احزاب بیان می‌دارد که در جنگ احزاب، وقتی منافقان و افراد ضعیف‌الایمان، احزاب و گروه‌های مختلف کفار و جمعیت فراوان آن‌ها را دیدند، گفتند: خدا و رسولش جز وعده‌های فریبنده دروغین به ما نداده‌اند؛ و برخی از آن‌ها می‌گفتند: ای مردم یثرب این میدان جای ماندن شما نیست، پس به خانه‌های خود بازگردید (و گر نه همگی کشته می‌شوید)![۷] این در حالی بود که -طبق آیه ۲۲ سوره احزاب- وقتی مؤمنان احزاب و سپاهیان دشمن را دیدند، گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده دادند و خدا و رسولش راست گفتند؛ و (ديدن آنها) جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود. [۸]

موقعیت جغرافیایی



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 21217
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی