اين اصطلاح، به صورتهاي گوناگوني در قرآن كريم به كار رفته است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم. در سورة مباركه انعام، فعل فَطَرَ به اين نكته اشاره دارد كه حضرت ابراهيم عليهم السلام بعد از اين كه در ظاهر و براي استدلال بر عليه مشركان به عبادت ماه و ستارگان و خورشيد پرداخت و آنها را فاني و غروبكننده معرفي كرد، حق تعالي را به عنوان معبود حقيقي جاودان به مشركان نشان داد و گفت:
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ
من با ايماني خالص رو به سوي خدايي آوردهام كه آفرينندة آسمانها و زمين است و من هرگز با مشركان همنوا نخواهم شد.[1]
در اين آيه، فَطَرَ به معناي خَلَقَ است. از اين رو، شايد بتوان به خلق عالم از عدم توسط خداي متعال استدلال كرد و گفت حق تعالي عالم را به نحو اختراع و خلق ابتدايي آفريده است نه از چيزي كه ماده اوليه باشد يا از طريق صدور از ذات.[2]
نزديك به همين معنا، در سورة مباركه اِسراء آمده است. وقتي كه مشركان و كافران از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدند كه بعد از تبديل شدن به خاك چه كسي ما را دوباره باز ميگرداند، خداوند سبحان فرمود: «قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ...» (بگو كسي كه شما را براي نخستين بار خلق كرد).[3]
در اين آيه نيز اشاره به خلقت ابتدايي و خلقت از عدم وجود دارد. در آيات مختلفي از قرآن كريم از همين ريشه، واژگاني همچون فَطَرَنا،[4] فطرني،[5] فطرهن،[6] و فاطر[7] مورد نظر قرار گرفتهاند كه معناي خلقت آنهم خلقت ابتدايي در آن آيات مشهود است. در مواردي نيز اين ريشه به معناي شكافتن و پاره شدن نيز به كار رفته است؛ مانند آن جا كه ميفرمايد: «اِذا السَّماءُ انْفَطَرَت؛ هنگامي كه آسمان شكافته شود.»[8] و گاهي نيز از همين ريشه واژه فُطُور ساخته ميشود كه به معناي سستي و خلل است.[9]
در تمام اين استعمالات، به نوعي اشاره به خلقت عام و عمومي عالم و اشيای عالم وجود دارد؛ اما در كنار اين مطلب، گاهي اين ريشه بر وزن مصدر نوعي فِعْلَتْ ميآيد كه نوع خلقت را نيز به طور خاص نشان ميدهد. به ديگر سخن، در تمام اين مواردي كه اين واژه، معناي خلقت موجودات را ميرساند، در يك مورد اين واژه به شکل مصدرِ نوعي مورد استفاده قرار گرفته است كه از آن ميتوان به خلقتِ موجودي به نوعي خاص و مختص به خود رسيد و از آن آگاه شد.
استعمال اين واژه، بر وزن فعلة، علاوه بر خلقت، اشاره به خلقت به شكلي خاص نيز دارد كه ما آن را در بحث فطرت مد نظر قرار ميدهيم؛ يعني خداوند متعال، انسان را به نوعي خاص آفريده و استعدادها و تواناييهاي خاصي را در سرشت او به وديعت نهاده است:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛
پساي رسول، مستقيم روي به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرات خلق را بر آن آفريده پيروي كن كه هيچ تغييري در خلقت خداوند نبايد داد اين است آيين استوار حق اما اكثر مردم از حقيقتِ آن آگاه نيستند.[10]
بر اين اساس، آدمي از يك جهت مفطور و مخلوق خداوند است، همان طور كه ساير موجودات اينگونهاند و از يك جهت مفطور خاص اويند، خلقتي كه خاص به آدمي است و ديگران از آن بي بهرهاند[11] و از آنجا كه اصل و اساس انسان روح و جان اوست، اين نوع خلقت خاص نيز بايد به روح و جان او بازگردد.
نتيجه اين كه در آيات قرآن كريم واژة فطرت و واژگاني كه هم ريشه با آن هستند در موارد متعددي به كار رفتهاند كه اغلب به خلقت ابتدايي موجودات اشاره دارند و در يك مورد نيز به خلقت خاص انسان اشاره شده است.
فطرت در روايات
در روايتي مشهور از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه: «كُلُ مَولُودٍ يُولَدُ علي الفِطْرَةِ»؛ هر كودكي كه متولد ميشود بر فطرت خاصي است.
در تفسير اين مطلب آوردهاند که آن كودك بر طريق اسلام متولد ميشود و اگر ديديم كه در آينده بر فطرت اسلام استقامت نداشت، عوامل ديگري او را به غير اسلام سوق داده است. در نهج البلاغه نيز واژههايي همچون فَطَرَ،[12] يُفْطِرُ،[13] فطرة،[14] فاطر[15] و... آمده است كه اغلب به همان معنايي است كه در آيات قرآن كريم به آنها اشاره شد: «و كلمةُ الاخلاصِ فانها الفطرةُ»، «و نيز كلمه اخلاص، (شهادت به يگانگي خداوند) كه هماهنگ با سرشت بشر است.»[16]